هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
اگر هنر ملي باشد/روح الله طلایی
درست است كه حوزههاي علميه به صورت فراگير به حوزههاي هنري و خصوصا هنري چون سينما ورود پيدا نكردهاند، اما كم نيستند كساني كه به صورت خودجوش و با دريافت شرايط زماني به سينما و ساير هنرها ميپردازند. حجتالاسلام سيدعلي آتشزر از جمله كساني است كه سالهاست فيلمهاي ايراني و خارجي را ميبيند و بر آنها نقد مينويسد و از سينما سخن ميگويد. ايشان در حال حاضر از پژوهشگران مركز پژوهشهاي صدا و سيما و نيز عضو هيئت تحريريه ماهنامه تخصصي هنري رواق انديشه است.
تعريف سينماي ملي از نگاه شما چيست؟
سينماي ملي شايد چندان بيان دقيقي نباشد. به اين دليل كه به هر حال ما، ملت را يك امر مدرن مي دانيم. يعني اساسا مفهوم ملت، امر مدرن است. امري نيست كه ريشه در تاريخ كهن داشته باشد. خود اصطلاح ملت يك اصطلاح مناقشهبرانگيز است. دين، مذهب، نژاد، زبان و سرزمين چه نقشي مي تواند در معيار ملت بودن يك بخش داشته باشد. قطعا ما يك هويت فرهنگي داريم. اما اين كه آن را با واژه ملت بيان كنيم، شايد خيلي روا نباشد. مفهوم nation يا ملت پس از جنبش هاي ناسيوناليستي بهعنوان جنبشهاي تقريبا با اغراض سياسي منتها با كاركرد تاريخي و پس از استعمار سرزميني، در دوره اي در اروپا و به وسيله دولت هاي غربي در برخي از كشورها گسترش پيدا كرد.
به هر حال اين را مي پذيريم كه يك سينمايي بايد داشته باشيم كه هويت فرهنگي و ايراني ما را داشته باشد و لذا اگر ما مسامحتا و با اغماض بخواهيم سينماي ملي را بهعنوان يك تعريف درست بپذيريم، تعريفمان همان سينمايي است كه واجد هويت فرهنگي ما باشد كه اين هويت در طول تاريخ با شاخصه ها و عناصر فرهنگي خاصي كه در دل تاريخ بهوجود آمده و باليده و پرورش پيدا كرده، مشخص ميشود.
درواقع سينما ميتواند برآمده از بينش ها و نگرش هاي بنيادين باشد، منظور از بينش ها همان هستي شناسي عالم و آدم است. يعني يك نوع نگاه خاصي به عالم و آدم داريم و نگرش هاي خاص هم بهمعناي اخلاق و سبك زندگي است. كه اين بينش ها و نگرش هاي بنيادي در بستر تاريخ هر روز بازتوليد مي شود و صيقل پيدا مي كند. بنابراين مضمون ها يا تم هايي كه سينما به آن مي پردازد، يا شخصيت پردازي هايي كه در فيلم وجود دارد.
نگاه و نحوه رويكرد نرتيو يعني روايي فيلم، حتي ميزانسن در فيلم، سبك فيلم، نمادهاي بهكار گرفته شده در فيلم، اگر در مسير بيان اين بينش ها و نگرش هاي بنيادين به معناي هستي شناسي عالم و آدم و نحوه اخلاق و سبك زندگي يك فرهنگ باشد، اين را سينماي ملي مي گوييم. حال سينماي ملي هم از سويي از دل اين بينش ها و نگرش هاي بنيادين برمي آيد و از سوي ديگر باز اين بينش ها و نگرش ها را ترويچ مي دهد.
ضمنا سينماي ملي بهمعناي سينماي تاريخي نيست. صرفا مضمون تاريخي فيلم، سينما را سينماي ملي نمي كند. سينماي ملي حتي فولكلر هم نيست. مثلا فيلم «حسن كچل» مرحوم حاتمي و يا چند فيلم ديگر از ايشان را ببينيد، پر از عناصر فولكلريك ايراني است. ولي هيچ وقت آن را جزو سينماي ملي بهمعناي كامل نمي كند. اين كه صرفا نمادهاي ايراني در فيلم بياوريم مثل فيلم «مسافران» كار آقاي بيضايي، يا اگر فرهنگ كوچهبازاري را در فيلم ها نمايش دهيم، هيچوقت سينماي ملي ايجاد نمي شود. يادمان باشد همين هويتانديشي به شكل كج دار و مريض و نامناسب در دوره پيش از انقلاب بروز كرد كه باعث شكلگيري سينماي فيلم فارسي شد كه در آن خواستند با استفاده از عناصري مانند كلاه مخملي، آب گوشت و از اين وجوه كوچه بازاري فيلم را ايراني كنند و براي مخاطبان خودشان يك سينمايي با هويت ملي بازتوليد كنند، كه اين اتفاق نيفتاد.
البته سينماي ملي از عنصر تاريخ، فولكلر، فرهنگ عامه و كوچه و بازار و نمادها حتما بهره مند است؛ ولي آن چه كه اين سينما را سينماي ملي مي كند، بينش ها و نگرش هاي بنيادين بهمعناي هستي شناسي عالم و آدم و اخلاق و سبك زندگي است كه براي اين مردم در بستر تاريخ پيش آمده است.
عده اي معتقدند كه لفظ ملي همانطور كه اشاره كرديد، فقط ايرانيت را در بر مي گيرد. چگونه بحث ديني را ميتوان در آن گنجاند؟
من در مورد ايران عرض مي كنم و ايران بهمعناي سرزميني كه در طول تاريخ متفاوت بوده؛ زماني گسترده بوده و بعد از مدتي از گستردگي آن كاسته ميشود. بنابراين منظور ما از ايران گستره فرهنگي آن است. اگر با يك نگرش تاريخي و فرهنگي به ايران و ايراني نگاه كنيم، ويژگي هاي خاصي را مي بينيم كه در آن جا شايد بتوان اين مصرع فردوسي را با يك نگاه ديگري نگريست:
هنر نزد ايرانيان است و بس
منظور از هنر نه بهمعناي مهارت هاي هنري و استتيك، بلكه بهمعناي فضايل است. حال فرهنگ ايراني چگونه با دين پيوند پيدا مي كند. پيش از ورود اسلام به اين سرزمين حكمايي در ايران بودند. بعد از اين ها اسلام به ايران آمد. درست است كه اسلام با مواجهه هاي نظامي وارد ايران شد، ولي هيچ وقت اين عامل اصلي و علت العلل حضور اسلام در ايران نيست. ايراني ها اسلام را پذيرفتند نه به اين معنا كه قراردادي بسته باشند يا بپذيرند، بهمعنايي كه يك رضايتي داده باشند. خير، يعني اين كه ايران با اسلام كاملا تطبيق فرهنگي داشت و لذا ما مي بينيم بلافاصله وقتيكه اسلام مي آيد، حركت هاي شعوبي و ملي گرايانه بهمعناي مدرن در آن دوره شكل مي گيرد و شكست مي خورد. اگر اسلام واقعا حضور نظامي در ايران پيدا مي كرد بعد از يك مدتي از بين مي رفت. و بلافاصله بعد از آن مي بينيم كه بسياري از فيلسوفان، حكيمان، اديبان و عالمان كل جهان اسلام خاستگاه شان ايران است. حتي در ادبيات عرب، تفسير قرآن، فقه، حكمت، فلسفه و... عموما سردمداران اين دانش ها ايراني هستند. و جالب است كه ما كسي مانند شيخ اشراق و ملاصدرا را داريم كه اين ها با رجوع به مواريث حتي پيش از اسلام و به حكماي پهلويون، فرهنگ ايراني را بازتوليد مي كنند. آن رگه اصلي ای كه در اين وجود دارد، همان اشراق و عقل معنوي است. يعني عقلي كه ما در جريان اهل سنت دو جريان قوي داريم؛ يكي اعتزال و ديگري اشاعره، اعتزالي ها، عقل گرايان با رويكرد افراطي هستند و اشاعره، جبرگرايان و كساني هستند كه چندان به عقل بهمعناي يك مسير معرفتي ناب نگاه نمي كنند. در حاليكه ايرانيان از بين اين ها به تشيع كه شايد به لحاظ ملي بيشتر عربي باشد؛ مي رسند و آن عقل معنوي و اشراقي را پي مي گيرند. لذا اين يك روندي است كه در طول تاريخ ايران پي گرفته، بازتوليد و منجر به جنبش هاي خاص تاريخي مي شود و بعد از آن ما صفويه را در ايران داريم كه اتفاقا اين دوره دوره باليدن هنر ايراني در تمام شاخه هاي هنري است و بعد از آن انقلاب اسلامي رخ مي دهد كه در مسير تشيع و عقل معنوي و اشراقي است.
به نظر شما سينما ظرفيت بروز مفاهيم ديني را دارد؟
يكي از شاخصه هاي بخش هايي كه شهيد آويني در مورد آن مي انديشيد همين مسئله قابليت سينما و شايد مطلق تصويري در بيان مفاهيم ديني است. آيا سينما و يا حتي فراتر از آن هنرهاي تصويري اين قدرت را دارند كه مفاهيم ديني را نمود بدهند و به نوعي يك محاكاتي از مفاهيم ديني در بيان تصويري بيايد يا خير. اين مسئله اي از مسائل شهيد آويني بود. آن دوره با يك رويكرد قبض يعني با رويكردي كه بيشتر احتياطآميز بود و البته بهحق هم بود؛ چراكه در آن شرايط يك مقدار در اين كه قدرت تصوير اندك است اغراق شده بود. اين ها معمولا با مقايسه كلام و تصوير، به نوعي به اين انديشه و مسئله دامن زدند كه قدرت سينما در تصويرپردازي مفاهيم، اندك و يا حتي ناتوان است. من اين مسئله را قبول ندارم. من فكر مي كنم كه اساسا از دو جهت اين بيان نادرستي است. يك اينكه سينما چه تعريفي دارد. مگر سينما صرفا تصوير است. دوم اين كه چرا سينما را با كلام مقايسه كنيم.
ما بيان هاي مختلف هنري داريم كه شايد در يك چيزي غير از كلام و يا تصوير محض مصور باشد، ضمن اين كه تصوير، امروزه با توجه به اين كه تجربه هاي ديني در دل سينما-در ايران- اتفاق نيفتاده و تا حدودي نحيف و كم رمق است و قدرت بيان زيادي ندارد؛ اين دليل بر اين نيست كه تصوير قدرت ذاتي براي بيان اين مسائل ندارد. مگر غرب وقتي سينما را بهوجود آورد و يا در هنرهاي بصري ديگر تجربه كرد، همان موقع قدرت بياني امروز را داشت؟ قطعا اينطور نيست. در دل تاريخ با آن نبوغ ها و ذهن هاي برجسته، انسانها و هنرمنداني كه در اين حوزه ها تجربه مي كنند و مي آموزند و شاهكارها را پديد ميآورند، نهايتا يك زبان قدرت مي گيرد. اصلا در مورد زبان هاي غير هنري هم همين گونه است. مگر زبان فارسي ذاتا اين قدرت را دارد كه مسائل عرفاني در آن بيايد و مسائل فلسفي نيايد. اگر واقعا فيلسوفان در طول تاريخ ميزان زيادي انديشه هاي فلسفي به زبان فارسي توليد كنند، زبان فارسي قدرت فلسفي پيدا مي كند. البته ممكن است برخي از عناصر باشد كه كمك كند در يك زباني، مفاهيم؛ روان تر منتقل شود. اما هيچ گاه اين بهمعناي بسته بودن كامل زبان نيست. در هنر هم همين گونه است. هنر بصري به نظر من قدرت بيان مسائل و مفاهيم ديني را دارد و از طرف ديگر، اساسا اين كه بگوييم سينما زبانش، زبان تصوير است؛ اين حرف غلطي است. مربوط به دوره صامت سينماست. برخي از سينماگران با توجه به آن غوري كه به وجوه بصري سينما داشتند و اساسا سينما صامت بود و صدا هنوز اختراع نشده بود، آن ها صدا را نمي پذيرفتند. مثل چارلي چاپلين كه در دوره ناطق هم تا مدت ها نمي پذيرفت كه از عنصر صدا استفاده كند. حتي فراتر از عنصر كلام، عناصر ديگري در سينما وجود دارد. همين نقطه قوتي كه مي گويند كلام دارد و تصوير ندارد و لذا سينما قدرت ندارد، در سينما همين عنصر كلام هم وجود دارد. پس سينما داراي قدرت بسيار زيادي است. اما اين كه امروز بتوانيم بالفعل از اين قدرت استفاده كنيم، اينگونه نيست. ما بايد اين قدرت را در مسير بيان مفاهيم خودمان آن قدر استفاده، تجربه و آزمون و خطا كنيم و آن قدر نبوغ هاي فكري و انديشه هاي معنوي و ديني ما به اين زبان ترجمه شوند تا نهايتا اين زبان تصوير و سينما قابليت پيدا كند كه آن مفاهيم بالا را بازنمود دهد.. آندره بازن طراح رويكرد نقد مولف، در تعريف سينما مي گويد كه چه كسي گفته است كه مثلا كلام اهميتش كمتر از تصوير است. ممكن است يك فيلمي بار اصلي را بردوش تصوير بگذارد. ممكن است يك فيلمي هم برعكس بار اصلي را بر صدا بگذارد و هيچ وقت نمي توانيم بگوييم كه از عنصر صدا بيشتر استفاده كرده و از عنصر تصوير كم استفاده كرده پس بهلحاظ سينمايي بودن ضعيف است؛ نه اين طور نيست.
يعني اگر فيلم هايي كه با مضامين ديني در ايران ساخته مي شوند، تأثيرگذاري لازم را ندارند و يك سري اشكالات در آنها وجود دارد؛ بهخاطر اين است كه ما هنوز ياد نگرفته ايم كه چطور بايد از زبان سينما استفاده كنيم.
صرفا يادگيري نيست، تجربه هم لازم است تا فضاي فرهنگي اين اجازه را بدهد كه ذهن ها و نبوغ هاي هنري در اين عرصه بيايند، متأسفانه يكي از مسائلي كه باعث شده ما به اين فقر سينمايي در بيان معنوي گرفتار شويم، اين است كه تشتت در سياستگزاري هاي سينماي ما زياد است. از سوي ديگر، اقتدار سينماي غربي بر فيلمسازان ما سايه انداخته. فيلمسازان خوب ما وقتي مي خواهند شخصيت خود را بروز دهند، با تكرار رويكردهاي غربي درواقع خودشان و هنرشان را بروز مي دهند و اين باعث شده كه تجربه هاي ناب سينماي معنوي كمتر شكل بگيرد.
يعني چه؟ يعني از تكنيك هاي غربي استفاده مي كنند يا مضامين آن ها را به كار مي برند؟
همه اين ها، ممكن است حتي كمي با آن ها تفاوت داشته باشند. مثلا سينماي نئورئاليست در يك دوره اي از تاريخ توليد شد و بعد از جنگ جهاني و سينماي فاشيستي ايتاليا، نزديك به هفت سال تقريبا اين جنبش حضور داشت. بعدا همان كساني كه اين رويكرد را داشتند، مثل روسيليني؛ اساسا رويكرد سينمايي شان عوض شد. چون به اقتضاي جامعه و نيازهاي خودشان جريان سينمايي را پيگيري و تجربه مي كردند. ولي الان تقريبا مشابه همين شيوه هاي نئورئاليستي، ويترين سينمايي ما شده است.
اگر مي توانيد فيلمي هم در اين زمينه نام ببريد...
برخي از رويكردهاي آقاي كيارستمي اين گونه است. البته كمتر و بعضا برخي از اين رگهها در فيلم هاي آقاي مجيدي هم ديده مي شود. با اين فضاي سينمايي كه نهادهاي سينمايي در ايران و جهان ايجاد كرده اند، اين يك الگوي سينمايي شده و تقريبا تمام جريانهاي اصلي سينماي جوان ما حتي جريان اصلي همين سينما جوان يعني همان مؤسسه اي كه تحت نظر ارشاد است، بيشتر رويكرد كيارستمي را پيگيري كرده اند.
در حوزه مضمون؟
نه فقط حوزه مضمون، هم رويكردها، هم حوزه سبك و هم روايت. يعني در همه حوزههاي فيلمسازي بيشتر اين تكرار شد. در حاليكه خود آقاي كيارستمي هم به اين اذعان دارد كه فيلم هايش در ايران خيلي مخاطب ندارد. يعني اين نوع سينماها نمي تواند مردم را به سينماها بكشاند و بازتوليد فرهنگ ايراني باشد.
يك مقدار بحث را جزيي نگرانهتر مي كنيد؟ يعني ويژگي هايي كه اين رويكرد دارد چيست كه مخاطب به سمت اين گونه فيلم ها نمي رود؟
ببينيد اين كه يك فيلمي مخاطب ايراني را جذب كند، بايستي حتما منطبق بر نياز جامعه ايراني باشد، براي مردم و فرهنگ ايراني احترام قايل باشد، براساس ارزش هاي مردم ايران طرح مسئله كند. مردم با طرح مسئله مشكل ندارند، ديده شده كه بعضي از فيلم ها طرح مسئله كردند، خود جامعه ايراني را هم مطرح كردند و هيچوقت مورد بيتوجهي مردم واقع نشدند. مسئله اين است كه اين رويكرد وجود داشته باشد. به نظر من يكي از امكانات سينماي ايران مخاطب ايراني است. ما يك موقعي مي بينيم كه بعضي از فيلمسازان با آن ذهن گيشهانديش و اقتصادي شان فكر مي كنند، به لحاظ اين كه بعضي از قوانين مميزي وارد شده، شايد مردم به فيلم هاي عشق هاي خياباني، مثلثي و مربعي و... علاقه پيدا كنند، يك دفعه مي بينيد كه بعد از جريان دوم خرداد و سياستگزاري هاي فرهنگي آن دوره، رويكرد اصلي سينماي ما همين فيلم هاي عشق هاي خياباني مي شود.
ولي هيچوقت مخاطب ايراني به اين فيلم ها وقعي نمي نهد و استقبالي از آن ها نمي كند. يا در يك دوره اي برعكس فكر مي كنند كه اين ها بايستي عرفان اسلامي و مسائل عرفاني را با آن زبان خودشان در سينما مطرح كنند، كه مي شود دوره اوايل بنياد فارابي كه شهيد آويني هم در برابر اين جريان قرار مي گيرد. فيلم هاي زيادي ساخته مي شود و اصلا مردم اعتنايي به اين فيلم ها نمي كنند.
ولي يك موقع مي بينيد كه يك فيلمي ساخته مي شود و پيشبيني هم نمي كنند كه اين فيلم مخاطب زيادي داشته باشد، يك دفعه مورد استقبال قرار ميگيرد. فكر مي كنم اگر فيلمسازان به اين رويكردهاي مردمي توجه كنند، مي توانند آن رگه هاي اصلي ايراني را پيدا كنند و با زبان ايراني با مردم ايران صحبت كنند. البته مسائل اجتماعي و روزمره سياسي و مسائل ديگر نيز مي تواند دخيل باشد، ولي اگر اين خط پي گرفته شود و به اين مسئله توجه دقيق تري شود، فيلمسازان ما مي توانند فيلم هايي بسازند كه مورد توجه مردم و مخاطبان باشد و مخاطبان هم مي توانند فيلم هايي را پيدا كنند كه در حقيقت آيينه وجودشان باشد و آرمان هاي وجودي آن ها را بيان كند