37
38
|
هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
تحلیلی بر حوادث پس از انتخابات - 4
جامعهشناسی تطبیقی انتخابات نهم و دهم ریاستجمهوری / دکتر علی دارابی
در سه دهه از حیات شکوهمند انقلاب اسلامی 10 دوره انتخابات ریاستجمهوری در ایران برگزار شده است. در این میان انتخابات نهم در ۲۷ خرداد و سوم تیر ۱۳۸۴ و انتخابات دهم در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ از رقابتیترین، حساسترین و چالشیترین آنها بهشمار میآید. در نوشتار حاضر تلاش شده است در سه حوزه «رفتارشناسی انتخاباتی شهروندان»، «آمارهای انتخاباتی» و «ویژگیهای گفتمان پیروز» در این دو انتخابات تحلیل و بررسی شود.
الف) رفتارشناسی انتخاباتی شهروندان
از نظر علمای جامعهشناسی سیاسی، مشارکت سیاسی به همه رفتارهای داوطلبانه شهروندان یک جامعه که از طریق آن بهطور مستقیم و غیرمستقیم بر سیاستهای عمومی جامعه اثر بگذارد اطلاق میشود.
در این میان رفتار انتخاباتی، نازلترین سطح مشارکت سیاسی شهروندان محسوب میشود. علیرغم وجود الگوها و دیدگاههای گوناگون در تحلیل رفتار انتخاباتی در سراسر دنیا (دیدگاه کارکردگرایی، مبادله، ارزشیابی سیاسی، انتخاب عاقلانه، دیدگاه انتخاب عاقلانه اصلاحشده، مکتب مطالعاتی شیکاگو، دیدگاه شناختی و دیدگاه اینگلهارت) و با توجه به اینکه این دیدگاهها به فضای گفتمانی، محیطی و زمانی جوامع غربی اشاره میکند. هیچ یک از این دیدگاهها به تنهایی قابلیت تبیین رفتار انتخاباتی شهروندان ایرانی را ندارد. لذا تکیه بر هر کدام از این رویکردها در تحلیل رفتار انتخاباتی شهروندان ایرانی یکجانبه، خطا و بیهوده خواهد بود. بر این اساس لازم است با جرح و تعدیل این دیدگاهها و منطبقسازی آنها با فضای گفتمانی، زمانی و محیطی جمهوری اسلامی ایران به الگو و چهارچوب نظری خاصی که قدرت تبیین داشته باشد دست یافت.
آنچنان که این نوشتار تأکید میکند، رفتار انتخاباتی نوعی کنش سیاسی است که با کارکردهای ساختی خرده نظامهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح کلان نظام رابطه دارد. این رفتار بهعلاوه در سطح خُرد نظام با وضعیت ارگانیسم رفتاری، شخصیت، اجتماع و الگوهای رفتاری آن ارتباط مییابد. بالاخره چنین رفتاری در سطح میانهی نظام اجتماعی، با وضعیت تکنولوژیک، بورکراتیک، آموزشی و نمادین سازمان اجتماعی مرتبط میشود. در این صورت میتوان به تنوع رفتار انتخاباتی درسه قالب فوق حکم کرد.
این بخش از نوشتار حاضر با توجه به مفروضه زمان پرورده، زمینه پرورده و مکان پرورده بودن رفتار انتخاباتی درجامعه ایرانی در صدد ارایه الگوی نظری در بررسی مبانی اثرگذار بر رفتار انتخاباتی رأیدهندگان در انتخاباتهای مختلف در جمهوری اسلامی است.
آنگونه که در نمودار شماره (1) آمده است در فرایند رفتار انتخاباتی، چارچوبهای مدنظر، در سه سطح کلان، میانی و خرد و در بستری ساخته میشود که درباره انتخابات برگزار شده در جمهوری اسلامی ایران متغیرهای اصلی آن عبارتاند از:
1- فرآیند پیش اقناع
اصولا فرایند پیش اقناع (که به وسیله یک رشته اتفاقات و تجربیات قبلی و تعاملات سابق مردم با کاندیداها در طول زمانهای قبل از انتخابات درباره ایشان شکل گرفته بود) درسطح خرد اتفاق میافتد. این فرایند در ایران منتج از مسائل ذیل است:
الف- یکی از مسائل رایجی که در تحلیل مقاطع مختلف از حوادث سیاسی ایران و بخصوص انتخابات ریاستجمهوری مطرح میشود این است که «مردم و گروهها میدانند چه نمیخواهند، ولی نمیدانند که چه میخواهند» و این دقیقا موردی بود که در انتخابات دور نهم اتفاق افتاد.
ب- گرفتار شدن در دور باطل شخصیتپرستی، شخصمحوری، جمع شدن حول یک شخص و او را تا حد یک ناجی و قهرمان بالا بردن بدون آنکه نظری بر برنامهها، توانمندی و پیشینه آن فرد داشته باشند. این مسئله را در میان هواداران نامزدهای خاص میتوان دید.
ج- رویکرد به سیاست به معنای جهتگیری مردم در عرصههای سیاسی است.
در ایران نیز رویکرد سیاسی در تجربه سیاسی معاصر ایرانیان قابل مشاهده است. تجربهای که نشاندهنده اقبال یا ادبار مردم به یا از یک گروه یا حزب یا جریان سیاسی است.
مطالعه جریانهای سیاسی ایران امروز نشان میدهد که مردم در جمهوری اسلامی تقریبا به همه جریانهای مطرح دستکم یک تا دو بار فرصت برخورداری از قدرت سیاسی دادهاند. حتی فراتر، در هر مورد مردم به جریانها این بخت را دادهاند که نه تنها بر یک قوه بلکه بر هر دو قوه انتخابی کشور حکم برانند. حاصل آنکه همه جریانها به نوعی امتحانی جدی را در مقابل ملت پس دادهاند.
برای مثال دهه اول انقلاب را باید دهه حاکمیت چپ که امروزه اصلاحطلب نامیده میشود، نامید و دهه دوم را دهه حاکمیت راست که امروزه اصولگرا نامیده میشود در کنار جریان میانه که حزب کارگزاران آن را نمایندگی میکرد نامید.
بسیاری از نظرسنجیها و همینطور مطالعات تحقیقی نشان میدهد که پس از پایان هر یک از این دورهها میزان رضایت مردم از سیاستهای اعلامی آن جریان چندان بالا نبوده است. به دیگر سخن بهنظر نمیرسد که احزاب و جریانها توانسته باشند از بختی که مردم به آنها بخشیده بودند استفادهای مؤثر کرده باشند. این مسئله را بهراحتی میتوان در نهمین و دهمین دوره انتخابات و رویگردانی مردم از جریان اصلاحطلب و اقبال به جریان اصولگرا مشاهده کرد.
رفتارشناسی انتخاباتی شهروندان ایرانی گویای آن است که در انتخابات ریاستجمهوری پنجم و ششم فرصت را برای دو دوره چهار سال جمعا هشت سال به تفکر ترکیبی از میانه، راست و اندکی چپ با نمایندگی هاشمی رفسنجانی دادهاند.
در انتخابات ریاستجمهوری هفتم و هشتم برای دو دوره چهار ساله جمعا هشت سال به جریان چپ یا اصلاحطلب با نمایندگی خاتمی دادهاند و در انتخابات ریاستجمهوری نهم و دهم این فرصت برای جریان اصولگرا فراهم شد.
2- فرهنگ سیاسی مردم
یکی از مفاهیمی که هم جنبه خرد و هم جنبه کلان دارد، فرهنگ سیاسی است. فرهنگ سیاسی در هر جامعه متأثر از فرهنگ عمومی آن جامعه است. فرهنگ سیاسی مفهومی است که اهداف سیاسی کلان جامعه را در برمیگیرد و توجه خود را بر مفاهیمی چون قدرت، آزادی، برابری، دولت، حکومت، مردم، مشروعیت، مشارکت و... معطوف میکند. فرهنگ سیاسی در ایران معاصر دارای خصوصیات مهم و در عین حال پیچیده است که مطالعه آن ما را در شناخت بهتر رفتار انتخاباتی یاری میکند. در ذیل به برخی از مولفههای سازنده این فرهنگ اشاره میشود.
1- 2- خلقیات ایرانیها:
باتوجه به اینکه عادات، خلقیات و تجربیات سیاسی شهروندان ایرانی در شکل دهی به فرهنگ سیاسی به طور اعم و رفتار انتخاباتی بهطور اخص نقش دارد در ذیل تلاش شده است به برخی از این عادات و خلقیات اشاره شود.
الف- نظریه توطئه: فکر توطئه در فرهنگ سیاسی ایران مبتنی بر علل تاریخی و روانی است. در مواجهه با نظریه توطئه دو نوع برخورد وجود دارد: برخورد علمی و برخورد بیمارگونه. در برخورد علمی بر اساس اسناد و مدارک تاریخی، توطئه قابل ابطال یا اثبات است. ولی در برخورد بیمارگونه اعتقاد، راسخ، جزمی و تعبدی مانع اندیشیدن درباره توطئه است. مثلا در دور دوم از نهمین دوره انتخابات بسیاری از مردم میگفتند که «خودشان آقای احمدینژاد را نفر دوم قرار دادند که هاشمی رأی زیاد بیاورد و با رأی خیلی زیاد برنده بشود.» درست «عکس چنین استدلالی را گروه دیگر میکردند» یا در جریان دور هفتم انتخابات ریاستجمهوری در افکار عمومی چنین ذکر میشد: «بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق نوری» یا این عبارت در نزد برخی از شهروندان که: «مابه هرکه رأی بدهیم، اینها همانی که دلشان میخواهد از توی صندوق در میآورند.»
ب- عدم تساهل و سعه صدر: تساهل بهطور خلاصه عبارت است از بردباری و شکیبایی فرد در قبال چیزی که به آن گرایش منفی دارد. فرهنگ سیاسی ایرانی همواره فرهنگی یک جانبه بوده است. عدم تساهل در جامعه به جزم اندیشی و جزم فکری منجر میشود. تردید نباید کرد که بخش اعظم این وضعیت ناشی از نظام استبدادی پادشاهی، حاکمیت فرهنگ فرد محوری، پرهیز از کار جمعی و مشارکتی و تقدم منافع فردی بر منافع جمعی است.
ج- بیاعتمادی سیاسی و بدبینی عمومی مردم به سیاست: پژوهشگران زیادی از زمان پهلوی تا به حال در بررسیهای خودشان این مطلب را گوشزد کردهاند که ایرانیان بهلحاظ فرهنگ سیاسی اصولا بدبین هستند. به دنیای سیاست با نظر خوشبینی نگاه نمیکنند. نقلقولهای فراوانی وجود دارد که دقیقا مؤید همین مطلب است. مثل اینکه «سیاست پدر و مادر ندارد» یا «هرکس وارد سیاست میشود دنبال جیب خودش است» یا «مردم هرگز به خاتمی رأی ندادند، آنها برای لجکردن با ناطق به خاتمی رأی دادند، مردم از لج هاشمی به اصلاحطلبان مجلس ششم رأی دادند، مردم از لج هاشمی به احمدینژاد رأی دادند، یکسال بعد هم مردم از لج احمدینژاد برای انتخابات خبرگان به هاشمی رأی دادند.» سعید حجاریان از تئوریسینهای دوم خرداد علتالعلل پیروزی خاتمی در دوم خرداد 1376 را «لج ملی» نامید.
در آسیبشناسی این مسئله میتوان تخاصمگرایی حزبی را عامل این عدم کامیابی معرفی کرد. به نظر میرسد که احزاب ما فرض را بر اصالت کار حزبی نهادهاند نه کار حزبی برای مردم. از این روی استقبال مردم از حضور خود را در عرصه سیاست به معنای شیفتگی جامعه به خود تشخیص دادهاند.
اما واقعیت آن است که اگر مردم به حزب یا گروهی بخت حضور در عرصه سیاسی را دادهاند هدفی ورای کار حزبی و فعالیتهای تخاصمورزانه سیاسی مورد نظرشان بوده است.
به طور خلاصه باید گفت مردم ایران در عین حال که بسیار سیاسی هستند، همواره «پنهان کاری» را بر «شفافیت» در عرصه سیاست ترجیح میدهند. در بسیاری از نظرسنجیهای انتخاباتی در برابر این پرسش که آیا در انتخابات شرکت خواهید کرد یا به جریان یا به چه کسی رأی خواهید داد همواره گروهی که «تصمیم نگرفتهاند» بسیارند. البته این مسئله فقط به دوره نهم انتخابات ریاستجمهوری یا دورههای قبلی انتخابات در ایران محدود نیست. چنانکه همین مسئله را یکبار دیگر در انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری شاهد بودیم.
3- شبکههای اجتماعی
1-3- جریانها، گروهها و جناحهای سیاسی؛
هریک از جریانها، گروهها و جناحهای سیاسی در ایران، اردوگاهی هستند که آراء رویکردهای سیاسی گوناگون را در خود جای میدهند. اردوگاههایی نه چندان همبسته که مرزهای روشن و تعریف شدهای با رقبا ایجاد نکردهاند. به همین دلیل به آرامی اختلافهای زمینهای و بنیادین درونگروهی که مدت زیادی به دلیل مصلحتهای گروهی و سیاسی خاموش مانده، سربرآورده است و خود را تحمیل میکند. البته همه شکافهای درون جناحی را نمیتوان زودگذر و سودجویانه دانست. برخی از آنها ریشههای ژرف دارند که به جبر و ضرورت، جناحها و گروهها را به سوی چند دستگی درونگروهی میکشاند؛ گویی یکپارچگی جناحها و گروهها بیبنیان است و بسیار نخواهد پایید. دلایل کلیدی که به چند دستگیها و پراکندگیها در درون جناحها انجامیده است، گوناگون است و جای گفتوگو و بررسی دارد. آراء دوگانه درون گروهی و چند دستگیهای جناحی، اثر منفی بر مشارکت خواهد گذاشت. سردرگمی پیروان هر یک از جناحها میتواند سبب کاهش تمایل آنان به حضور در پای صندوق رأی شود. بویژه اگر پس زمینههای اختلاف چند دستگی، به فضای جامعه و افکار عمومی کشیده شود. همچنین، چند دستگیهای دامنهدار و گسترده، تبلیغات گروهها برای ورود به فضای انتخابات را عقب میاندازد.
بهطور خلاصه در انتخابات ریاستجمهوری دوره نهم و دهم احزاب و گروههای سیاسی چه آنها که سابقه طولانی فعالیت در جمهوری اسلامی داشتند چه آنها که موسمی و فصلی در آستانه انتخابات پیدا شدند به دلایل ذیل نتوانستند از تحولات سیاسی و اجتماعی و بخصوص از نامزدهای ریاستجمهوری درکی درست به هواداران و طرفداران خود و به جامعه ارائه کنند:
الف- اشباعشدگی و وازدگی سیاسی ـ اجتماعی افکار عمومی جامعه از شعارها، برنامهها و راهحلهای تکراری احزاب و گروههای سیاسی در آستانه انتخابات.
ب- جنگ روانی و تخریب جناحها و گروههای سیاسی از سوی یکدیگر در آستانه انتخابات.
ج- رقابت و درگیری درون جناحی.
د- ناتوانی جناحها در اجماع و چند دستگی در معرفی نامزدی واحد و به تبع آن سردرگمی پیروان هر یک از این جناحها.
2-3- نخبگان، کانونهای نخبگی و گروههای مرجع
تاریخ سده اخیر نشان میدهد که نفوذ و تأثیر نخبگان مذهبی در میان اقشار گوناگون جامعه ایرانی، همواره بالا بوده است. نظامهای استبدادی قاجاریه و پهلوی (دست کم سه دهه اول) ناگزیر از پیروی از قدرت اجتماعی نخبگان مذهبی بودند. اما به آرامی قدرت دیگر نخبگان و کانونها و مراجع نخبگی، فزونی گرفت. نفوذ این گروه نخبگان در آغاز میان گروههای میانی بالای جامعه و سپس در میان دیگر گروهها، تسری یافته است.
در هر حال نظام سیاسی ایران در دهه سوم و از جمله در انتخابات دور نهم و دهم ریاستجمهوری با واقعیتهایی روبهرو شد که آثار آن بسیار تلخ است. واقعیتهایی که نه تنها بر اندازه مشارکت سیاسی مردم و حضور در انتخابات که بر گسترده پشتیبانی از نظام و اندازه مشروعیت آن تأثیرگذار است. این واقعیتها عبارتاند از:
الف- از دست دادن یا حضور کمرنگ برخی از سرمایههای اصلی و مهم نخبگی.
ب- رویارویی و کشمکش برخی از نخبگان (گروههای مرجع) با نظام سیاسی از یکسو و عدم درک بخش عظیمی از نخبگان از ماهیت و کیفیت رفتار شهروندان و ناکارآمدی برخی از آنها در پویش تصمیمگیری از سوی دیگر.
ج- تکراری شدن چهرههای نخبه که پس از پیروزی انقلاب، رشته امور و مدیریت کشور را در دست داشتهاند.
از دست رفتن سرمایه نخبگی و در حاشیه زیستن نخبگان، دارای پیامدهای گوناگون است. از میان انبوه نتایج منفی حاشیهنشینی نخبگان، دستکم دو پیامد منفی، در اندازه مشارکت جامعه در انتخابات اثر خواهد گذاشت:
الف) بهدلیل کم حجم شدن سرمایه نخبگی، حاکمیت سیاسی ناگزیر است چهرههای تکراری، ادعاهای تجربه شده و نخبگان آزمایش شده اجتماعی را در دورههای گوناگون انتخابات به صحنه کشاند (آنچه در انتخابات دور نهم و دهم ریاستجمهوری شاهد آن بودیم) چهرهها و نخبگان تکراری با ایدههای تکراری، توان لازم را برای جذب افکار عمومی ندارند.
ب) نخبگانی که (بهعنوان گروههای مرجع) دارای قدرت بسیج اجتماعی هستند، دستکم خاموش خواهند بود و حمایت و پشتیبانی خود را ابراز نخواهند کرد.
بخش چشمگیری از تهییج افکار عمومی و بسیج جامعه برای مشارکت سیاسی و حضور در پای صندوقهای رأی نتیجه کارهای نخبگان است. گاه وضع بدبینانهتری رخ میدهد و آن، نبود مشارکت کارآ و مثبت، یعنی تحریم انتخابات است. در این وضع گروههایی که زیر نفوذ نخبگان برون حکومتی هستند، به انتخابات بیاعتنا میشوند و وارد فضای سیاسی نخواهند شد. دوگانگی و کشمکش مستقیم با نخبگان و به حاشیه راندن آنها نه تنها بر اندازه مشارکت سیاسی جامعه اثر منفی میگذارد بلکه کارکردهای بنیانبرانداز در لایههای زیرین خواهد داشت که نظام سیاسی بر آنها پایهگذاری شده است.
اگر بگوییم دو انتخابات نهم و دهم ریاستجمهوری برای نخستین بار به معنای حقیقی کلمه نمادی از چرخش نخبگان و گردش قدرت را به نماش گذاشت شاید سخن به گزاف نگفته باشیم. بخصوص تأکید محمود احمدینژاد را در سخنرانیها و مصاحبههای خود بر شکسته شدن حلقه مفقوده قدرت و دست یافتن بر بنبستهایی که تاکنون به آن دسترسی نبوده است، میتوان یکی از دلایل پیروزی وی برشمرد.
یک آموزه دیگر از انتخابات نهم و دهم در حوزه مشارکت سیاسی و نقش نخبگان میتواند یأس و دلسردی نخبگان و گروههای مرجع از نقش بسیجی و تجهیزی که در انتخابات گذشته داشتهاند و به تناسب آن دستاوردی را مشاهده نکرده بودند باشد. کم نبودند نخبگانی که پس از دوره هشت ساله دولت خاتمی یا اصلاحطلبان به دلیل فقدان زیرساختهای لازم و نیز عدم اراده جدی برای فراهم ساختن مشارکت گسترده نخبگان در اداره امور و نیز عدم پایبندی جریان پیروز (جریان دوم خرداد یا اصلاحطلب) به شعارها و گفتمانها بهتدریج از بدنه جامعه جدا شدند و فاصله گرفتند.
از سوی دیگر یکی دیگر از علل ناکامی و عدم توفیق جریان نخبگی در انتخابات نهم و دهم را میتوان حمایت و پشتیبانی بخشی از جریان نخبگی از رادیکالسیم و افراطیگری دوم خرداد یا اصلاحطلبان در دوره هشت ساله دولت خاتمی دانست. نخبگانی که در تئوریزه کردن، نظریهپردازی، حمایت و پشتیبانی دیدگاهها و رفتارهایی که در برابر تفکر دینی و حکومت اسلامی صفآرایی کرده بود. بیشک این بخش از نخبگان دیگر قدرت بسیج خود را نه تنها از دست داده بودند بلکه بر خلاف گذشته از شأن و منزلت خود نیز عدول کرده بودند.