هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
فتنههای پی در پی/محمد پورغلامی
- من کتاب نمی خوانم.
- پس چه می خوانی؟
- هیچ. چنان عادت به نخواندن پیدا کرده ام که حتی نوشته هایی که بر حسب اتفاق به دستم می افتد را هم نمی خوانم.
این ها جمله هایی از ایتالو کالوینو، داستان نویس ایتالیایی است. این جمله ها حکایت از واقعیتی در دوران ما دارد. واقعیتی به نام کتاب نخوانی. در دوران ما انسان ها کمتر حوصله خواندن کتاب ها و داستان های بلندی مثل«جنگ و صلح»، «برادران کارامازوف»، «بینوایان» و ... را دارند. ایتالو کالوینو در جای دیگری از همین کتاب می گوید: «این روزها کتاب طولانی نوشتن به بیراهه رفتن است. زمان، یک چشم به هم زدن شده، ما فقط در لحظه های کوتاهی از زمان که هر یک در ارتباط با خط سیر خودشان دور و محو می شوند، می توانیم زندگی و فکر کنیم.»1 به همین دلیل است که می بینیم مثلا در عرصه ادبیات، رمان به داستان کوتاه، به داستانک و... و در نهایت به مینی مالیسم تبدیل می شود.
واقعیت دیگر زندگی دوران مدرن این است که به نظر می رسد، همان طور که ذائقه غذایی انسان ها تغییر کرده، ذائقه فرهنگی آن ها هم تغییر پیدا کرده است. اساسا بعد از ظهور پدیده ای به نام سینما و رسانه، فرهنگ نوشتاری به فرهنگ سمعی و بصری تبدیل شده است. آدم ها ترجیح می دهند بیشتر ببینند و گوش دهند تا بخوانند. به همین دلیل است که می بینیم در این دوران کمتر کتابی در نفی اسلام نوشته می شود. در عوض در حوزه سینما و رسانه هر روز بر تعداد این گونه آثار افزوده می شود.
دنبال تبیین اهمیت رسانه و مباحث تئوریک آن نیستیم، اما هر عصری خصوصیات و به تبع آن مقتضیات ویژه ای دارد. و یکی از خصوصیات عصر ما استیلای موضوعی به نام رسانه است. بنابراین امروز همان حرف هایی که در کتاب «آیات شیطانی» سلمان رشدی نوشته شده در حوزه رسانه به تصویر کشیده شده و البته با شدت بیشتری دنبال می شود. حال سئوال این است چرا هیچ گونه برخوردی، سلبی یا ایجابی با این آثار نمی شود؟ آیا اثر فیلم هایی مثل «سنگسار ثریا» کمتر از «آیات شیطانی» سلمان رشدی است؟
سایتی هست به نام «اسلام در اروپا» به آدرس
www.islsmineurope.ir در این سایت اخبار مربوط به مسلمانان مقیم در اروپا نوشته می شود. در صفحه اول سایت، این تیترها به چشم می خورد:
- سران فرانسه اين روزها رويكرد كشف حجاب را در دستور كار خود قرار داده اند تا با تصويب قانون منع استفاده از روبند براي خانمها در اماكن عمومي، منع استفاده از پوشش اسلامي از سوي مسلمانان را دنبال کنند.
- يكي از سخنگويان حزب مردم دانمارك براي توهين به مسلمانان، ازدواج فاميلي ميان مسلمانان را بهانه قرار داد.
- بررسي هاي يك مؤسسه تحقيقاتي آلماني نشان ميدهد، مسلمانان به ويژه زنان محجبه در اين كشور با مشكلات فراواني از جمله يافتن شغل مناسب مواجه هستند.
- روزنامه انگليسي گاردين، روز يكشنبه در گزارشي به بررسي برخي از اقدامات گروه هاي نژادپرست افراطي اين كشور عليه مسلمانان پرداخت.
- گزارش سالیانه از 11 شهر اروپا نشان می دهد که تبعیض علیه مسلمانان اروپا در پنج سال گذشته افزایش قابل توجهی یافته است.
طی یکی دو دهه اخیر و به طور خاص بعد از واقعه 11 سپتامبر 2001، واژه ای به نام «اسلام ستیزی» islamophobia در ادبیات سیاسی از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. این موضوع را می توان در مراحل گوناگونی تقسیم بندی کرد.2
مرحله اول آن از دهه 80 میلادی و با انتشار کتاب «آیات شیطانی» سلمان رشدی آغاز شد. یکی از دلایل تبیین چرایی آغاز این پروژه در چنین تاریخی به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی ایران در 1979 میلادی است. تا قبل از آن، تفکر مدرنیستی باور داشت که دین توانایی بازتولید فرهنگی – اجتماعی را ندارد. اما وقوع انقلاب اسلامی با خاستگاه دینی خط بطلانی بر چنین نظریه ها و رویکردهایی کشید.
ده سال بعد یعنی در سال 1989 با فروپاشی شوروی و اضمحلال بلوک شرق و ترسیم نظریه «برخورد تمدن ها»ی ساموئل هانتیگنون در 1993 مرحله دوم جریان اسلام ستیزی آغاز شد. هانتیگتون در نظریه خود که به جهان پس از فروپاشی بلوک شرق نظر دارد، سخن از شکل گیری هشت تمدن جدید در عرصه بین الملل به میان می آورد و از این پس روابط و منازعات جهان را در عرصه فرهنگی و تمدنی می داند. وی از میان تمدن های نام برده، بیش از همه به تمدن اسلامی تاکید می کند و معتقد است بزرگ ترین خطر برای جهان غرب، تمدن اسلامی است.
ده سال بعد از برخورد تمدن های هانتیگتون در سال 2003، واقعه 11 سپتامبر اتفاق می افتد. و این موضوع دست مایه شروع مرحله سوم جریان اسلام ستیزی می شود. بعد از واقعه 11 سپتامبر بود که جورج بوش به وضوح اعلام کرد که دوباره جنگ های صلیبی آغاز شده. وی کشورها را از این پس به دو گروه دوست ایالات متحده و دشمن ایالات متحده تقسیم بندی می کند. که هر که با ما نیست پس بر ماست. از این رو، سخن از محور شرارت کرده و کشورهای ایران و کره و سوریه را به عنوان کشورهای حامی تروریست و ناقض منافع دنیای آزاد و جهان غرب
معرفی می کند. فرانسیس فوكوياما نیز که تا قبل از این با سقوط نظام سوسیالیستی و سلطه نظام لیبرال دموکراسی به عنوان تنها مدل زندگی بشر در دوران جدید، نظریه «پایان تاریخ» خود را طرح ریزی کرده بود، اینک به فاصله يك ماه پس از حادثه 11 سپتامبر در مصاحبه اي با روزنامه گاردين تأكيد كرد كه اسلام تنها نظام فرهنگي است كه مدرنيته غربي را تهديد مي كند. او تصريح كرد كه آمريكا مي تواند براي شكستن مقاومت كشورهاي اسلامي در برابر مدرنيته از توان نظامي خود استفاده كند. در همين رابطه ويليام كوهن، وزير دفاع اسبق آمريكا و از استراتژيست هاي برجسته اين كشور نیز اعلام کرد جنگ چهارم جهاني آغاز شده است. یعنی جنگ آمريكا و متحدانش با اسلام.
به موازات چنین سخنانی بود که پس از آن شاهد ساخت انواع و اقسام فیلم ها و مستندها و اقدامات بازدارنده و برخوردهای تبعیض آمیز سیاسی – اجتماعی هستیم. بی شک صنعت رسانه و سینما - و در رأس آن هالیوود - در به وجود آوردن چنین فضایی بیشترین تأثیر را گذاشته اند. در هالیوود تمام مردم جهان به غیر از آمریکاییها، نوعی شرارت را به یدک میکشند که مثلا ایتالیاییها مافیایی، آسیاییها حیله گر، سیاه پوستان بیفرهنگ و مردم آمریکای لاتین خریدار و فروشنده مواد مخدر معرفی میشوند و شخصیت آمریکایی باید با تمام این گروه ها مبارزه کند و افراد مظلوم را نجات دهد. در فیلم ها و خبرهای آمریکایی معمولا از ادیان و قومیت های مختلف تصویر مناسبی ارائه نمیشود؛ ولی این بی انصافیها در حق ادیان و سنت های جهان درباره مسلمانان و دین اسلام بیشتر از سایرین بوده است. مسلمانان فیلم های هالیوودی کسانی هستند که هواپیما ربایی میکنند، بمب کار میگذارند و آدم میکشند و در این میان، زنان مسلمان، مظلومینی نشان داده میشوند که از سوی مردان مورد ظلم واقع میشوند و در حقیقت برده مردان مسلمان هستند.3
ارائه تصويري موحش از مسلمانان، انتساب تمام حوادث سوء، انفجارها، ترورها، بحرانهاي اقتصادي به مسلمانان در دستور كار رسانه هاي غربي است. ساخت فيلمهايي شبيه «فتنه»، چاپ كاريكاتور و امثال اين ها تنها يكی از هزاران نمونه است. ارائه تصويري از مسلمانان هواپيما ربا، شهوت ران، بيرحم و تروريست در فيلمهاي هاليوودي، و جنبه ديگر اين پروژه، درگير كردن مسلمانان با هم و سوق دادن تضادها و كشمكشها به درون سرزمينهاي اسلامي است.4
در رسانه های غربی، انسان مسلمان به گونهای تصویر میشود که گویی سوار بر اسب در دست شمشیری دارد یا عربی است که کیسهای پر از دلار حمل میکند و در حقیقت دستمایه جوکها و طنزهای روزنامه های غربی را فراهم کرده.
پیامد چنین عملکردهایی موج اعتراض ساکنان اروپایی نسبت به مسلمانان و وجود نماد هایل از اسلام مثل مسجد، مناره ها و... است. به گزارش روزنامه ديلي تلگراف در یک نظرسنجی بيش از نيمي از شرکت کنندگان در آن مخالفت خود را با ساخت مسجد در محله خود اعلام کرده اند. نتيجه اين نظرسنجي نشان مي دهد مخالفت با اسلام افزايش پيداکرده و اين که بيشتر مردم انگليس خواستار تحديد آزادي بيان به دليل خاموش کردن افراط گرايان مذهبي هستند.5
در آغاز سال 2008 در راستاي گسترش اسلامستيزی در اروپا در همايشي با نام شهر ضداسلامي اروپا، توافقنامهاي براي مبارزه با اسلامگرايي در شهر انتورپ بلژيك امضا شد.
چند ماه پیش در اخبار آمده بود در ادامه اهانت عليه مسلمانان، در شهر دارحوس دانمارك از سوار شدن بانوان محجبه به اتوبوس جلوگيري كردند كه واكنش اعتراضآميز مسلمانان را در پي داشت. سازمان آزاديهاي مطبوعات دانمارك هم اخيرا با انتشار بيانيهاي اعلام كرده كه نسخه هاي كاريكاتورهاي موهن ضد اسلام را كه سه سال پيش در مجلهاي منتشر كرده بودند، در تيراژ 1000 نسخه با امضاي كاريكاتوريست آن روانه بازار کرده است.6
حال این سئوال جدی است؛ اگر سلمان رشدی در زمان حاضر می خواست کاری ضد اسلام انجام دهد باز هم یک رمان می نوشت یا فیلم می ساخت؟ نویسندگی می کرد یا کارگردانی؟
پی نوشت ها:
1- ایتالو کالوینو، اگر شبی از شب های زمستان مسافری، ص 13.
2- این تقسیم بندی را از مقاله «اسلام ستیزی بازی برد - برد نظام سلطه علیه اسلام» رضا سراج البته با تغییراتی وام گرفته ام.
3- دوربین های هالیوود در مساجد آلپ سایت خبری - تحلیلی حیات، 24/09/1388.
4- اسماعیل شفيعي سروستاني، موج اسلام هراسي، سایت موعود.
5- خبرگزاری جمهوری اسلامی (ايرنا)، 20/10/1388، کد خبر 888381.
6- اسماعیل شفيعي سروستاني، همان.
ابراهيم در مسير كشتن روح شيطان /سيد اميد مرتضوي
ابراهيم عطايي از 13-14 سالگي به جبهه رفت. اوايل زياد اسلحه بهدست نميگرفت و بيشتر در بيمارستان صحرايي به داد مجروحان ميرسيد. جنگ كه تمام شد برگشت، اما شيميايي شده بود. يك بار هم به بهانه معالجه به آلمان رفت. به بهانه معالجه، چون از اين سفر و رفت و آمد به سفارت سوييس و انگلستان قصد ديگري داشت. زماني كه امام خميني (ع) حكم ارتداد و مهدورالدم بودن رشدي را صادر كردند؛ 20ساله بود و دانشجوي فلسفه دانشگاه تهران. به همكلاسيهايش ميگفت حاضر شدن بهموقع سر كلاس درس واجب شرعي است. اما مدتي سر كلاسها نميرفت، جواب دوستانش را نميداد و شكل و قيافهاش بهكلي تغيير كرده بود. تيشرت ميپوشيد و صورتش را از ته ميزد. يكي دو بار بچههاي دانشگاه او را در خيابان بابي ساندز ديدند؛ با سر و وضعي ژيگول! همه تعجب كردند كه ابراهيم اين چه قيافهاي است، كجايي، چرا دانشگاه نميآيي؟ ابراهيم به سردي جواب آنها را ميدهد و به طرف سفارت انگلستان ميرود. بعضيها فكر ميكنند ابراهيم بريده كه با اين سر و وضع از اين سفارت به آن سفارت ميرود.
ابراهيم ميدانست سلمان رشدي در لندن زير چتر امنيتي دولت انگلستان زندگي ميكند. از وقتي حكم قتل سلمان رشدي صادر شد، آرام و قرار نداشت. ميگفت من زنده باشم و يك نفر به پيغمبر(ص) توهين كند و قلب امام زمان (عج) را به درد بياورد و راست راست براي خودش راه برود و خوش بگذراند!
مادرش هم مثل بقيه مادرها دختري از آشنايان را نشان كرده بود كه بروند، صحبت كنند و بساط ازدواج ابراهيم را راه بيندازند. اما ابراهيم قضيه سفر و ويزاي انگلستان را برايش تعريف كرد و گفت اگر كسي چيزي بفهمد، مرا ميكشند. تو كه نميخواهي من بميرم؟ پس به كسي چيزي نگو.
نشاني دختري را كه قرار بود با مادرش خواستگاري بروند به دوستش ساسان طالبي داد و گفت تو برو خواستگاري اين دختر، عاقبت به خير ميشوي. مادر از اين كار فهميد تصميم و راهي كه ابراهيم ميرود بروبرگرد ندارد. ابراهيم قيد همه چيز را زده بود.
با مادر و برادرش يك هفته تمرين كرده بود كه اگر كسي به خانه زنگ زد چه بگوييد، يا اگر دوستانم از دانشكده آمدند چه جوابي بدهيد. بهقدري روي حرفها و جوابهاي افراد خانواده كار كرد كه همه ميدانستند جواب هر كه را چطور بدهند كه كسي شك نكند. ابراهيم با سر و وضع اروپايي به سفارت سوييس رفت همان جايي كه دفتر حفاظت منافع آمريكا هم بود و تقاضاي ويزاي ويژه كرد. به كاردار سفارت گفته بود كه حاضرم پناهنده شوم و عليه جمهوري اسلامي حرف بزنم. سازمان ديدهبان «حقوق بشر» و چند سازمان آمريكايي ديگر از او حمايت كردند. حتي رييس يكي از گروهكهاي غيرقانوني در ايران هم رسما حمايت خود را از ابراهيم عطايي اعلام كرد.
قرار بود سلمان رشدي از يك كتابخانه در لندن بازديد كند. ابراهيم خيلي تلاش كرد تا در روز موعود توانست در انگلستان باشد و خود را به آن كتابخانه برساند. ميخواست به رشدي نزديك شود و به طرف او شليك كند، اما قبل از ورود به كتابخانه مسئولان شك ميكنند و ميگويند كه بايد بازرسي بدني شود. بالاخره درگير ميشود و گلوله ميخورد. هيچ خبري درباره اين اتفاق در رسانههاي دنيا منعكس نشد. رسانههاي ايران هم بهدليل مسائل امنيتي چيزي درباره جزييات شهادت ابراهيم عطايي منتشر نكردند تا اينكه در سال 1383 براي اولين بار مطالبي از اين جريان در رسانههاي داخلي
منتشر شد. دكتر رضا داوري اردكاني استاد فلسفه ابراهيم در دانشگاه بود. او ميگويد: «يقين داشت راهش را پيدا كرده و انگار روي نقطهاي ايستاده بود كه انتهاي مسيرش را ميديد. سر كلاس سوالهايي ميپرسيد كه معلوم بود اين جوان به جاهايي رسيده. گاهي ميماندم... و بالاخره رفت و رسيد و شهيد شد. سلمان رشدي با فتواي امام اعدام شد و اينكه اين روزها به دريوزگي افتاده، سلمان رشدي نيست، كالبد متعفن يك انسان پست است كه روحش را به شيطان فروخته. اما اين ابراهيم شهيد ما امروز زنده است و تا ابد هم زنده خواهد بود و تمام آزدگان جهان هم از محضرش فيض ميبرند...
ابراهيم براي من يك اسوه است، يك اسطوره است كه به حيات حقيقي رسيده است. زمان حياتش هميشه براي من نمونه كامل يك انسان بود كه توي اين دنيا به هويت خودش رسيده بود. نمونه كامل كسي بود كه خودش را خوب شناخته، مردمش را خوب شناخته، امامش را خوب شناخته، خدايش را خوب شناخته، دينش و راهش را خوب شناخته، بالاخره رفت و رسيد و پيروز شد.»
متاسفانه دولت انگلستان همچنان بعد از 20سال، از تحويل پيكر ابراهيم عطايي به جمهوري اسلامي ايران امتناع ميكند