هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
باغي به وسعت دنيا / ابوالفضل جلیلی
به وسعت دنيا
حدود پنج سال است که بیکارم و در این فرصت چون گاهی دلم از این بیکاری میگرفت، رفتم و یک زمین 1000 متری وسط یک بیابان خریدم. خواستم یک اتاق وسط آن بسازم تا در آنجا بنشینم و فکر کنم. بعد گفتم بهتر است چند درخت هم در آنجا بکارم و همزمان شروع کردم به بنایی کردن. آرامآرام دیوار کشیدم و سقف و اتاقی شش در چهار ساختم. خواستم درخت بکارم، دوستان باغبانم گفتند بهدلیل بدی آب وهوای اینجا، هیچ درختی سبز نمیشود. اما سه درخت خردیم شاید که سبز شود. دوستی دارم که از بچههای انجمن دفاع مقدس است او به من گفت که کجا میروی، گفتم بیابان، گفت من هم میآیم. در راه درباره جنگ صحبت کردیم و او درباره دوستش به نام احسان که از رزمندگان قدیمی بود، تعریف کرد. این شخصیت بر روی من تأثیر شگرفی گذاشت تا آنجا که تصمیم گرفتم یکی از درختها را که گیلاس بود و باغبان میگفت به هیچوجه سبز نمیشود به نام احسان بکارم. دم غروب، زمین سفت را کندم و به دوست رزمندهام گفتم تو این را بکار، گفت چرا؟ گفتم بعدا میگویم. کاشتیم و سبز شد و خیلی عجیب که همان سال هم میوه داد. من آن زمان نبودم ولی دوستم با موبایل عکس میوهها را گرفت. دو درخت دیگر هم به نام پدر و مادرم کاشتم، هر سه سبز شد.
ما هم پررو شدیم و گفتیم از این به بعد هربار چند درخت میآوریم و برای اینکه سبز شوند هرکدام را به نام شهیدی یا بزرگی میکاریم. یکی از آنها را هم به نام حاج اسماعیل دولابی کاشتیم که آن هم سبز شد. اینبار روی من خیلی زیاد شد تا آنجا که درخت بزرگ صنوبری را خریدم و گفتم این هرگز سبز نخواهد شد آن را هم به نام عشقم علامه طباطبایی کاشتم.
الان یک هفته است پایش نشستهام و آبش میدهم که ببینم سبز میشود یا نه. امروز برای هفتهنامه شما شعری از شهریار نوشته بودم اما وقتی دیدم درخت علامه جوانه زده، گفتم این مطلب را تعریف کنم. اکنون بین درخت علامه و درخت گیلاس مربوط به آن رزمنده نشسته و برای شما این یادداشت را مینگارم. امیدوارم سالی پر از جوانههای سبز داشته باشیم.
هفتهنامه پنجره تلاش دارد تا در سایه الطاف الهی با تعامل و گفتوگوی سازنده با هنرمندان عزیز کشورمان از مشکلات سینما و تئاتر کشور بگوید. به همین دلیل، پیش از شروع سال جدید از برخی هنرمندان عزیز قول گرفتهایم تا سال جدید را با آنان به گفتوگو بنشینیم؛ که در ادامه نیز به مناسبت سال نو گفتوگوی کوتاهی با آنان انجام دادهایم. باشد که مردم عزیز و بزرگوار ایران در این گفتوگوها حقیقت را بیابند...
سفره ای برای همه | نیما دهقان
در خانواده تئاتری همیشه شور و هیجانات زیادی وجود دارد و ادامه خواهد داشت، یکی از آن هیجانات تئاتریها مشکلاتی است که با آن مواجه میشوند و همیشه به صورت انفرادی با آن میجنگند. امیدوارم که روزی فرا برسد اگر برای تئاتری مشکلی پیش آمد این مشکل برای همه تئاتریها باشد. آرزو میکنم که تمام تئاتریها بتوانند بدون هیچ دغدغه و نگاه گروهی، سر یک سفره بنشینند و با هم گفتوگو کنند.
سفره ای برای همه | نیما دهقان
در خانواده تئاتری همیشه شور و هیجانات زیادی وجود دارد و ادامه خواهد داشت، یکی از آن هیجانات تئاتریها مشکلاتی است که با آن مواجه میشوند و همیشه به صورت انفرادی با آن میجنگند. امیدوارم که روزی فرا برسد اگر برای تئاتری مشکلی پیش آمد این مشکل برای همه تئاتریها باشد. آرزو میکنم که تمام تئاتریها بتوانند بدون هیچ دغدغه و نگاه گروهی، سر یک سفره بنشینند و با هم گفتوگو کنند.
پریخوانی عشق و سنگ | چیستا یثربی
تئاتر هنر زندگی و شفاست. در آغاز سال نو همراه با تپش دوباره طبیعت تنها آرزوی من این است که هنر زندگی، یعنی تئاتر به دل زندگی مردم کوچه و بازار راه یابد و به نوعی سال جدید سال ورود تئاتر به خانههای مردم باشد و نه لزوما سال ورود مردم به خانههای ما، یعنی تئاتر شهر.
یادمان نرود که ابوعلیسینا سالها پیش، از بازی و ایماء ( نمایش ) برای درمان بیمارانش استفاده میکرد. تئاتر هنر خوب زندگی کردن را به ما میآموزد و به ما گوشزد میکند که در این فرصت کوتاه، چه چیزهایی را میتوانیم در یک صحنه کوچک تجربه کنیم، چیزهایی که هرگز در زندگی امکان تجربه آن را نداشتهایم و شاید نخواهیم داشت.
این هنر بازآموزی و درمان است، هنر توصیه بهترین الگوهای زندگی برای مردم. ورود مردم سرزمینم را به تئاتر سال 1389 تبریک میگویم. اگر تئاتر در چند سال اخیر دستهایش خالیتر از آن بوده که مردم را به سالنها بکشاند، آرزوی من برای سال نو چنان تئاتر پرانگیزه و قدرتمندی است که خود بهعنوان مهمان بهاری، در خانه ما را بزند و مهمانمان شود. کوتاهی و غفلت مدیران و سرمایهگذاران فرهنگی را فراموش کنیم، تئاتر در دل زندگی جای دارد. انشاءالله در دل مردمان، ما با (پریخوانی عشق و سنگ) اردیبهشت ماه امسال مهمانتان هستیم. از حالا دعوت میکنیم که نگویید دیر گفتید... عید مبارک، تئاتر مبارک.
مجبورم امیدوار باشم | تاجبخش فنائیان
من امیدوارم و در عینحال امیدوار نیستم که مرکز هنرهای نمایشی به عنوان یک مرکز تولید تئاتر در کشور با مراکز آموزشی و مرکز پژوهش تئاتری به یک هماهنگی سیستماتیک برسند و در پرتو یکچنین هماهنگی بتوانند به یک سیاستگذاری مشخص، تعریف شده و قابل ارائه به همه هنرمندان و دستاندرکاران رسیده و یا یکچنین سیاستگذاری را تنظیم کنند و از رفتارهای روزمره، اتخاذ تصمیمهای خلقالساعه، باری به هر جهت و فقط برای گذران امور روزمره اجتناب کنند.
به هر حال، از آنجایی که هر فعالیتی احتیاج به روابط، قوانین، مقررات و شاخصههای مشخص دارد، مرکز پژوهش و تولید تئاتر هماهنگ با همدیگر و در پرتو یک روابط روشن میتوانند آیندهای معلوم و قابل پیشبینی ترسیم کنند که در این شرایط هم اهالی هنر و هم مسئولین که بر اساس آن تصمیمگیری میکنند، میتوانند برای آینده هدفها را ترسیم کرده و بالطبع راه و روشها و تاکتیکها نیز سامان پیدا میکند.
در واقع از این طریق، هم تولیدات سال و سالنهای نمایش هدفمند میشوند و هم جشنوارهها تعریفشان مشخص میشود. در شرایطی که عملکرد و اندازههای رشد سال به سال مشخص شود که چقدر بهسمت هدف پیش رفتهاند، دیگر مدیران مجبور نیستند به خاطر راضی کردن سلایق مختلف دست به کارهای آشفته و پراکنده بزنند، چراکه در چنین شرایطی تعریف از سلایق مختلف معلوم نیست و حتی میتواند استنباطهای گوناگونی باشد و سلایق در اذهان هر کسی تعریف جداگانه داشته باشد. باید بدانیم که در سایه روابط علمی روشن و مبتنی بر قوانین کشور همهچیز سامان مییابد.
گفتم امیدوارم چون مجبورم امیدوار باشم؛ در غیر این صورت از حرکت باز میمانم و گفتم امیدوار نیستم چون سوابق چندین ساله نشان داده چنین شرایطی انجام نمیگیرد، یا ارادهاش وجود ندارد، یا توانایی وجود ندارد و یا به وضع موجود خو گرفتیم و تغییر و تحول را در برنامه خود قرار نمیدهیم و به انجام امور روزمره میپردازیم چون به آن عادت کردهایم.
انشاءالله شرایطی پیش آید که برنامههای هدفمند و روشمند مبتنی بر فرهنگ بومی کشور تنظیم شده و سامان یابد و حرکتهای تئاتری بر اساس این برنامههای معین پیش رود. در آن صورت، میتوان امیدوار شد که تئاتر مردمی میشود و سالنهای زیادی بر طبق مطالبات مردم ساخته میشود و پیرو آن طبیعتا هنرمندان و فارغالتحصیلان تئاتر با همان برنامهریزی تربیت شده و مهارت مییابند و وارد بازار کار میشوند و به تعداد ورودی دانشجو به دانشکدهها ورودی به بازار کار تئاتر خواهیم داشت و استعدادی تلف نخواهد شد.
مشارکت در خرد جمعی | امیر دژاکام
زنده شدن دوباره حیات در طبیعت را تبریک میگویم و امیدوارم این زندگی و این حیات دوباره و این عید در درون ما هم تجلی پیدا کند. بیش از هر چیز فکر میکنم ما در جامعه به کار نیاز داریم، به ساختن، به آباد کردن در تمامی بخشها؛ آن بخشی که من 30 سال در آن فعالیت کردم و بیش از نیمی از عمرم را در آن فعالیت کردم، تئاتر است. تئاتر هم در درون خودش نیاز به آبادنیهای جدید دارد و ما باید یک خانهتکانی درست و حسابی انجام دهیم. به عقیده من، نزدیک به تمامی مقررات موجود تئاتر فاقد کارایی و ارزش هستند. مناسبات جدید فرهنگ به مناسبات جدید تولید هم نیاز دارد. متقاضیان بسیار زیاد شدهاند و بودجه بسیار اندک، سازمان تئاتر هم تقریبا همان سازمانی است که 27، 28 سال پیش با مدیریت محبوب همه تئاتریها (دکتر علی منتظری) شکل گرفت. همان ساختار کمی جرح و تعدیل داده شد، آن ساختار تا 7، 8 سال حتی 10 سال کارایی داشت. به عقیده من ما اکنون نیاز به مناسبات جدید داریم، فکر کنم اصلیترین کار تغییر باور در رابطه با مکان اجراست. هم هنرمندان هم مسئولین باید بپذیرند یکی از شکلهای اجرای تئاتر سالن است. حال آنکه اکنون بهدلیل استقبال زیاد و کمبود سالن هم هنرمندان تماما نمیتوانند تمام هنرشان را ارائه دهند، هم مردم نمیتوانند ببینند. حال تمامی جریان تولید دستخوش تغییر میشود، اقتصاد دستخوش تغییر میشود، زیباییشناسی دستخوش تغییر میشود. همه مناسبات موجود به تبع این تغییر باور دچار تغییر میشود.
نکته بعد این است که شروع تمرین یک تئاتر باید بهمثابه شروع تولید باشد و اجرای آن قطعی باشد نه اینکه تمرین شود و در هنگامه اجرا به صحنه نرود. همه کارها قبل از تولید انجام شود: قدرت تکنیکی و فنی کارگردان و عوامل و... اگر بپذیریم دیگر دلیلی بر رد اثر نیست. نکته دیگر تغییر در نحوه تصمیمگیریها در تئاتر است. اکنون متاسفانه مرکزیت پیدا کرده و به یک شخص ختم میشود و آنهم شخص مدیر کل است که تصمیمات تأثیرگذار و حتی مالی بر عهده ایشان است و تصمیمات فرهنگی هم بالطبع دستخوش این موضوع میشود که باید در آن تجدیدنظر شود و بزرگان تئاتر، تحصیل کردگان، بزرگان رسانه در این خرد جمعی شریک باشند. در پایان از مسئولین میخواهم که در هنگامه تغییر مدیران تئاتر، نظرات خانواده تئاتر را جویا شوند و افرادی این مسئولیت را بپذیرند که از درون این حرفه و خانواده تئاتر بوده و کاملا در جریان امور باشند.
تئاتر همه آرمان من | حسین مسافرآستانه
بهار که میآید، حسی از امید و شادمانی و شعف به همراه میآورد؛ حسی که علیرغم خستگیها، دلمردگیها و ناامیدیها، آدمی را به شور میآورد. گویی زبان ما نیز همراه با طبیعت جوانه میزند و از نو میشکفد و بارقهای از امید و شکوفایی و بالندگی را به ارمغان میآورد. بهار تعبیر زیبای جوانی طبیعت است و انسان نیز همراه و همپای با طبیعت دل از آلودگیها، کدورتها، خستگیها و دلمردگیها میشوید و احساس جوانی و امید و رشد و بالندگی را زنده میکند و مهرورزی را سرچشمه زلالی برای اینهمه میبیند و در این میان، تئاتر همه آرمان من است برای هر آنچه که انسان باید باشد و نیست و همه آنچه که میتوانیم باشیم و نیستیم.
آری تئاتر میتواند و باید تاثیری شگرف در بهاری کردن دلهای آدمیان داشته باشد، میتواند و باید رشد و تاثیر جوانی و امید را همچنان بهار طبیعت در رگ و پی جامعه انسانی جاری دهد، تئاتر میتواند و باید. اگر و اگر همچون طبیعت شرایط و امکان بهاری شدن برای تئاتر فراهم آید...