هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
اردوکشیهای سیاسی در غیاب ادبیات تغییر /یعقوب توکلی
چند ماه مانده به انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری، با خبرنگاری از هفته نامه آینده سازان مصاحبه ای داشتم که در آن از فضای مبهم انتخابات ریاست جمهوری سخن به میان آمد. این پیچیدگی و ابهام سبب شد تا خبرنگار جوان عنوان مصاحبه را «هندوانه سربسته انتخابات» بگذارد. واقعیت نیز همین طور بود، تقریبا تمامی مردانی که آمده بودند تا به صندلی ریاست جمهوری تکیه بزنند، در چنین رده ای از مسئولیت، تجربه نداشتند، جز آقای هاشمی رفسنجانی که در این عرصه امتحان خود را پس داده بود. بقیه چهره ها کم تجربه تر بودند؛ چهره هایی که انتخاب رییس جمهور از میان آنان، به دلیل تفاوت ویژگی ها، ابهامی اساسی داشت. این مسئله تا مرحله اول انتخابات، به قوت خود باقی بود.
نیم نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری ایران در نه دوره گذشته، می تواند از حیث آشنایی یا عدم آشنایی مردم با کاندیداها و چگونگی حضور آن ها، بسیار درخور اهمیت باشد، از همین منظر به نظر می رسد انتخابات دهم، یکی از متفاوت ترین دوره ها باشد. تفاوت اساسی انتخاب دهم در میزان شناخت مردم از کاندیدهاست. اگر به تاریخ شکل گیری حاکمیت های صفوی، افشاری، زندیه، قاجار و پهلوی توجه کنیم، همواره نوعی اردوکشی اجتماعی، سیاسی و نظامی را در سطح کشور می بینیم. البته گاه این اردوکشی و یارگیری های سیاسی، نظامی و اجتماعی، چندین سال به طول می انجامید. این مسئله در کشورهای دیگر نیز به شکل مشابهی رواج داشت، اما باید توجه داشت که در نظام سلطنت، این یارگیری ها و اردوکشی ها ممکن بود در هر چند سده و یا هر چنددهه یک بار اتفاق بیفتد، کما این که انتخاب شاه عباس صفوی، محصول همین یارگیری های و به هم پیوستن ها و یا جداشدن ها، پشت پا زدن ها و سیاست ورزی ها بود. در هر صورت خواسته و ناخواسته مشابهت زیادی در این میان دیده می شود. با این حساب، اردوکشی های سده ای و چندین دهه ای، به اردوکشی های چهارساله در ایران بدل شده است، یعنی اگر بین انتخاب آقامحمدخان تا رضاخان صد و پنجاه سال فاصله بود، امروز میان رؤسای جمهوری ایران، چهار و یا حداکثر هشت سال فاصله است. درواقع، تا رییس جمهور خود را با شرایط، مقررات و قوانین اردوگاه هماهنگ کند و برنامه هایش را شکل اجرایی بدهد، باز گرفتار مشکل اردوکشی و یارگیری های جدید و بسیار پیچیده ای به نام انتخابات می شود که چندان هم معلوم نیست به نفع او باشد؛ این همان چیزی است که ارزش رأی مردم را در دموکراسی بالا می برد.
اولین انتخابات ریاست جمهوری، یکی از پرابهام ترین انتخاب ها در تاریخ جمهوری اسلامی بوده است؛ انتخابی از میان مردانی از خارج آمده که به لحاظ فقدان تجربه در قوه مجریه، چهره های شناخته شده ای نبودند.
ابوالحسن بنی صدر، حسن حبیبی، صادق طباطبایی، صادق قطب زاده، جلال الدین فارسی و سیداحمد مدنی، مردم ایران را در برابر انتخابی سخت قرار دادند. این مشکل سبب شد تا آن کس که سعی بیشتری در معرفی خود به مردم، به خرج داده بود و توان طرح شعارهای «گوبلز»ی بیشتری داشت، پیروز میدان اردوکشی باشد. ابوالحسن بنی صدر، بیشترین پنهان کاری و تلاش را برای معرفی خود به خرج داد. نتیجه آن نیز رأی یازده میلیونی بنی صدر بود؛ بنی صدری که آمده بود همه چیز را قبضه کند و به کمتر از آن نیز قانع نبود. او پارلمانی را می خواست که نقش حداکثری رییس جمهور سیستم ایالتی را داشته باشد؛ ولی در نظام جمهوری اسلامی، برابر قانون اساسی 1358، رییس جمهور از کمترین اختیارات برخوردار بود و اختیارات قوه مجریه در دست نخست وزیر منصوب و منتخب قوه مقننه بود، هرچند تجربه ریاست جمهوری اول به عدم کفایت بنی صدر منتهی شد و بدتر آن که او با رهبر گروه مسلح مجاهدین خلق همراه شد و در هیبت زنان از کشور گریخت و در فرودگاه «اورلی» مورد استقبال مقامات دست چندم فرانسوی قرار گرفت و دیگر هیچ... رییس جمهور قدرت طلب، قدرت به دست نیاورده را باخته بود.
دومین انتخاب به ریاست جمهوری شهید محمدعلی رجایی منتهی شد؛ شخصیتی غیرروحانی که تا سه سال قبل از آن، در زندان های رژیم پهلوی بود و سخت ترین شکنجه ها را تحمل کرده بود؛ مردی که هوشمندی، اخلاص و همدلی او با مردم، زبان زد جامعه بود. با این همه، شبکه نفوذی و تروریستی مجاهدین خلق، این بار از شورای امنیت کشور سر در آورد و رییس جمهور و نخست وزیر را به شهادت رساند و کشور برای اولین بار تشکیل شورای ریاست جمهوری را تجربه کرد.
در سومین انتخاب، یک کاندیدای بسیار مطرح، از روحانیت وارد عرصه انتخابات شد؛ امام جمعه تهران. او اولین هدف عملیات تروریستی مجاهدین خلق در تهران بود. آیت الله سیدعلی خامنه ای که هنوز در دوران نقاهت بیماری ناشی از انفجار ششم تیرماه 1360 به سر می برد به نظر نمی رسید که سایر کاندیداها چندان قدرت رقابت جدی با ایشان را داشته باشند. پاسخ مردم نیز به عملیات تروریستی مجاهدین خلق آشکار بود: انتخاب قطعی آیت ا... خامنه ای.
انتخاب چهارم نیز در فضای جنگ رخ داد؛ سال هایی که رییس جمهور فرماندهی شورای عالی دفاع و ریاست ستاد کل نیروهای مسلح را نیز به عهده داشت. در چنین شرایطی بود که در پرتو توانمندی های آیت الله خامنه ای جامعه سیاسی ایران، تجربه اردوکشی های سیاسی در عرصه ریاست جمهوری را تجربه نکرد؛ هرچند این اردوکشی ها در سطح پایین تر و در میان نمایندگان مجلس در حال تجربه شدن بود.
خاتمه جنگ و ضرورت بازسازی، بحث های جدیدی را به دنبال آورد و به همراه آن، مباحث مرتبط با تغییرات در سیستم مدیریت کشور که در پیوستی مستقیم با مسئله قانون اساسی و بازنگری آن بوده مطرح شد. در این بازنگری، قبای ریاست جمهوری برای نظام ریاستی دوخته می شد و رییس جمهور با حداکثر قدرت، جز در بخش نظامی و انتظامی، واقعیت وجودی می یافت و نخست وزیر جایگاه و اختیارات خود را بالکل به رییس جمهور می داد. در این میان، نقش پارلمان نیز به پذیرش و یا عدم پذیرش وزیران پیشنهادی رییس جمهور تقلیل پیدا می کرد. اگر عده ای باور داشتند که ولایت فقیه قبای خاص حضرت امام خمینی بوده است، این بار کمتر کسی باور نداشت که تغییر و بازنگری در قانون ریاست جمهوری، اندازه تن رییس وقت مجلس، یعنی جناب آقای هاشمی رفسنجانی دوخته شده است. همین امر، فرصت اختیارات حداکثر را برای رییس جمهور عصر سازندگی فراهم ساخت؛ رییس جمهوری که پیشاپیش با شکل گرفتن گسترده ادبیات تغییر، به سمت اقتصاد سرمایه داری به جای اقتصاد شبه سوسیالیستی دولت زمان جنگ، پیش می رفت، همگان بر انتخاب او اتفاق نظر داشتند.
رأی قابل توجه 16 میلیونی رییس جمهور سازندگی، در برابر رأی ناچیز سایر کاندیداها، فرصت یارگیری و اردوکشی به جامعه سیاسی ایران را نداد.
ششمین انتخابات ریاست جمهوری، تداوم وضعیت دولت سازندگی بود و هنوز ادبیات تغییر در کشور شکل نگرفته بود. هرچند عدم رضایت از رییس جمهور و یا فقدان حساسیت در انتخابات، مشارکت را به حداقل رساند و انتخابات ششم، با رأی بسیار کمی به ثمر نشست. با این همه، هنوز انتخابات مجلس، معرکه درگیری ها و یارگیری ها و کشمکش ها بود.
هفتمین انتخابات، دچار شرایط ویژه ای شد. نحله های مختلفی این بار وارد شدند تا فضای در حال شکل گیری جدید را تغییر دهند. با وجود آن که گمان بسیاری بر آن بود که رییس مجلس وقت، در حال بر تن کردن قبای ریاست جمهوری است، بسیاری به دنبال تغییر در اوضاع بودند. نادرست است که اگر در این جا سخن از کسانی به میان نیاوریم که به شدت به دنبال تثبیت وضع موجود، یعنی ایجاد تغییر در قانون اساسی و ایجاد فرصت برای تمدید ریاست جمهوری رییس جمهور سازندگی بودند و این نزدیک ترین دوستان و معاونان ایشان بودند که با تلاش در این مسیر، آسیب های زیادی به وجدان عمومی جامعه و حتی شخص رییس جمهور سازندگی زدند. اقدامی بسیار خطرناک و سنتی در حال شکل گیری بود؛ «تغییر قانون اساسی برای ماندن در عرصه قدرت.»
اما به یمن هوشیاری رهبری و جریان های سیاسی کشور و البته رییس وقت مجلس، این بار به منزل نرسید. با این وجود، ادبیات تغییر در کشور، به شدت نضج گرفت و در این میان، بیش از همه قبای رییس مجلس بود که نادوخته ماند و در میان ناباوری بسیاری، سیدمحمد خاتمی که تا چند سال قبل از آن کتابخانه نشین بود، این بار میدان دار عرصه تغییرات شد. کشور به طور جدی عرصه اردوکشی های آشکار و پنهان شد. شاید زندگی سیاسی سیدمحمد خاتمی شبیه به شاه عباس اول باشد که بارها فرمان قتل او صادر شد، اما به انجام نرسید و درست در شرایطی که هیچ کس باور نمی کرد، او از دل حوادث سیاسی کشور سربرآورد. این بار، از دل دولت سازندگی که در پیوند مستقیم با جناح راست بود و تکاپوی گسترده ای را در گسترش سرمایه داری نوین به انجام رسانده بود، دولت شبه چپ اصلاحات سربرآورد و سیدمحمد خاتمی با بیش از بیست میلیون رأی به ریاست جمهوری رسید.
هشتمین انتخاب نیز مانند انتخاب های چهارم و ششم چندان شور و حالی را بر نینگیخت. جالب آن که علی رغم تلاش مخالفان خاتمی برای تفاهم حداکثری، دولت خاتمی در میان تشتت آرای جناح راست، همچنان استمرار یافت و جالب تر آن که کشور، درگیر اردوکشی ها، حزب سازی ها و البته اقدامات مثبت دیگر نیز شد. دولت خاتمی خواه ناخواه تجربه سیاسی بسیاری را برای مردم ایران به ارمغان آورد. در این دولت، دو اتفاق بسیار مهم افتاد: نخست آن که اصول گرایان متوجه شدند که باید از ذیل و سایه جناح راست به درآیند و ادبیات جدید و نوینی طراحی کنند و اساسا طرحی نو دراندازند تا در حافظه تاریخی مردم اثرگذار باشند؛ چراکه بدون چنین اتفاقی، ممکن است مردم زود آنان را فراموش کنند. این بود که اصول گرایان با پیروزی در انتخابات شورای دوم، به شدت به تکاپو افتادند تا در امور عمرانی و ساخت و ساز و گسترش فعالیت های فیزیکی، پیش دستی نمایند؛ امری که گروه های کارگزار، آنان را به عدم انجام آن متهم می کردند. اتفاقا در این مسئله توفیق بزرگی نیز نصیب اصول گرایان شد.
اتفاق مهم دوم آن بود که در دولت آقای خاتمی، عناصر سکولار و روشن فکری فرصت بسیاری برای رخ نمایی ایده های خود یافتند، اما آنان به جای بهره گیری از این فرصت، به منازعه و جدال بر سر موضوعاتی پرداختند که خود در میان گرد و غبار آن گم شدند و شعارهای بسیاری که مطرح کرده بودند، از سوی آنان نتیجه معکوس یافت و کانون های اصلی قدرت روشن فکری سکولار در ایران تبدیل به محفل های خود ویرانگر شد. تردیدی وجود ندارد که دولت هشت ساله آقای سیدمحمد خاتمی آزمون تاریخی بسیار عجیبی را برای حافظه تاریخی مردم ایران رقم زد و آن عدم موفقیت جریان روشن فکری در ایران بود و بلاتردید اگر از دل دولت آقای هاشمی رفسنجانی گرایش به جریان روشن فکری سکولار گسترش یافت، از دل دولت آقای خاتمی دولت اصول گرا سربرآورد.
انتخابات نهم نیز همانند انتخابات هفتم نشان از شگفتی های عجیب جامعه ایرانی داشت. نامعلوم بودن نتایج و نظرسنجی ها و رو در رو قرارگرفتن نخبگان قدیمی نظام و اصول گرایان جدید به همراه اصلاح طلبان، آشفتگی اوضاع صف بندی ها را دوچندان کرد؛ به گونه ای که برای اولین بار همراهان دیروزی یک اردو، به رقبای تند و تیز امروز از همان اردو بدل شدند و هیچ گوشی شنوای وحدت رویه نبود و این مسئله، هم در میان اصلاح طلبان مشهود بود و هم در میان اصول گرایان.
کاندیداهای متفاوت و خواستگاه ها و شعارهای متعدد و تلاش های گسترده، به طور کاملا آشکار، کشور را تبدیل به صحنه یارگیری ها و اردوکشی های تاریخی کرد. هرچند در اردوکشی های گذشته، عنصر زور و پول بسیار مؤثر بود، ولی در این جا عنصر پول و تبلیغات بیشتر به کار می آمد و ظاهرا اوضاع در دموکراسی خیلی به نفع قدرت قاهره نیست. جالب این که این بار، جامعه ایران به گسترده ترین تبلیغات ها نه گفت و قدرت های مؤثر در عرصه سیاست ایران را ناکام گذاشت.
این ناکامی به اندازه ای بود که برای اولین بار انتخابات به مرحله دوم کشیده شد. هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد برای وزن کشی جدید به یارگیری جدیدی نیز پرداختند و این بار تجربه یارگیری سیاسی، بسیار علنی تر و عینی تر شد، شهردار جوان بر سیاست مدار پیر غلبه پیدا کرد و افسانه قدیمی رستم و سهراب برای ایرانیان این بار به گونه ای دیگر مجسم شد. ایرانیان این بار برخلاف فردوسی رستم را پیروز میدان نخواستند.
انتخاب دهم، وارد مراحل اجرایی خود شده است و تاکنون مردانی به عرصه آمده اند که هرکدام یک بار در بوته آزمایش رهبری قوه مجریه قرار گرفته بودند، نخست وزیر سابق که هشت سال سکان اجرایی کشور را در دست داشت نیز در میان آنان دیده می شود. دو کاندیدای مهم دیگر، وزن خود را در انتخابات نهم سنجیده اند. به نظر می رسد انتخاب، این بار در میان دوکاندیدای اصلی صورت گیرد و انتخابات دهم شکل جدیدی از اردوکشی های اجتماعی را به عرصه ظهور برساند. به نظر می رسد ماهیتی کاملا شبیه ماهیت مرحله دوم انتخابات نهم پیدا شود. در این شرایط، انتخاب میان نخست وزیر سابق و رییس جمهور فعلی صورت می گیرد و اردوکشی های و یارگیری ها سیاسی در این دو سوی اردوگاه انتخابات ترجمه عملی پیدا می کند. ما معتقدیم با وجود آن که تمایل به تغییر در سطح برخی نخبگان سیاسی و اجتماعی کشور وجود دارد، لیکن این بار تمایل به تغییر در میان عامه مردم چندان پررنگ نیست و به نظر می رسد علی رغم تلاش بسیار مسئولان سیاسی برای از جاکندن اردوگاه سیاسی کشور، تمایل به اردوکشی و جابه جایی در بدنه اصلی جامعه چندان جدی نیست و عدم تمایل مردم برای جابه جایی و تغییر اوضاع، معمولا منتهی به تداوم قدرت در عرصه اجرایی کشور در دست سکان داران آن خواهد شد.