هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
مراقبت از خانه دل / جواد محدثي
شکی نیست که «کاخنشینی»، روحیه و خصلت شاهی و طاغوتی در انسان پدید میآورد. و نشستن در ماشین شیک و گرانقیمت، غرور میآورد و پوشیدن لباسهای فاخر، حس «خودبرتربینی» میآورد. این: وضع عادی و طبیعی افراد است.
«ظاهر»، هم نشاندهنده «باطن» است، هم تأثیرپذیر از درون و حالت قلبی و شخصیت باطنی.
گاهی آنچه به «گوش» ما میخورد، بر دل مینشیند و بر اندیشه اثر میگذارد.
گاهی آنچه به «چشم» ما میخورد، وارد قلب میشود و بر اندیشه اثر میگذارد.
گاهی آنچه به «چشم» ما میخورد، وارد قلب میشود و دل را متأثر میسازد.
آنگاه، کسانی همچون باباطاهر عریان، در پی یافتن ساختن خنجری از فولادند، تا بر دیده زنند و دل را آزاد کنند.
آیا راه، همین است؟
آیا نمیتوان بدون کور کردن چشم، از آسیبهای «نگاه» مصون بود؟
اگر بزرگان، «دربانی دل» را شرط رسیدن به «فلاح» دانستهاند، پس میتوان گفت: مراقبت از چشم و گوش و خطورات قلبی و تصورات ذهنی و حالات باطنی، راهی برای «خودسازی» و تهذیب نفس است.
شکی نیست که «کاخنشینی»، روحیه و خصلت شاهی و طاغوتی در انسان پدید میآورد. و نشستن در ماشین شیک و گرانقیمت، غرور میآورد و پوشیدن لباسهای فاخر، حس «خودبرتربینی» میآورد. این: وضع عادی و طبیعی افراد است.
اما اگر کسی «وارسته» باشد، نه «وابسته»، در دام تعلقات نمیافتد و اسیر داشتهها نمیشود.
در احادیث است: «لباس الدون یخشع له القلب»
دل، به سبب لباس ساده و معمولی خاشع میشود.
این از موارد تأثیر «ظاهر» در «باطن» و جامه در قلب است. اما کسانی هم یافت میشوند که گرچه لباس فاخر و نو و گرانقیمت بپوشند، چون از این «ظواهر» عبور کردهاند، روحیه تکبر و تفاخر و غرور نمییابند.
ما ضعیفیم.
حرفها، رفتارها، منظرهها، عکسها، مبل و ماشین، پرده و فرش، لباس و کفش، گوشی و عینک، خانه و ویلا، پرده و دکوراسیون، میز و ساختمان و... ما را تحت تأثیر قرار میدهد.
چگونه میتوان از اسارت اینها رها شد؟
چگونه میتوان «روح» را از رنگباختن در برابر این «جلوه»ها نگه داشت؟
وقتیکه قدر خود را بدانیم و در محاسبات، ارزش وجودی خویش را برتر از اینها بشناسیم و خود را به «دنیا» نفروشیم، مصون میمانیم.
پس، حال که ضعیفیم و اثرپذیر، مواظب دیدهها و شنیدهها باشیم و خانه دل را بیدر و پیکر قرار نداده و به نامحرم اجازه ورود ندهیم.
پاسبان دل باشیم، تا دلمان را ندزدند و قلبمان را به یغما و اسارت نبرند
کابلهایی که آن زیر پاره میکنند / کورش علیانی
گاه کنار هم گذاشتن اطلاعات آدم را به فهم نکاتی میرساند که در خلال آن اطلاعات پنهان است، اما گاه این کنار هم گذاشتن، نه به فهم که به وهم منجر میشود. همیشه در برابر کسانیکه میگویند از این روش به اطلاعات جدیدی دست یافتهاند، کسانی هم پیدا میشوند که بگویند این نه اطلاعات جدید، که «توهم توطئه» است.
گاه کنار هم گذاشتن اطلاعات آدم را به فهم نکاتی میرساند که در خلال آن اطلاعات پنهان است، اما گاه این کنار هم گذاشتن، نه به فهم که به وهم منجر میشود. همیشه در برابر کسانیکه میگویند از این روش به اطلاعات جدیدی دست یافتهاند، کسانی هم پیدا میشوند که بگویند این نه اطلاعات جدید، که «توهم توطئه» است.
یافتن ملاکهایی دقیق که بتواند میان این دو تفکیک کند، یک کار تخصصی و پیچیده اطلاعاتی است. اما گاه میتوان با بررسی یک نمونه، فضای حاکم بر این موضوع را بهتر درک کرد. فراموش نکنیم که رژیم صیونیستی یکی از ورزیدهترین و مخوفترین نظامهای اطلاعاتی جهان را در اختیار دارد. این خبرها را مرور کنیم. به زمان خبرها دقت کنیم؛ حول و حوش دهه فجر. روز تعطیل در کشورهای اسلامی جمعه، در رژیم صیونیستی شنبه و نیز در کشورهای مسیحی شنبه و یک شنبه است.
چهارشنبه 3 بهمن 1386: گزارشی از پارگی کابل اینترنتی در خلیجفارس.
سهشنبه 9 بهمن 1386: حداد عادل، رییس مجلس شورای اسلامی، برای شرکت در کنفرانس اسلامی وارد قاهره شد. او گفت حضور من در مصر تأییدی بر بهبود روابط دو کشور است.
چهارشنبه 10 بهمن 1386: گزارش وینوگراد منتشر شد. کمیته وینوگراد کمیته تحقیق دولت در رژیم صیونیستی بود که برای بررسی علل ناکامی این رژیم در جنگ 33 روزه با لبنان، تشکیل شده بود. این کمیته در گزارش نهایی خود نخستوزیر این رژیم اِهود اولمِرط، وزیر دفاع این رژیم عَمیر پِرِض، و سپهبد دَن حَلوص رییس ستاد فرماندهی و عملیات ارتش این رژیم را مقصرهای اصلی این ناکامی معرفی کرد.
چهارشنبه 10 بهمن 1386: سیانان گزارش داد: دو کابل اینترنت در ساحل مدیترانهای مصر پاره شدهاند.
چهارشنبه 10 بهمن 1386: گزارش میرسد یک کابل اینترنت به مقصد مصر در حواشی بندر مارسی فرانسه پاره شده است. این پارگی در مارسی، دومین پارگی در یکی از همان دو کابلی است که در ساحل مصر پاره شدهاند. رسانهها حدس میزنند لنگر کشتیهای پهلو گرفته در ساحل مصر باعث این پارگی بوده است.
جمعه 12 بهمن 1386: یک پارگی کابل اینترنت در خلیجفارس، در 55 کیلومتری دوبی گزارش شده است.
جمعه 12 بهمن 1386: یک پارگی کابل انتقال اینترنت بین کانال سوئز و سریلانکا
یک شنبه 14 بهمن 1386: یک پارگی دیگر کابل اینترنت بین قطر و امارات متحده عربی.
یکشنبه 14 بهمن 1386: مقامات وزارت ارتباطات مصر اعلام میکنند با بررسی گزارشها و نیز فیلمهای دوربینهای ساحلی، به این نتیجه رسیدهاند که به فاصله 12 ساعت پیش و پس از این واقعه، هیچ کشتیای در آن نقطه لنگر نینداخته بوده است.
دوشنبه 15 بهمن 1386: گزارش پارگی کابل اینترنت در نزدیکی بندرعباس.
دوشنبه 15 بهمن 1386: گزارش پارگی کابل اینترنت در نزدیکی پنانگ مالزی.
سه شنبه 23 بهمن 1386: عماد مغنیه، مهمترین فرمانده نظامی حزبالله لبنان را در انفجاری در ساعت ۲۲:۳۰ در یک خودروی میتسوبیشی پاجروی نوی نقرهای، در کفرسوسه در خیابان الحدیقه دمشق، ترور کردند.
شنبه 27 بهمن 1386: اهود باراک (بَرَق)، وزیر دفاع جدید رژیم صیونیستی، گفت این رژیم باید آماده حملات انتقامی حزبالله باشد.
یکشنبه 28 بهمن 1386: فاز اول بورس نفت ایران با عنوان محصولات پتروشیمی آغاز بهکار کرد. هدف اصلی از ایجاد این بورس که از سال 1383 طرح شده بود، استقلال فروش نفت ایران از دلار آمریکا بود. پیشبینیها حاکی از همراهی احتمالی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس با این حرکت بود. راهاندازی این بورس شامل فازهای مختلفی بود و عملا تا مهر 1389 به طول انجامید.
یک شنبه 28 بهمن 1386: یک شرکت قطری قصد دارد یک واحد بزرگ پالایشگاهی در مالزی احداث کند.
یکشنبه 28 بهمن 1386: قیمت سبد نفتی اوپک برای دومین هفته پیاپی افزایش داشته است.
در همان روزها روزنامهنگارانی از خارج جریان غالب رسانهای به نکاتی اشاره کردند که میتوانست این خبرها را به هم و به رژیم صیونیستی و ایالات متحد آمریکا مرتبط کند. گذشته از نیاز شدید رژیم صیونیستی در این مقطع به خبرسازی، برای فراموشاندن گزارش کمیته وینوگراد از یکسو و نیاز ایالات متحد آمریکا به ترساندن کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس از همراهی با ایران، این نکته نیز جالبتوجه بود که توان عملیاتی ویژهای که این عملیات زیردریایی قطع کابلها نیاز داشت در اختیار نیروی دریایی ایالات متحد آمریکا است. برای اطمینان از این موضوع میتوان به منابعی مانند این کتاب مراجعه کرد:
لاف مرد کور: ماجرای ناگفته جاسوسی زیردریایی آمریکا، شری سانتاگ و اَنِت درو و کریستوفر درو، نیویورک، هارپر تورچ، 1999.
نمونه قابلاشاره از چنین عملیاتی نیز عملیات آیوی بلز است که طی آن در دهه 50 شمسی نیروی دریایی ایالات متحد آمریکا عملیاتی زیردریایی روی کابلهای مخابراتی شوروی انجام داد و در تمام سالهای باقیمانده جنگ سرد از اطلاعات حاصل از این عملیات بهره میبرد.
به هر حال، این خبرها در آن زمان چندان سر و صدایی به پا نکردند. اما جریان خبر متوقف نمیشود.
دوشنبه 29 آذر 1389: روزنامه مصری المصر الیوم نوشت جاسوسی که بهکار برای موساد اعتراف کرده اظهار داشت قطع کابلهای اینترنت در مصر در سال 1386 حاصل عملیات موساد بوده است.
این جاسوس، طارق حسن، اولینبار در پکن با یک مأمور موساد مرتبط شد که صدها مصری را در موساد استخدام کرده است. این مأمور خود را با اسم رمز الاستاد مینامیده و 20 سال پیاپی مشغول انجام عملیات جاسوسی علیه مصر بوده است.
طارق حسن مدعی است از ایدی موشه، یکی از دو گرداننده حلقه جاسوسان مصری شنیده که عملیات زیردریایی خرابکاری اینترنتی، کار اسراییل بوده است
آیا جمع میان اسلام و لیبرالیزم ممکن است؟
عجایب خلقتی دیدم در این دشت! / سیدمحمد روحانی
بحث ما پیرامون حضرت صالح و گفتوگوهای او با قوم ثمود بود. گفتیم از نگاه صالح، نخستین اشتباه قوم ثمود این بود که آنها ـ درست مانند مردمان لیبرالمسلک روزگار ما ـ گمان میکردند که در این طبیعت، موجود برتر و «مقدسی» بالای سر انسان نیست و با مفروض پنداشتن این «بهخود وانهادگی انسان»، در جستوجوی «امنیت و آسایش» زندگی دنیا بودند.
بحث ما پیرامون حضرت صالح و گفتوگوهای او با قوم ثمود بود. گفتیم از نگاه صالح، نخستین اشتباه قوم ثمود این بود که آنها ـ درست مانند مردمان لیبرالمسلک روزگار ما ـ گمان میکردند که در این طبیعت، موجود برتر و «مقدسی» بالای سر انسان نیست و با مفروض پنداشتن این «بهخود وانهادگی انسان»، در جستوجوی «امنیت و آسایش» زندگی دنیا بودند. دومین مسئله مهمی که صالح با قومش بر سر آن جدال میکرد، مسئله «اسراف و زیادهروی» در برخی امور زندگی بود. چنانچه قرآن برای ما شرح داده، صالح به مردمش میگفت: اطاعت نکنید دستور مسرفان را: و لاتطیعوا امر المسرفین [سوره شعراء آیه 151]. این سخن صالح در بر دارنده دو نکته بسیار مهم است که در عین حال، «ساختار اجتماعی» قوم ثمود را نیز برای ما تبیین میکند. نکته اول اینکه مردم قوم ثمود، به دو گروه عمده تقسیم میشوند. عدهای از آنها «رهبرانی» بهحساب میآیند که دیگران را بهدنبال خود میکشند و بقیه مردم، انگار که دچار نوعی «بردگی فکری» باشند، کاری بهجز «اطاعت» و تبعیت از رهبران ندارند. نکته دوم این که، رهبران این جامعه مردمی «مسرف» هستند و تبعا پیروان آنها نیز در همین مسیرند.
بهنظر میرسد لازم است درباره معنا و مفهوم «فساد» کمی بیشتر تأمل کنیم.
«افساد» در لغت، متضاد «اصلاح» و عبارتست از منحرف کردن یک شئی از مسیر و هدفی که «از پیش» برایش تعیین شده است. بنابراین، اگر چیزی را به «مسیر واقعی خودش» بازگردانیم و در جهت «غایت اصلی» خودش قرار دهیم، اصطلاحا آن را «اصلاح» کردهایم.
با این حساب، میتوان فهمید که از دید صالح، ماهیت زندگی قوم ثمود در یک کلام عبارتست از اسراف؛ و مردم این جامعه نیز دو دستهاند: مسرفان رهبر و مسرفان پیرو. ویژگی اصلی این رهبران اسرافکار ـ و تبعا، پیروان آنها ـ چیست؟ آنها کسانی هستند که در زمین فساد میکنند و بهدنبال اصلاح نیستند: الذین یفسدون فی الارض و لایصلحون [سوره شعراء آیه 152]. واضح است که تمام استدلالات صالح با قومش بر پایه یک پیشفرض اساسی استوار است: اینکه انسان و جامعه انسانی، هدف و «غایت خاصی» دارد و این هدف، با معیارها و «ملاکهای عینی» (Objective)، هم «قابلشناختن» است و هم «قابلدسترسی». اگر صالح این پیشفرضها را نداشت، نه از اسراف و زیادهروی میتوانست سخن بگوید و نه از فساد و اصلاح. اگر یک ملاک روشن و عینی در دست نباشد، دیگر با چه استدلالی میتوان گفت فلان کار اسراف و زیادهروی هست یا نیست؟ به همین ترتیب، اگر هدف و غایت انسان و جامعه انسانی از پیش معلوم نباشد، صحبت درباره فساد یا اصلاح زندگی بشر چه معنایی خواهد داشت؟
اکنون، اگر کسی بپرسد: بهراستی چگونه میتوان هدف و «غایت حقیقی انسان» و جامعه انسانی را شناخت و با چه ملاکی میتوان تشخیص داد که جامعهای در مسیر «هدف واقعی» خودش قرار دارد یا نه، صالح برای او جواب واضحی دارد: سخنان رب عالمیان. این از کمترین نتایجیست که پس از اثبات ربالعالمین و بر پایه اعتقاد به توحید ربوبی، میتوان بهدست آورد. به همین دلیل است که صالح در آغاز سخنش و پیش از آنکه سخنی از اسراف و فساد و اصلاح به میان آورد، میگوید پروای خدا داشته باشید و از من اطاعت کنید: فاتقوا الله و اطیعون [سوره شعراء آیه 150]. با داشتن همین اصول است که میتوان درباره «سعادت» و «خوشبختی حقیقی» بشر نیز سخن گفت. اساسا اگر قبول کنیم که رب العالمینی وجود دارد، آنگاه به آسانی میتوان نشان داد که هدف و غایت خداوند از خلقت انسان، همان خوشبختی و سعادت اوست. پس وقتی صالح از فساد و اصلاح ـ یا اسراف و میانهروی ـ حرف میزند، در واقع از «خوشبختی» و «بدبختی» ـ یا همان «سعادت» و «شقاوت» ـ انسان سخن میگوید.
آنچه که قرآن از قول حضرت صالح ـ علیهالسلام ـ نقل میکند، تا همینجا، حرفهای بسیار مهمی در قبال مسائل امروز بشر دارد. من فکر میکنم به آسانی میتوان نشان داد پیشفرضهای صالح در گفتوگو با قومش، دقیقا همان چیزیست که امروز در میان جامعه غربی و به تبع آنها، در میان کسانی که خود را طرفدار «لیبرالیزم» و «سکولاریزم» میدانند، شدیدا انکار میشود.
گفتم «پیشفرض»، اما شاید بهتر باشد بهجای «پیشفرض» از عبارتی نظیر «اصول مبنایی» استفاده کنیم. چون «پیشفرض» ممکن است این معنا را به ذهن متبادر کند که سخنان صالح، سخنانی «غیرقابلاثباتند». در حالیکه منظور ما این نیست. بلکه به عکس، معتقدیم پیشفرضها و اصول مبنایی موردنظر صالح ـ مثل توحید و نبوت و معاد ـ همگی «قابلیت اثبات عقلانی» دارند. منظور ما از «پیشفرض» یا «اصول مبنایی» این است که اگر این اصول را نداشته باشیم، سخنان صالح از نظر منطقی قابل دفاع نخواهد بود. بنابراین با داشتن این اصول یا پیشفرضهاست که صالح با قومش سخن میگوید.
طبیعی است که مؤمنان به پیغمبری صالح، غایت انسان و جامعه انسانی، و نیز ملاکهای تشخیص و تعیین آن غایت را از خود صالح بپرسند. اگر هم کسی صالح را به پیغمبری قبول نداشته باشد، باید درباره آن «اصول مبنایی» با او بحث کرد. اما از شگفتیهای روزگار ما این است که در این میان، مردمان عجیبالخلقهای پیدا شدهاند که از یکسو نسبت به انبیای الهی ابراز ایمان میکنند و از سوی دیگر خود را طرفدار لیبرالیزم میخوانند!
اساسا محوریترین و «بنیادیترین پیشفرض» اندیشههای «لیبرالیستی» عبارتست از این که: «هیچکس» «نمیتواند» مدعی شود که قادر است «تعریف دقیقی» از «خوشبختی» و «سعادت» انسان ارائه کند. اگر هم کسی فکر میکند به چنین تعریفی رسیده، باید بهعنوان یک نظر «شخصی»، از وارد کردن آن به تصمیمگیریهای اجتماعی اجتناب کند. چرا لیبرالها معتقدند مسئله خوشبختی و بدبختی، نباید مبنای تصمیمگیریهای اجتماعی افراد قرار گیرد؟ چون معتقدند برای بحث درباره خوشبختی و سعادت حقیقی انسان، هیچ «ملاک عینی» وجود «ندارد».
تلقی دنیای غرب از آزادی اساسا بر این پایه قرار دارد که «هیچکس»، «حق ندارد» برای دیگران تعیین کند چهچیز درست و چهچیز نادرست است. چرا؟ باز دقیقا به این دلیل که برای تعیین سعادت بشر هیچ ملاک عینی «وجود ندارد». از همینجاست که معتقدند «هرکس»، «حق دارد» مادامی که مانع آزادی دیگران نباشد، در هر مسیری که دلش میخواهد، حرکت کند. چون هیچ کس نمیتواند ادعا کند به راستی فهمیده که سعادت بشر در گرو چیست. اگر هم فهمیده باشد، راهی وجود ندارد تا آن را برای دیگران نیز اثبات کند. بنابراین، لیبرالها سعی میکنند آزادی را برای همه افراد بشر ـ بدون توجه به اینکه مسیر و هدف هر کس در زندگی چیست ـ به حداکثر (Maximum) خود برسانند و چون حداکثر آزادی برای همه افراد ناممکن است، میکوشند جامعهای درست کنند که مقدار آزادی در آن بهینه (Optimum) باشد. یعنی معدل آزادی همه افراد به حداکثر ممکن برسد.
صرفنظر از اشکالات ریز و درشتی که بر این سخنان وارد است، پیشفرض همه این حرفها این است که اساسا هدف و سعادت از پیش تعیین شدهای برای انسان وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد، کسی نمیتواند با قاطعیت ادعا کند که آن را شناخته است. یعنی هیچ کس نباید درباره درستی و غلطی راهی که دیگران میروند، قضاوت کند. همان بهتر که اجازه دهیم هر کس به هر راهی که دلش میخواهد برود، تنها به این شرط که مانع دیگران از رفتن به راهی که میخواهند نشود.
اصول فکری حاکم بر غرب ـ و به تبع آنها، طرفداران داخلی لیبرالیزم و سکولاریزم ـ شباهت فوقالعادهای با اصول فکری حاکم بر قوم ثمود دارد