هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
غلبه رويكرد سياسي امنيتي به مسائل اجتماعي كشور
آفت تقليلگرايي/محمدحسين بادامچي
«بسيج» در معناي كلي و ماهوي آن، پيشتازترين مجموعه حفظ و پيشبرد انقلاب اسلامي است و «تشكل بسيج» به عنوان صورت عيني يافته اين ماهيت رو به چنين آرماني دارد و ميزان رشد و كمال خويش را با ميزان تحقق چنين رسالتي ارزيابي مي كند.
«بسيج دانشجويي» به عنوان شاخه اي بسيار پراهميت از سازمان مقاومت بسيج، ديده بان سنگر استراتژيك دانشگاه است و شايد حساس ترين و در عين حال پيچيده ترين مسئوليت را در اين مجموعه به عهده دارد، چراكه دانشگاه مجراي تسري انديشه ها در جامعه است و نيك انديشان و بدطينتان هر دو چشم طمع خويش را، دلسوزانه يا شرورانه، به اين پايگاه مهم علم و استاد و دانشجو دوخته اند.
ايام پس از 22 خرداد به فرموده مقام معظم رهبري مانوري ناخواسته براي انقلاب اسلامي بود تا افراد، گروه ها، تشكلها و نهادهاي مختلف مجموعه انقلاب در بوته آزمايش قرار گيرند و برآيند عملي آنها در فضاي بهوجود آمده فتنه، مورد ارزيابي قرار گيرد. يكي از اين تشكلها بسيج دانشجويي است كه بهخاطر رسالت و جايگاه خود در مركز ميدان عملياتي جريانات سياسي- اجتماعي قرار دارد و ارزيابي عملكرد آن به مدد شفافيت موضع گيري هاي ماه هاي اخير، ممكن و در عين حال، در مقطع فعلي انقلاب، ضروري به نظر مي رسد.
انقلاب اسلامي از روزهاي اول شكل گيري خود درگير مقاومتها و مخالفتهاي سران استكبار و حافظان نظمِ پيشساخته جهاني بود و بهصورتي اجتناب ناپذير راه خود را از ميان كارشكنيها، مخالفتها و دشمنيهاي علني دشمنان خود ميگشود. دشمنيهايي كه به تعبير رهبر معظم انقلاب از مقطع سال 1367 به بعد، از حالت نظامي به دشمنيهاي غيرنظامي تغيير شكل پيدا كرد و اصطلاحا جنگ عليه ملت ايران از حالت «سخت» به حالت «نرم» تغيير يافت. جنگ نرمي كه آتش آن به بهانه انتخابات دهم رياست جمهوري زبانه كشيد و خواهي نخواهي همه ايرانيان را در كوره محكي سخت آبديده كرد. مقام معظم رهبري در بيانات مهمي كه مهرماه پارسال در جمع اعضاي محترم مجلس خبرگان ايراد كردند، اين چنين به تشريح اين پديده پرداختند:
«امروز جنگ نظامى با ما خيلى محتمل نيست- نمي گوييم بهكلى منتفى است، اما خيلى محتمل نيست - لكن جنگى كه وجود دارد، از جنگ نظامى اگر خطرش بيشتر نباشد، كمتر نيست؛ اگر احتياط بيشترى نخواهد، كمتر نميخواهد. در جنگ نظامى دشمن به سراغ سنگرهاى مرزى ما مىآيد، مراكز مرزى ما را سعى مي كند منهدم بكند تا بتواند در مرز نفوذ كند؛ در جنگ روانى و آنچه كه امروز به او جنگ نرم گفته ميشود در دنيا، دشمن به سراغ سنگرهاى معنوى مىآيد كه آنها را منهدم كند؛ به سراغ ايمانها، معرفتها، عزمها، پايهها و اركان اساسى يك نظام و يك كشور؛ دشمن به سراغ اينها مىآيد كه اينها را منهدم بكند و نقاط قوت را در تبليغات خود به نقاط ضعف تبديل كند؛ فرصتهاى يك نظام را به تهديد تبديل كند. اين كارهايى است كه دارند مي كنند.»
اما آنچه در اين ميان حائز اهميت است و به نوعي معيار ارزيابي اين آزمايش بزرگ بهشمار ميرود، عمق ادراك و بصيرت شخصيتها و گروهها و استنباط آنها از شرايط تاريخي اين برهه انقلاب اسلامي است. به عبارت بهتر، فتنه سال 88 شرايط مناسبي را فراهم كرد تا زاويه ديد و چهارچوب تحليلي مردم، نخبگان، گروه ها، احزاب، تشكلها و نهادهاي مختلف بهروشني انعكاس يابد و فرصت مناسبي براي مقايسه و ارزيابي رويكردها بهوجود آيد. يكي از اين تشكلها بسيج دانشجويي است كه اين نوشتار قصد ارزيابي رويكرد آن را به قضاياي اخير و مقوله «جنگ نرم» دارد.
با نگاهي به فضاي رسانه اي ماه هاي اخير و توجه به ادبيات سياسي و فرهنگي مورد استفاده در تريبونها و اظهارنظرهاي سياسيون كشور، حداقل سه معناي عمومي استفاده شده از اصطلاح جنگ نرم، از يكديگر قابل تفكيك به نظر مي رسند:
1- در يك نظر «جنگ نرم» در كنار عباراتي نظير «كودتاي نرم»، و به معني «اقدام غيرخشونت آميز عليه نظام سياسي حاكم و به قصد تغيير آن» به كار برده مي شود و مصداق آن «انقلابهاي مخملي» ذكر مي شود.
2- در نظرگاه دوم «جنگ نرم» در كنار عباراتي نظير «جنگ رواني» و به معناي «عمليات رواني و تهاجم تبليغاتي عليه نظام حاكم و حاميان آن و به قصد درهم شكستن روحيه مقاومت و اعتماد به نفس آنها و القاي يأس و نوميدي» استفاده ميشود و از «رسانه هاي بيگانه» به عنوان مهره اصلي اين نبرد ياد مي شود.
3- در نظر سوم «جنگ نرم» در كنار عباراتي نظير «تهاجم فكري و فرهنگي» معنا مي يابد و به مفهوم «تحت هجوم قرار دادن مجموعه ارزشها و باورها و بينشهاي يك جامعه و تلاش براي استحاله كردن مباني فكري و خصوصيات اصيلِ فرهنگ و بينش ديگري كه داعيه مقابله با فرهنگ و نظام فكري غالب را دارد» كاربرد مييابد و مسئله اي مانند «نابهساماني وضعيت علوم انساني در كشور» از مسائل محوري آن بهشمار مي رود. هرچند در ظاهر آنچه عليه انقلاب اسلامي در حال وقوع است، شمايلي از مصاديق هر سه نگاه را در خود دارد، ليكن در واقع تفاوت در زاويه نگاهي است كه در هريك از اين رويكردها نسبت به پديده اي واحد اتخاذ مي كنند. هر رويكرد لايهها و سطوح متفاوتي از پديده واحد تاريخي را توصيف و تحليل مي كند و لاجرم بنا به همان زاويه نگاه، راهبرد متناسبي را براي كنترل شرايط پيشنهاد مي كند. در حقيقت بحث بر سر درستي يا نادرستي رويكردها نيست - كه عملا هر سه ديدگاه، وجوه مختلفي از پديده واحدي را ارائه مي دهند - بلكه بحث بر سر عمق و دامنه تحليل و بررسي موشكافانه اي است كه از علل و اهداف اتفاقات ارائه مي شود. نظر اول جنگ نرم عليه انقلاب اسلامي را بيشتر از زاويه اي «سياسي و امنيتي» مورد تحليل قرار مي دهد و راهكارهايي سياسي - امنيتي را براي مقابله با چنين عملياتي پيشنهاد مي كند. نظر دوم جنگ نرم را از زاويه «رواني و اجتماعي» بررسی می کند و تلاش براي حفظ و بسط فاكتورهاي مثبت رواني جامعه را براي خنثي كردن توطئه تبليغاتي دشمن لازم مي بيند. در نهايت، نظرگاه سوم جنگ نرم را با نگاهي «فكري و فرهنگي» مورد تحليل و بررسي قرار ميدهد و راهكارهايي از جنس مقابله فكري و تئوري پردازي را به عنوان راه حل تداوم و بسط انقلاب اسلامي معرفي ميكند.
تجربه سي ساله انقلاب اسلامي و نگاهي ژرف به بيانات و تحليل هاي امام راحل(ره) و مقام معظم رهبري نشان مي دهد كه اقدامات دشمنان عليه انقلاب اسلامي ما در بطن خود حاوي منازعه تاريخي بزرگي در ساحت «انديشه و فرهنگ» است و صورتهاي ظاهري اين منازعه اعم از نظامي و سياسي و اقتصادي و... همگي روبنايي از اين زيربناي اساسي و مهم به شمار مي رود. انحصار تحليل مسائل اخير كشور در سطح سياسي و امنيتي، كه نتيجه اجتناب ناپذير آن تحليل اتفاقات در قالب «دخالت مستقيم عوامل دولتهاي مستكبر» يا «جاسوس و خائنِ سي ساله تلقي كردن مهرههاي فعال سياسي كشور» است، هرچند در بعضي موارد ميتواند حاوي بخشي از حقيقت باشد، ليكن در صورتيكه بخواهد بهصورت مطلق و جامع تحليل را در همين پارامترها و مواردي از اين دست منحصر كند، ما را بهطور مزمني دچار ساده انگاري و ضعف در درك صحيح پيچيدگيهاي پديده هاي اجتماعي خواهد كرد؛ ساده انگاري و ضعف تحليلي كه نهايتا دود آن در چشمان خودمان خواهد رفت. نگاه مطلق انگارانه سياسي - امنيتي در دل خود به نوعي تقليل گرايي افراطي دچار است كه پارامترهاي متعددي را از تحليل قضاياي اجتماعي حذف مي كند و بدين وسيله به نوعي ساده انگاري در تحليل موضوعات سياسي و اجتماعي - كه حقيقتا و در ژرفاي خود، موضوعاتي فرهنگي و فلسفي هستند - دست مي يابد.
نگاه سياسي و امنيتي هرچند در كوتاهمدت و براي فرونشاندن آتش فتنه ها ضروري است، ليكن دامنه آن نبايد از محدوده نهادهاي امنيتي و قضايي و اطلاعاتي تجاوز كند و به عنوان شيوه اي از تحليل موضوعات اجتماعي در ميان افراد گوناگون جامعه گسترش پيدا كند. نه تنها از اين بابت كه اين سبك تحليل از نظر علمي غلط حساب مي شود و نه فقط به خاطر آنكه به راه حلهاي اشتباه منجر مي شود، بلكه به اين خاطر كه تسري آن، جامعه را از درك خطراتي كه به صورتي پنهان هر فرد و جمعي را ولو انقلابي و سوپرانقلابي تهديد مي كند، محروم مي سازد. خطراتي كه گهگاه خوبان را بيشتر از بدان تهديد مي كند...
بسيج دانشجويي طلايه دار حركتهاي اجتماعي مدافعان انقلاب در دانشگاه هاست و خواسته يا ناخواسته از نوعي مرجعيت فكري و تحليلي در ميان اين طيف دانشجويان برخوردار است. با اينحال نگاهي دقيق به نوع فعاليتهاي بسيج دانشجويي و شيوه تحليل سياسي آن - كه بهخوبي در بيانيه هاي اخير سازمان در رابطه با انتخابات پيداست - به خوبی نمایانگر این است که در برهه هایی خاص رويكرد سياسي - امنيتي صرف بر تحليلها و عملكرد بسيج دانشجويي غلبه يافته و از اين طريق در ميان ساير دانشجويان تسري پيدا كرده است. برگزاري جلسات سخنراني دانشجويي و توزيع جزوات سياسي خاص كه عمدتا تحليلهايي مبتني بر دادههاي امنيتي و اطلاعاتي را به دانشجويان ارائه مي كرد، بهخصوص سئوال جدي اين جاست كه آيا غفلت از ابعاد مهم سطوح دوم و سوم قضايا و نتيجتا غفلت از اقدام در همان سطوح از جانب بدنه بسيجي دانشجويان در شرايطي كه نظرگاه هاي «رواني - اجتماعي» بارها توسط رهبر معظم انقلاب و در قالبهايي مثل «تأكيدات مكرر بر فناوريهاي پيشرفته و لزوم تثبيت كارآيي نظام از اين طريق» يا «تأكيد بر لزوم تهيه نقشه جامع علمي كشور» و نظرگاه «فكري - فرهنگي» از طريق تأكيدات مكرر بر «موضوع اساسي توليد علم و جنبش نرم افزاري بهخصوص در حوزه هاي علوم انساني» و همينطور ارائه بحث «مهندسي فرهنگي» به نحو بارزي به عنوان اولويت فعاليتهاي دلسوزان نظام و انقلاب مورد مطالبه قرار گرفته است، تا چه حد قابل قبول و يا شايد قابل اغماض است؟
در اين ميان از يك بحث نظري جنجالي كه در جاي خود بسيار حائز اهميت است بايد عبور كنيم كه عملا زاويه ديد و شيوه تحليل اين سازمان بزرگ را چه چيزي تعيين مي كند؟ و آيا انطباق آن با دستگاه تحليل مقام معظم رهبري قابل تضمين است؟ يا مرجع رسيدگي به چنين انتقاداتي كجاست؟ با گذر از اينگونه سئوالات و انصراف از كنكاش تاريخي در چگونگي تحقق اين مسئله در ادوار مختلف، تنها شايد اشاره به اين نكته لازم باشد كه در ساليان اخير، نقش مسئولان سازمان بسیج دانشجویی در تعين اين خط مشي و شيوه تحليل و زاويه نگاه بسيار پررنگتر شده است. آيا رياست قدياني بر سازمان بسيج دانشجويي شرايط را تغيير خواهد داد...؟
بسيج،وجه تمايز انقلاب ايران/سید حسین شهرستانی
بسیج مستضعفین در منظومه آفرینش های متمرکز انقلاب اسلامی، ویژگی منحصر به فرد و برجسته ای دارد. برای آن که به این ویژگی ها بپردازیم، ضروری است درباره نسبت آن با انقلاب اسلامی، به عنوان یک تحول عمیق و اصیل فرهنگی و تمدنی بیندیشیم. فرض مقدماتی این نوشتار آن است که انقلاب اسلامی زمانی درست درک خواهد شد که تمایزات ساختاری و بنیادی آن را با دیگر انقلاب های عصر مدرن دریافته و براساس آن داوری کنیم. بر این مبنا انقلاب اسلامی، در چهارچوب های مشهور فهم تحولات و انقلابات مدرن قابل فهم نبوده و در ذات خود نمایانگر تمنی و طلب نوزایی انسان و جهانی دیگر غیر از انسان و جهان مدرن است. با این فرض، طبعا ساز و کارهای تحقق مدینه و مدن جدید متناسب با تمنیات جدید، باید ساز و کارهایی خاص و متفاوت با ساز و کارهای تحقق تمدن مدرن باشد. البته در مراحل شکل گیری هر تمدن یا حیات اجتماعی جدید، فراز و فرودهای فراوانی به چشم می خورد. به طور خاص در مراحل بدوی، تمدن ها از درون ساختارهای عینی و صوری تمدن های پیشین سر برمی آورند و به تدریج توانایی تولید ساز و کارها و ساختارهای اجتماعی – سیاسی متناسب با تمنیات تمدنی خود را می یابند. اما در هر حال نشانه هایی از زایش عصر و نسلی دیگرگون در طلیعه هر یک از تمدن های بشری آشکار می شود. مثلا در مورد تمدن مدرن، شکل گیری ساختارهای مشخص سیاسی و اجتماعی مانند حکومت های دموکراتیک کنونی دست کم به سه قرن زمان نیاز داشت. با وجود این، نیروی اجتماعی تعیین کننده حاصل مدرنیته، یعنی بورژوازی در سپیده دمان تجدد به تدریج ظاهر و موجب پدیداری تمایزاتی اساسی در تاریخ تحولات مدرن نسبت به تاریخ ماقبل آن شد. طبقه سرمایه دار و روحیه سرمایه داری، چه بر مبنای تبیین های مارکسیستی و چه بر اساس تبیین «وبر»ی امری نوظهور و مختص به عصر جدید بوده و هیچ مابه ازایی در تاریخ و تمدن گذشته برای آن یافت نمی شود. همین نیروی اجتماعی حاصل است که نقش روانه ای در تکوین ساختارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تجدد ایفا می کند و به مدد و وساطت هویت و تجربه تمدنی تجدد، صورت عینی تاریخی به خود می گیرد. شاید بتوان از این مقدمات چنین نتیجه گرفت که اگر چنین نیروی اجتماعی پیش رویی نبود، مدرنیته نمی توانست از زیر بار ساختارهای کهن و ریشه دار پیشین خلاصی یافته، آن ها را هزم کند و ساختارهای متناسب با خود را جایگزین آن ها سازد. در حقیقت مدرنیته بدون این نیروی اجتماعی که جزو اولین تظاهرات تاریخی آن است، تحقق تمدنی و تاریخی نمی یافت و در گردونه تاریخی و تمدنی ماقبل خود به نحوی جذب و هضم می شد.این موارد عینا در مورد انقلاب اسلامی نیز صادق است. اگر بپذیریم که انقلاب اسلامی طلیعه ظهور انسان و جهانی دیگر است و دامنه تحول را در مقیاس تحولات «میان تمدنی» و نه «درون تمدنی» درک و فهم کنیم، آن گاه انتظار این که ساختارهای عین تاریخی و تحقق آن، در کوتاه مدت رخ بنماید، انتظار واقع بینانه ای نیست. آن چه در این 30 سال نیز رخ داده، مؤید این امر است. نه تنها انقلاب اسلامی نتوانسته ساختارهای حکومتی و اجتماعی متناسب با خود را به نحو رضایت بخشی تولید کند، بلکه به نظر می رسد تا آینده ای نزدیک نیز چنین توفیقی را پیدا نکند. اما با این حال مانند هر تمدن دیگر اولا باید نشانه هایی از تمایز بنیادی و ویژگی منحصر به خود ظاهر ساخته باشد و ثانیا باید واجد نیروی اجتماعی حاملی باشد که در مسیر تحقق تاریخی و تعیین اجتماعی او نقش پیشروانه و فعال ایفا کند. نیرویی که قابلیت نفی و هزم ساختارهای پیش بینی در او نهفته باشد. بسیج مستضعفین این جاست که فهم شده و نسبت او با طرح کلان انقلاب اسلامی روشن می شود. در واقع بسیج همان پدیده اجتماعی نوظهور و بی سابقه ای است که شاخص و نمودار تمایز بنیادی انقلاب اسلامی با انقلابات و تحولات دیگر عصر مدرن است. در عین حال، بسیج نقش و کارکردی مشابه با نقش و کارکرد سرمایه داری نسبت به تمدن نوظهور برعهده دارد. از آنجاکه نیروی اجتماعی حامل هویت و تجربه نوظهور انقلاب اسلامی که قابلیت نفی و هزم ساختارهای ناهمساز با این هویت و تجربه تمدنی را داشته و طلیعه ظهور ساختارهای بی سابقه اجتماعی و تاریخی مقتضی انقلاب اسلامی بر اساس این معیار کلی بوده، چنین نتیجه می گیریم که اولا کارکرد بسیج در تحقق هویت انقلاب اسلامی بسیار تعیین کننده و حیاتی است و چنان چه در مورد سرمایه داری و نسبت آن با مدرنیته بیان شد، بدون وجود بسیج مستضعفین، تحقق تاریخی انقلاب اسلامی غیرممکن خواهد بود و ثانیا حفظ اصالت و صیانت از ویژگی های اساسی و منحصر به فرد بسیج نیز مستقیما به حفظ اصالت و خلوص یافتگی انقلاب اسلامی مرتبط می شود. به عبارت دیگر، وجود و ماهیت انقلاب اسلامی به وجود و ماهیت بسیج بستگی دارد. یکی از وجوه مهم و اساسی صیانت از اصالت بسیج، عدم ادغام ساختاری و محتوایی آن در ساختارهای محقق کنونی نظام است. ساختارهایی که محصول بازمانده «رژیم کهن» غیرمتناسب با هویت نوظهور بوده و بناست در آینده به مدد نیروی اجتماعی پیشرو بسیج، دیگرگون گردد.در واقع بسیج در بدو تأسیس به دست امام راحل(ره) نیز ویژگی غیرنهادی و فراساختاری داشت و بنا نبود به سطح قالب های ساختاری متعارف تقلیل یابد. آن چه رخ داد، در مواردی با این مبنای مهم در تعارض بود. چهارچوب های نهادی امروز بسیج را در معرض خطر از دست رفتن قابلیت نفی و تخریب ساختارهای محقق قرار داده اند. قابلیتی که کلید اصلی تحولات بنیادی آینده انقلاب اسلامی خواهد بود. البته حفظ و تداوم بسیج بدون نوع ساختارمندی و طبعا تعامل ساختار آن با نهادهای دولتی و اجتماعی متعارف غیرممکن است، اما این ضرورت نباید موجب قلب ماهیت و جوهره اساسی بسیج گردد. اگرچه جمع بین این دو ضرورت بسیار دشوار است