هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
رسوب تحریفات اموی و عباسی در مقاتل/داود بهلولی
حجتالاسلام والمسلمین محمد صحتی سردرودی از نامدارترین و معتبرترین عاشوراپژوهان به شمار میروند. از ایشان تاکنون ٩ کتاب درباره عاشوراپژوهی به چاپ رسیده است. از مهمترین این کتابها میتوان به مقتلالحسین به روایت شیخ صدوق اشاره کرد. آن چه میخوانید ماحصل گفتوگوی ما با این استاد ارجمند درباره مقتل و تاریخ مقتل است.
درباره تعریف مقتل و نخستین مقاتل صحبت کنید.
مقتل کتابی است که از کشته شدن شخصی صحبت میکند یا از کشته شدن اشخاصی گزارش به دست میدهد. مقاتل ابتدا به صورت نثر و مجموعه اخبار و گزارشها بوده است. نویسنده اخبار و احادیث را از زبان محدثین و مخبرین با اسنادش در یک جا گرد می آورد و به ترتیب تاریخی ذکر میکرد. در دوره قبل از اسلام بنده مقتلی سراغ ندارم، اما قبل از امام حسین (ع) هم اشخاصی بودهاند که درباره قتلشان مقاتلی نوشته شده است. حتی اهل سنت کتابهایی داشتهاند به نام «مقتل عثمان». امروزه هم اگر اشتباه نکنم از قرون پنج و شش کتابی به نام «مقتل عثمان» باقی مانده است. مقتلی به نام مقتل علی ابن ابیطالب (ع) هم از ابن ابیالدنیا معروف است که منتشر شده و مربوط به قرن سوم یا اواخر قرن دوم است. اما اولین مقتلی که درباره امام حسین (ع) نوشته شده، متعلق به «اصبغ ابن نباته» از اصحاب پیامبر اکرم (ص) است که بعد از شهادت امام حسین (ع) هم زنده بوده و اخبار و روایاتی که مربوط به قتل امام حسین (ع) را در کتاب خود گرد آورده است که متأسفانه از بین رفته و به دست ما نرسیده و تنها اسم آن در کتابها آمده است. بعد از او هم اشخاص بسیاری مقتلالحسین نوشتهاند. قبل از «لهوف» نزدیک به ٣٠ مقتل نوشته شده که همه از بین رفتهاند، مانند مقتل «ابیمخنف لوط بن یحیی ازدی» که تنها بخشهایی از آن در تاریخ طبری آمده است. بعد از ابیمخنف هم خیلیها مقتل نوشتهاند، مثل مقتل «شیخ طوسی شیخالطائفه شیعه» که آن هم از بین رفته است. یا مقتلالحسین «نصر بن مزاحم منقری» نویسنده کتاب «وقعه الصفین» و همین طور مقتل الحسین «عمار بن اسحاق دهنی» متوفی اوایل قرن دوم. این ها حدودا 30 مقتل هستند که همگی از میان رفتهاند.
ترتیب نگارش حوادث هم اینطور بوده که ابتدا از حوادث بعد از وفات رسول اکرم (ص)، و چند دسته شدن مسلمانان بر سر خلافت و نزاع میان آنان و به وجود آمدن نحله های مختلف شروع میکردند تا میرسیدند به زمان امام حسین (ع). چون این حوادث به هم مرتبط بودهاند و از دل هم زاییده شدهاند. و بعد از شهادت امام حسین (ع) به وقایعی که بر سر باقیماندگان شهدای کربلا آمد، میپرداختند. با «مثیرالاحزان» ابننمای حلی هم مختارنامه ها وارد مقاتل شد. گویا مردم اینطور میخواستند که مدام به گریه و ناله و کشت و کشتار پرداخته نشود، بلکه میخواستند به شادی و سخنانی که غم و اندوه در آن نباشد نیز پرداخته شود.
به طور کلی، چرا مورخین مقتلنویسی میکردهاند؟
پاسخ این سئوال برمیگردد، به این که چرا تاریخ مینوشتهاند. مقتلنویسی هم شاخهای از تاریخنویسی بوده است. چون اخبار قتل و کشتار تکاندهنده بوده، مردم بیشتر طالب بودهاند که در اینباره بشنوند. لذا به صورت مستقل به این قضایا پرداختهاند که مقتل نام گرفته است. همان طور که کتابهایی درباره برخی جنگها همچون صفین و جمل نوشته شده، درباره واقعه کربلا هم که یک جنگ بوده، کتابها نوشته شده است. البته یک هدف دیگر که در مقتلنویسی وجود داشته، سوءاستفاده از عواطف مردم و جلب آن به سوی افراد سودجو بوده است. مثلا بنیامیه قبل از شهادت امام حسین (ع)، کشته شدن خلیفه سوم را علم کرده بودند تا عواطف را به سوی خود جلب کنند، چون مردم همواره عواطفشان بر عقلشان غلبه داشته است. در حقیقت نقل کردن مظلومیت کسی باعث میشود که محبت آن شخص در دل مردم نفوذ پیدا کند و طرفدارانی پیدا کند. بر این اساس، برخی تاریخنویسان و مقتلنویسان مقاتل خود را باب میل مذهب و مسلک خود مینوشتهاند. مثلا «ابوجعفر طبری» نویسنده تاریخ طبری قسمتهایی از مقتل «ابومختف» را که خودش صلاح میدیده و با مذهب و مسلکش تطابق داشته، در تاریخش آورده است. او بخش مربوط به شهادت امام حسین (ع) را چنان تنظیم کرده که خوشایند بنیعباس باشد. چون طبری، تاریخش را برای بنیعباس مینوشته است. لذا میبینید که در تاریخ طبری نقش «عبدالله بن عباس» یعنی جد خلفای بنیعباس بسیار پررنگ دیده میشود؛ شم سیاسیاش از امام حسین (ع) قویتر است و پیشبینیهایش درست از آب درمیآید. بنابراین، گزارش طبری از واقعه عاشورا کاملا بنیعباسی است. طبری حتی واقعه غدیر خم را هم گزارش نکرده است. گویی چنان واقعهای در تاریخ روی نداده است. حتی در مورد شهادت امام رضا (ع)، علت شهادت حضرت را افراط در خوردن انگور آورده تا دامان بنیعباس را از اتهام به قتل امام رضا (ع) تطهیر کند. با همه این نیرنگهایی که بنیامیه به خرج میدادند، شهادت امام حسین (ع)، با آن گستردگیاش، همه وقایع پیش از خود را تحت شعاع قرار داد؛ حتی قتل عثمان و علیابن ابیطالب(ع). شیعیان قبل از شهادت امام حسین(ع) بر حضرت علی(ع) میگریستند. گریه شیعیان بر مظلومیت حضرت علی(ع) چنان چشمگیر بود که «میدانی» در کتاب «مجمعالامثال»اش ضربالمثلی میآورد که هر چیزی را در رقت به اشک شیعه مثل میزنند. اما شهادت امام حسین (ع)، حتی شهادت امام علی (ع) را تحت شعاع قرار داد.
آیا مقتلنویسی را میتوان به دوره های مختلف تقسیم کرد؟
مقتلنویسی بلافاصله ده تا پانزده سال بعد از واقعه عاشورا با مقتل اصبغ ابن نباته شروع شده است. همه مقاتلی که از بعد از واقعه عاشورا تا قرن چهارم نوشته شدند، از بین رفتهاند و فقط گزارشها و اخباری از آن ها در منابع و کتابهای دیگر آمده است. از قرن چهارم تا هفتم را به عنوان یک دوره دیگر میتوان در نظر گرفت. مقاتل معروف در قرن چهارم نوشته شدند، مثل مقتل شیخ صدوق و تاریخ طبری. بقیه مقتلنویسان تا قرن هفتم از مقتلنویسان قرن چهارم نقل کردهاند و خودشان چیز مستقلی ننوشتهاند، کما این که در تاریخنویسی هم چنین بوده است. مثلا «ابن اثیر» در کتاب «الکامل فی التاریخ» کاملا از طبری کپیبرداری کرده است. قرن هفتم تا دوران سلسله صفویه را هم میتوان یک دوران مستقل به شمار آورد. در قرن هفتم و هشتم به «ابن عبدالبر اندلسی» و «لهوف» و «مُثیرالاحزان» میرسیم که هیچکدام مستند نیستند. یعنی مرسل هستند و سلسله سند نیاوردهاند و به نوعی خواستهاند تحلیلی به دست دهند. از قرن هفتم مقتلنویسان کمکم سعی میکنند تحلیلی کار کنند. مثلا «ابن طاووس» در لهوفش میخواهد تحلیلی عارفانه از عاشورا به دست دهد. میگوید اگر روایت نداشتیم که در روز عاشورا محزون باشید، جای آن داشت که در این روز جشن بگیریم، چون امام حسین(ع) به لقاءالله رسیده است. یعنی کاملا یک قرائت معنوی و عرفانی از عاشورا به دست میدهد و اخباری که میآورد کاملا معنوی و عرفانی است.
لهوف یک مقتل شیعی است و مقاتل شیعی دیگر در دورانهای بعدی همه از او تبعیت کردهاند. از دوران صفویه تا دوره مشروطه هم یک دوره تاریخی در مقتلنویسی است. از این دوران قصهپردازی و افسانهسازی در تاریخ عاشورا شروع میشود. به دلیل آن که یک نوع عناد و لجاج با امپراتوری عثمانی در ایران حاکم بوده، مقاتل حالت ضد سنی پیدا میکنند و نحلهای و افراط و تفریطی میشوند. اوج آن هم در «روضهالشهدا»ی واعظ کاشفی است و بعد «تصلیهالمجالس» که مجلسی در بحارالانوار هم از آن نقل کرده است. بعد هم «منتخب طریحی» در قرن سیزدهم است. روضهالشهدا به فارسی است و بقیه به عربی است. یعنی روضهالشهدا اولین مقتل به زبان فارسی است. قبل از آن هم البته یک مقتل منظوم به فارسی بوده که به دست ما نرسیده، اما واعظ کاشفی قسمتهایی از آن را نقل کرده است.
در این دوره مقتل به زبان ترکی هم نوشته میشود که نمونهاش «حدیقهالسعدا» است که ملا محمد فضولی از روضهالشهدا ترجمه کرده و خودش نیز چیزهایی به آن اضافه كرده است. نخجوانی نامی هم کتابی به نام «سحابالدموع» به ترکی دارد که یک بار به صورت سنگی چاپ شده است. در عصر قاجار هم خرافات و اخبار ساختگی بیداد میکند. چون پادشاهان قاجاریه مخصوصا ناصرالدین شاه که خیلی سلطنتش به طول انجامید، به این کارها بها میدادند. لذا افسانهپردازی به اوج میرسد و کتابها رنگ علمی و تحلیلی ندارند. مقاتل این دوره از نظر استنادی قابل توجه نیستند، اما از نظر هنری چشمگیرند. مثلا «روضهالشهدا» که به فارسی است، قلم گیرایی دارد. «ناسخالتواریخ» هم از همین قبیل است و به هیچ وجه قابل استناد نیست. دوره مشروطه تا دوران معاصر هم یک دوره مقتلنویسی است. در دوره مشروطه مقاتل رنگ اجتماعی سیاسی به خود میگیرند. بعد از مشروطه هم چیزی به نام مقتل وجود ندارد. در این دوره کتابها رنگ اجتماعی پیدا میکنند و با عناوینی مثل انقلاب عاشورا و انقلاب کربلا و حتی در عربی با عناوینی همچون ثوره الحسین و ثوره الکربلا به ظهور میرسند که همان مقتل هستند اما با عناوین دیگر و با تحلیلهای اجتماعی و سیاسی. مقتلنویسی امام حسین (ع) دوران مختلفی را طی کرده و پیشبینی ما این است که در آینده دوران دیگری شروع خواهد شد و آن هم دوران دانشنامه و دائرهالمعارفنویسی است. این کار برای امام حسین(ع) و عاشورا نشده و جایش خالی است. امروزه دوران دائرهالمعارفنویسی است. باید تمام عناوین و مدخلهایی که مربوط به امام حسین(ع) و عاشوراست، گردآوری و چاپ شوند.
اعتبار مقاتل گوناگون از نظر صحت سند در چه حد است؟
از این منظر، دو نوع مقتل وجود دارد. یک دسته از مقاتل کاملا نقل حدیث بوده است که آن را محدثان، نوشتهاند. دسته دیگر مقاتلی هستند که توسط اخباریون، یعنی تاریخنویسان نوشته شدهاند. محدثان در ثبت و ضبط احادیث دقت زیادی داشتند، اما اخباریون در نقل وقایع دقت زیادی به خرج نمیدادند. اخباریون داستانهایی را که از مردم عادی در مورد واقعهای میشنیدند هم ثبت میکردند. همیشه بین محدثان و اخباریون نزاع بوده است. محدثان اخباریون را به عدم دقت متهم میکردند. حتی اصل مقتل «ابیمخنف» هم به این متهم است که ابیمخنف مثل یک محدث، اخبار را سبک و سنگین نکرده، بلکه هر قصهای را شنیده، ثبت و ضبط کرده است. این اتهام متوجه طبری هم بوده است. بعدها هم غلبه قصه بر حدیث بیشتر شده تا روضهالشهدا که کاملا قصهگونه و تخیلی میشود و واعظ کاشفی هرچه شنیده و به ذهنش رسیده، ساخته و پرداخته است. در نهایت شاخه قصهگویان به شاخه محدثان چربیده و نقل سلسله اسناد و دقت در ثبت و ضبط اخبار به فراموشی سپرده شده است.
برای شناخت اخبار صحیح از غیرصحیح چه باید کرد؟
مسلمانان از هر فرقهای به ثبت وقایع امام حسین (ع) دست یازیدهاند؛ سنیها، زیدیها و شیعیان امامیه. باید دقت کنیم که کسانی که این مقاتل را نوشتهاند، بیغرض نبودهاند. حتی برخی سر در آبشخور بنیامیه داشتهاند و میخواستند آنان را از این فجایع تبرئه کنند. مثلا «ابوبکر ابن عربی» کتابی نوشته به نام «العواصم من القواصم»؛ او از گزارش قتل عثمان شروع کرده و بعد به صفین، جمل، نهروان و بعد قتل امام حسین (ع) پرداخته است. او خواسته کاملا از بنیامیه دفاع کند و مغرضانه نوشته است. «ابنخلدون» در مقدمه کتاب تاریخش هم به نوعی به جانبداری از بنیامیه پرداخته است. ابنخلدون و ابوبکر بن عربی هر دو تربیتیافته مکتب تاریخنگاری آندلس هستند و در شهر «اشبیلیه» ساکن بودهاند. میدانیم که بنیامیه هنگامی که حکومتشان در عراق، شامات و حجاز ساقط شد، طوایف خود را برداشتند و به آندلس کوچیدند و نزدیک به پانصد سال در آن جا حکومت کردند. در آن مناطق نویسندگان و مورخانی را تربیت کردند که اینان با جانبداری از بنیامیه گزارش کردهاند. این را در گزارش «ابن سعد» هم میتوان دید که با غرضورزی واقعه عاشورا را گزارش کرده است. او اخباری را برگزیده که بنیامیه محکوم نشوند و وقایع عاشورا کمتر به چشم بیایند و بیشتر از قضا و قدر و سرنوشت و این که از قبل همه میدانستند امام حسین (ع) کشته میشود سخن گفته است. اما هیچ از سخنان امام حسین (ع) نقل نکرده است. در حالیکه خروج حضرت از مدینه تا واقعه عاشورا شش ماه به طول کشیده و حضرت در این مدت خطبه ها ایراد کرده و سخنها گفته است. او هیچکدام از این سخنان را نقل نکرده است. اینگونه افراد کم نبودهاند؛ مثل ابوبکر ابن عبری، ابن خلدون، ابن سعد، ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق و دیگران. کسانی که میخواهند در کارشان به این کتابها استناد کنند، باید دقت کنند که این ها بیغرض نبودهاند. متأسفانه مقاتلی که به صورت آزاد و دور از غرضورزیهای سیاسی بودهاند، به دست ما نرسیده است. گفتیم که 30 کتاب در مقتل امام حسین (ع) به دست ما نرسیده است. اگر هم مانده باشد، به صورت جسته گریخته در میان کتابهای دیگر مانده که یک نفر باید این ها را جمع کند. یعنی یک روایت شیعی آن هم مستند، از قتل امام حسین (ع) نداریم. هرچه هست یا رنگ بنیعباس دارد یا بنیامیه و هیچکدام بدون غرض نیستند. چون مقاتل شیعی از میان رفتهاند، این مسأله کار را سخت میکند. البته راه باز مانده است که کسی اخبار مستند را از میان کتابهای دیگر گرد آورد.
ما بخشی از این کار را در کتاب «مقتل امام حسین (ع) به روایت شیخ صدوق» انجام دادهایم. شیخ صدوق نه از بنیامیه متأثر است نه بنیعباس. او خودش محدث بوده است نه مورخ و در کارش دقت داشته است. در مقدمه همین کتاب مقتل امام حسین به روایت شیخ صدوق، شاخصه های کار او را ذکر کردهام که اولا نقش عبدالله بن عباس پررنگ نمیشود. ثانیا امام حسین (ع) متهم به استبداد رأی نمیشود که همه میگویند نرو و امام حسین (ع) میرود. قیام امام حسین (ع) در گزارش شیخ صدوق کاملا دفاعی است و شورش و خروج نیست. اما در مکتب اندلس و شام، کار امام حسین خروج و شورش است.
درباره کتاب خودتان یعنی مقتل امام حسین به روایت شیخ صدوق بیشتر توضیح دهید.
در کتاب «امالی» شیخ صدوق چند مجلس کاملا در مورد امام حسین (ع) است و همه هم مستند است. بیشتر این بخش مربوط به روز عاشوراست. این دو مجلس، دو دهم کل مقتلی است که بنده استخراج کردهام. در این کتاب چیزهای عجیبی به چشم میآید که گرهگشا هستند. مثلا برخی تحریفاتی که در دوران معاصر مطرح است، معلوم میشود که این تحریفات در زمان امامان ما هم بوده است. مثلا شخصی به نزد امام صادق (ع) میآید و میگوید: «یا ابن رسول الله! ما شنیدهایم و شایع است که میگویند انگشتر جدت امام حسین (ع) را شخصی به نام بجدل به غارت برده است.» امام میفرمایند: «اینطور نیست، این کذب است. آن انگشتر به غارت نرفته است. امام حسین (ع) آن انگشتر را در دست فرزندش امام سجاد (ع) میکند و بعد از امام سجاد (ع) به امام باقر (ع) میرسد و بعد به دست من رسیده است. من هم این انگشتر را روز جمعه به دست میکنم و نماز میخوانم. روز جمعه بیا به مسجد تا این انگشتر را به تو نشان دهم.» راوی میگوید: «روز جمعه به مسجد رفتم و دیدم امام نماز میخواند. بعد از نماز دستش را به سوی من دراز کرد و گفت که انگشتر جد من این است و به غارت نرفته و این حرف، دروغ است. و نقش انگشتر امام که عبارت «لا اله الا الله عده للقاء الله» بر روی آن نقش بسته است را هم دیدم.» این یک روایت مستند است، آن هم از هزار سال پیش و آن هم از شیخ صدوق که قصه ساختگی ساربان را رد میکند. معلوم است که در زمان امام صادق (ع) هم این سخنان شایع و رایج بوده است.
بیشتر مقتلی که به روایت از شیخ صدوق گرد آوردهایم، یا به امام سجاد (ع) یا امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) یا امام رضا (ع) میرسد. البته همه آن روایات به ائمه منتهی نمیشوند، اما به هر حال مستند هستند. این اثر نشان میدهد که مقاتلی که غیر شیعیان نوشتهاند، غرضآلود بوده است. این مقتل کاملا با مقاتلی که بعدها شیعیان نوشتهاند همخوانی دارد. مثلا با لهوف و «مصیرالاحزان» که در قرن هفتم نوشته شدهاند و متأسفانه مرسل هستند.
مرسل یعنی این که اسناد را حذف کردهاند و معلوم نیست این خبر از که نقل شده است. مثلا شیخ مفید در «الارشاد» بابی دارد در مورد مقتل امام حسین (ع) اما بدون سند. این کار بنده مقدمهای است برای کار گستردهای به نام «المقتل المأثور» که الان مشغول آن هستیم. میخواهیم مقتل امام حسین (ع) را به روایت از امامان معصوم (ع) و راویان موثق شیعه گرد آوریم. یعنی مقتلی کاملا مستند و شیعی که بخش معتنابهی از آن را مقتل امام حسین به روایت شیخ صدوق شامل میشود.
در حال حاضر چه کار زمینماندهای در مقتلنویسی هست که باید انجام شود؟
خیلی کارها انجام نشده و باید انجام شود. مثلا کسی مقتل امام حسین (ع) را با تقسیم مذهبی کار کند. کسی مقتل امام حسین (ع) را به روایت از زیدیه بنویسد. امام حسین (ع) به روایت از راویان معتزله یا اهلتسنن و مانند آن. این کار کم و بیش شده اما چندان علمی نیست. یا کسی مقتل امام حسین (ع) را به روایت از طرق شیعه گردآوری کند، منتها با معیارهای درایهالحدیث و حدیثشناسی و علم رجال؛ مثلا هر روایتی که میآورد، در زیر آن بیاورد که این روایت صحیح است یا حسن یا مرسل. سپس این کارها که انجام شد، مشخص شود که چند روایت صحیح داریم و چند روایت حسن. این خیلی مفید است. ما مجموعهای نداریم که همه محتوای آن طبق اصول حدیثشناسی صحیح یا حسن باشد. همه آمیخته است و اخبار درست و نادرست با یکدیگر درآمیخته و کسی این ها را از یکدیگر جدا نکرده است. معتقدم قبل از این که برسیم به این که اخبار صحاح را گردآوری کنیم، باید یک مأخذشناسی عاشورا انجام دهیم. یعنی ببینیم کدام کتابها قابل استناد هستند و کدام نیستند.
ما پی بردیم که 10 کتاب مقتل به هیچ عنوان قابل استناد نیستند. مثل مقتل امام حسین (ع) که به دروغ به ابیمخنف نسبت داده میشود. یا کتاب «نور العین» که به ابواسحاق نسبت داده شده است.
این ها بیشتر در عصر قاجار جعل شده اما به مقتلنویسان دوران قبل، مثل قرن سوم و چهارم نسبت داده شدهاند، در حالیکه روح آنان هم از این کار باخبر نبوده است. این ظلم و جفا مصادف شده با دوران رواج صنعت چاپ و به سرعت این آثار جعلی چاپ و منتشر شدهاند. این دو کتاب به علاوه کتابهای روضهالشهدا، منتخب طریحی، اسرارالشهدا، معالیالسبطین، تظلمالزهرا، الدمعهالسابقه، محررالقلوب نراقی و ناسخالتواریخ، ده کتابی هستند که منبع تحریفات هستند و باید از آن ها احتراز جست و نباید به آن ها استناد كرد.
وقتی از تحریفات صحبت میشود، برخی میترسند و خیال میکنند، اگر امثال این کتابها و برخی اخبار جعلی را کنار بگذاریم، دیگر چیزی باقی نمیماند که درباره امام حسین (ع) گفته شود در حالی که اخبار صحیح و مستند در مورد امام حسین (ع) زیاد است.
پس در حال حاضر یک مداح به کدام منابع و کتابها مراجعه کند تا روضه اشتباه و دروغ نگوید و تحریف نداشته باشد؟
ما معمولا بیش از سه کتاب را نمیتوانیم معرفی کنیم. یکی کتاب «کاملالزیارات» ابنقولویه است که حدیثشناسان ما معتقدند تمام روایاتش صحیح است. 80 درصد این کتاب در مورد عاشوراست و در آن روایات، خیلی نکته ها هست. این کتاب به فارسی هم ترجمه شده است. دومین کتاب، «مقتلالحسین به روایت شیخ صدوق» است که بنده حقیر کار آن را به انجام رساندهام.
روایات مستند شیخ صدوق در آن گردآوری و ترجمه شده است. پینوشتهایی هم دارد که آن هم مفید است و میتوان به آن ها استناد کرد. سومین کتاب، کاری است که استاد یوسفی غروی انجام دادهاند که مقتل ابیمخنف را به روایت از طبری از تاریخ طبری استخراج و چاپ كردهاند