هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
چند سئوال از محمدرضا سرشار عضو هیأت امنای بنیاد ادبیات داستانی
بنیاد میتواند منزلت هنرمندان را بشناساند / احسان حضرتی
محمدرضا سرشار، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی در سه دهه گذشته، از چهرههای فعال در لایههای میانی مدیریت فرهنگی بوده است. او علاوهبر پایهگذاری، عضویت در هیأت مدیره و پذیرش مسئولیت بهعنوان رییس انجمن قلم ایران، دبیر جشنوارهها و جایزههای مختلف از جمله کتاب سال، کتاب فصل، جایزه جلال، جایزه پروین و... بوده و هنوز، عضو هیأت امنای بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان است. بهانه ما برای انجام این گفتوگوی کوتاه با سرشار، همین مسئولیتی است که در بنیاد ادبیات داستانی دارد.
محمدرضا سرشار، نویسنده و منتقد ادبیات داستانی در سه دهه گذشته، از چهرههای فعال در لایههای میانی مدیریت فرهنگی بوده است. او علاوهبر پایهگذاری، عضویت در هیأت مدیره و پذیرش مسئولیت بهعنوان رییس انجمن قلم ایران، دبیر جشنوارهها و جایزههای مختلف از جمله کتاب سال، کتاب فصل، جایزه جلال، جایزه پروین و... بوده و هنوز، عضو هیأت امنای بنیاد ادبیات داستانی ایرانیان است. بهانه ما برای انجام این گفتوگوی کوتاه با سرشار، همین مسئولیتی است که در بنیاد ادبیات داستانی دارد.
شما را میشود یکی از افراد دغدغهمند در تأسیس بنیاد ادبیات داستانی دانست. چه شد که به این کار برانگیخته شدید و پذیرفتید تا در جمع هیأت امنای آن باشید؟
وضعیت نابسامان جایگاه اجتماعی هنرمندان و ناشناخته ماندن قدر و منزلت حقیقی آنها در کشور، مسألهای نیست که از دید آگاهان و صاحبنظران پنهان باشد. تقریبا همگی به این نکته اذعان دارند که وضعیت فعلی اهالی قلم، درخور کشوری با پیشینه و سابقه فرهنگی ایران نیست و بهبود بخشیدن به چنین وضعیتی، از اهم مسئولیتهای فرهنگی تصمیمگیران و نیز نویسندگان است. اما شاید در این زمینه وظیفه اصلی بر عهده مدیران فرهنگی کشور باشد که بالطبع از امکانات و لوازم کافی برای این کار برخوردارند؛ ضمن آنکه اساسا شأن وجودی آنها اقتضا میکند که بهطور جدی در این زمینه کوشا باشند. شاید لازم به تکرار نباشد که در موقعیت نابسامان اقتصادی و مالی کنونی که متأسفانه اهالی فرهنگ و قلم ما به طرز دردناکی با آن مواجه هستند، تنها چیزی که موجب دلگرمی و اشتیاق نویسندگان برای ادامه فعالیتهایشان میشود، احترام اجتماعی و قدردانی معنوی مردم است که در این زمینه هم هنوز با کاستیهای فراوانی روبهرو هستیم و آحاد مردم چنانکه باید و شاید با شأن و جایگاه نویسندگان آشنا نیستند. لازم است که مسئولان و مدیران ذیربط با استفاده از ابزارهای متنوع و کارآمد در این زمینه فرهنگسازی کنند تا ظرفیتهای اجتماعی نویسندگان بیش از پیش در راستای اهداف متعالی کشور و نظام فعال شود. فکر میکنم که بنیاد ادبیات داستانی در راستای تحقق چنین اهدافی بود که پا به عرصه وجود گذاشت. ایده تأسیس این نهاد هم برای نخستینبار از سوی دکتر محسن پرویز ارائه شد و به گمان من انگیزه نهایی او، توصیههای مقام معظم رهبری در نخستین دیدار هیأت دولت نهم با ایشان بود که آقا در آنجا به صفارهرندی، وزیر وقت ارشاد تأکید کردند که به ادبیات داستانی بهای بیشتری داده شود. شاید همین توصیه رهبر انقلاب در انتخاب آقای پرویز بهسمت معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد هم بیتأثیر نبود؛ چه او علاوه بر زمینه اصلی فعالیتهایش در دانشکده علوم پزشکی، نویسنده و منتقد ادبی مقبولی هم بهشمار میآید.
اما قبل از این هم، مراکز دیگری برای اعتلای ادبیات داستانی وجود داشت.
بله. تا پیش از تأسیس بنیاد ادبیات داستانی، مرکزی موسوم به دفتر مطالعات و تحقیقات ادبیات داستانی در دل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت میکرد که دامنه محدود فعالیتهای آن پاسخگوی تمام نیازهای متعدد کشور در زمینه ادبیات داستانی نبود؛ جدا از آنکه غالب مسئولان این مرکز فرهنگی، اساسا آشنایی درستی با حیطه ادبیات داستانی نداشتند و اگر گاهی بهلحاظ قانونی و حقوقی هم مانع و مشکلی در میان نبود، ناآگاهی و عدم شناخت کافی مسئولان، مانع بروز و ظهور فعالیتهای اثرگذار و تحولآفرین در زمینه ادبیات داستانی کشور میشد. بنابراین ضرورت شکلگیری نهادی نظیر بنیاد ادبیات داستانی کشور قابلانکار نبود.
یعنی قائل به جلوگیری از موازیکاری در میان نهادهای حامی ادبیات داستانی نیستید؟ حتی جایی مثل انجمن قلم هم به حمایت از تولیدات داستانی میپردازد.
از نظر ذاتی و محتوایی، این مجموعه با سایر نهادهای موجود، از قبیل انجمن قلم ایران که در حال حاضر در زمینه ادبیات، در کشور فعالیت میکنند، همپوشانی ندارد و به نوعی مکمل و مقوم آنها بهشمار میآید؛ چون بنیاد ادبیات داستانی علاوهبر بعد ارشادی و هدایتی، توان و وظیفه پرداختن به امور اجرایی را هم دارد که شاید این اساسیترین وجه ممیزه آن با سایر مراکز به ظاهر مشابه باشد. به یاد داشته باشیم که انجمن قلم، یک تشکل صنفی ـ فرهنگی است که از اساس با این قصد و انگیزه تشکیل شده است که مرکزی برای تجمیع مترجمان، شاعران، نویسندگان و قلمزنان عرصه علوم انسانی باشد تا با همکاری آنها، زمینه تعالی مسائل فرهنگی و قلمی در کشور ایجاد شود. پس در یک نگاه کلی دامنه فعالیتهای انجمن قلم از بنیاد ادبیات داستانی گستردهتر است و تقریبا تمام زمینههای مرتبط با علوم انسانی را در بر میگیرد؛ ضمن آنکه این انجمن ردیف بودجه مشخص یا امتیاز خاصی از سوی مراکز و نهادهای دولتی ندارد و به همین سبب هم نمیتواند در زمینه کارهای اجرایی فعالیت مشخصی داشته باشد و تنها کارکرد معنوی و هدایتی دارد. اما در مقابل، بنیاد ادبیات داستانی علاوهبر آنکه بهطور تخصصی و هدفمند به مقوله ادبیات داستانی در کشور میپردازد، با در اختیار داشتن بودجه و شرح وظایف روشن میتواند سهم مؤثری در بهبود بخشیدن به مشکلات این عرصه و بالاخص عرصه نشر آثار نویسندگان نوقلم داشته باشد که خوشبختانه در این مدت کوتاه نیز چنین بوده است. امیدوارم که در آینده نیز با قوت و جدیت بیشتری دنبال شود و با برطرف شدن موانع موجود، نگاه فراگیرتری نسبت به حوزه ادبیات متعهد و مشکلات آن حاصل شود؛ مشکلاتی که شاید تاکنون از دید کارشناسان پنهان مانده یا چنانکه شایسته است، شرح و بسط داده نشدهاند.
شما همواره از ضعف و نقص مشهود در عرصه آسیبشناسی فعالیتهای ادبی سخن گفتهاید. آیا بنیاد ادبیات داستانی این توان را ندارد که به عرصه مورد نظر وارد شود؟
بله، بارها گفتهام که جای شگفتی است که پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب، هنوز یک کتاب تاریخ ادبیات علمی که در فضایی به دور از غرضورزیهای رایج به تحلیل بیطرفانه ادبیات انقلاب و دفاع مقدس پرداخته باشد، نداریم و همچنان در این زمینه با فقر جدی منابع نظری مکتوب مواجه هستیم. بدیهی است که آسیبشناسی فرهنگی، غالبا حاصل کوششهای جمعی نیست، بلکه افراد بهطور انفرادی این پژوهشها را انجام میدهند، اما در عین حال لازم است که این قبیل فعالیتهای تحقیقاتی سنگین، از سوی مراجع و منابع دولتی، پشتیبانی و حمایت شوند و اینجاست که نقش و وظیفه نهادی چون بنیاد ادبیات داستانی برجستهتر میشود.
آیا ضرورت پرداختن به این مسأله در بنیاد ادبیات داستانی درک و طرح شده است؟
پاسخ صریح من به این پرسش، مثبت است، اما باید این را هم اضافه کنم که هنوز بنیاد، اقدامی در این زمینه صورت نداده است و شاید بر طرف ساختن این مشکل، سالها در کشور طول بکشد؛ چون هنوز نقد ادبی در ایران، با معنای صحیح و صریح خودش فاصله دارد و درگیر رودربایستی و ملاحظات دست و پاگیر دیگری است که موجب فقدان نقد پیشرو در ایران میشود. این حرفها و گلایهها بهمعنای ترسیم نوعی چشمانداز برای آینده بنیاد ادبیات داستانی کشور است که متأسفانه این روزها درگیر حواشی و مشکلات نادلپسندی شده است
بهجای انحلال بنیاد آدمهایش را عوض کنید / محمد میرکیانیعضو هیأت مدیره بنیاد ادبیات داستانی
در میان تمام گونههای ادبی، شاید بهسختی بتوان حوزهای چون ادبیات داستانی یافت که بهلحاظ اثرگذاری و سرشت ویژهاش، بهعنوان قلمرو پایه ادبیات تلقی شود و بر تمام حوزهها و عرصههای ادبی دیگر، آن هم در دایرهای گسترده و متنوع، تأثیر بگذارد و آنها را متحول کند. در واقع پرداختن به ادبیات داستانی و عمق و غنابخشی به آن، منافع پیدا و پنهان فراوانی دارد که شاید برخی از آنها بهسادگی و در کوتاه مدت، قابل رویت نباشند. از اینرو ایده تأسیس نهادی با عنوان «بنیاد ادبیات داستانی» پیش از هر چیز نوعی دفا
در میان تمام گونههای ادبی، شاید بهسختی بتوان حوزهای چون ادبیات داستانی یافت که بهلحاظ اثرگذاری و سرشت ویژهاش، بهعنوان قلمرو پایه ادبیات تلقی شود و بر تمام حوزهها و عرصههای ادبی دیگر، آن هم در دایرهای گسترده و متنوع، تأثیر بگذارد و آنها را متحول کند. در واقع پرداختن به ادبیات داستانی و عمق و غنابخشی به آن، منافع پیدا و پنهان فراوانی دارد که شاید برخی از آنها بهسادگی و در کوتاه مدت، قابل رویت نباشند. از اینرو ایده تأسیس نهادی با عنوان «بنیاد ادبیات داستانی» پیش از هر چیز نوعی دفاع از کلیت فرهنگی کشور بهشمار میآید و بدون شک، ثمرات آن طیف گستردهای از جامعه و محصولات فرهنگی، از قبیل آثار مکتوب، تولیدات تصویری، محصولات رسانهای و مطبوعاتی و... را در بر میگیرد.
به همین سبب است که مسئولان فرهنگی کشور باید فعالیتها و سیاستگذاریهای کلان خودشان را بهگونهای سامان دهند که از آن رهگذر ادبیات داستانی و بهطور خاص «بنیاد ادبیات داستانی» مورد حمایت و تقویت قرار گیرد که این عین همگرایی و همافزایی نیروهای فرهنگی است و چنانچه بهدرستی محقق شود، تمام آحاد جامعه از عواید آن منتفع خواهند شد.
من بهعنوان یکی از افراد مسئول در این بنیاد که البته همچون سایر همکاران و دوستانم، عضو رسمی این نهاد نیستم و بالطبع بهره و عواید مالی هم از این ناحیه نصیب ندارم، گواهی میدهم که اعضای هیأت امنا و سایر مسئولان و دست اندرکاران این بنیاد، چهرههای شاخص و سرآمدی هستند که سالها در عرصه ادبیات داستانی کشور تلاش کردهاند و جامعه فرهنگی، آنها را بهعنوان نویسندگانی خلاق و معتبر بهجا میآورد؛ و از آنجا که بهطور طبیعی، دغدغه نخست و اساسی این بزرگواران، مقوله فرهنگ و بهخصوص ادبیات داستانی است، تمام جد و جهد آنها در طول دو سالی که از عمر بنیاد میگذرد، مصروف جلب توجه و نظر مسئولان به مقوله داستان و نیز تقویت جایگاه نویسندگی در کشور شده است.
خوشبختانه در همین مدت کوتاه، اثرگذاری مطلوبی هم داشتهاند که بهطور نمونه میتوان از انتشار و معرفی آثار نویسندگان توانمند شهرستانی ـ که از شهرت کمتری برخوردار بودهاند ـ یاد کرد و به این میتوان، برگزاری کلاسهای متعدد داستانی در سطح شهرستانها و جلسات متعدد نقد و بررسی آثار داستانی را افزود. اگرچه برای سنجش میزان تأثیر یک نهاد فرهنگی، دو سال، عمر کوتاهی است و هنوز باید منتظر تحولات مطلوب و درازمدت این نهاد فرهنگی ماند، اما این همه بهمعنای عدم پذیرش بروز نقص و خطا در شیوههای اجرایی بنیاد نیست و ما خودمان را بری از اشتباهات نمیدانیم.
اعتقاد شخصی من این است که چنانچه فیالمثل، معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و یا سایر مسئولان و نهادهای فرهنگی ذیربط، ارزیابی مطلوبی از مجموعه فعالیتهای بنیاد ندارند و خروجی آن را متناسب با انتظارات خودشان نمیدانند، باید به فکر جابهجایی اشخاص و تغییر در شیوههای اجرایی موجود باشند؛ نه انحلال بنیاد که اساسا چنین چیزی نهتنها راه حل مشکلات نیست، بلکه به نوعی شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و پاک کردن صورت مسأله نیز محسوب میشود. البته من منکر حسن نیت معاون محترم فرهنگی ارشاد نیستم و دغدغههای او را درک میکنم، اما از سوی دیگر باید به این مسأله هم توجه داشت که اگر کسی مثل دکتر محسن پرویز ـ که بهعنوان یک نویسنده و نیز مسئول فرهنگی، سالها در کشور فعالیت کرده و به خوبی با جنس و ماهیت مسائل فرهنگی آشناست ـ از مسألهای ابراز نگرانی میکند، معنای ضمنی آن این است که آن مسأله، یک آسیب و آفت جدی در حوزه ادبیات داستانی محسوب میشود و شایسته است که مسئولان به طرزی مشفقانه با آن دغدغه و دلنگرانی ادبی مواجه شوند.
در اینجا این توضیح ضروری را هم باید اضافه کنم که خود من تا امروز نامهای رسمی مبنی بر انحلال بنیاد دریافت نکردهام و آنچه گفتم، بیشتر بر پایه صحبتهای شفاهی و اخبار ضد و نقیضی است که گاه به گاه در این زمینه منتشر میشود، اما امیدوارم که ماحصل تمام این جریانات، زمینهساز توجه بیش از پیش مسئولان به عرصه ادبیات داستانی کشور باشد که اگر این حوزه بهدرستی شناخته و هدایت شود، تحولی گسترده در تمام عرصههای فکری و فرهنگی کشور ایجاد میشود.
همانطورکه در ابتدا هم اشاره کردم، باید در نظر داشته باشیم که دایره شمول ادبیات داستانی بسیار گسترده است و درست نظیر ورزش دو و میدانی که بهعنوان مادر تمام ورزشها شناخته میشود، ادبیات داستانی هم بر سایر رشتهها و حوزههای ادبی سایه میاندازد و تقویت این عرصه به بسط و گسترش هنرهایی چون سینما، تئاتر و... نیز میانجامد. این را هم در نظر داشته باشیم که بنیاد ادبیات داستانی بهعنوان جزیی از پیکره فرهنگی کشور تنها در صورتی میتواند به اهداف درازمدت خود در زمینه ارتقاء سلامت فکری جامعه و بالا بردن ضریب امنیت فرهنگی نائل شود که سایر بخشها و نهادها هم، همراستا و همجهت با آن حرکت کنند.
در همین زمینه، پیشنهاد مشخص من به سایر نهادهای فرهنگی، ساماندهی وضعیت جوایز ادبی و بالا بردن شأن داوریها در کشور است که متأسفانه در حال حاضر، وضعیت مطلوبی ندارد و از آنجا که جامعه مطبوعاتی و اهالی قلم هم حمایت لازم را از انتخابهای داوران به عمل نمیآورند، اساسا مسأله داوری در کشور ما به گونهای شده است که عموما افراد از پذیرش آن سر باز میزنند و این جدا از تعداد محدود جوایز ادبی در کشور است که این مسأله هم در جای خودش قابل تامل و ارزیابی است، اما ناگفته پیداست که بنیاد ادبیات داستانی با امکانات محدود و شرح وظایف مشخصی که بر عهده دارد، نمیتواند از عهده سامانبخشی به این حیطه برآید.
بنا بر آنچه گفته شد، بهجاست که سازمانهای ذیربط، از قبیل رسانه ملی که از اثرگذاری بالایی هم برخوردار هستند، با تعریف و تأسیس جوایز ادبی در جهت تکریم و پاسداشت اهالی قلم و حوزه ادبیات داستانی گام بردارند و مطمئن باشند که «بنیاد ادبیات داستانی» نیز به قدر وسع و توان خودش در کنار آنها خواهد ایستاد و در جهت تقویت بنیانهای ادبی در کشور کوشش خواهد کرد