هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
شهید گنجی در لاهور / محمدعلی مکارم شیرازی
شهید گنجی فعالیتش در زمینه گسترش و نشر فرهنگ انقلاب در فراسوی مرزها را با قبول مسئولیت خانه فرهنگ جمهوری اسلامی در لاهور، آغاز کرد. این حقیر که در این مرحله از مسئولیت پربار آن شهید در لاهور، از نزدیک شاهد خلاقیتها، جاذبهها و محبوبیتهای فراوان او در میان مردم بودم، این دوره چند ساله حضور آن شهید در لاهور را از بهترین و پرجاذبهترین دوران برای مردم مسلمان و دوستداران انقلاب اسلامی ایران در آن دیار میدانم و بیشک خانه فرهنگ جمهوری اسلامی در لاهور، فعالترین و پرثمرترین دورانها خود را در زمان تصدی شهید گنجی پشت سر نهاد. جایجای دلهای اهالی لاهور، وطن صادق بود. گویی لاهوریان گمشده خود را یافته بودند و دمی او را فارغ نمیگذاشتند. او نیز لحظهای آن مردم را رها نمیکرد و هیچگاه از بودن در میان آنها خسته نمیشد. شهید صادق، لاهور را وطن دوم و گنجینه گمشده خود میدانست و زبان اردو را زبان دل خود میدانست و کلید آن گنجینه را یافته بود. به همین جهت بود که در اندک زمانی زبان اردو را بهخوبی فرا گرفت و آن را وسیله اعتلا و دوستی و محبت بین دولت، گسترش فرهنگ انقلاب اسلامی و ترویج زبان فارسی در میان مردم و مجامع علمی ادبی قرار داد. او لحظهای از ارتباط با مردم و تحقیق و تتبع در فرهنگ و ادب آن دیار و شناخت راههای نفوذ و تهاجم فرهنگ استکباری غرب در میان مردم مسلمان، غافل نشد. حضور در اغلب مراسمها و جمعهای مذهبی، فرهنگی و ادبی و گروهها و اقشار مخلتف لاهور و حتی دیگر شهرهای پاکستان را جزو برنامههای خود میدانست. کلام او در هر محفل با تحلیل انقلاب اسلامی و آنچه در ایران اسلامی میگذشت و ارائه نظراتی صائب در مسائل اجتماعی و سیاسی همراه بود. بیان گرمش از احساس پاکش نشأت میگرفت سراسر آن آمیخته با الفاظ و اشعار زیبای اردو و کلام اقبال بود، بهطوری که حتی ادیبان اردوزبان را مجذوب کلامش میکرد. آری سخنانش از دل بر میخاست و بر دل اهل معرفت هم مینشست. قلمش نیز چون کلامش گویای حقیقت بود و نوشتههایش به مناسبتهای مختلف درباره انقلاب و مسایل مبتلابه مسلمانان، جایگاه ویژهای در روزنامههای معتبر پاکستان داشت.
سخن از خاطرههای آن شهید و تعمق در احوال و شخصیتش، خود دفتری است که در این مقوله نمیگنجد و این حقیر را توان ادای کامل آن نیست. همینقدر میتوانم بگویم که او آنچنان قلوب مردم مسلمان لاهور را دردست گرفته بود که هنگام وداعش، در طول یک ماه، لاهور شاهد کم نظیرترین تجلیل و تودیع در طول تاریخ معاصر خود از یک دیپلمات بود. دیپلماتی که در چشم مردم بهعنوان یک چهره مردمی و عزیز، تبلور احساسات مشروع آنها بود. آذر ماه سال گذشته هر گوشهای از شهر بزرگ و پرشور لاهور، شاهد برقراری محفلی به افتخار او بود. من که توفیق حضور با او را در اکثر محافل داشتم، احساسات مردم را نسبت به آن شهید چنان میدیدم که گویی او را چون حلقهای در برگرفته و از آخرین لحظات حضورش بهره میجستند.
در یکی از مراسمهای باشکوه تودیع شهید گنجی، سروزیر ایالت پنجاب در وصف او چنین گفت: «ما نمیدانیم صادق گنجی را میهمان بخوانیم یا میزبان؛ میهمان است، چون در طول اقامت چند سالهاش در لاهور و روابط دوستانهاش با این مردم، چون میهمان برای ما عزیز بوده و میزبان است چون آشنایی او با فرهنگ و ادب ما، همدلی و همزبانیاش با مردم مسلمان پاکستان، آنچنان است که خود او همانند یک میزبان و صاحبخانه برای ما ارزشمند است. بههرحال در نظر ما او، هم میهمان است و هم میزبان.»
آری بهراستی علاقه او به لاهور و مردم آن نیز به حدی بود که یارای دل کندن از آن دیار را نداشت و جدا شدن از مردم پر احساس لاهور را از تلخترین لحظات زندگیاش میدانست.
در مراسمی او در توصیف لحظات تلخ دوران زندگیش چنین گفت: «من در طول زندگی خود در چهار واقعه بهشدت متأثر و بیتاب شدم. اولینبار هنگامی که در ایام نوجوانی پدرم را از دست دادم، دوم هنگامی که برادر و داماد خانوادهام تقریبا همزمان در جبهههای نبرد به شهادت رسیدند. سوم به هنگام ارتحال جانگداز حضرت امام (سلامالله علیه) و چهارم اینکه با مردم و دوستان خوب لاهوریم وداع میگویم که این از سختترین لحظاتی است که من در طول زندگیم داشتهام. و بعد این شعر عربی را خواند: یقولون ان الموت صعب علی الفتی/ مفارقه الاحباب و الله اصعب.»
حیف که پیکرش بهدست ما رسید / سرهنگ سیدمحمدرضا حسینی
حقیر، توفیق آشنایی با شهید بزرگوار صادق گنجی را از حدود سال 1363 - 1364 داشتهام. در واقع بعد از شهادت برادر گرانقدر او، شهید نادر گنجی، این آشنایی صورت گرفت.
مهمترین ویژگی این شهید، صمیمیت و خونگرمی وی بود که وقتی با شیوایی بیان و فصاحت و زبانآوری ایشان در هم آمیخته میشد، بسیار تأثیرگذار بر روی دوستان و بیگانگان بود و اینکه صداقت وی در رفتار، موجب تکمیل مکارم اخلاقاش میشد. بسیار دوست داشتنی، خوش کلام و رنج کشیده بود، چرا که او یتیم بزرگ شده و برادر شهید نیز بود.
حضور این شهید بزرگوار همچون یک زنجیر اتصال، موجب وحدت روزافزون بین شیعیان و اهل تسنن در حوزه جغرافیایی مأموریتش شده بود و این امر برای عوامل استکبار همچون ضایعهای جبرانناپذیر بود که در جهت سیاستهای استعماری، دست به ترور این شهید بزرگوار زدند و در این ماجرا دخالت افراطیون وهابی کاملا روشن بوده است.
توانمندی و استعداد فردی و نبوغی که داشت (البته در کنار سجایای اخلاقی و حسن خلق) موجبات موفقیت او را فراهم آورده بود. فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی او، شرکت در اجتماعات، طبع شعر و نثر عالیاش همه و همه باعث شده بود تا او فردی ممتاز و متمایز از همگان باشد. که البته دشمنان تاب تحمل آن را نداشتند و برای حذف او دست به ترور زدند.
شهادت او در غربت، نشانه دیگری بود بر غربت او. وقتی رجال مملکت دچار خط و خط بازی میشوند، ارزشها به فراموشی سپرده میشوند و شرعا به واسطه ضعف در اقدام بایسته، مدیون شهید بزرگوار و مشابه این ستارگان خواهند ماند.
در آن روزهای سخت و بحرانی، که مأموریت او پایان یافته و هر لحظه در معرض خطر بود، طی تماسی تلفنی با من، عنوان کرد که جایی برای سکونتش در تهران پیدا کنم تا لوازم زندگیاش را بفرستد. ولی متأسفانه این پیکرش بود که بههمراه وسائل اندکی بهدست ما رسید و او را در خانه آخرت جای دادیم.
اگرچه در نگاه شیعیان، ریخته شدن خون شهیدان، نهال انقلاب را آبیاری میکند، لکن من هنوز که هنوز است از هجر او تسکین نیافتهام. مردی بزرگ و بیپیرایه، انسانی وارسته و با اخلاق که مصداق اخلاق کامل بود. رفیق دوران شدائد و سختی بود که دوستی همچون او را هرگز نتوانستم در میان بسیاری از خوبان بیابم. که در این صورت باید دُر بیابم
یک روز با بهروز رضوی
افتخار میکنم رادیوییام
اگر از کسانیکه شنونده موقتی برنامههای رادیویی یا پای ثابت رادیو هستند، بخواهید خاصترین، رساترین، دلنشینتر، یا گرمترین صداها را نام ببرند، به بیش از چهار یا پنج پاسخ نخواهید رسید که بیتردید یکی از این صداها، صدای گوینده و کار بلد رادیو «بهروز رضوی» است. رسم شده که وقتی یک بازیگر یا گوینده سنی را پشت سر میگذارد و پیشکسوت میشود، فقط از او تقدیر کنند و از او و آثارش نام ببرند، اما رضوی از پسِ بیش از چهار دهه گویندگی، هنوز یکی از سه گوینده برتر رادیوست. برای شروع از او پرسیدم «خودتان میدانید صدایتان چقدر خاص است؟» و او جواب داد: «شاید ساده بودن صدایم باعث شده صدایم خاص شنیده شود».
کارتان را سال 1347 شروع کردید، نمیخواهید مثل اغلب هنرمندان بگویید که از کودکی میدانستید که روزی هنرمند میشوید و...؟!
من کارم را با نویسندگی در رادیو شروع کردم. البته باید به موردی اشاره کنم که تاکنون در جایی نگفتهام. پیش از شروع کارم در رادیو، کار آزاد داشتم و به واقع هم از درآمد بسیار بالایی برخوردار بودم و هم روند تحصیلاتم به نوعی بود که اگر درگیر رادیو نمیشدم، مهندس میشدم. اما در برههای از دوران جوانی به آنجا رسیدم که احساس کردم که کار آزاد کار من نیست و من هم مال آن کار نیستم، از اینرو وارد این عرصه شدم و ماندم...
پس باید علاقه بسیاری هم به برنامههای سینما، تلویزیون و رادیو داشته باشید؟
تقریبا!
با این وصف آخرین باری که به سینما رفتید کی بود و چه فیلمی را دیدید؟
آخرینبار را یادم نمیآید. اما آخرین فیلمهایی که در سینما دیدم چهارشنبهسوری و درباره الی بود.
پس فرصت رفتن به سینما را ندارید و سیدی فیلمها را میبینید.
اینجا هم باید به مسألهای اشاره کنم: من و پسرم معمولا با هم فیلم میبینیم و فیلمهایی را که میبینیم، هیچوقت به انتها نمیرسد! پسرم همان دقایق اولیه فیلم به من میگوید: «اسم کارگردان را نوشت. اگر میخواهی بخوابی، بخواب!»
یعنی در این سالها هیچ فیلمی را کامل ندیدهاید؟!
تقریبا!
بههرحال دوستانی داشته و دارید که فیلم میسازند یا بازیگری میکنند. یعنی کارهای آنها را هم به اندازه تیتراژشان میبینید؟
باور کنید فرصت ندارم و اگر هم فرصت کنم آنقدر خستهام که خوابم میبرد. مثلا مهدی فخیمزاده از دوستان بسیار قدیمی و نزدیک من بوده و هست و خیلی دوست دارم که آثارش را ببینم، اما هرگز نتوانستهام یکی از مجموعههای همین دوست گرامیام را تماشا کنم، دیگران که جای خود دارند!
با این اوصاف نتیجه میگیریم سالهاست که کتابی را هم به انتها نرساندهاید.
بحث کتاب متفاوت است. فردی که هرروز با میلیونها مخاطب در ارتباط و تعامل است، اگر خودش را بهروز نکند، مخاطب او را پس خواهد زد. بنابراین از کتاب و کتابخوانی نمیتوان گذشت.
آخرین کتابی که خواندید؟
«نازبالشت» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی که توصیه میکنم شما هم بخوانید.
هر مخاطبی وقتی صدای گویندهای را میشنود و با آن گوینده انس میگیرد، در ذهنش از او یک تصویر میسازد. فکر میکنید شنوندههای رادیو و مخاطبان شما، از بهروز رضوی چه چهرهای در ذهنشان ترسیم کردهاند؟ اجازه بدهید اول خودم بگویم که تا پیش از این گفتوگو من خودم شما را یک فرد اخمو و بداخلاق میدیدم! اما الان میبینم که اینطور نیست.
همانطور که شما هم با صمیمیت و صراحت گفتید، بسیاری از مخاطبان در ابتدا که صدای مرا میشنوند، از من فردی عنق و اخمو میسازند، اما بعد از اندکی به آنجا میرسند که من هم مثل اغلب آدمها به موقعش اخم میکنم و به موقعش هم مهربانم، البته همواره در زندگیام سعی کردم بیشتر مهربان باشم تا تندخو و بداخلاق.
هیچوقت دوست داشتید مثل بسیاری از همکارانتان بیشتر از شنیده شدن، دیده شوید؟
ابدا، باور کنید هرگز دوست نداشتم، چراکه معتقدم تا زمانی که مخاطب چهره من را ندیده باشد، میتواند هر تصویری که دلش میخواهد از من ترسیم کند، اما وقتی من چهره شوم، دیگر آن لذت برای مخاطب رادیویی وجود نخواهد داشت. من یک گوینده رادیوییام و به آن افتخار میکنم.
دغدغه امروز شما بهعنوان یک هنرمند و گوینده با 42 سال تجربهکاری و کسی که تعامل بسیار خوبی با مردم و مخاطبانتان دارید، چیست؟
دغدغهام هرچه باشد دغدغه کاری نیست، به هرحال زندگی من و خانوادهام کم یا زیاد میگذرد؛ خدا را شکر. اما دغدغهام بیشتر به جامعه و مردمم برمیگردد، هرگاه در جایی وضعیت نابهسامان اقتصادی و مشکلات جوانها را ببینم، به هم میریزم و فکر میکنم تنها دغدغه و دلمشغولیام، سروسامان گرفتن وضعیت مردم کشورم بهویژه جوانهاست.
بعد از این سالها از عملکردتان در حوزه صدا و تصویر راضی هستید؟ اصلا بگذارید راحتتر بگویم از کارهایتان دفاع میکنید؟
شاید خودخواهانه بهنظر بیاید، اما از هر کاری که کردهام، میتوانم دفاع کنم و از عملکردم، خدا را شکر راضیام، البته امیدوارم که تا پایان عمر کاریام همینطور راضی بمانم و مجبور نشوم کاری را انجام دهم که کارنامهام را خدشهدار کند