هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
وقتی دل را به صاحبش تسلیم نمودی /محمدمهدی حکمت
معمولا در زمانه کنونی، غفلت و نسیان بر آدمیان غالب است و مرگ آگاهی برای اکثریت، چیزی جز لقلقه زبان نیست. به همین مناسبت یک سلسله القاب و تشریفاتی برای بسیاری علما مطرح است که همچون کتیبه سنگ قبر اموات هرگز فایده ندارد. ذکر این که «امام این چنین بود»، «این چنین در دل داشت» و «فلان مقامات و حالات را داشت» همان سنگ قبری است که سودی ندارد. چون هر عنوانی را بیابی، خوش زرق و برق تر از آن را دیگران روی سنگ قبرها نگاشته اند. آن چه ضروری است تا در مورد امام راحل انجام گیرد، بررسی عملکرد آن بزرگ مرد در طول حیات پر برکتش است. بدین ترتیب، شاید بتوان به مبانی فکری و نظری ایشان پی برد. امام ره آوردی داشت که اگر نگوییم بی سابقه، بی شک کم سابقه بود. بدین جهت، تبیین خطوط کلی نظری و عملی امام راحل، از مواردی است که جای بحث و فحص فراوان دارد.
اما پیش از ذکر این خطوط کلی، بیان امری راه گشای بحث خواهد بود. در مکاتب الهی انسان اسفار اربعه (سفرهای چهارگانه) ای دارد که عبارتند از:
1- «سیر من الخلق الی الحق»: سالک از خلق به سوی حضرت حق سیر می کند تا حق را بشناسد.
2- «سیر من الحق بالحق»: سالک الی ا... این بار در اسمای حسنی و اوصاف حضرت حق سیر می کند.
3- «سیر من الحق الی الخلق بالحق»: از حضرت حق به سوی خلق حرکت می کند و خلق را با دیده الهی می شناسد.
4- «سیر فی الخلق بالحق»: در کثرت با دید وحدت سفر می کند.
با ذکر این مقدمه، به تعیین خطوط کلی نظری و عملی امام راحل می پردازیم:
1- اسفار چهارگانه مذکور را برخی با نظر و فکر طی می کنند و برخی با بصر و دل. به همین مناسبت، برخی «صاحب دل» هستند و برخی «صاحب نظر».
نقل است که ابوسعید ابوالخیر، عارف و صاحب دل معروف، با ابوعلی سینا، فیلسوف و صاحب نظر مشهور، درمحلی به گفت وگو پرداختند.
پس از پایان این دیدار، شاگردان و اطرافیان به دور ابوسعید حلقه زده و از ابن سینا سؤال کردند.
ابوسعید گفت: هرآن چه من می دیدم، او می گفت. ملازمان ابن سینا نیز نزد او آمده و از ابوسعید سؤال نمودند. ابن سینا گفت: هرآن چه من می گفتم، او مشاهده می کرد. پس فرق اساسی بین اندیشمندان و صاحب دلان عبارت است از این که آن چه که صاحب دل می بیند یک اندیشمند می فهمد و با پای استدلال که احیانا بی تمکین است، راه را طی می کند، در حالی که صاحب دل با شهود راه می رود. هرچند ممکن است راه این هر دو یکسان باشد، اما بدون تردید، ره آورد هریک متفاوت از دیگری است. امام راحل هم صاحب دل بود و هم صاحب نظر، فیلسوف و عارفی بزرگ بود. امام در عالم صاحب نظران، اندیشمندی دقیق و نکته سنج و در عالم صاحب دلان، یک عارف وارسته بود.
دلیل این مدعا آن است که حضرت امام در براهین فکری، بر بزرگان، نقدی قابل توجه دارد (رجوع شود به تقریرات فلسفی ایشان) و هم در مسایل عرفان نظری علاوه بر فهم عمیق آن، صاحب سبکی است خاص. (رجوع شود به مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه)
2- از گذشته تاکنون و بالأخص با تخصصی شدن کارها، برخی صرفا مهندس هستند و برخی معمار. توضیح آن که مهندس تنها با قلم و کاغذ و ترسیم خطوط سروکار دارد و صرفا در پی ترسیم نقشه ای بر روی کاغذ است و از طرف دیگر معمار نیز قادر به ترسیم نقشه نیست، بلکه تنها قادر به اجرای منویات مهندس و پیاده کردن صحنه ترسیم شده از ساختمان بر روی نقشه است. حضرت امام نه صرفا مهندس اسلام و نه صرفا معمار آن بود. ایشان به خاطر فهمیدن دین، در صدد برآمد تا دین را از صفحه کتاب و کنج حوزه ها به در آورد و در صحنه جامعه پیاده کند.
نیم نگاهی به سیر زندگی امام راه گشای این بحث است. ایشان پس از 19 سال زندگی در خمین، به فراگیری ادبیات، فقه و اصول در قم پرداخت و از 27 تا 38 سالگی، کتاب های عمیق عرفانی را به رشته تحریر درآورد و پس از آن، کم کم وارد مباحث و نظریه های سیاسی شد.
واضح است که امام با بصیرت سیاسی خاص، وارد عالم سیاست شد و این طور نبود که بدون چشم انداز خاصی به دنبال تأسیس حکومت اسلامی باشد.
3- حضرت امام در تفسیر سوره حمد، با ذکر روایتی از وجود حضرت ختمی مرتبت، این نتیجه را می گیرد که دین حضرت موسی و عیسی به ترتیب شریعت و طریقت هستند و دین اسلام جمع شریعت و طریقت است.
امام راحل نیز به راستی به اسلاف مطهر خویش، یعنی اهل بیت علیهم السلام اقتدا کرد. ایشان برخلاف عارفانی که شریعت گریزند و برخلاف فقهایی که فاء فلسفه و عرفان را فاء کفر می پندارند و از طریقت تنفر دارند، هم اهل شریعت بود و هم اهل طریقت.
این عالم ربانی در تعلیقه بر «فص ایوبی» به این امر اشاره می کند که طریقت و حقیقت، جز از راه شریعت به دست نمی آید و کسی که مانند عوام صوفیه بخواهد از غیر راه ظاهر به باطن برسد، مورد تأیید خداوند نیست و روشن می کند که آن ها که گمان می کنند با عمل به شریعت نمی توان به طریقت رسید، شریعت را درست ندانسته و به خوبی به آن عمل نکرده اند. البته امام متعرض کسانی هم می شود که علی رغم هماهنگ شدن شریعت و طریقت، به حقیقت نایل نمی شوند و علت آن را عدم طی طریق درست می داند.
به هر حال، امام با استناد به آیه مبارکه 66 سوره مائده، ضمن بیان هماهنگی شریعت و طریقت، صوفیان عامی و همچنین مقدس مآبان را محکوم می کند.
مشهور است که اهل طریقت با مسایل اجتماعی و سیاسی سروکار چندانی ندارند و اهل شریعت نیز علی رغم آن که در مسایل اجتماعی و سیاسی صاحب نظر هستند، موفق به اجرای اندیشه سیاسی اسلام نمی شوند.
نظریه ولایت مطلقه فقیه، از جمله این موارد است که بسیاری از فقها به آن قایل بوده اند. اما با مطالعه تاریخ، واقعا به چند حکومت اسلامی می توان اشاره کرد؟ با کمی تسامح، تعداد حکومت های اسلامی از زمان غیبت امام عصر (عج ا...)، به تعداد انگشتان یک دست نمی رسد.
امام با الهام از سیره ائمه هدی، سیاست و دیانت را عین یکدیگر دانست و صرفا به تئوری پردازی اکتفا نکرد، بلکه وارد صحنه عمل شد و در این میان، چندین سال سختی تبعید و دوری از کشور را به جان خرید تا این که موفق به تأسیس حکومتی شد که خار چشم استکبار شد؛ حکومتی که چه بسا سالیان سال ، بزرگان چشم انتظار آن بوده اند.
4- امام خمینی همچنان که خود اذعان داشت، موظف به تکلیف بود و نه نتیجه. توضیح آن که مطابق حدیث قرب نوافل که ایشان در شرح حدیث 27 در کتاب چهل حدیث بیان می کند، وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و اعراض از غیر او کردی و خانه را به دست غاصب ندادی، خود صاحب خانه در آن تجلی می کند و اداره امور را خود به عهده می گیرد و انسان را به امر خود واگذار نمی کند. مطابق حدیث «قرب نوافل»، حضرت حق گوش آن عبد می شود تا بشنود و چشم او می شود تا مشاهده کند و زبان او می شود تا بدان واسطه سخن گوید و دست او می شود تا با آن بگیرد و...
از همین روی در اندیشه حق مدار امام، آیه شریفه «لا تاسوا علی مافاتکم و لا تفرحوا بما اتاکم» سرلوحه کار است. نشان این امر در سیره آن عارف وارسته قابل مشاهده است. چراکه در شهادت فرزندی همچون سید مصطفی که نشانه های وارستگی در همان سنین جوانی اش مشخص بود، یا در شهادت شاگرد برجسته خویش، استاد شهید مرتضی مطهری و یا در شهادت 72 تن از برجسته ترین خدمت گزاران انقلاب، امام دارای آرامش و طمأنینه بود؛ آرامشی که جز اولیای الهی قادر به درک آن نیستند؛ آرامشی که از هیچ منبعی جز حضرت حق نمی تواند نشأت بگیرد.
5- مطابق برخی احادیث، شأن و مقام اهل بیت(ع) در مرتبه ای است که احدی از مردم را نمی توان با آن ها قیاس کرد.
با توجه به موارد فوق الذکر نیز وجود حضرت امام خمینی(ره) در مقایسه نه فقط با علمای عصر خویش بلکه در مقایسه با علمای پیشین، از شأن و رتبه ای برخوردار است که می توان به صراحت بیان کرد که ایشان به ائمه هدی در سنت به سایرین قریب تر بوده است به این ترتیب، او نه تنها رهبر مسلمین، بلکه رهبر آزادگان و احرار جهان بود. این امر در الگوگیری نهضت ها و انقلاب های جهان که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ داد قابل مشاهده و ارزیابی است.
ولایت فقیه، مطلق یا مقید /حمیدرضا شاکرین
تبیین و تحلیل «ولایت مطلقه فقیه» از منظر امام خمینی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به دو شیوه ممکن است:
1- رجوع به منابع و متون اسلامی و آرای حضرت امام (ه) و دیگر فقیهان و اندیشمندان اسلامی
2- مراجعه به مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی برای فهم مقصود قانون گذاران از این عبارت
در این رابطه، ابتدا به بازخوانی معنای این اصطلاح از منظر حضرت امام (ره) با تکیه بر متون اسلامی می پردازیم، سپس ضمن مراجعه مختصری به مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی، تلاش می کنیم تا مقصود قانون گذارن را از این اصطلاح بیابیم.
نظریه حضرت امام(ره) درباره حوزه اختیارات ولی فقیه که مورد قبول اکثریت فقهای شیعه قرار گرفته، این است که فقیه همه اختیارات لازم حکومتی امام معصوم(ع) را دارد و هر نوع ولایتی که در حوزه رهبری جامعه برای امام ثابت شده، برای فقیه نیز محقق است؛ به جز آن چه به دلیل خاص، از مختصات امام معصوم(ع) شمرده شده است (از قبیل پاره ای از اختیاراتی که پیامبر(ص) در حوزه مسایل خصوصی افراد داشته اند).
اختیارات حکومتی یاد شده، به «ولایت مطلقه» تعبیر می شود که به اختصار به توضیح آن می پردازیم:
کلمه «مطلق» یا «مطلقه» در لغت به معنای آزادی، رهایی و ارسال در برابر «مشروط» (Conditional ) و یا در برابر «نسبی» (Relative ) است.
کاربرد این واژه در علوم اعتباری، از نظر دایره «وسعت اطلاق» بسیار متفاوت است. به عبارت دیگر هرکجا که این واژه به کار می رود، باید دید که مراد از آن اطلاق در برابر کدام قید است؛ مثلا «مطلقه» (Absolutist ) در نظام های سیاسی غالبا به رژیم های فاقد قانون اساسی یا نامقید به قانون، گفته می شود؛ ولی در نظام «ولایت فقیه» معانی دیگری دارد:
1- یکی از معانی «ولایت مطلقه فقیه» این است که حوزه اختیارات فقیه محدود و مقید به عرصه خاصی مانند امر قضاوت و امور حسبه نیست؛ بلکه شامل همه امور اجتماعی می شود و در واقع رهبری سیاسی و اجتماعی را دربرمی گیرد. در این معنا «ولایت مطلقه» همان معنایی را دارد که امروزه از «ولایت فقیه» فهمیده می شود و افزوده شدن کلمه «مطلقه» چیزی بر آن نمی افزاید؛ بلکه صرفا نقش توضیحی و تأکیدی دارد.
2- معنای دیگر، آن است که اگر «مصالح اهم اجتماعی» مسلمانان، با یکی از احکام اولیه شرعی که از نظر اهمیت در رتبه پایین ترین قرار داد در تزاحم قرار گیرد، ولی فقیه که موظف به حفظ مصالح عالی جامعه اسلامی است، جهت حفظ مصالح باید به طور موقت آن حکم شرعی اولی را تعطیل کند و مصالح اهم جامعه را بر آن مقدم بدارد. به عنوان مثال در فقه اسلامی، تخریب مسجد حرام است؛ اکنون اگر به تخریب مسجدی جهت خیابان کشی نیازمند شویم چه باید کرد؟ دیدگاه مخالف ولایت مطلقه بر آن است که صرف مصالح اهم اجتماعی، مجوز تخریب مسجد و امثال آن نیست و تا زمانی که کار به ضرورت نرسد، نمی توان به آن دست زد؛ لیک براساس نظریه «ولایت مطلقه»، لازم نیست حکومت اسلامی آن قدر صبر کند که برای جامعه، مشکلات زیادی فراهم شود و کارد به استخوان برسد تا آن گاه از سر ناچاری و برای خروج از بن بست و انفجار اجتماعی، مسجد را تخریب کند. در غیر این صورت همیشه از قافله تمدن عقب خواهیم ماند و در مشکلات دست و پا خواهیم زد و شارع مقدس به چنین چیزی راضی نیست. براساس این معنا روشن می شود که ولایت مطلقه فقیه از قواعد رافع تزاحم است؛ یعنی مطلق بودن ولایت، در تزاحم احکام اولیه و مصالح اهم اجتماعی موقت، گره گشا است.
از طرفی ولایت مطلقه، خود مقید به قیودی است؛ نه این که از هر حیث مطلق باشد. قیودی که در اعمال ولایت مطلقه وجود دارد، عبارت است از مصلحت اهم بودن و اجتماعی بودن.
به عبارت دیگر ولی فقیه نمی تواند:
1- دل خواهانه و بدون رعایت مصالح جامعه اقدامی کند؛
2- مصلحت مورد نظر در این جا مصالح امت است، نه مصلحت شخص ولی فقیه؛
3- تنها مصالحی را می تواند بر احکام نخستین مقدم بدارد که از نظر اهمیت دارای رتبه بالاتری بوده و شارع مقدس راضی به ترک آن ها نباشد.
نگاهی به مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی، این نکته را آشکار می سازد که منظور از «ولایت مطلقه فقیه» در قانون اساسی، درست همان معنایی است که حضرت امام(ره) و فقهای شیعه، با استناد به منابع و متون اسلامی و ادله عقلی و نقلی بیان کرده اند؛ نه به معنای «مطلقه» در اصطلاح علوم سیاسی. در این جا به عنوان نمونه به گفته های تعدادی از اعضای شورای بازنگری قانون اساسی اکتفا می شود.
1- آیت ا... خامنه ای: «من به یاد همه دوستانی که در جریان های اجرایی کشور بودند، می آورم که آن چیزی که گره های کور این نظام را گشوده همین «ولایت مطلقه امر» بوده و نه چیز دیگر... اگر مسئله ولایت مطلقه امر، که مبانی و قاعده این نظام است، ذره ای خدشه دار شود؛ ما باز گره کور خواهیم داشت... آن جایی که این سیستم با ضرورت ها برخورد می کند و کارآیی ندارد، آن وقت ولایت مطلقه از بالا سر وارد می شود [و] گره را باز می کند.» (مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ج 3، ص 1637 و 1638)
2- آیت ا... مشکینی: «ما معتقدیم که بلا اشکال، فقیه ولایت مطلقه دارد. ما می گوییم در قانونتان یک عبارتی را بیاورید که بر این معنا اشاره بشود... .» (همان، ص 1634 و 1635)
3- یکی دیگر از خبرگان: «... دایره ولایت فقیه، عین همان محدوده اخیاراتی است که پیامبر(ص) و ائمه معصومین داشتند... .» (همان، ص 1310)
بدین ترتیب، قانون گذار، دقیقا با عنایت به همان معنای ولایت مطلقه فقیه که برگرفته از متون اسلامی است، به قصد تفهیم اختیارات وسیع تر مقام رهبری نسبت به موارد مذکور در اصل 110، اقدام به ذکر عبارت «ولایت مطلقه فقیه» در اصل 57 نموده است. آیت ا... مشکینی در یکی از جلسات شورای بازنگری قانون اساسی اعلام کرد: «پیشنهاد می کنم یک چیز دیگری در این جا (اصل 110) باید اضافه بشود و آن این است که همه وظایف فقیه واجد شرایط را این جا شما استقصا نکرده اید... .» (همان، ج 2، ص 689 و 690)
در نتیجه، «ولی فقیه» به عنوان عالی ترین مقام حکومتی، ضمن آن که در برابر قانون با آحاد ملت یکسان است و دارای هیچ گونه امتیاز شخصی و برتری ذاتی نیست؛ در عین حال دارای اختیارات ویژه ای نیز هست. احکام فرادستوری، قواعد و مقرراتی است که بر سایر اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است؛ مثل برتری احکام شریعت مقدس اسلام بر سایر قوانین و مقررات. همچنین، ولی فقیه در مسایلی که حل آن ها از طرق قانون مصوب ممکن نباشد و راه حلی در قانون برای آن پیش بینی نشده باشد، با استفاده از ولایت مطلقه خود به حل آن ها می پردازد.