هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
ضرورت بازپرسش از نقد
تطورات نقد در جامعه پساانقلابي / رضا قائمی
یکم: سایه نقد روشنفکرانه
«میدانیم که امروز، باد در جهت عکسِ حرکتِ منتقد میوزد و پیشروی سخت است.»
انتشار مقاله «چرا نقد؟» حسن رحیمپور ازغدی در سال 1376، تلاشی برای آغاز نگاه منتقدانه و معرفتی به غرب بود. سالهایی که به گفته خود او، نقد و انتقاد جای خود را به تقلید و تحجر داده بود و «قالالبوبر» و «قالالهیدجر» بر تفکر علمی و مجموعههای معرفتی کشور سایه افکنده بود. فارغ از مضمون آن مقاله، بستر تاریخی انتشار آن، حکایت از مسئله تاریخی و دیرینهای دارد که سالها مسئله جامعه ما بوده است. استقبال عجیب از آن مقاله، حکایت از شرایطی داشت که گریز از آسانیهای تقلید و رسیدن به دشواریهای نقد، تحفه روزگار شده بود. روایت نقد و روحیه انتقادی در ساحت معرفتی، داستان درازدامنهای دارد که گاه جای خود را به دشواریهای «نقد و نظارت» در ساحت سیاسی - اجتماعی نیز میدهد؛ در سطور پایانی این نوشتار، به همین نکته مراجعت خواهیم کرد.
اما مضمون مقاله «چرا نقد؟» حکایت گلایهمندی - و بلکه اعتراض - از روشنفکرانی بود که با پناه بردن به سرزمینی بیگانه و اندیشهای غریب، باب نقد قدرت، حکومت و نقد بیشایبه فقاهت و دیانت را بر معیار علم جدید و نقد عقل کانتی بنا میکردند. تفسیری از نقد، بر افق معرفتی جامعه سایه افکنده بود که تیزی تیغش هر معرفتی را سر میبرید، مگر آن معرفت که از جانب مدرنیته وزیده میشد. نقد از آن جهت ارج و قرب داشت که باب آزادی بیقید و بند «بیان» را در کشور میگشود.
بر همین اساس، «آنچه در مشروطه رخ داد و اندیشهای که وارد ایران شد، اندیشه آزادی بیان، همراه با بقیه اندیشههای جدید بود که پس از انقلاب فرانسه در اروپا رونق یافته بود و به ایران نیز راه یافت. اصلا میتوان گفت که انقلاب ما یک نوع کپی ناقصی بود از انقلاب فرانسه در قرن هجدهم»، از گفتهها و افاضات روشنفکرانهای بود که اگر چه دایره نقد را میگشود، اما همانطورکه انقلاب اسلامی را بر مبنای انقلاب فرانسه تفسیر میکرد، سقف نقد را بر ملاک و معیار علم جدید طاق میزد. ابطالپذیری «پوپری»، عیار نقد زرگری روشنفکری بود.
گفتمان نقادی مدرن، همراه با آزادی بیان و گفتههای روشنفکرانه، با گشایش عرصه سیاستورزی دولت دوم خرداد «همزمان» شد. این همزمانی- برخلاف آنچه شایع شد- لزوما رابطه عِلّیِ معرفتی میان این دو را حکایت نمیکند. بلکه برآمدن گفتمان دوم خرداد، در «درون» نظام اسلامی بود و نویدبخش رویکردهای انتقادی برای رسیدن به جامعهای سالمتر. جامعهای که در ظِلّ سیاستهای پُر وزن تعدیل ساختاری، نور نقد را از دیدگانش ستانده بودند و نبود فضای انتقاد، تاب چپ، راست، ملیگرا و انقلابی را به طاق رسانده بود. تنها نیستان و صبح و کیهان نبودند که در تنگناهای طاقتفرسای نقد، گرفتار آمده بودند، بلکه نقدهای نهضت آزادی و ابراهیم یزدی هم از دولتِ کار، توسعه اقتصادی و کارگزاران بیفرجام مانده بود.
اما نقادیهای نظرورزانه روشنفکران، بساط نقد و نظارت را در منظومه فکری جامعه ما، به بیراهه کشاند. تحفه گرانبار دوم خرداد و حضور پر شور مردم برای نقادی جامعه را، روشنفکران از دامان مردم ربودند و آنرا بر مبنای قصد و هدف خود بازسازی کردند.
اولین نشانههای نقد و تیغ جراحی آن، در وضعیت ثبات سیاسی و فرهنگی در این مرز و بوم، نه تنها سویهای متناسب با نظام معرفتی ما نیافت، بلکه ذهنیت روشنفکرانهای را برای جامعه ایران به ارمغان آورد که تیغه نقادی آن بیش از آنکه سازنده باشد، مخرب جامعه دینی بود. چنین نقدی در آن روزگار حاکی از آن بود که «بنیادگرایی لیبرال، با همان جزمیت بنیادگرایی مارکسیستی -فوندامنتالیزم متعلق به دهههای پیشین- سربرافراشته و ساحت تفکر را به تعطیل و تسلیم فرا میخواند» (مقاله چرا نقد؟)
ظهور چنین عقل انتقادی در سیاست و جامعه، هر آنچه سنتی بود را از تیغ گذراند.
آیین و آداب سیاستورزی و دینداری به شیوه غیرغربی نه مقبول بود و نه معقول. عقل نقاد روشنفکری آن زمان، تنها محدود و معطوف به دانشگاه و علوم غربی نماند و تجلیات سیاسی-اجتماعی جامعه پساانقلابی را به هم ریخت.
دانشگاهها «باید» از دولت مستقل میشد، تا «منتقد» دولت و حاکمیت بماند. تقدسات باید به پای خواست نقادانه بشر، ذبح میشد و به همین موازات، اقتصاد و فرهنگ و سیاست و جامعه از تیغ تیز روشنفکرانه سکولار میگذشت.
در همان زمان که «یک رفرنس معنعن؟ -با سلسله سندی هر چه غربیتر- کار هزار اندیشه اجتهادی را میکرد» (مقاله چرا نقد؟) قرار بر این گذاشته شد که ترجمه و ترجمه و ترجمه، کار صدها جنبش نرمافزاری و تولید علم بومی و «نقد» علم مدرن را به سامان رساند. همانقدر که «تساهل و مدارا» با اندیشه غربی توصیه میشد، گِره اقتصادی - سیاسی ما با غرب محکمتر بسته میشد.
به همانوجه که رورتی و اندیشه دموکراسی به جای فلسفهورزی، مقبول و موجه شناخته میشد و اجتهاد سیاستمدار دینی، مطرود، احزاب سیاسی و دموکراسی غربی مقبول و هیئت مذهبی و راهپیمایی 22 بهمن «نقد» - بهتر آن است که بگوییم طرد - میشد.
اگرچه این برابر نهادهها، فهرستی طویل و عریضتر دارد، اما مراد از اشاره به آنها، تذکار این مطلب بوده است که مقوله «نقد»، در شرایط پساانقلابی و ثبات سیاسی - اجتماعی، با چگونه تعریفی، بر جامعه مسلمان نشست و سایه افکند.
دوم: نقد از یاد رفته
در سیری معکوس به خویشتنِ انقلابی، باید دید پیش از این سایهافکنیهای روشنفکرانه بر ساحت معرفتی جامعه انقلابی، «نقد» چه معنا و مفهومی داشته است؟
فلسفه انقلاب اسلامی بر چه اساسی بوده است و نقد و نظارت چگونه تعیین حدود میشدند؟ خاستگاه ملاک و معیار نقد، کدامین سرزمین بوده و انذار و بشارت منتقد، کجروی کدامین مخلوقات خدا را هدف قرار میداده است؟ قرار بر این بوده که نقد، حق چه کسی را احقاق کند و تیغ جراحیاش چه معرفتی را تنزیه سازد؟ نظارت از جانب چه کسانی و با چه معیاری محقق میشده است؟
«نظارت بر قوانين البته به عهده روحانيون است و اتكاى روحانيون هم به ملت است نه به حزبى. و من هم به ملت اتكا دارم و به حزبى وابسته نيستم. همه و همه ملت موظفند كه نظارت كنند بر اين امور. نظارت كنند اگر من يك پايم را كنار گذاشتم، كج گذاشتم، ملت موظف است كه بگويند پايت را كج گذاشتى، خودت را حفظ كن.
مسئله، مسئله مهمی است. همه ملت موظفند به اينكه نظارت داشته باشند در همه كارهايى كه الان مربوط به «اسلام» است.
«اسلام» كه فقيه عادل مطلع دلسوز براى ملت را قرار مىدهد كه اين نظارت كند يا فرض كنيد حكومت كند، براى اين است كه جلو بگيرد از غيرعادل. غيرعادل نيايد و مردم را بچاپد.» این نظارت در پیوند با مردم بوده است. «ما اگر نظارت نكنيم؛ يعنى، ملت اگر نظارت نكنند در امور دولت و مجلس و همهچيز، اگر كنار بروند، بسپارند دست اينها و بروند مشغول كارهايشان بشوند، ممكن است يك وقت به تباهى بكشد» «امام خمینی(ره)» ذکر بدون شرح این فقرات از بیانات امام(ره) از آن جهت است که گفتههای ایشان با زبان منتقد از هر قشری که باشد، آشنا و راهگشاست.
نقد گفتمان دینی بر اساس مسئولیت تعریف شده بود. «انسان متدینِ واقعی، خواه ناخواه، احساس مسئولیت میکند، هم برای خود، هم برای محیط خانواده و هم برای اجتماع. بیتفاوتی با دینداری سازگار نیست. دین منهای مسئولیت، دین منهای دین است.
فلسفههایی که خواستهاند مسئولیت منهای دین بسازند، همه شکستخورده هستند.
مسئولیت، خود یک مقیاس است، برای دینشناسی و برای استقامت و انحراف تعلیماتی که به نام دین داده میشود، انسان را مسئول و ناظر حوزه عمومی میشمارد.
این مسئولیت از آن روست که آدمی آزاد آفریده شده و در هر سطحی میبایست پاسخگوی اعمالی باشد که در سپهر اجتماعی به انجام آنها مبادرت میورزد» (شهید مطهری)نقد معطوف به اسلام بوده است و اسلام تعیین ملاک و معیار نقد میکرده است. گفتمان نقد، درون دینی بوده است و معیار نقد، نه عقل مدرن، بلکه فقه و دیانت و عدالت فقیه و مسئولیت دینی بوده است.
امر به معروف و نهی از منکر در تمامی ساحات آن، انگیزه و محرک نقد و نظارت بوده است.
حتی روشنفکر منتقدِ این بازه تاریخی، درد مردم و هوای برقراری عدالت اسلامی داشته است. تیغ نقد او اگر چه از چپ و مارکسیسم برمیخاست، اما عدالت علوی را در پس این نقد تند و تیزش میجست. «ابوذر»، هم تربیت شده اسلام خالص و هم شاخص منتقدی بود که نوید جامعهای زنده را میداد که «در آن همه عقلها میاندیشند» (م.آثار: ج 26، ص130)
و همین ابوذر برای یک قرن کافی بود که آن را دگرگون کند.» چنین روشنفکری خود توصیه میکرد که «روشنفکر ما باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش، اسلامی است.» (ج20، 284)
سوم: شرایط دشوارتر
اکنون نیز اگر نقد درون گفتمانی طرح میشود، فارغ از صحت و سقم، نوعی استفهام برای اعتبار و تعیین ملاک نقد است. داستان ابهام در نقد و نظارت، عیار آن و دشواری تحدید این دایره گفتمانی، بیش از آنکه برخاسته از منازعات و مجادلات سیاسی باشد، منبعث از سردرگمی در اعتباریات گفتمانی و مسائل معرفتی است. نقد بیش از آنکه نیازمند جناحبندی سیاسی باشد، تعریف میخواهد.
به عبارتی عامتر، اگر سازمانهای نظارتی تنها محدود و معطوف به سازمان «نحیف» بازرسی کل کشور شده است، اوضاع کشور بر وفق روحیه انتقادی نمیگردد. امر به معروف و نهی از منکر صرفا محدود و مقید به مسائل روزمره مردم شده است، تقلبهای علمی، صدای استاد و دانشگاه را درآورده است و مجلس نگران از بینظمیها و بیانضباطیهای اقتصادی و سیاسی دولت است، ریشهاش در این است که اکنون نیز بیش از پیش، «باد در جهت عکسِ حرکتِ «منتقد» میوزد و پیشروی «سختتر» است»؛ تعریف و تحدید نقد و گفتمان انتقادی، بیش از گذشته جسارت میطلبد.
روزگار امروزِ منتقد، دستکم سه تنگنای همزمان را پیشِ روی دارد: 1- در روزگاری که نظارت بر نهادها و سازمانها، اعم از دولتی/غیرِدولتی، علمی/معرفتی و اجرایی تنزل یافته است؛ 2- از سویی در زمانهای که تیغ روشنفکرانه به انتظار عدم پاسخگویی نقد دینی و نظام دینی نشسته و آن را میپاید؛ 3- و در نهایت و اهم از اینها، در بازه تاریخی که نظام دینی در شرایط ثبات سیاسی-اجتماعی است و تعریف نقد، تمایزات زیادی با شرایط انقلابی یافته، بازپرسش از نقد و تعریفِ آن، ضرورتهایی بیش از گذشته دارد و طالب شهامتی فزونتر از روزگار ماضی است.
منتقد امروز، «عَمّار» است و وظیفهاش «تبیینگری» نقد برای جامعه. او باید تبیین کند که «انتقاد معنايش اين است كه هر انسانى بنشيند عيارسنجى كند، ببيند نقطه ضعف كجاست، نقطه قوّت كجاست؛ بعد ببيند اين نقطه ضعف - اگر مىتواند علتيابى كند - بهكجا برمىگردد، سراغ آنجا برود؛ يعنى آن ريشه را پيدا كند، اصل را پيدا كند. اگر اين كار انجام شد، درست است.» (رهبر انقلاب)
چهارم: تبیین ضرورت
از منظری معرفتی، ملاک صدق نقد در اندیشه دینی و انقلاب اسلامی، ناظر به حکم خداست. حکم خداست که باید اجرا شود. در حکم خدا نیز نقد با مسئولیت همراه است. «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته». مبنای نقد، مسئولیت و دایره آن تمامی افرادند.
این تمامی مردمند که حق نقد دارند؛ اما مردم مسلمان بیش از آنکه شهروند جامعه سکولار باشند، بنده خدا و خواهان اجرای احکام دینیاند. همین عنصر مسئولیت دینی است که هم نقد دینی را از دامان تصلب و تعصب و تسلیم قدرت شدن باز میدارد و هم تمامی بندگان خدا را در برابر نقد برابر میانگارد.
مخلص آنکه نقد از دو جهت ضرورت مضاعف یافته است: 1- ساحت معرفتی نقد، نیازمند تعریفی جدی است. پرسش «چرا نقد؟» اکنون، بیش از گذشته باید پرسیده شود و پاسخ آن از اندیشههای «اجتهادی» برون آید.
2- مردم دیندار، همیشه خود را مسئول میدانند. آنها در ساحت سیاست به دین اعتماد ورزیدهاند و لذا خواستار اجرای «نقد و نظارت» بر تمامی شئون سیاسی - اجتماعیاند