هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
چرا اصولگرايان به مشايي اعتماد نمی كنند؟/حميد بهروزی
با توجه به پيشينه فعاليتهاي انقلابي مشايي از همان آغاز انقلاب و تعهد وي به ولايت و امام زمان(ع)، سئوال اينجاست كه چرا اغلب اصولگرایان دلخوشي از مشايي ندارند و حتي در تيرماه امسال، وقتي شنيدند احمدينژاد او را به عنوان معاون اول خود برگزيده است، حتي ياراني كه قبل از انتخابات به پشتيباني از احمدينژاد به عنوان يگانه نامزد برتر انتخابات پرداختند، حيرتزده شدند و به مخالفت با رييسجمهور منتخب پرداختند.
مردي كه از حرف زدن نميهراسد
مشايي فارغالتحصيل رشته مهندسي الكترونيك از دانشگاه صنعتي اصفهان است و در سال 1360 به عضويت سپاه پاسداران درآمد. با تشكيل وزارت اطلاعات، مشايي از سپاه به اين نهاد رفت و در سال 65 از سوي محمديريشهري، وزير وقت اطلاعات، به تهران فراخوانده شد تا مسئوليت مناطق بحراني كشور را بر عهده بگيرد. وي همزمان موسسهاي علمي و پژوهشي تحت عنوان «مطالعات ملي» راهاندازي كرد. مشايي در سال 72 و در دولت هاشمي رفسنجاني به وزارت كشور رفت و مدير كل امور اجتماعي وزارت كشور شد. او تا سال 76 در وزارت كشور ماند. بعد در سالهاي نخست تأسيس راديو پيام، مديريت اين راديو و همچنين راديوي تازهتأسيس تهران را عهدهدار شد تا 24 خرداد 82 كه رياست سازمان فرهنگي- هنري شهرداري را برعهده گرفت. بعد از آن با تشكيل دولت نهم، اسفنديار رحيم مشايي به دوست خود محمود احمدي نژاد پيوست و علاوهبر معاونت وي رياست سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري را هم بر عهده گرفت. علاوهبر اين سمتها او رييس مركز مطالعات جهاني شدن، جانشين رييس جمهور در شورايعالي ايرانيان خارج از كشور، عضو شوراي نظارت بر صدا و سيما، عضو شوراي فرهنگي دولت، نماينده رييسجمهور در شوراي نظارت بر سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران و عضو كميسيونهاي اقتصاد و فرهنگي دولت نيز شد. همچنين در سال 86 نيز اين رفاقت با ازدواج دختر مشايي و پسر احمدينژاد به رابطه قوم و خويشي بدل شد.
با اين حال، اغلب اصولگرايان از توجه رييسجمهور به مشايي و واگذاري سمتهاي مختلف به وي ناراحت هستند چراكه مشايي در سخنرانيهاي خود بدون واهمه و رك، مطالبي را مطرح ميكند كه با باورهاي آنان در تضاد بوده است و همه را دچار شوك و ناراحتي ميكند.
همه حاشيههاي مشايي...
هرچند كه اغلب اوقات، مشايي حاشيههايي كه دربارهاش مطرح ميشود را تكذيب ميكند، اما شروع مخالفت با مشايي با ادعاي وي مبني بر دوستي مردم ايران با مردم اسراييل بود كه نه تنها تكديب نشد، بلكه به قوت خود باقي ماند و جنجال آفريد. به نوشته خبر آنلاين، مشايي در ۲۹ تير ۱۳۸۷ مردم اسراييل را دوست ايران خواند و خشم علما، مسئولان و مردمي را كه سالها با فريادهاي خود، اسراييل را دشمن و قاتل مردم مظلوم فلسطين ميدانستند، برانگيخت. در ادامه همين ماجرا بود كه ۲۰۰ تن از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بيانيهاي را امضا كردند و خواستار برخورد جدي با مشايي شدند. پس از انتشار اين بيانيه او در ۲۴ مرداد ۱۳۸۷ در نامهاي به حداد عادل، رييس كميسيون فرهنگي مجلس شوراي اسلامي واژه اسراييل در جهان امروز را منفورترين واژهاي دانست كه مترادف نژادپرستي، خيانت، خشونت، مكر و فريب است. مشايي با تكرار ادعاهاي خود با شدت بيشتر در مرداد ۱۳۸۷، موج اعتراضات را عليه خود و دولت برانگيخت. پس از اين ماجرا تجمع دانشجويان روبهروي سازمان ميراث فرهنگي برگزار شد. حاشيهها در مورد اظهارات او تا جايي بالا گرفت كه مقام معظم رهبري در خطبههاي نماز جمعه سخنان وي را كاملا اشتباه دانسته و خواستار پايانبخشي به اين حواشي كه در مواردي به تخريب دولت ميانجاميد، شد. اين در حالي است كه محمود احمدينژاد روز قبل از نماز جمعه، در يك نشست خبري از سخنان مشايي دفاع كرده بود و نظر مشايي را نظر دولت دانست.
«دوران اسلامگرايي به پايان رسيده است» تيتري بود كه از قول مشايي بر خروجي رسانههايي از جمله «الف» قرار گرفت و حاشيه آفريد. مشايي طي سخناني گفته بود: «دوران اسلامگرايي به پايان رسيده است. معنايش اين نيست كه اسلامگرايي وجود ندارد يا رو به نضج نيست. نه. اسلام هست، اما دورهاش به پايان رسيده. الان دوره اسبسواري تمام شده، اما اسب هست، سوارش هم هست. اشتباه برداشت نشه. دين عندالله اسلام، اما روند تحولات به اين سمت نيست كه بشر مسلمان بشود تا به حقانيت برسد... اين دوره تمام نشده. بلكه روبه پايان است.»
همچنين مشايي در پنجمين همايش ملي، فرهنگي و گردشگري خليج هميشه فارس در جزيره كيش، خليج فارس را داراي قدمت 30 ميليون ساله دانست و يك بار ديگر ثابت كرد سخنانش تا چه اندازه ميتواند حيرتانگيز جلوه كند. وي در اين مراسم گفت: «فارسي بودن خليج فارس بهقدري روشن است كه نياز به تحقيق انديشمندان ندارد، زيرا در اسناد علمي و تاريخي حوزه جغرافيا سابقه خليج فارس بر همگان روشن و قطعي است. نام خليج فارس و درياي پارسي از 30ميليون سال پيش به موازات شكلگيري تمدنهاي انساني در منطقه موجوديت يافته است.»
همچنين مشايي با سخناني چون «جلوگيري از برپايي شادي، اهانت به اسلام و استفاده از رنگ سياه مكروه است»، «آذربايجان غربي، ايلام و كرمانشاه متعلق به كردستان است و اين قوم از برترين قومهاي ايراني است»، «ملائكه مرتب در عرصه كشور در حال پرواز هستند» و «ما مردم آمريكا را از برترين ملتهاي دنيا ميدانيم» جنجال به پا كرد و موج اعتراض را بهخصوص از جانب هواداران دولت برانگيخت.
قرآن را با دَف حمل كرده و حج و زيارت را به ميراث فرهنگي ملحق كنيد!
همچنين مشايي علاوهبر سخنانش با برخي اقدامات خود نيز حاشيهساز شد. حمل قرآن با حركات ريتميك هم از جمله اقداماتي بود كه با موضعگيري تند مراجعي چون آيتالله صافيگلپايگاني و آيتالله مكارمشيرازي مواجه شد. روز ۱۸ آبان ۱۳۸۷ در افتتاحيه همايشي با حضور مشايي تعدادي زن با لباسهاي محلي با دف و حركات ريتميك روي سن آمدند و قرآن را به قاري تحويل دادند. در نتيجه اين ماجرا معاون مشايي بهناچار استعفا كرد و در نامهاش نوشت: «اين كار صرفا براي تكريم قرآنكريم بوده است و آنها به هنگام اين مراسم حتما وضو ميسازند.»
آييننامه الحاق سازمان حج و زيارت با سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري و اقدام فوري مشايي براي بركناري رييس سازمان هم از ديگر اتفاقاتي بود كه موجب اعتراض نمايندگان مجلس و مراجع تقليد شد و البته دولت تا زمان مخالفت مقام معظم رهبري حاضر به لغو مصوبه خود نشد.
چاپ گفتوگوي مشايي با خبرنگار ترك در روزنامه صباح از ديگر حاشيهآفرينيهاي مشايي بود. اين روزنامه از قول مشايي نوشت: «در ايران استفاده از حجاب بدون اجبار است و هيچ فشاري از طرف حكومت در استفاده از حجاب اعمال نميشود، اين يك انتخاب كاملا شخصي است، اگر شما در ايران از روسري و حجاب استفاده نكنيد، هيچ مقام دولتي به شما تذكري نخواهد داد، البته شايد به شما بگويند كه اين كار برخلاف عرف و عادات ملي ماست و اگر استفاده كنيد بهتر است، ولي باز تأكيد ميكنم كه هيچ اجباري در كار نيست... در ايران بهخاطر دستورات ديني استفاده از مشروبات الكلي ممنوع است به همين علت ايرانيها ميتوانند در خارج از ايران از اين نوشيدنيها استفاده كنند. اين يك ترجيح شخصي است، الگوي ما در صنعت توريسم كشور تركيه است.» اما مشايي بعدا در برنامه نگاه يك شبكه اول تلويزيون دراين باره توضيح داد: «چندي پيش از قول من گفتند كه حجاب آزاد است و مصاحبه يك خانم ترك را مطرح كردند. حال آنكه من با اين خانم عكس دارم كه حجابش از بانوان ايراني هم محكمتر است. يا اينكه به دروغ گفتند مشايي در مورد شراب حرفهايي زده يا گفته زن و مرد با مايو ميتوانند در ايران مسافرت كنند! اين حرفها و اقدامات كار كساني است كه معتقدند توسعه گردشگري با حفظ ارزشها امكانپذير نيست.»
به مشايي حسودي نكنيد، لطفا!
به هرحال، سخنان و اقدامات مشايي به هر نيتي كه صورت گرفته باشد، چه از روي باور قلبي و چه به قصد سخنراني و مورد توجه رسانهها قرار گرفتن، باعث شده است تا اصولگرايان نتوانند اعتماد كافي به وي داشته باشند و در هر مراسمي كه مشايي حضور دارد، منتظر اظهار نظري جديد از جانب وي باشند. بهخاطر همين حواشي بود كه اصولگرايان بهشدت با انتصاب وي به عنوان معاون اول رييسجمهور در دولت دهم مخالفت كردند. هرچند كه نه تنها دادشان به جايي نرسيد بلكه متهم به تخريب و توطئه عليه دولت شدند. چنانكه در متن منتشره در یک سايت نزدیک به اسفنديار رحيم مشايي آمده است: «بحث اينجاست كه چرا افراد سينهچاك احمدينژاد و روزنامههاي ستايشگر احمدينژاد، نه تنها در دوران انتخابات كه در پيش و پس از آن اينك با اين انتصاب عصباني شدهاند و خواستار لغو حكم وي هستند. ما بر اين باوريم كه اين موضعگيري بر خلاف ادعاي مطرح، از سر دلسوزي نيست، بلكه يا از سر حسادت است و يا سهمخواهي؟ چرا؟ با نگاهي به دلايل مطروحه اين روزنامهها و آقايان كه ادعا ميكنند از سر خيرخواهي و دلسوزي براي دولت يا اصولگرايي، اين اعتراضها را مطرح ميكنند. معلوم ميشود كه ادعاي آنان درست نيست، بلكه بايد انگيزه ديگري در پشت قضيه باشد كه همانگونه كه گفتيم، يا حسادت است و يا سهمخواهي و شايد جهل و ناداني كه البته دامن اين علامههاي دهر از آن مبراست.»
جدیترین شاعر حوزوی/زهير توكلي
در ادبیات معاصر ما، نبوغ، گهگاه آفت است. یکی از اولین آفات آن، زود اشباع شدن شاعر و پایان یافتن تشنگی اوست. بهخصوص در کشور ما که پهلوانکشی و پهلوانمیری به این فروکشیدن زودهنگام شعله نبوغ دامن میزند. پهلوانکشی، عبارت است از آنچه تنگچشمی حریفان و جهل مدعیان و زمامداری مردم نادان بر سر صاحبان نبوغ میآورد. و پهلوانمیری عبارت است از آنچه خیل كوتولهها بر سر صاحبان نبوغ میآورند، مرید میشوند و او باید نقش مراد را بازی کند یا نوچه میشوند و او باید در پوست گندهلات برود و سپس توابع بعدی ماجرا که همانا مصادره او بهنفع نهادهایی است که به گفتمان قدرت وابستهاند. صاحبان نبوغ در عرصه ادبیات معاصر ما، مثل شهابی آمده و رفتهاند و البته فقدان نهاد نقد به موازات جریان و خلاق ادبیات و هم استانی آن در کشور ما نیز زودپایی نوابغ دینی بی اأثیر نیست. بهرام صادقی در میان داستاننویسان از این جمله است. در میان شاعران معاصر نیز نامها بسیارند. اینجا فقط به نام احمد عزیزی اکتفا میکنم و میگذرم که آنقدر گفت و غیرعادی گفت که هم شعرش ته کشید و هم خودش.
شاعران خوب که استعدادی خدادادی دارند اما نابغه نیستند، کمتر در معرض آن آفات قرار میگیرند و از آنسو، چون حادثه شعری، هیچگاه از پیش خبر نمیکند، این دسته از شاعران همیشه به انتظار آن اتفاق بزرگ کار میکنند، مینویسند، پاره میکنند و میخوانند تا چه شود و چه از کار در بیاید. اینها معمولا استمرار و پشتکار بیشتری از صاحبان نبوغ دارند و بهخاطر همین استمرار، آرامآرام به زبان شخصی و چشماندازهای ویژه خود میرسند و دیر یا زود جایگاهی در میان مخاطبان جدی ادبیات دست و پا میکنند. یکی از مثالهای بارز برای این دسته از شاعران، محمدعلی سپانلو است. او پنجاه سال است که دارد شعر میسراید، ترجمه میکند، پژوهش تاریخ ادبیات منتشر میکند، آنتولوژی درمیآورد و... او هرگز چیزی بیش از یک استعداد خوب نبوده است، اما این استمرار و پشتکار، جایگاهی ویژه و غیرقابلانکار و نوعی ارجمندی خاطرهبرانگیز به او بخشیده است. حال به اصل مطلب میرسم. عبدالرضا رضایینیا (باران) یک نمونه تحسینبرانگیز برای همین سنخ شاعران در میان شاعران انقلاب اسلامی است. او همنسل شاعرانی چون زکریا اخلاقی، سید ابوالقاسم ژرفا، هادی سعیدی کیاسری، علیرضا قزوه، احمد شهدادی، محمدرضا ترکی، یدالله گودرزی، صادق رحمانی، تقی متقی و مجتبی مهدوی سعیدی است.
شاعرانی که از اواسط دهه 60 وارد گود شدند و اکثرا در کسوت حوزوی بودند. امروز با مروری بر این اسمها، پرواضح است که برای رضایینیا پرانتز باز میکنیم و دوست میداریم که درباره او سخن ویژه بگوییم. اکثر همنسلان او دیگر شعر نمیگویند یا دیگر در این کار، جدی نیستند یا اگر هم خبری هست، به بیرون درز نمیکند، یعنی شعری از آنان منتشر نمیشود. اما رضایینیا جدی و جدیتر، مشتاق و مشتاقتر به کار خود ادامه داده است. اگر عناصری چون استمرار، محدود نماندن به یک زمینه خاص ادبی، پیشرفت در کشف چشماندازهای تازه شعری، پرکار بودن، به روز بودن و... را همه با هم لحاظ کنیم، میشود رضایینیا را «مهمترین چهره ادبی حوزوی» در دو دهه اخیر تلقی کرد. اطلاق شاعر حوزوی بر او اطلاقی است به تمام معنی کلمه و حقیر صاحب قلم بهجرئت ادعا میکنم که اکثر قریب به اتفاق شعرهای او بن مایه دینی دارد و از آنها میشود به ذخایر معنوی و میراث فکری تشیع نقب زد. در این پرونده، عمدتا به کتابشناسی آثار او پرداختهایم. او در هیچ کنگره و جشنواره و هیچ برنامه شعرخوانی و هیچ شوی تلویزیونی شرکت نمیکند. گوشه خانهاش نشسته و مشغول سرش به کار خویش گرم است. پارسال کتاب «فرشته بفرستید» او یکی از سه کتاب تقدیر شده در انتخاب بیست و پنج سال کتاب شعر دفاع مقدس شناخته شد. این کتاب مشهورترین اثر شعری اوست اما گذشته از آن بهنظر میرسد که در حیطه «ترنم و ستایش» بهخصوص در حوزه شعر آزاد، باید مقامی ارجمند در معاصران برای «باران» قايل شد. گفتني است که این «وجه» شعری او حتی بر شعرهای عاشوراییاش که مهمترین آنها «مقتل گل سرخ» است، غلبه دارد و یکی از اختصاصات اوست. برخی از شعرهای درخشان دفتر «روز چندم» نیز از نیایشهای متفاوت و توحیدیههای بدیع در شعر آزاد بهشمار میرود. پرداختن به همه اینها بماند برای فرصتی بعد