هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
سینماي فطرتباور، ادبيات سينماي ملي/اکبر نبوی
در درازنای زمان، هنری توانسته به لایه های درونی جامعه راه یابد و چونان محرمی راز بارو و رازدار در خانه دل مردمان جای پیدا کند که فریاد کننده فطرت آدمی بوده است. فطرتی که بستری جز ملکوت ندارد و آدمی را به کاشانه درست خود رهنمون میشود و او را از نادرستی و در غلطیدن به کژراهه ابلیس نگاه میدارد. در مقابل، هنری که به طبیعت آدمیان چشم داشته و بر آن بوده تا برانگیزاننده انرژی درونی این بخش از وجود آدمی باشد، گرچه توانسته در زمان خود به چنین هدفی دست یابد، در گذر عمر حیات تاریخ بشری، نامی بر جای نگذاشته و از حافظه تاریخی مردمان پاک شده است. همین طور است آفرینندگان این دو گونه هنر. اینان نیز بر پایه آن چه روا داشته و آفریدهاند، از سوی وجدان مردمان مورد پذیرش یا رد قرار گرفتهاند. این یک سوی برخورد با پدید آورندگان آثار هنری و نیز خود آثار است. سوی دیگر این مهم آن است که مردمان به طبیعت و قوای آن بیشتر گرایش دارند. چراکه برآیند قوای طبیعی لذتی زود حاصل و برآورنده نیازهایی است که هر آدمی بدان گرایشی تام دارد. به همین خاطر در همیشه تاریخ طبیعتگرایان هماره بیش از فطرتگرایان بوده اند. و آنان که دستاندرکار پدید آوردن آثار هنری و غیر هنری بودهاند به این بخش از نیاز انسان ها بیشتر چشم داشتهاند. چراکه از یک طرف به ارضای خود قامت میافراشتهاند و از طرف دیگر به تمناهای مادی خود رسیده و با تحمیق آدمیان، جامعه بشری را در دستان خویش میگرفتهاند. و چنان چه تاریخ از حافظهای مادیگرایانه و طبیعتباورانه برخوردار بود، جز آن که همه تاریخ از نام و نشان چنین پدید آورندگانی آکنده باشد، برآیندی نداشت. این که چرا چنین شده و میشود، یکی این است که طبیعت میراست و فطرت مانا و دو دیگر آن که آدمی گرچه خود به درستی راه نپیماید، راه نادرست را هیچگاه پذیرا نیست. این که میبینیم مردمان به توجیه کردارهای خویش بر میآیند به همان خاطر است که گفته آمد.
(از این پیش نوشتار، چنین گمان برده نشود که نویسنده با طبیعت و قوای طبیعی از در ناسازگاری درآمده و آن را از پایه مذموم میشمارد. همه سخن من در این است که انسان باید با درک درست و ژرف از نیازهای روحی و جسمی خویش، به برآوردن آن ها همت گمارد و دیگر این که هماره به یاد داشته باشد که آن چه او را به بالای رستگاری راه سپر میسازد، «فطرت» است. و «طبیعت» را باید در خدمت «فطرت» درآورد. اگر به پیشینه جوامعی که به انحطاط گراییدهاند بنگرید در خواهید یافت که همه این جوامع تنها به این خاطر زوال یافتهاند که «فطرت» را به خدمت «طبیعت» در آوردهاند.)
1ـ من بر این باورم که همه هنر سینما در خدمت «طبیعت» آدمیان است و نه فطرت آن ها، و آن چه این هنر نافذ و ژرف اثر را نگران کننده میسازد، همین «طبیعت باوری» سینماست. از همان آغاز که سینما با قدرتی افسانهای خود را به گردونه هنرهای بشری وارد کرد، راهسپاری در چنین سیری چارهناپذیر نشان می داد. چراکه سینما در اوج طبیعتگرایی غریبان پدید آمد. در واقع سینما یکی از برآیندهایی تاریخ جدید غرب است، بدین معنا که سینما محصول تاریخ فکری است که با شوریدن بر همه آن چه باور اجتماعی بود (باور درست یا نادرست) همه اندیشه و شناخت آدمی را در دایره «تجربه» و «عقل» محدود کرد. و با زمینی کردن همه نیازهای آدمی و دست بردن در تعریف «عقل»، به هدایت گرایشهای درونی انسان برآمد. پیامد این کار انسان مغرب زمین کنونی است که در وادی سرخوردگی و شکستاندیشه و زوال کرامت انسانی راه میسپارد و با دست شستن از «خدا» و برنهادن «خود» به جای «خدا» به خلا انسانیت دچار شده، و با آمال و آرمانهای خویش در محدوده کوچک «طبیعت» در تکاپوست. انسان این روزگار حسیترین و سطحیترین انسان تاریخ عمر آدمی است. همه چیز را حسی و عینی میخواهد. فکر و اندیشه جای خود را به «حس» داده است. و سینما ترجمان انسان این روزگار است. تجلی عینیت خواهی انسان معاصر است. در واقع برآیند زندگی معاصر است. سوگمندانه باید پذیرفت که به ابزاری همانند شده است که به عینیت خواهی، حس محوری و طبیعت باوری انسان معاصر دامن میزند. به گمان من سینما آخرین حلقه ظاهرخواهی انسان در عرصه هنر تصویر است. البته صورت های این حلقه تغییر خواهد کرد، اما نقطه تکاملی برای آن نمیتوان چشم داشت. تنها مسئلهای که پندار آن چندان بیراه نیست این است که سینما انفجار طبیعتخواهی انسان معاصر را در پی خواهد داشت. انفجاری که به یکباره همه آن چه گمان میرفت، نجات آدمی را به دنبال دارد، به دور خواهد افکند و دوران نوینی از زندگی درونی را برای انسان آغاز میکند.
2ـ اگر سینما در زادگاه خود برآیند چنان تاریخ فکری و اجتماعی است، و اگر اقتضای جوامع غربی چنان سینمایی است، چرا ما در این سوی جهان که نه گذشتهای آنسان داشتهایم و نه روزگار کنونیمان شباهتی به جریان اجتماعی غرب دارد، باید سینمایی این گونه داشته باشیم؟ چرا سینمای ما «طبیعتگرایانه» است؟ چرا ما هم به عینیتخواهی در غلطیدهایم؟ چرا همه چیز را در «حس» خلاصه میکنیم؟ چرا در ورطه صورتپذیری و صورتپسندی غرق شدهایم؟ آیا طبیعت، پوسته و صورتی از معنا نیست؟ اگر هست (که هست) چرا سینمای ما نمیکوشد به این جهان نزدیک شود؟ با روی برتافتن از «فطرت» به کجا میخواهیم برسیم که غرب نرسیده است؟ آیا انسان غربی از «بیدردی» و «از خود بیگانگی» به فرجام اجتماعی و انسانی خوشی رسیده است که سینمای ما میکوشد این بیماری را به پیکره جامعه تزریق کند؟ مگر انسانیت لگدمال شده در غرب ارمغان خوشایندی است که بسیاری از دوستان ما تلاش میکنند پا جای پای غربیان بگذارند؟
3ـ سینمای ایران هیچ راهی ندارد، جز آن که با به خدمت گرفتن «طبیعت» (ذائقه های ظاهری مردم) و هدایت آن به بستر درست و انسانی، فریاد کننده «هویت» دیرپای ایرانیان باشد. نادیده انگاشتن «طبیعت» تفریط کودکانهای است که تنها برازنده کسانی است که در زندگی فردی خود غرق شدهاند و از جامعه و نیازهای اصولی آن آگاهی ندارد.
برای آن که سینمای ملی ایران بتواند به نقطه تعادل میان «طبیعت» و «فطرت» برسد باید راه خود را از میان فرهنگ زلال و نامیرای ایران برگزیند. و با زندگی در حوادث گذشته و کنونی کشور به ماهیتی اصیل دست پیدا کند.
«فطرت باوری» نه به عنوان یک شعار یا برانگیختگی احساساتی زودگذر، بلکه باید به درک و دریافت درونی و ژرف پیکره سینمای ما تبدیل شود. در این صورت تردید نباید داشت که انقلابی بزرگ در سینمای این مرز و بوم چهره خواهد کرد. همینجا اشاره کنم که «فطرتباوری» را نباید با سینمای بدون مخاطب که اصطلاحا و به نادرستی «سینمای هنری» نام گرفته برابر دانست. سینمای مبتنی بر فطرت، مردم باور است، ندای درونی و خفته مردمان را آواز میدهد، آمال پاک و بیزوال آن ها را به تصویر میکشد، ادا در نمیآورد، مردم را به بازی نمیگیرد و... به همین خاطر پرمخاطب و جذاب نیز هست.
در حالی که سینمای موسوم به هنری، سینمایی صدردصد شخصی است و طبیعی است که استقبال عمومی نسبت به چنین سینمایی کمرمق باشد. باید با همه وجود باور داشته باشیم که «سینمای فطرتبارو»، «زمان آگاه» نیز هست و گذرگاه های حرکت تاریخی مردم روزگار خویش را میشناسد، به خطرات آن آگاه است، بر نیازهای این حرکت وقوف دارد و از فراز قله «زمانشناسی» سخن خود را بیان میکند. چهره این سینما عبوس و زبان آن الکن نیست. همراه با آن که در گفتار و تصویر پیچیده نیست، اما از لایه های درونی متعددی برخوردار است و فرصتی فراهم میکند تا مخاطبان آن به فراخور نیاز و درک خویش از آن بهره ببرند.
4- رسیدن به سینمای «فطرت» به چند ویژگی بنیادین وابسته است:
الف ـ یک ستاد هماهنگی موثر و کارآمد (و نه تشریفاتی) میان وزارت ارشاد، صدا و سیما و حوزه هنری تشکیل شود تا به شکل پی گیر و خستگی ناپذیر برای تحقق این مهم برنامه ریزی عملیاتی داشته باشد.
ب ـ دولت از بودجه نویسی لاغر و تأسف بار در حوزه سینما دست بردارد و برای سینمای کشور (دست کم) به اندازه عسلویه ارزش و اعتبار قائل باشد.
ج ـ همه اجزا و دستگاه های کشور باور داشته باشند که اگر آیت الله خامنه ای می گویند کلید رشد و پیشرفت کشور در دست سینماست، نه تعارف کرده اند و نه این که خواسته اند دل خانواده سینما را به دست آورند.
دـ مدیران دولتی مرتبط با تولیدات تصویری کشور با هوشمندی برگزیده شوند تا بتوانند این کار بزرگ را سامان دهند. چراکه سپردن کارهای بزرگ به افراد کوچک، جز آن که به اصل کار صدمه بزند، پیامدی نخواهد داشت. آیا دست پیدا کردن به سینمای «فطرت باور» در حد آرزو باقی میماند؟
جشنوارهای برای هیچکس و همهکس/مهدی یمینی
حرف زدن درباره جشنواره فیلم فجر امسال و فیلم هایش به همان اندازه سخت است که بخواهی درباره اوضاع فعلی سیاسی مملکت اظهارنظر کنی. فیلم هایی که در جدول جشنواره قرار گرفته اند، عموما در زمان تیم فرهنگی دولت نهم اجازه تولید یافته اند یا با حمایت های مادی و معنوی آن سلیقه ساخته شده اند، اما برگزاری جشنواره به تیم فرهنگی دولت دهم که نگرش و سلیقه ای کاملا متفاوت با قبلی ها دارند، سپرده شده است. تیم جدید هرچند فیلم های امسال را فرزند خود نمی داند چون از رحم او زاده نشده اند، اما به حکم تقدیر، مادرخواندگی آن ها را پذیرفته است و به طور ضمنی با سلب مسئولیت از خود، فیلم های توقیفی سال های گذشت مثل «تسویه حساب»، «به رنگ ارغوان»، «صد سال به این سال ها» و... را با رفع توقیف در جدول نمایش قرار داده است. مدیریت جدید سینمایی گامی جسورانه تر نیز برداشته است و به فیلم هایی که به اعتقاد خودش نیز صلاحیت اکران ندارند مثل «آتشکار»، «زمهریر»، «هیچ» و... اجازه نمایش در جشنواره داده و البته در توجیه این عمل نظریه جدیدی را مطرح کرده است که «مجوز دادن به این فیلم به منزله تأیید آن نیست.»
از سوی دیگر، دار و دسته خانه سینما که در چهار سال گذشته علی رغم تلاش های جعفری جلوه برای نزدیکی، فاصله خود را با دولت نگه داشته بودند، در این دوره و تحت تأثیر فضای مشوش سیاسی، استراتژی تحریم را انتخاب کردند. برخی احتیاط پیشه کردند و توجیهی بر غیبت خود تراشیدند و برخی به صراحت گفتند چهار سال آینده فیلمی نخواهند ساخت.
حالا ما با جشنواره ای مواجه ایم که هیچ چیزش با هیچ چیزش پیوستگی منطقی ندارد. چراکه محصول اداره های متناقض و پارادوکسیکال است. جریانی که در ده - بیست سال گذشت سرگذشت و سرنوشت سینمای کشور را در انحصار خود داشته است، توان خود را بسیج کرد تا جشنواره امسال برگزار نشود. رایزنی گسترده با سینماگران صورت گرفت و آن ها از هرگونه همکاری با جشنواره نهی شدند. فضاسازی رسانه ای خط تحریم و تقابل را تقویت کرد و حتی تماس های وسیع با فیلم سازان و دست اندرکاران جشنواره های خارجی انجام شد تا به ایران نیایند و هرچند خیلی ها نیامدند و فیلم سازان داخلی هم خودشان را کنار کشیدند، اما جشنواره برگزار شد و فرصتی مهیا شد برای فیلم اولی ها و این یعنی آغاز جابه جایی و زیر و رو شدن.
همان اتفاقی که در عرصه سیاست دارد می افتد و اگر خوب اجرا شود، برکات زیادی خواهد داشت و اگر خوب اجرا نشود، مصائب زیاد. در غیبت بزرگان انحصاری سینما، امسال جوان ترها مجال حضور یافتند و این حضور هرچند با آثاری ضعیف و کم ارزش، سطح جشنواره را پایین کشید، اما فضایی برای پریدن باز کرد.
فیلم های جشنواره 28 را می توان به سه گروه تقسیم کرد:
گروه اول، فیلم های توقیفی شامل فیلم های توقیف شده گذشته که اکنون رفع توقیف شده اند؛ مثل: «به رنگ ارغوان»، «صد سال به این سال ها» و «تسویه حساب» و فیلم هایی که در جشنواره نمایش داده می شوند و بعد توقیف خواهند شد مثل «آتشکار»، «زمهریر» و «هیچ». وجود همین گروه فیلم هاست که جشنواره امسال را از ورزشکستگی نجات داده است.
گروه دوم، فیلم های متوسط فیلم سازان متوسط و مستقل هستند که به نوع سالم و فرهنگی سینمای بدنه تعلق دارند. این فیلم ها نه با سینمای هنری نسبتی دارند و نه با سینمای تجاری. برخی از آن ها به سفارش و سرمایه گذاری نهادهای خاص ساخته می شوند و برخی با علایق شخصی
سازندگان فیلم.
گروه سوم، فیلم های اول و دوم هستند که هرچند فضای بیشتری از جشنواره را به خود اختصاص داد و می توانست امتیازی برای این جشنواره باشد ولی به دلیل سطح پایین بودن تعدادی از این فیلم ها به نقطه ضعف جشنواره 28 تبدیل شد.
جشنواره 28 پدیده جدیدی معرفی نکرد و هرچند برخی فیلم های توقیفی و ساختارشکن نیز در آن مجال نمایش یافتند، ولی هیچ یک از آن ها نتوانستند تماشاگر را شگفت زده کرده و هیجانی به جشنواره بدهند. البته برخی از رفتارها و اظهارات مسئولین جدید سینمایی این سکون و سکوت را جبران کرد و بازار توجه به جشنواره را کمی گرمی بخشید.
صحبت های جواد شمقدری درباره این که هیچ فیلمی نباید پس از ساخته شدن توقیف شود، وعده های علی رضا سجادپور مبنی بر ضرورت تغییرات بنیادی در نظارت و ارزشیابی و ممیزی فیلم ها و حذف مراحلی نظیر صدور مجوز فیلم نامه و ساخت و تأکید احمد میرعلایی مبنی بر این که فارابی فقط از فیلم های پرفروش حمایت خواهد کرد و اظهاراتی از این دست، کنجکاوی های زیادی را در بین اهالی سینما برانگیخته است. وی برخی کارشناسان، جشنواره امسال را - علی رغم بی رونقی آن - نقطه آغاز تغییرات جدی در مسیر و ماهیت سینمای ایران پیش بینی کرده اند. حال اگر این تغییرات احتمالی از جنس مدیریت احمدی نژاد یعنی شتابنده، شگفت انگیزاننده، آزموننده و زیر و رو کننده باشد، باید سینمای ایران منتظر خیلی اتفاقات در آینده نزدیک باشد.
چند نکته درباره چند فیلم جشنواره:
ارغوانی که رنگ باخت!
در حالی که فیلم سازان جهان سومی تربیت می شوند که جهانی بیندیشند و فیلم های فرازمانی و فرامکانی بسازند، ابراهیم حاتمی کیا معمولا از این قاعده غلط سرباز زده و فیلم هایی ساخته که به موضوع و مسئله روز مردم جامعه خود پرداخته است و از این جهت شایسته تحسین است، اما وقتی فیلمی با تاریخ مصرف روز، پنج سال بعد به خورد مصرف کننده داده شود، طبیعی است که واکنش ها آن چنان که باید انگیزاننده نباشد. «به رنگ ارغوان» فیلم ساختار نیست، هرچند ساختاری چشم نواز دارد و آمیزش هنرمندانه فرم و محتوا و فضای قصه و نوع روایت و حس جاری در صحنه ها و ارتباطات آدم ها و به ویژه بازی درخشان فرخ نژاد، ماندگارش کرده است، فیلم مضمون هم نیست، چون حرف تازه ای نمی زند، اما فیلم تأثیر است و از این حیث «به رنگ ارغوان» را می توان با «آژانس شیشه ای» مقایسه کرد، با این تفاوت که آژانس شیشه ای در زمان خودش اکران شد و تأثیر خودش را هم گذاشت و «به رنگ ارغون» امروز دیگر آن تأثیر اجتماعی را نخواهد داشت، در ابعاد سیاسی نیز، هرچند این فیلم می خواست روی موج دوم خرداد سوار شود و از فضای خاص سیاسی آن روزها سواری بگیرد، اما اگر نمایش «به رنگ ارغوان» در زمان حاکمیت اصلاح طلبان در جهت تضعیف دستگاه های امنیتی کشور و به طور مشخص وزارت اطلاعات بود، اکنون این فیلم تأثیری کاملا متفاوت بر افکار عمومی خواهد گذاشت.