هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
يک نما از موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره)/مهديه عباسي
موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) که با نام آيتا... مصباح يزدي شناخته ميشود و طرح ولايت تابستاني آن ميان دانشجويان مطرح است، از نمادهاي تلفيق حوزه و دانشگاه در اين روزگار محسوب ميشود. نوع نگاه دستاندرکاران اين موسسه به مقوله تلفيق حوزه و دانشگاه و کارهايي که براي تحقق آن انجام دادهاند، مبناي گفتوگويي با حجت الاسلام محمود رجبي قائم مقام آن مؤسسه است که قرار است نظر و عمل موسسه در اين زمينه را به نمايش بگذارد.
براي تحقق وحدت حوزه و دانشگاه هم به نگرش و شناخت صحيح نيازمنديم، و هم در بعد برنامهريزي بايد تلاش کرد و در وجه سوم هم بايد در بعد تعامل عاطفي، بين حوزه و دانشگاه تلاش شود. اما در بخش شناختي و نگرشي، اولين مسئله اين است که بايد درک درستي از اصل مسئله وحدت و حوزه و دانشگاه داشت. شايد خيلي از عدم موفقيتها و اينکه تلاشها به نتيجه نرسيده است، معلول اين بوده که درک درستي از مسئله وجود نداشته. بهطور مشخص بايد بدانيم که مقصود و منظور حضرت امام خميني(ره) و همين طور مقام معظم رهبري(مدظله) در اين رابطه چه بوده و ميخواستند به چه هدفي برسند. بنابراين در مرحله نخست بايد در مسئله وحدت حوزه و دانشگاه خوب شفافسازي شده و حدودش مشخص شود، و در ضمن ارتباطاتش با ساير مسايل روشن شود که اين امر به زمينههاي تحقق کمک خواهد کرد. اگر در اين مسئله ابهام وجود داشته باشد، ممکن است کارهايي صورت بگيرد که يکديگر را خنثي کنند و به نتيجه نرسند. نکته دوم اين است که ما بايد به ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه برسيم، يعني واقعا بايد جامعه دانشگاهي ما و جامعه حوزوي ما اعم از اساتيد و دانشپژوهان، مسئولين، برنامهريزان، تصميمگيران و مجريان به اين نتيجه برسند که اين يک امر ارزشمند و ضروري براي جامعه ماست، اگر اين ضرورت احساس نشود و يک کار تفنني تلقي بشود، بهطور طبيعي تلاش مطلوب و مناسب در اين زمينه صورت نخواهد گرفت.
مطلب سوم اين است که ما بايد نگاه استراتژيک به مسئله داشته باشيم. يعني ما به مسئله وحدت يک نگاه مقطعي نکنيم و واقعا معتقد باشيم که اين وحدت يک امر استراتژيک و دايمي و نياز مداوم انقلاب اسلامي و نظام اسلامي است. اگر نگاهمان به اين وحدت يک نگاه استراتژيک باشد که تحقق اهداف انقلاب، وابسته به آن است و سربلندي ايران اسلامي و شکلگيري تمدن اسلامي به آن پيوند خورده است، آنگاه همه فعاليتها شکل ديگري پيدا ميکند. ما در نظام کلان جامعه علمي کشور نيز برنامهاي برايش لحاظ ميکنيم و در برنامههاي توسعه نيز مسئله جايگاه ويژهاي مييابد. از ديگر سو اگر در اين مسئله کوتاه بياييم آن وقت اهداف دشمنان ما محقق شده و ميتواند براي ما نقطه آسيبي باشد. پس از يافتن نگاهي استراتژيک، بايد برنامهريزي جامعي براي بحث وحدت حوزه و دانشگاه داشته باشيم. بايد يک بازنگري در کارهايي که براي وحدت حوزه دانشگاه انجام شده، داشته باشيم تا نقاط ضعف و قوت را دريابيم. همچنين ايدهآل و هدفي که از وحدت حوزه و دانشگاه داريم و آن حدي که از وحدت ميخواهيم بايد تبيين گردد. سپس برنامهريزي جامع و عملياتي براي رسيدن به آن هدف که طبعا مرحلههاي متفاوتي دارد، صورت پذيرد. اولويتبندي مناسب نيز باعث ميشود کارهاي عمليتر نسبت به شرايطمان و حوزههاي آسيبپذيري ما در سايه عدم وحدت حوزه و دانشگاه را شناسايي کنيم. هر مرحله را بايد ترسيم کنيم و براي مراحل شاخصهايي بگذاريم که قابلارزيابي باشد تا بتوانيم در پايان سال بگوييم که در اين مسير چه دستاوردي داشتهايم. آيا موفق بوده ايم؟ و باز کارمان را آسيبشناسي کنيم و ببينيم نقاط ضعف و قوتمان کجا بوده است. بنابراين به برنامهريزي جامع نيازمنديم که اصل برنامه، نهادينه کردنش، زمينهسازي و فرهنگسازي مسئله را دربر بگيرد. در کنار اينها ما بايد در نظام حوزوي و دانشگاهي برنامهاي داشته باشيم تا ايجاد همدلي و همزباني بين حوزه و دانشگاه برقرار کند. تا وقتي حوزه و دانشگاه خود را اعضاي يک خانواده که داراي سرنوشت واحدي هستند و سرنوشت کشور هم با وحدت و همکاري آنها رقم ميخورد ندانند، مطمئنا همدلي موردنظر، اتفاق نخواهد افتاد. ما در گذشته نمونههايي داشتيم، ولي به دلايل مختلف و بهتدريج کمرنگ شده و يا رنگ باخته است. بهعنوان مثال، تجربه خوبي در دفتر همکاري حوزه و دانشگاه که پس از رخداد انقلاب فرهنگي بهوجود آمد، داشتيم. در آن زمان، طرحي را اعضاي جامعه مدرسين تهيه کردند و حضرت آيتا... مصباح يزدي هم مسئول اجرا و ناظر علمي طرح شدند. حدود صد و بيست نفر از اساتيد دانشگاه نيز در آن طرح مشارکت کردند. اين در فضايي بود که رژيم گذشته درصدد بود که همواره حوزه را به دانشگاه بدبين كند و بالعکس؛ و افتراق بين اين دو نهاد را زياد کند. اما آن برنامه بهقدري موفق بود که وقتي کساني با اين طرح مخالفت ميکردند، از سوي اساتيد دانشگاه اعلام شد که ما حاضريم به هزينه شخصي در جلسات شرکت کنيم. احساس حرکت و تلاش براي ساختن مجموعه در آنها بهوجود آمده بود. بنده اساتيدي را سراغ داشتم که در بدترين شرايط جوي از راه دور بدون هيچ چشمداشتي به اين جلسات ميآمدند. گاهي خودشان کمک مالي ميکردند. اما اينکه بايد اين احساس همدلي بهوجود بيايد، البته خود بهوجود آمدن اين احساس بحثي جداست که بايد در موردش صحبت کرد. اگر اين احساس بهوجود بيايد، همکاري تنگاتنگ خواهد شد و همينطور در ساير زمينهها نيز وحدت محقق خواهد شد. به نظر من براي اين کار بايد يک تعامل چهره به چهره بين اساتيد حوزه و دانشگاه بهوجود بيايد. هر طرحي که بخواهد شروع شود از ابتدا بايد از افراد معتقد استفاده شود، کساني که مسئله را درک کرده و ضرورت را احساس ميکنند؛ اينها با تعامل باهم، نقاط مثبت حوزه و دانشگاه را استخراج کرده و به هر دو قشر منتقل کنند.
اگر ما بتوانيم در جهت وحدت کار جدي بکنيم، اين همدليها حاصل ميشود، يعني همه بدانند که ما يک هدف مشترک داريم. اين مهم که در دورهاي بسيار موفق بود، متاسفانه به دست کساني که بعدها معلوم شد مخالفين نظام هستند، به هم ريخت. شروع کار به اين طريق بود که اساتيد دانشگاه در حوزههاي علوم مختلف از جمله علوم انساني و حوزويان ميآمدند و با يکديگر جلسات بحث و نقد ميگذاشتند و احساس ميکردند که کاري براساس پيگيري و شناخت حقيقت و تحقق حقيقت که در چارچوب ارزشهاي اسلامي است، انجام ميگيرد. البته بهنظر من اگر شروعش با افرادي معتقد، که اين کار را وظيفه ديني بدانند باشد، بعدها ميتوانيم با اديان ديگر و دانشمندان اديان ديگر، تلاش کنيم که به وحدت برسيم. بحمدا... ما آن دوره را تجربه کرديم. اساتيد بسياري معتقد و پايبند به ارزشهاي اسلامي و به آرمان انقلاب اسلامي بودند و ما در دانشگاه از اين دست اساتيد کم نداريم. بايد آنها را شناسايي کرد و از اين سو هم حوزوياني که توانمند باشند با هم گفتوگو كنند. آن زمان که ما طرح را تجربه کرديم، حوزه در مسئله علوم انساني اصلا حضور چنداني نداشت، در علوم ديني حضور موثر داشت، اما در علوم انساني خير. اکنون فارغالتحصيلاني در مقطع دکترا در حوزه داريم که در همه رشتههاي علوم انساني کاملا مفاهمه زباني با دانشگاهيان دارند. از آن طرف هم دانشگاهيان ما در سايه انقلاب اسلامي سطح معلومات دينيشان بالا رفته است. با چنين برنامهريزي و باوري ميتوانيم با سرعت بيشتر (نسبت به تجربههاي گذشته) و با آفتهاي کمتري، اين وحدت بهدست بيايد.
در اين زمينه، چند برنامه در اين موسسه عملياتي شده است:
اول: در گروههاي مختلف آموزشي، اساتيد برجستهاي حضور دارند. بعضي بهعنوان مدير گروه، بعضي بهعنوان استاد و بعضي نيز بهعنوان ناظر طرحهاي پژوهشي هستند. در واقع ما در موسسه هم از اساتيد حوزه بهره ميبريم و هم از اساتيد دانشگاهي و مشارکت تمام و کمال حوزه و دانشگاه را در اينجا مشاهده ميکنيم. گاهي يک رساله دکتري که نوشته ميشود، استاد راهنما از حوزه و استاد مشاور از دانشگاه است و بالعکس.
دوم: با همکاري حوزه و دانشگاه توانستيم رشتههاي علوم انساني که در دانشگاه مد نظر است را در اينجا برگزار کنيم، البته با رعايت ارزشهاي اسلامي که در اين حوزه مد نظر است. هم پايههاي اصول اساسي خودمان را به دانشجويان ارايه داديم و هم نقاط آسيب علوم دانشگاهي را نشان داديم. سوم: در بعد پژوهشي موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره) با همکاري اساتيد حوزه و دانشگاه پژوهشهايي در حوزه علوم انساني صورت داده است. غير از آن در همايشهايي که برگزار شده، اين پيوند را برقرار ميکنيم. در طرحهاي اجرا شده، ارتباط صميمي بين اساتيد دانشگاه و حوزه وجود داشته؛ مثل طرح معرفت و طرح ولايت که يک بخشي بهعنوان اساتيد دانشگاهي در دوره قبل وجود داشت و آنها در فرصت تابستاني که وقت آزادتري داشتند، با اصول بنيادي اسلامي پيوند خوردند و با زيربناها و مفروضات علوم آشنا شدند. اساتيد هم استقبال خوبي نشان دادند و نگاه ديني خود را در فضاي علمي مرتبط ساختند و منشا اين ارتباط را متوجه شدند. همانطور که حوزه علوم دانشگاهي را در اين طرح بررسي ميکند، از اين طرف هم اساتيد دانشگاهي، مباني اعتقادي و ارزشهاي ديني را به آنها منتقل ميکنند. برنامههايي که جزو برنامههاي استاندارد خود موسسه است، انجام شده تا در نگاه بالاتر براي اينکه در فرصتهاي خارج از تدريس و پژوهش يک انتقال فرهنگي اسلامي به اساتيد را داشته باشيم
مراوده، مراوده، مراوده!/زهرا مصطفوي
تجربه مديريتي همراه با تدريس، ميتواند نظر و عمل را بيشتر به هم نزديک كرده و براي حل مشکلات جامعه از اين اندوخته و تجربه بهطور همزمان استفاده كرد. دکتر غلامرضا جمشيديها که از اساتيد دانشگاه تهران است، پس از سالها تدريس اکنون کرسي رياست دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران را بر عهده دارد. همچنين دريافت درجه دکتري را در رشته جامعهشناسي تاريخي از دانشگاه منچستر انگلستان (1376) و تدريس دروسي چون «انديشههاي متفكران مسلمان»، «تاريخ تفكر اجتماعي در اسلام» و «جامعهشناسي انقلاب» را در کارنامه خويش دارد. برخي تاليفات ايشان عبارتند از: کتب «هراس بنيادين اروپامداري و ظهور اسلامگرايي» (1379)، «جامعه، دولت و شهرنشيني: تفكر جامعهشناختي ابن خلدون» (1383) و...
در مورد وحدت حوزه و دانشگاه نظرات گوناگوني وجود دارد: گروهي معتقدند که مناقشه ميان روشهاي علمي تحقيق و تدريس در حوزه و در دانشگاه است. اين گروه معتقدند که در حوزه يک روش ذهني جاري است و در دانشگاه روش تجربي. بنابراين براي وحدت حوزه دانشگاه بهتر است که اين دو روش به يکديگر نزديک شوند، يعني وحدت در روشها اتفاق بيفتد. گروه دوم معتقدند که مسئله ميان حوزه و دانشگاه بر سر گرايشهاي سياسي است. بنابراين طرفين بايد بتوانند يکديگر را تحمل کنند و براي تحمل يکديگر تنها راه، مراوده است. علاوهبر دو نگاه فوق، ميتوان بحث را کلانتر و گستردهتر ديد، و عميقتر نگاه کردن آن يعني ما بايد نگاه تمدني داشته باشيم. تمدن يونان يک تمدن مادي صرف بوده است. گرچه مباحث متافيزيکي هم در آن مطرح شده، اما رابطه خداي بهمعنا دقيق کلمه وجود نداشته و يا حداقل شناخت دقيقي همانند شناختي که اسلام و فلسفه اسلامي به ما ميدهد، وجود نداشته. در حقيقت با آمدن اسلام، زمين و آسمان به يکديگر نزديک شدند. درواقع بهنوعي علماي فلسفه و دين به هم نزديک شدند. اما با شروع دوران رنسانس مجددا شکاف بين اين دو قشر بهوجود آمد و هنوز هم ادامه دارد و بر انديشهها، دنياگرايي مسلط شد. بنابراين انديشهها زياد پذيرفته نميشود. انقلاب اسلامي درواقع دوباره اهداف صدر اسلام را پيگيري کرد، يعني بين زمين آسمان يک وفاقي ايجاد شد و کساني که به علم آسمان يا علم دين آشنايي داشتند و آنهايي که به علم زمين يعني علوم حاضر در دانشگاهها آشنايي داشتند، به يکديگر نزديک شدند و انقلاب با عظمت اسلامي بهوجود آمد. در تحقق وحدت حوزه و دانشگاه ممکن است که هم گروه اول گره را درست دريافته باشند و از بعد روششناختي نگاه کنند، هم گروه دوم که به گرايشهاي سياسي و مهمتر از همه روانشناسي توجه داشتهاند. اما براي تحقق يک تمدن اسلامي، مجموعه روشنفکراني که براساس تئوريهاي غربي تنها خود را نخبه ميدانند و محق به اظهارنظر در مسايل گوناگون، بايد از داعيه خود دست بردارند و آن دسته از روحانيون هم که اعتقاد دارند تنها خود ميفهمند بايد از اين ادعا دست بردارند. درواقع آنها بايد به يکديگر نزديک شوند و تنها راه هم تعامل با يکديگر است.
سالهاست که دروس معارف در کنار ساير درسهاي دانشجويان تدريس شده است و اتفاقي که مدنظر بود نيفتاده، به نظرم بهتر است اين کلاسها در حوزه برگزار گردد. تاکنون حوزويان به دانشگاه آمده و تدريس کردهاند و اکنون بهنظرم راه عملياتي اين است که اين رويه را عکس نماييم. در مجموع هم به نظرم حوزه بيشتر راغب اين نزديکي بوده و براي وحدت، گامهاي بيشتري برداشته است تا دانشگاه. کمتر ديده شده که حداقل بچههاي علوم انساني بهصورت خودجوش يا حتي سازماندهي شده در حوزههاي علميه دوره فکري ببينند و حداقل با مباحثي که در حوزه مطرح ميشود، آشنا شوند.
بهنظر من تنها راه نزديک شدن اين دو نهاد به يکديگر مراوده است. دانشگاه بهجاي اينکه پولهاي زيادي براي فرصت مطالعاتي تحصيل در خارج از کشور هزينه كند، کافي است کمي هم اين هزينه را براي فراهم آوردن تسهيلات تحصيل در حوزه، صرف کند. به اين صورت ما با دنياي فکري يکديگر آشنا خواهيم شد و بنابراين حوزه و دانشگاه کمتر يکديگر را نفي ميکنند. در نتيجه منازعات سياسي هم کمتر خواهد شد. در ضمن هر دو گروه متوجه خواهند شد به اسلام علاقهمند هستند و هر دو دوست دارند اصلاح بهوجود بياورند، اما با دو زبان متفاوت. اگر اين دو نهاد به هم نزديک شوند، مقصدها يکي خواهد شد و بهجاي اينکه همديگر را حذف کنيم به کمک يکديگر خواهيم آمد. البته نه تنها دانشجويان بايد به حوزه بروند، بلکه اعضاي محترم هيئت علمي دانشگاهها نيز ميتوانند براي اين تعامل پيشگام شوند. ما بايد اين فرصتها را ايجاد کنيم و با يکديگر حرف بزنيم و تعامل بيشتري داشته باشيم. در حال حاضر، متاسفانه کسي موضوع را نميشناسد. فقط در بيست و هفتم آذر سالروز ميگيرند و حرفهاي تکراري زده ميشود و تمام ميشود. اگر روي اين موضوع کار شود و راهکارها را پيدا و پياده کنند، وحدت حوزه و دانشگاه بهراحتي اتفاق ميافتد