هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گفتوگو با دکتر علیرضا زاکانی مسئول پیشین بسیج دانشجویی:
دانشجوی بسیجی دلداده خط انقلاب/مالک شریعتی
تأسیس بسیج دانشجویی یکی از ارزنده ترین فرمان ها و یادگارهای حضرت امام(ره) بود که هرچه از آن می گذرد، اهمیت و ارزشش بیشتر نمایان می شود. این روزها که این تشکل فراگیرترین و فعالترین تشکل در مجموعه جنبش دانشجویی کشور است، ضرورت مرور عملکرد گذشته اش بیش از پیش نمایان می شود. سخنان دکتر علی رضا زاکانی، که از ابتدای تأسیس بسیج دانشجویی تا روزهای پر تنش سازندگی و دوم خرداد، هم در بدنه و هم در ستاد این تشکل، فعال بوده می تواند بسیار شنیدنی و راهگشا باشد.
بحث را از آن جا شروع کنیم که فرمان تأسیس بسیج دانشجویی در سال 1367 هم صادر شد. بعد از دوران جنگ چه ضرورتی احساس شده بود که بسیج دانشجویی تأسیس شود؟ چون به هرحال قبل از سال 1367 دانشگاه وجود داشته و هم دانشجوها و هم طلبه ها فعال بوده اند. به نظر شما چرا حضرت امام بعد از پایان جنگ، فرمان تأسیس بسیج دانشجو و طلبه را دادند؟
به نظرم این مسئله از چند جنبه قابل تأمل است؛ یکی این که با پایان دفاع مقدس شرایط جدیدی در کشور حاکم شد و در این شرایط جدید امام اعلام یک نهضت علمی را بیان داشتند که با تأسیس بسیج دانشجویی و حضور تفکر بسیج در دانشگاه، امکان این جهاد علمی فراهم می شد. در بستر جهاد اصغر هم آن روحیات، نیروی محرکه اصلی در دفاع از دین و میهن در طول دفاع مقدس بود که اگر در دانشگاه و حوزه و در عرصه جهاد اکبر و بروز پیدا می کرد می توانست امکانی را فراهم کند که در این عرصه (که بسیار سخت تر است)، حرکت و رسیدن به هدف (به مدد این تفکر) تسهیل شود. لذا به نظرم اساس آن، انتقال این تفکر به محیط های دانشگاهی بود. تفکری که امام فرمودند اگر بر کشوری نوای دلنشین آن طنین انداز شود، چشم طمع دشمنان از آن کشور برگرفته خواهد شد.
می شود این را ربط داد به بحث جنگ نرم و دوره جدیدی از دفاع که می توانست در کشور اتفاق بیفتد؟
نکته ظریفی است که تحقیقا نتیجه اش همین خواهد شد؛ به خاطر این که در پیام حضرت امام در سال 1367، شما چند فراز بسیار بارز مشاهده می کنید. امام(ره) وقتی ضرورت بسیج دانشجو و طلبه را بیان می کنند، مطالبات خودشان از چنین تشکلی که هنوز شکل نگرفته را نیز مشخص کرده اند. هر یک از این خواسته ها خودش یک دستگاه عریض و طویلی را طلب می کرد که بتواند از عهده انجام آن برآید. لذا اگر شما دقت فرمایید، امام(ره) حضور بسیج دانشجو و طلبه در محیط های دانشگاهی و حوزه ها جهت تقابل با اندیشه های انحرافی وابسته به شرق و غرب و عناصر ترویج دهنده این امر و سوق دهنده (حوزه ها و دانشگاه ها به شرق و غرب) را به عنوان یک خواسته بسیار مهم از بسیج دانشجو و طلبه می خواهند و بعد هم تکرار می کنند که تنها با بسیج است که این امر شدنی است. نکته دوم تأمین نیاز اعتقادی تشنگان اسلام ناب توسط دو پایگاه علمی کشور یعنی حوزه و دانشگاه است. بی شک عناصر صاحب تفکر بسیج در این دو پایگاه، بهترین کسانی هستند که می توانند این نیاز را تأمین کنند. بعد هم بحث سامان یافتگی و سازمان دهی بسیجیان در سراسر گیتی است که باز به نظر می آید شروع این حرکت از محیط های علمی و توسط عناصر آگاه می تواند یک امکان بزرگ را در سراسر جهان فراهم کند.
شما خودتان در بسیج دانشجویی فعال بودید، هم در دانشگاه و هم در خود سازمان مسئولیت داشتید؛ حضرت امام به دو بال دانشجو و طلبه تأکید داشتند، بال دانشجویی خیلی پیشرفت کرده و جلو رفته و فعالیت کرده و مؤثر بوده، اما به نظر می آید که آن بال دوم این گونه نبوده و یا شاید آن اتفاقی که باید می افتاد در اتحاد حوزه و دانشگاه، میسر نشد. اشکال کار در بسیج بود یا در دانشگاه یا در حوزه؟ این را چطور ارزیابی می کنید؟
باز یکی از نقاط کلیدی که در همان پیام به آن توجه می شود، ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه است. اما شکل گیری مجموعه بسیج دانشجو و طلبه در حوزه و دانشگاه، فقط یکی از لوازم آن در جهت ایجاد همگرایی باشد که نکات دیگری هم لازم دارد. البته نمی شود فقط معطوف به این بخش بود، اما به هرحال پیوستگی مجموعه بسیج دانشجو و طلبه و همنشینی این دو قشر در جامعه، یک امکان بسیار بزرگی را برای ما می تواند فراهم کند. پیش از انقلاب چندین دهه در این کشور حوزه و دانشگاه را در مقابل هم قرار دادند، طلبه را نسبت به دانشجو و دانشجو را نسبت به طلبه، بدبین کردند اما با انقلاب اسلامی این مرزها برداشته شد. با پیام امام حتی می توانست پیوستگی عمیقی شکل بگیرد و این پیوستگی عمیق به عنوان لایه اولیه، مانع از برگشت و یک سیر قهقرایی به گذشته شود. در حالی که این پایه اول بود و پایه دوم و پایه های بعد می توانست موجب تسری اندیشه ناب حوزه به دانشگاه باشد و اقتضائات عصری که در دانشگاه وجود دارد، نیز به عنوان یک مکمل بتواند به حوزه منتقل شود و عملا آن دو حلقه دست به دست هم داده و بتوانند پاسخگوی شرایط روز باشند. از طرفی هم آن چه که به عنوان علم تجربی در عرصه دانشگاه ها هست، بتواند روز به روز جهت اساسی پیدا کند و حتی بخش هایی از آن متحول شده و بیشتر در خدمت جامعه قرار گیرد و نهایتا هم از این پیوستگی، یک حرکت پیوسته اخلاقی و یک پیوند مقدس در دانشگاه و حوزه ایجاد شود که کم کم و گام به گام بتواند ما را به سمت و سوی وحدت حوزه و دانشگاه و اثرات مطلوب آن ببرد.
این را هم بگویم که تا یک مقطعی (قبل از سال هشتاد) این ها اصلا با هم بودند، ولی از هم جدا شدند. بسیج طلاب مأموریت هایش کلا از بسیج دانشجویی جدا شد.
جداشدن آن ها دلیل خاصی داشت؟
این تصمیم را از نظر تشکیلاتی گرفتند تا بعدها مجموعه ای که مرتبط با حوزه است، بتواند ممحض شود و دانشگاه هم بتواند این ممحض شدن را برای کار دانشجویی داشته باشد؛ اما به نظرم پیوستگی این دو با هم و حرکت در مسیر حوزه و دانشگاه، می توانست نتایج بهتری داشته باشد تا این که از هم جدا شوند.
اکنون بیش از 21 سال از فرمان تأسیس بسیج دانشجویی می گذرد. به نظر شما که در یک زمانی مسئولیت داشتید و بعد از آن نیز ارتباط تنگاتنگی، هم با دانشگاه و هم با دانشجویان بسیجی داشتید. چه نقاط عطفی چه در اتفاقات، چه در عرصه نظری در این 21 سال دیده شده است؟
زمان واقعی فعالیت بسیج دانشجویی 21 سال نیست. از زمان فرمان امام قریب به سه سال طول کشید تا بسیج دانشجویی فعال شود، چون بعد از پیام مهم امام، دیری نپایید که با رحلت جانسوز ایشان مواجه شدیم و بعد از آن در سال 1369، مقام معظم رهبری هم با تأکید بر بسیج دانشجویی، فرمودند که من آن را لازم و ضروری می دانم و البته آقا همان جا جلوی ایرادی که بعدا به بسیج دانشجویی گرفته می شد را سد کردند؛ بحث ورود نظامی ها به دانشگاه. حضرت آقا همان جا فرمودند که دقت شود نظامی ها وارد دانشگاه نشوند. در سال 1369 مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی را داشتیم و بعد از این مصوبه بود که عملا از نیمه دوم سال 1369 بسیج دانشجویی در داخل دانشگاه شروع به فعالیت کرد. بسیج دانشجویی تا امروز چند مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول بیشتر جنبه تأسیسی داشت. در این مقطع مشکلاتی جدی وجود داشت، چون خیلی ها با حضور بسیج دانشجویی در داخل دانشگاه مخالفت می کردند، خیلی ها هم سعی می کردند که بسیج دانشجویی در داخل دانشگاه نتواند گسترش پیدا کند. البته از طرفی هم بودند کسانی که بستر را برای این مجموعه گران سنگ فراهم می کردند.
چه کسانی مخالفت می کردند؟ آیا در خود دانشگاه بودند یا در مجموعه بسیج و سپاه؟
من یادم هست در آن زمان دفتر تحکیم وحدت، خیلی مخالفت کرد. در نشست مشهدشان که سال 1370 یا 1371 بود، مخالفت جدی خودشان را با توسعه بسیج دانشجویی اعلام کردند. برخی از مسئولین چون بسیج را فقط در عرصه های نظامی دیده بودند و درک درستی از آن نداشتند، در پی آن بودند که در مجموعه دانشگاه، چنین تفکر و مجموعه ای شکل نگیرد. چون احساس می کردند که این مجموعه مربوط به خارج از دانشگاه است و لذا مقاومت هایی به صورت طبیعی صورت می گرفت. به هر حال، مشکلاتی هم در دانشگاه ها وجود داشت. بنابراین دوره اول را شما دوره تأسیس و توسعه بسیج در داخل دانشگاه ها بدانید. البته بسیج دانشجویی چون مبتنی بر یک نیاز طراحی شده بود، توانست به سرعت در کشور توسعه پیدا کند. دوره بعد در مجموعه بسیج دانشجویی در حقیقت دوره تثبیت است بسیج دانشجویی در این دوره در حوزه های مختلف دانشگاه اعم از علمی، فرهنگی، سیاسی و مسائل مختلف سازمان دهی شده و فعالیت کرد، البته میزان وزن دهی در هر بخش متفاوت بود. دانشگاه ها هم نسبت به یکدیگر متفاوت عمل می کردند که این ها طبیعی است چون خیلی ها بر اساس همان سند اصلی که فرمایش امام بود و مطالباتی که مطرح می شد، گام برداشته و خودشان موضوع را دنبال و تحلیل می کردند و بر اساس اقتضائات دانشگاه شان فعال بودند. دانشگاه ها با هم متفاوت بودند و به تناسب همین، نقطه نظرات مطرح در آن ها هم متفاوت بود. خب، این مسیر ادامه پیدا کرد، دوره تثبیتش را هم بسیج دانشجویی دنبال کرد تا ما رسیدیم به یک مرحله ای که مرحله بسیار سرنوشت سازی برای بسیج دانشجویی بود و آن هم مرحله ای بود که عملا دو تفکر در بسیج دانشجویی ظهور و بروز جدی پیدا کرد. یک تفکر، تفکری بود که آن جنبه های نهادی را در بسیج دانشجویی غلبه می داد و سلسله مراتب و شرایطی از این دست را مطرح می کرد و بعد هم در مقابل یک تفکری بود که بر جنبه های تشکلی و دانشجو محوری تأکید داشت. اتکا و پیوستگی به نهاد بسیج را یک پشتوانه و اتکای جدی و حسن می دانست، اما اقتضائات دانشگاه و دانشجو را هم فراموش نمی کرد؛ به نیازهای روز هم توجه داشت و به شدت دنبال این بود که دانشجو در صحنه باشد تا هم برای دانشگاه و هم برای محیط های بیرون بتواند نقش آفرینی کند.
آیا می توان گفت که این دسته اول بیشتر در همان حوزه بالادستی و ستادی بودند و دسته دوم هم در بخش دانشجویی و مثلا فعال در کف دانشگاه؟
به طور مطلق نه. در دانشگاه ها بعضی ها بودند که همان نگاه اول را داشتند و در ستاد هم برخی ها بودند که نگاه دوم را داشتند، اما آن چیزی که غلبه جدی داشت، نگاه اول بود. از این منظر سال 1376 سال بسیار سرنوشت سازی بود. در دیداری که با مقام معظم رهبری داشتیم، هر دو نگاه طرح شد و با فرمایشاتی که رهبر حکیم انقلاب داشتند، درستی نگاه دوم برای مجموعه بسیج دانشجویی تثبیت شد؛ به طوری که بعد از آن عملا جهت گیری های بسیج از نوع نگاه دوم بود، اما نگاه اول هم بعضی جاها ظهور و بروز پیدا می کرد. بعد از این مقطع هم به واسطه شرایطی که در دوم خرداد بود، مجموعه بسیج دانشجویی بسیار فعال و پرنشاط در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی و یا مسائل مختلف علمی و فرهنگی حضور داشت. در دوره اخیر خصوصا در پنج سال گذشته مجموعه بسیج دانشجویی یک رویکردهایی از جنس نیازهای امروز را دنبال کرده است. به هرحال مسیری است که تا به امروز طی شده تا چنین مجموعه بسیار بزرگ و گسترده ای را در سراسر کشور داشته باشیم.
به این دو نگاه اشاره کردید. با فعالیت هایی که در بسیج دانشجویی انجام می شد، برخی ها اتهام نظامی بودن را به بسیج دانشجویی می زدند و می گفتند که شما نیروهای نظامی در دانشگاه هستید این یک سوی فشار بود، با غلبه همین نگاه، تشکل هایی بودند که احساس می کردند بسیج دانشجویی رقیبی برای شان است؛ مثلا 16 آذر 1381 در دانشگاه تهران، بیلبورد زده بودند که نظامی ها باید از دانشگاه بیرون بروند. از سوی دیگر هم فشار از نهادهای بیرونی بود که مجموعه بسیج دانشجویی را متهم می کردند به وادادگی و عدم فعالیت های انقلابی در فضای دانشگاه. مثلا در اواخر دوم خرداد که تقابل جدی ای در دانشگاه شکل گرفت، وقتی بسیج دانشجویی بیانیه ای می داد و مقابله با مفاسد اقتصادی را پیگیری می کرد، ناگهان یک مسئول در بیرون اعتراض می کرد و فشار می آورد به ستاد بسیج که بسیج دانشجویی فلان دانشگاه خلاف انقلاب عمل می کند و خلاف آرمان های امام دارد به مسئولین ضربه می زند و انقلاب را تضعیف می کند. این دو فشار چطور تراز شد و در واقع بسیج دانشجویی چطور توانست با وجود این دو فشار خودش را به مسیر اصلی برساند؟