هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
طنزپرداز نیروی واکنش سریع است/امید مهدینژاد
شهرام شکیبا، بیشبهه جدیترین طنزنویس مطبوعاتی سال 1388 بود. ستون ثابت او در روزنامه و سایت خبر، به یکی از پربینندهترین ستونهای این روزنامه و سایت و حتی روزنامهها و سایتهای دیگر تبدیل شد. شکیبا که تجربه شاعری و اجرای برنامههای ادبی و تلویزیونی را در کارنامهاش دارد، نشان داد که ژورنالیست قابلی هم هست. نوشتههای او هم تند و تیزی طنزهای ابراهیم نبوی را داشت و هم ظرائف و نکات ادبی طنزهای کیومرث صابری را. با چاشنی نمکی که مخصوص خود سرآشپز بود و مشابهی در دستپخت آشپزهای قبلی نداشت. گفت وگو با طنزنویسی را می خوانید که در محرم و صفر کرکره ستونش را پایین میکشد و در تکیه خانگیشان ـ که پاتوق رفقای اهل دل و اهل هنر است ـ میانداری میکند.
به نظر شما، ما چیزی به اسم طنز انقلابی داریم؟
چرا ما همیشه دنبال انقلابیِ هرچیزی میگردیم؟ موسیقی انقلابی و گرافیک انقلابی و طنز انقلابی...
موسیقی انقلابی و گرافیک انقلابی که داریم. منظورم این است که...
ببین، هنر وقتی انقلابی شد، شعاری میشود. انقلاب یک حرکت است که با شور همراه است. وقتی رسیدیم به جایی که این حرکت باید به نهاد تبدیل شود، بیش از شور به شعور نیاز داریم. اگر آن جا شعار میدادیم، حالا باید شعر بگوییم. من نمیفهمم طنز انقلابی یعنی چه. لااقل سراغ ندارم طنزپردازی که توانسته باشد کاری انقلابی صورت بدهد. گرچه معمولاً طنزپرداز منقلبترین و تحولخواهترین آدم موجود است. البته برانداز نیست و نمیخواهد همهچیز را از اساس تغییر دهد. اگر اینطور بود، به جای طنزنویسی میرفت سطل آشغال آتش میزد!
میخواستم از این سئوال به نسبت طنزپردازی با آرمانخواهی برسم. ببینید، برای یک شاعر آرمانخواه بودن ساده است. چون شعر اصالتا تقدسزاست و شاعر به سادگی میتواند از یک آرمان مقدس بسراید. اما طنزپرداز با مقدسات سر و کار ندارد و اتفاقا بیشتر با معایب و اشکالات و نواقص طرف است. در این صورت چگونه میتواند آرمانگرا باشد؟
من فکر میکنم اصلا طنزپردازی یعنی آرمانگرایی. طرف آمده سختترین کار قلمی را انتخاب کرده، آن هم در کشوری که همه نسبت به طنز و طنزنویس دچار سوءتفاهم هستند و خیلیها او را زینتالمجالس و تلخک دربار میبینند. او همه این تخفیفها را بابت چه چیزی تحمل میکند؟ بابت آرمانی که دارد. اتفاقا طنزنویس دنبال جامعه آرمانی است و از همین بابت هم هست که ایرادها را میبیند و تذکر میدهد.
کدام آرمان؟ جامعه آرمانی طنزنویس چیست؟
جامعه آرمانی طنزنویس، جامعه بدون اشتباه است.
طنز چیست؟ و چه نسبتی بین طنز و هزل و هجو برقرار است؟ البته ببخشید که این سئوال خیلی تکراری است!
طبیعتا طنز و هزل و هجو با هم نسبت دارند، البته نسبتشان مثل نسبت خواهر و برادرهایی است که از یک پدرند، اما مادران متفاوتی دارند. واقعیت این است که طنز به دنبال تصحیح نواقص است، اما هزل و هجو تنها نقایص و زشتیها را بزرگنمایی میکند و نمایش میدهد. نگاه طنزپرداز نگاهی از جانب انصاف است. دیگر این که ظرافت نهفته در طنز بیشتر از هزل و هجو است. باقی تفاوتها را هم نوشتهاند و میشود رفت و پیدا کرد و خواند.
میخواهیم نگاهی داشته باشیم به فراز و فرودهای طنز مطبوعاتی در فاصله سی ساله بعد از انقلاب. شما این سیر را چگونه تحلیل میکنید؟
یکی دو سال اول انقلاب دورهای خاص بوده است. در آن شلوغی و هزاهز و ـ به زبان ساده ـ هردمبیلیِ مطبوعات، فضا برای نوشتن هم خوب بوده و هم زیاد. از طرفی در این فاصله زمانی، تقریباً تمام نشریات متأسفانه ارگان یک حزب و نحله و گروهی بوده است. از این جهت برخوردهای طنزپردازان با مخالفان هم برخوردی حزبی و گروهی بوده است. طبق تعریفی که از هزل و هجو سراغ داریم، کار طنزپردازان در آن دوره خیلی به هزل و هجو نزدیک میشده است. مشابه این اتفاق در مطبوعات دوره مشروطه هم رخ داده بود. در این زمینه از سید فرید قاسمی که ـ باید گفت ـ فقیه تاریخ مطبوعات ایران است، بیشتر میشود پرس و جو کرد.
میشود گفت فضا بسیار سیاستزده و ایدئولوژیزده بود. ایدئولوژی ـ که آن را به معنای سیاسیاش به کار میبرم ـ بر همه شئون فرهنگی، از قبیل طنز حاکم بوده است.
به شدت. و البته اقتضای زمانه هم بوده است. بعدتر که گرفت و گیری در کار مطبوعات پیش آمد همه چیز تعطیل میشود. این داستان ادامه دارد تا زمانی که ـ بدون تعارف و اغراق ـ نجاتدهنده طنز و طنزپردازان وارد عرصه میشود: کیومرث صابری. آن هم زمانی که اساسا چیزی به نام «لبخند زدن در حین روزنامه خواندن» داشت فراموش میشد. درست است که گلآقا سال ها تنها خودش مینوشت، اما همین نوشتنهای او امید طنزپردازانی را که امکان نوشتن نداشتند، هنوز زنده نگه میداشت. ایشان کار را شروع کرد و خیلی هم رندانه و دقیق شروع کرد و با استفاده از ارتباطاتی که با اهل سیاست داشت، سعی میکرد کار را پیش ببرد و تعطیل نشود. البته وقتی هفتهنامه گلآقا شروع به انتشار میکند، یکی دو مجله رقیب هم داشته است.
فکاهیون و خورجین؟
بله. که البته فکاهیون در ابتدا توفیقیون بود. اما این رقیبان نتوانستند ادامه دهند و به نظر من مهمترین دلیل تعطیل شدنشان هم این بود که تحریریهشان نتوانست با گلآقا رقابت کند. اما وقتی اتفاق میمون و خجسته دوم خرداد ـ که این میمونی و خجستگی را از نقطهنظر رونق مطبوعات عرض میکنم ـ رخ داد، فضا باز تغییر کرد. این جا بود که نفر دومی ظهور کرد که او هم به شدت در جریان طنز مطبوعاتی تأثیرگذار بود: ابراهیم نبوی، که ستون پنجم را در روزنامه جامعه راه انداخت. البته بعد از او و در کنار او، مطبوعات دیگری هم ستونهای طنز راه انداختند که البته هیچکدام نتوانستند با نبوی و ستونهای متعددش رقابت کنند و آرام آرام محترمانه ستونهایشان تعطیل شد.
کدام طنزپردازان بودند؟ به خاطر دارید؟
ابراهیم افشار بود که در روزنامه زن مینوشت. کسری نوری مینوشت، به نظرم در روزنامه حزب مشارکت و چند نفر دیگر.
مشخصات طنز نبوی چه بود؟ چه ویژگیهایی داشت که مخاطب را جذب میکرد؟
طنز نبوی طنز رک و بیپردهای بود. خودش در مقدمه یکی از کتابهایش نوشته است که «تصمیم گرفتم همان طور که حرف میزنم و فکر میکنم، بنویسم.» همین کار را هم کرد. اتفاقی که با طنز نبوی افتاد، این بود که بسیاری از مرزها درنوردیده شد. مرزهایی که با طنز گلآقایی تعریف شده بودند. نبوی به قدری خواننده پیدا کرده بود که اگر کسی را میزد، از بسیاری چیزها ساقط میشد. من البته طنز نبوی را دوست دارم، اما او مرزهایی را درنوردید که باید مراعات میشدند. تندرویهای نبوی باعث شد جماعت سیاسی کمکم از طنزپردازها بترسند. این دقیقا خلاف چیزی بود که گلآقا میخواست. طنز بعد از دوم خرداد به چیز خطرناکی تبدیل شد. قول میدهم که همه روزنامه ها دوست دارند ستون طنز داشته باشند. چون میدانند ستون پرخوانندهای خواهد شد و گاهی یک ستون طنز از تیتر یک روزنامه اثرگذارتر است. و قول میدهم همه روزنامه هایی که ستون طنز راه نمیاندازند، از روی ترس است که این کار را نمیکنند و البته تا حدود زیادی هم حق دارند. البته این وسط طنزپردازها هم بیتقصیر نیستند. گاهی دوستان طنزنویس با خواندن یک خبر یا دیدن یک اتفاق عصبانی میشوند و بعد با همان میزان عصبانیت شروع به نوشتن میکنند و به این ترتیب، طنزشان طنزی عصبی و خطرناک و «عسس بیا منو بگیر» میشود. در حالی که طنزنویس باید صبر کند تا عصبانیتش فروکش کند، بعد از زوایای مختلف به موضوع نگاه کند و اتفاقا شیرینترین زاویه را برای نگاه کردن و نوشتن پیدا کند. طوریکه حتی کسی که سوژه طنز او واقع شده هم لبخند بزند و با خودش بگوید «این جاشو دیگه راست میگه!» طنزپرداز هجوسرا نیست که در پی رنجاندن باشد.
یکی از منتقدین اعتقاد دارد طنز گلآقایی بیشتر از طنز نبوی مصداق «طنز» بود و نوشته های نبوی بیشتر به «هجو» پهلو میزد. شاید به خاطر رک بودن و صراحت نبوی، یا این که به راحتی از اشخاص اسم میبرد، به خلاف مرحوم صابری که در لفافه مینوشت و سعی میکرد کمتر با اشخاص در طنزش روبهرو شود. شما این تحلیل را قبول دارید، یا معتقدید تفاوت شیوه های صابری و نبوی، تنها تفاوت در شیوه ها بود و ربطی به تعریف طنز و هجو ندارد؟
من معتقدم طنز نبوی روزنامهایتر از طنز گلآقا بود. من خودم برای روزنامهای نوشتن به یکسری تعاریف و ویژگیها رسیدهام. طنز مطبوعاتی یکجور واکنش سریع است و طنزنویس باید صریح و بیپرده بنویسد، اتفاقا. دلیل هم دارد. مخاطب روزنامه از لحاظ فرهنگی در سطح خیلی بالایی نیست و شاید یکی تنها دو پله از مخاطب عام بالاتر ایستاده باشد. باید سادهتر بنویسی، صریحتر بنویسی، حتی کاری کنی که خواننده بتواند سریعتر بخواند و حتی جوری بنویسی که مخاطب بتواند بخشهایی از نوشتهات را برای دیگری نقل و تعریف کند. اما آفتی که برای روزنامه و روزانهنویسی وجود دارد، همین روزانگی و روزمرگی است. از این منظر اگر نگاه کنیم، بله، طنز گلآقایی ماندگاری بیشتری خواهد داشت. این نوع نگارش از نظر صناعات ادبی به کار رفته و ارجاعات فرامتنی و پشتوانه ادبی (که برای هر اثر ادبی ماندگاری لازم است)، شیوه ماندگارتر و ارزشمندتری است، اما به نظر من برای روزانه نوشتن شیوه مناسبی نیست.
یعنی ارزش ادبیاش از ارزش رسانهایاش بیشتر است؟
بله. لااقل من کمتر میپسندم. چون در کار روزنامهای، طنزنویس باید به تعداد تیراژ روزنامه خواننده داشته باشد، یعنی مخاطب او همه کسانی هستند که روزنامه را در دست دارند. و همه خوانندگان روزنامه فرهیخته نیستند.
گفتید طنزنویس روزنامهای باید جوری بنویسد که خواننده بتواند آن را برای دیگری تعریف کند، یعنی جوری متن را بنویسد که قابلیت شفاهی شدن داشته باشد.
همینطور است. البته شگردهای زیادی برای سهلالوصولتر شدن مطلب و ایجاد قابلیتهای بیشتر برای مخاطب عام وجود دارد، که حالا یکی دوتایش را برایت لو میدهم! یکی از این ها تقطیع و شمارهگذاری متن است. مثلا پنج تا جمله را که میتواند دنبال هم بیاید، شمارهگذاری میکنم و ذیل این شماره ها میآورم. این کار باعث میشود خواننده احساس کند نوشته را سریعتر از یک متن پیوسته میتواند بخواند. ضمنا احتمال این که یکی از جملات در ذهن او بماند بیشتر از جملات پشت سر هم یک متن پیوسته است. خیلی از شیوه های دیگر را هم امتحان کردم. مثلا بعضی از مطالب را عامدا بلند و پیوسته نوشتم تا استقبال مخاطب را بسنجم یا مطالب کوتاه ایستگاهی را تجربه کردم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که نوشتهای که دیگران بتوانند برای هم تعریف کنند و بتوانند یکی دو شوخیاش را بگیرند و به ذهن بسپرند، خواننده بیشتری پیدا میکند. حتی مؤلفه های بصری مثل نحوه چینش اجزای متن هم در این مسئله بیتأثیر نیست.
از خطوط قرمز چطور عبور میکنید؟ اصلا چنین چیزی را به رسمیت میشناسید یا معتقدید خطوط قرمز اصالت ندارند و تحت تأثیر شرایط و موقعیتها و حتی خوشنامی یا بدنامی طنزپرداز شکل میگیرند و حدود و ثغورشان مشخص میشود؟ به خصوص در طنز روزنامهای این موضوع خیلی باید برجستهتر باشد.
خط قرمز در کار طنز رسانهای روزنامهای بهشدت سیال است. حتی ممکن است در یک برهه هایی چیزهایی مثل عنوان یک کتاب یا یک هنرپیشه تبدیل به خط قرمز شود. گاهی نظر و نگاه خاص یک سیاستمدار به یک اسم میتواند از آن اسم یک خط قرمز بسازد. از همین روست که من معتقدم طنزنویس روزنامه نمیتواند نیم ساعت در روز به تحریریه برود و طنزش را بنویسد و برود دنبال کارش. من معتقدم ـ اگرچه کار دشواری است ـ طنزنویس باید در تحریریه حضور داشته باشد و در جلسات شرکت کند و با همه گروه ها و سرویسها در ارتباط باشد. البته گاهی تعریف نشدن خطوط قرمز کاری میکند که به معاون ششم فلان ناحیه فلان منطقه شهرداری تهران هم اگر انتقادی شود او به خودش حق میدهد بگوید من منصوب شهردار منطقه هستم که او منصوب شهردار تهران است که خودش توسط اعضای شورای شهری انتخاب شده که صلاحیت آن ها را اعضای شورای نگهبان تأیید کرده که فقهای این شورا را رهبر انقلاب تعیین کرده است! به عبارت دیگر همه برای این که از انتقاد مصون باشند از خودشان خط قرمز میسازند. حتی مقامات اجرایی و کسانی که با رأی مردم انتخاب شدهاند و مقام دینی یا قدسی نیستند هم برای خودشان چنین شأنی قائل میشوند. اگر اینطور باشد در دکان طنز را باید تخته کرد.موضوعاتی مثل تمامیت ارضی و حیثیت ملی و مفاهیم ثابت اخلاقی ـ که تجاوز از آن ها ممکن است کسی را به گناه بیندازد ـ و... هم از خطوط قرمز تعریفشده هستند که به نظر من اتفاقا باید باشند و باید جلوی هرکس که از آن ها تخطی میکند، گرفته شود. من حق ندارم در روزگاری که دشمنان کشورم از هر حرکت جداییطلبانه استقبال میکنند، طنزی بنویسم که قومیتی را برنجاند. البته به من انتقاد میکنند که خیلی با مسائل اخلاقی و غیراخلاقی بازی میکنم. اما من حواسم به شیوه نوشتنم هست. من همیشه به این توجه میکنم که اگر نوشته مرا یک نوجوان سیزده چهارده ساله بخواند، چه اثری روی او خواهد گذاشت. به نظر من در این مورد باید به جهتگیری و تأثیر مطلب توجه کرد. غرایز در همه وجود دارد. باید دید چیزی که من نوشتهام محرک غرایز است و دیگران را به گناه میاندازد یا نه. وگرنه در رساله های عملیه هم راجع به ریزترین مسائل جنسی توضیح داده شده است. آیا کسی که مسائل استبراء و استنجاء را در یک رساله عملیه میخواند به گناه میافتد؟ اگر کسی به گناه میافتد، باید سریعا به روانپزشک مراجعه کند! در اینجور موارد شکل نگاه و نوع بیان است که تعیینکننده است. من هم با بیادبی و رکاکت مخالفم. ولی از خیلی چیزها میشود، برای شوخی کردن استفاده کرد، بدون تحریک غرایز و بدون بیادبی. آیا حضرات سیاستمدار یا عزیزانی که در کسوت روحانیت هستند، در شوخیهایشان خیلی عاقلانه و مؤدبانه مثلا با موضوع متعه یا تعدد زوجات شوخی نمیکنند؟ آیا با این شوخیها مرزهای اخلاق درنوردیده میشود؟ خیر.
میخواهید بگویید تأثیری که یک نوشته طنز از خودش برجا میگذارد باید ملاک اخلاقی بودن یا غیراخلاقی بودن آن نوشته باشد، نه موضوع نوشته؛ درست است؟
بله. به نظر من همهچیز را میشود گفت، چگونه گفتن مهم است.
البته ممیز درونی را هم داریم دیگر.
ممیز درونی هم همین نکات را در بر میگیرد. البته مهمترین خط قرمزی که ممیز درونی باید متولی رعایتش باشد، انصاف است. انصاف است که باید ببیند عکسالعمی با عمل برابری میکند یا نه؟ البته هیچ طنزپردازی هم نمیتواند مدعی باشد که همیشه جانب انصاف را رعایت کرده است. آدمیزاد است دیگر. ما هم که خیلی آدمیم، برای همین خیلی هم اشتباه میکنیم!
طنزپرداز چقدر اجازه دارد طنزش را در خدمت یک نحله یا گرایش سیاسی خاص قرار دهد؟ سیاسیکاری را برای طنزپرداز تا کجا مجاز میدانید؟
گفتم که طنزنویس هم آدم است! سیاست هم بخشی از زندگی ماست. کسی هم از فعالیت سیاسی منع نشده است. رهبر انقلاب هم در دیدارهای اخیر با دانشجویان مدام تأکید میکنند که انتقاد کنید. طنزنویس میتواند انتقاداتش را بگوید. این حق را هم دارد که مثلا در انتخابات از این فرد یا آن فرد حمایت کند یا سراغ این جناح یا آن جناح برود. مگر تنور سیاست را همین رقابتهای سیاسی نیست که گرم نگه میدارد؟ چرا کسی باید بگوید طنزپرداز نباید به هیچکدام از این جناحها مایل باشد؟ منتها نکته اصلی در این جا هم همان انصاف است. طنزپرداز میتواند گرایش سیاسی داشته باشد، ولی این گرایش نباید بر انصافش سایه بیندازد.
یعنی اگر طنزپردازی به گرایشی سیاسی منتسب بود و دید در این جناح هم کسی حرف نامربوطی میزند یا کار نامربوطی میکند و چیزی نگفت، آنوقت دیگر منصف نیست. این جا ایراد در این بیانصافی است، وگرنه نفس گرایش به یک روش سیاسی نمیتواند ایرادی باشد. من در طنز سیاسی و کار سیاسی طنزپرداز مشکلی نمیبینم، البته به شرط این که طنزپرداز حواسش باشد که آلت دست نشود و مورد سوءاستفاده قرار نگیرد.
اگر بخواهم سئوالم را دقیقتر مطرح کنم، باید مثال بزنم. این موضوعی است که در مقایسه رویکرد ابراهیم نبوی و مرحوم کیومرث صابری مطرح میشود. نبوی همیشه متهم بود که داعیهاش نه انتقاد صرف، که حمایت از یک جریان سیاسی و کوبیدن جریان مخالف است و متهم بود که به همین جهت گاهی انصاف را هم رعایت نمیکند. در عوض در مورد مرحوم صابری این چنین نبود و تمایلات سیاسی او لااقل برای خوانندگان آثارش چندان واضح و روشن نبود...
شیوه مرحوم صابری این بود که هرجا اشکالی میدید، مثل همان نیروی واکنش سریع که گفتم وارد عمل میشد و چیزی قلمی میکرد و چیزی را که اشکال میدید گوشزد میکرد. منش مرحوم صابری اقتضا میکرد معقولتر و متعادلتر نگاه کند.
نبوی آدم تندی بود. اگر هم جایی بیانصافی کرده باشد، چیزی است که بین خودش و صاحب عالم است. قضاوت نهایی با داور نهایی است، اما من قبول دارم که نبوی یکجاهایی زیادهروی میکرد و زیادی تند میرفت.
به چیزی تحت عنوان «طنز اصول گرایانه» یا «طنز اصلاح طلبانه» قائلید؟
علیالقاعده در فضای فعلی طنز اصول گرایانه لابد طنزی است که به اصلاح طلبان فحش میدهد و طنز اصلاح طلبانه طنزی است که به اصول گرایان فحش میدهد! به جای «فحش میدهد» میتوانیم بگوییم «گیر میدهد». من میگویم ما به عنوان مسلمان، جزو اصولمان این است که در پی اصلاح امور باشیم. همهجا و همهچیز میتواند در معرض فساد باشد. بزرگترین قیام عالم اسلام هم با هدف اصلاح امور و احیای اصول و آموزه های اصیل پیامبر انجام شده است. من به این تقسیمبندی اصلاح طلبی و اصول گرایی ـ انگار که اصلاح امور ربطی به اصول ندارد و اصول با اصلاح بیگانه است ـ اینطور نگاه نمیکنم و اساسا این اسمها را که نحله و گروه های سیاسی روی خودشان میگذارند تا خودشان را در محضر مردم مقبول و مقدس جلوه دهند، خیلی جدی نمیگیرم. گفت: الیمین و الشمال هی الضاله. راستروی و چپروی طریق گمراهی است و طریق میانه طریق درست است.
بدبختی این جاست که هم آن ها که چپ میروند و هم آن ها که راست میروند، یا باور دارند و یا وانمود میکنند که طریق درست همین است که ما در آنیم.
پس باید بگوییم: ای بی خبران راه نه آن است و نه این!
در مقام طنزپردازی که بیش از یکسال است به طور جدی و مستمر و موفق کار طنز سیاسی روزنامهای میکند، وضعیت امروز طنز مطبوعاتی را چگونه میبینید؟ چه در مطبوعات مکتوب و چه در اینترنت.
با اوضاع و احوالی که برای مطبوعات دارد پیش میآید و با حضور آدمهای مقدسمآبِ بیاطلاع ـ که امیدوارم حقیقتا بیاطلاع باشند و خودشان را به بیاطلاعی نزده باشند ـ باید کم کم درِ دکان طنز را گل گرفت! به نظر من نگاهی که الان حاکم است، به هیچ وجه نگاه دینی نیست. در نگاه دینی شما اجازه انتقاد دارید. آقایان می توانند به سیره پیامبر و حضرت امیرالمؤمنین رجوع کنند. اما با این وضع نه تنها طنز مطبوعاتی، که اساسا کار مطبوعاتی زیر سئوال است. البته آقایان هنوز به اینترنت نرسیدهاند و طنز در اینترنت عجالتا اوضاع بهتری دارد. هنوز نوبه اینترنت فرا نرسیده است!