هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
نگاهی به فیلم غیرقابلتفکر
نمایش شکنجه حقوق بشرانه / سعید مستغاثی
دیگر نیازی به اثبات و تکذیب اینکه مثلا در بازداشتگاههای مخفی CIA در اروپا و دیگر کشورها یا در ابوغریب و گوانتانامو، زندانیان تحت وحشیانهترین شکنجهها قرار میگیرند، نیست؛ اگرچه فیلمهای مستند آن به وضوح برروی فضای وب منتشر شده و بسیاری از فعالان حقوق بشر نیز براساس اسناد و شواهد غیرقابلانکار در موردش سخن گفتهاند. و اگرچه پیش از این نیز در فیلمهایی مانند «قلمرو» (فیلیپ برگ) نیز تصاویری از آن دیده بودیم و یا در فیلم «W» ( الیور استون) دیک چنی و جرج دبلیو بوش نیز به روشنی از آن سخن گفته
دیگر نیازی به اثبات و تکذیب اینکه مثلا در بازداشتگاههای مخفی CIA در اروپا و دیگر کشورها یا در ابوغریب و گوانتانامو، زندانیان تحت وحشیانهترین شکنجهها قرار میگیرند، نیست؛ اگرچه فیلمهای مستند آن به وضوح برروی فضای وب منتشر شده و بسیاری از فعالان حقوق بشر نیز براساس اسناد و شواهد غیرقابلانکار در موردش سخن گفتهاند. و اگرچه پیش از این نیز در فیلمهایی مانند «قلمرو» (فیلیپ برگ) نیز تصاویری از آن دیده بودیم و یا در فیلم «W» ( الیور استون) دیک چنی و جرج دبلیو بوش نیز به روشنی از آن سخن گفته بودند.
اینکه فیلم «غیرقابلتفکر» را تنها یک فیلم بپنداریم و آن را دور از واقعیت تلقی کرده و در حد مثلا یک فیلم تخیلی بهشمار آوریم، بسیار با آنچه تاکنون آثار هالیوود به نمایش گذاشتهاند، منافات دارد. آنچه در مورد این دسته از فیلمهای هالیوودی (که به چالشهای روز آمریکا میپردازند) مسبوق به سابقه است، نوعی توجیه تحرکات میلیتاریستی و ضد بشری سیستم سیاسی صلیبی/ صهیونی ایالات متحده بوده است. در فیلم «غیرقابلتفکر» برای نخستینبار شکنجههای قرون وسطایی در برابر یک نیروی غیرانسانیتر قرار داده میشود تا مخاطب در میان دو گزینه بد و بدتر، اولی را انتخاب کرده و در واقع به تماشاگر اینگونه القاء شود که ایالات متحده آمریکا هم در مقابله با تروریسمی که مدعی است تهدید اصلی امروز دنیا تلقی شده، ناگزیر از انتخاب گزینه اول شده است.
«غیرقابلتفکر» را گرگور جردن ( که پیش از این از وی فیلمهایی مانند: «ند کلی» و «سربازان بوفالویی» را دیده بودیم) براساس فیلمنامهای از پیتر وودوارد ساخته که مجموعه فیلمهای آخرالزمانی «بابل 5» و قسمت دوم فیلم فراماسونری «گنجینه ملی» و همچنین اثری تحریفگرانه در پروپاگاندای استقلال آمریکا به نام «میهن پرست» را نوشته است. بنابراین نوشتن فیلمنامهای که از جنبهای دیگر به نمایش روشهای ضدبشری امپریالیسم آمریکا در سرکوب انسانیت میپردازد تا برآن در مقابل یک فریب تاریخی دیگر بهنام «تهدید تروریستی علیه آمریکا»، مهر افتخار و فداکاری برای نجات جهان بزند، از نویسندهای همچون پیتر وودوارد بعید بهنظر نمیرسد. آنچه در فیلم «غیرقابلتفکر»، حد و حدود پیشین را میشکند و آنچه همواره آمریکاییان از خود دور میداشتند ( یعنی جنایت و شکنجه) را رسما تأیید و تأکید میکند، دست زدن به هر اقدام و عملی است که بتواند ایالات متحده را بر دشمنانش فائق کند.
استیون آرتور یانگر ( با ایفای نقش مایکل شین) نام قبلی کارشناس سابق ارتش آمریکاست که اینک مسلمان شده و نام یوسف برخودگذارده و با ارسال نواری ویدئویی برای مقامات آمریکایی، آنان را از قراردادن سه بمب اتمی در سه نقطه کشور آمریکا مطلع میسازد و عمدا خود را در معرض بازداشت قرار میدهد. اگرچه FBI به مسئولیت زنی به نام مأمور هلن بارودی (با بازی کری آن ماس) از این قضیه مطلع میشود، اما کار بازجویی را مشترکا اطلاعات ارتش و CIA برعهده میگیرند و یک متخصص شکنجه با نام اختصاری «H» ( با بازی ساموئل ال جکسن) مأمور مستقیم این کار میشود. از این پس فیلم وارد یک پروسه تکاندهنده شکنجه و خشونت بیحد و حصر شده و بعضا تماشای صحنههای آن دشوار میشود. کاربرد انواع و اقسام شکنجه اعم از بریدن و سوراخ کردن بدن، شوک الکتریکی، سوراخ کردن دندان و صورت با مته، قطع کردن انگشتان و... به ترتیب در مقابل دوربین سینما، تصویری حیرتآور از آمریکاییان مدعی دموکراسی و حقوق بشر به تماشاگر عرضه میکند، تصویری که پیش از این تنها در فیلمهای مربوط به روم باستان و شکنجه اسیران گلادیاتور یا عملیات بازجویی افسران گشتاپو آلمان نازی دیده میشد.
اما گرگور جردن و فیلمنامه نویسش، پیتر وودوارد، بسیار زیرکانه، تصاویر شکنجه را در کنار تروریستی قرار میدهند که گویا قرار است با انفجار سه بمب اتمی، دهها میلیون نفر را قتلعام کند. و اینچنین است که به تدریج تماشاگر هم در کنار مأمور «H» و روسای وی قرار میگیرد. در واقع سازندگان فیلم «غیرقابلتفکر» با قرار دادن کاراکتری بهنام «هلن بارودی» بهعنوان یک مأمور وظیفه شناس FBI (یک پلیس زن با حفظ تمامی احساسات زنانه) در مقابل خشونت مأمور «H»، برای تماشاگر و مخاطب یک معیار تحمیلی وضع میکنند تا وی را همپای کاراکتر یاد شده، کنترل و هدایت کنند.
از همین رو میبینیم که بهطور طبیعی و منطقی، هلن بارودی از ابتدا مخالف هرگونه شکنجه است و در مقابل اعمال «H» عکس العملهای جدی نشان میدهد. اما به تدریج متوجه میشود که اگر استیون یانگر از محل اختفای بمبهای اتمی سخن نگوید، چه فاجعهای در انتظار جامعه انسانی خواهد بود. به همین دلیل کمکم در مقابل وحشیگریهای «H» سکوت میکند و بالاخره به جایی میرسد که علنا از مأمور «H» میخواهد بهکارش ادامه دهد. حتی هنگامی که مأمور «H» ظاهرا نسبت به ادامه شکنجه دچار مسأله شده، این حضور برودی است که وی را مجددا به محفظه شکنجه بازمیگرداند.
نحوه فضاسازی جردن و وودوارد به شیوهای فزاینده پیش میرود و تماشاگر را بهجایی میرساند که بنا بهنام فیلم بهگونهای «غیرقابلتفکر» حتی برای همراهی با ادامه شکنجه از بارودی هم سبقت بگیرد و اعمال سبعانهترین رفتار حیوانی را حتی در مورد زن و فرزندان یانگر مجاز بشمرد. در اینجا موافقت و اصرار روسای ارتش و CIA برای ادامه کار وحشیانه «H»، دیگر احساس مخالفت یا تنفری در مخاطب برنمیانگیزد، چراکه خودش به تداوم شکنجه راغبتر است. البته این ترغیب نه بهدلیل ایجاد روحیه ضدانسانی، بلکه بهخاطر فضای فریبکارانه و جعلیای است که سازندگان فیلم «غیرقابلتفکر» ایجاد میکنند.
این فضای جعلی از تروریسمی که امروزه اسناد و مدارک معتبر بسیاری حتی از جانب نهادها و مراکز غربی بر ایجاد آن توسط کانونهای صهیونی درون حاکمیت ایالات متحده و رژیم اسراییل تأکید داشته است، شروع میشود تا نسبت دادن آن به مسلمانان که اینک دین و آیینشان به حول و قوه الهی و عنایت حضرت ولی عصر (عج) و به مدد انقلاب اسلامی، به سرعت مرزهای مختلف جغرافیایی در اقصی نقاط جهان را در مینوردد و تا غصب عنوان منجی دنیا برای سیستمی استکباری که قرن هاست، جهان را به خاک و خون کشانده است.
اما همچنانکه که گفته شد، چیزی که در فیلم «غیرقابلتفکر»، حد و حدود پیشین را میشکند و آنچه همواره آمریکاییان از خود دور میداشتند (یعنی جنایت و شکنجه)، رسما تأیید و تأکید میکند، دست زدن به هر اقدام و عملی است که بتواند ایالات متحده را بر دشمنانش فائق کند. در صحنهای از فیلم، «H» میگوید: «... در اینجا فقط پیروزی و شکست وجود داره، برنده سطح بالاتر اخلاقی را بهدست میآورد، چراکه آنها کتابهای تاریخ را مینویسند و بازنده فقط بازنده است...»
در فیلم «غیرقابلتفکر» روی دیگری از سکه امپریالیسم آمریکا برای نخستینبار جلوی دوربین هالیوود میرود که پیش از این بهعنوان یک خط قرمز و تابو تلقی میشد. اگر در فیلم «قلمرو» ساخته پیتر برگ شاهد شکنجه در یکی از بازداشتگاههای مخفی CIA هستیم. اولا این بازداشتگاه در مصر قرار دارد و ثانیا مأمور شکنجه یک مصری است و مأمور آمریکایی سعی در نجات سوژه دارد و هیچگاه دستش به شکنجه وی آلوده نمیشود. در فیلم «مجموعه دروغها» ساخته ریدلی اسکات و فیلم «سیریانا» بهکارگردانی استیون گیگن، این نیروهای مسلمان هستند که شکنجه میدهند و انگشت قطع میکنند و مأموران CIA قربانی این شکنجه بوده و مخالف آن. بهطوری که در فیلم «مجموعه دروغها»، مأمور CIA رهبر روحانی گروه تروریستی مسلمان را نصیحت میکند که دست از شکنجه و آزار و ترور بردارد!
اما در فیلم «غیرقابلتفکر» نمایش شکنجه و تأکید بر آن بهعنوان یک راه جدی مقابله با تروریسم مورد ادعای سران غرب، در واقع به نوعی ابراز قدرت و مانور امنیتی بهشمار میآید تا از این پس مخالفان آمریکا، حساب کار دستشان بیاید که در صورت هرگونه مبارزه و مقاومت در مقابل سلطهگریهای استکبار جهانی، بهطور رسمی و با وحشیانهترین ابزار و آلات قرون وسطایی شکنجه مواجه خواهند شد و در مقابل سازمانها و مؤسسات به اصطلاح حقوق بشری نیز توجیه و تفسیر وجود دارد. در لحظهای از فیلم «غیرقابلتفکر»، مأمور هلن بارودی برای به حرف درآوردن یانگر به وی میگوید که: «... تو ثابت کردی که ما آنچه مدعیاش بودیم، نیستیم...»!
اما وجه دیگر پیام فیلم «غیرقابلتفکر»، زیر سئوال بردن تمامی خواستههای مشروع و حقطلبانه امروز آزادیخواهان جهان بهخصوص مسلمانان است که آمریکا بایستی دست از کشتار و قتل عام در عراق و افغانستان برداشته و همچنین نیروهای خود را از کشورهای اسلامی خارج سازد. یعنی همان دو درخواستی که استیون یانگر در پیغامش به رییسجمهوری آمریکا ابراز میکند. به این ترتیب سازندگان فیلم «غیرقابلتفکر» مهمترین مطالبات جهانی از حاکمان ایالات متحده (از جمله آنچه بسیاری از آمریکاییان هم خواستارند) را زیر لوای مبارزه با تروریسم، غیر انسانی قلمداد کرده و عمل کردن به آن مطالبات را مساوی با تحقق خواستههای نامشروع تروریستها بهشمار میآورند.
و بالأخره وجه آخر فیلم «غیرقابلتفکر»، همان داستان قدیمی و فریب دیرین صهیونیستها در نسبت دادن هرگونه ترور و خشونت به اسلام و مسلمانان بدون توجه به ملیت آنهاست (همان نکتهای که شرورانه در سریال «24» گفته میشود که هر مسلمانی تروریست نیست، اما هر تروریستی مسلمان است!).
نکته قابل ذکر (همچنانکه در دیگر آثار هالیوود نیز بارز است) جنبه اسلام ستیزی شدید در فیلم «غیرقابلتفکر» است که اگرچه در دو لحظه از آن به شکل خبیثانهای به مشارکت ضمنی ایران در تولید و تهیه بمبهای اتمی اشاره میشود، اما مسأله اصلی، مسلمان بودن استیون یانگر است که از همان نخستین سکانس فیلم با معرفی کاراکتر اصلی فیلم با نام یوسف، در مقابل دوربین قرار میگیرد و سخنش را با نام خدا و اسم مبارک حضرت رسول اکرم (صلیالله علیه و آله و سلم) آغاز میکند. (ضمن اینکه خود را یک شهروند آمریکایی میخواند). از این پس در حساسترین لحظات فیلم، نمادهای اسلامی را در فیلم مشاهده میکنیم، از جمله حجاب همسر استیون و همچنین نوع پوشش اسلامی فرزندانش.
بههر حال و مثل همیشه آنچه برای سردمداران کانونهای جهانی صهیونیسم (که سرنخ اصلی کمپانیها و استودیوهای فیلمسازی هالیوود را نیز در چنگ دارند) اهمیت داشته و هدف اصلی هجوم و حملهشان بوده، اسلام و مسلمان است. اگر امروز ایران را در جنبههای گوناگون مورد هجمه قرار داده و میدهند، دقیقا بهخاطر آن است که سرزمین ایران به امالقرای جهان اسلام و بهخصوص مذهب پویا و ضداستعماریاش، یعنی شیعه بدل شده است. بنابراین ایران ستیزی امروز غرب صلیبی/صهیونی را میتوان زیر مجموعه اسلام ستیزی همیشگی آن دانست.
در فیلم «غیرقابلتفکر» نیز همین مسأله مدنظر بوده و این اسلام و مسلمانی است که بیش از هر امت و مذهبی، هدف هجمه ناجوانمردانه قرار گرفته است. یعنی علیرغم آنکه در چند صحنه از فیلم بر ملیت آمریکایی استیون یانگر تأکید میشود و حتی هلن بارودی نیز برای جلوگیری از ادامه شکنجه وی، به «H» و روسایش یادآور میشود که قربانیشان یک شهروند آمریکایی است، اما آنچه برای سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی غرب اهمیت پیدا میکند، ربطی به آمریکایی بودن یا غیر آمریکایی بودن استیون ندارد، بلکه مهم مسلمان بودن اوست. چنانچه اطلاعات بهدست آمده از وی شامل دفعات رفتنش به مسجد و ارتباط با مسلمانان دیگر میشود.
و البته مهمتر از مسلمان بودن، اعتقاد به اسلام انقلابی است. در دیالوگی که مابین هلن بارودی و استیون یانگر رد و بدل میشود، بارودی بر احترام خویش نسبت به قرآن و اسلام تأکید میکند. اما نکته مهم اینجاست که سردمداران نظام استکباری غرب، حتی ناگزیر با اسلامی که بهطور عاجل منافع آنها را تهدید نکند، مشکلی ندارند حداقل تا زمانی که اسلام ناب محمدی (صلیالله علیه و آله و سلم) دشمن شماره یک آنهاست؛ همانطورکه گری سیک (معاون برژینسکی، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر) در مصاحبهای گفته بود که اشکالی ندارد که مسلمانان ساعتها نماز بخوانند و تسبیح بیندازند تا جاییکه دستشان مجروح شود، فقط کاری به ما نداشته باشند!
خواستههایی که از سوی استیون یانگر خطاب به رییسجمهوری آمریکا مطرح میشود (یعنی خروج نیروهای نظامی ایالات متحده از کشورهای اسلامی و دست برداشتن از کشتار مسلمانان انقلابی)، دقیقا همان نکاتی است که منافع امپریالیسم را در همه جهان به خطر خواهد انداخت و به هیچ وجه نمیتواند مورد قبول کانونهای صهیونی گرداننده سیاستهای آمریکا باشد. از همین روست که گروههای تروریستی را زیر لوای اسلام ایجاد کرده و هر چیزی را به دروغ به مسلمانان نسبت میدهند و با دست آنان به انجام میرسانند تا بهراحتی بتوانند منادیان اسلام انقلابی را به ناحق متهم به حمایت از تروریسم کنند. در حالیکه خود حامی و پشتیبان و بانی دهشتناکترین گروههای تروریستی در طول نیم قرن اخیر بوده و هستند و از جمله مهیبترین تروریسم دولتی تاریخ، یعنی رژیم اسراییل را بهطور تمام و کمال زیر بال و پر خود قرار دادهاند.
اما بههرحال آنچه همیشه منافع نامشروع این کانونهای صهیونی و اذناب استعمارگرشان را تهدید کرده و میکند، اصل اسلام بوده و هست. پس همین کانونها که بنیانگذار و گرداننده اصلی مراکز رسانهای در غرب (از جمله کمپانیها و استودیوهای فیلمسازی هالیوود) بودهاند، از همان نخستین گامها تا به امروز، دشمن شماره یک خود یعنی اسلام و مسلمانان را به انحای مختلف و در مراحل گوناگون، مورد هجوم تبلیغاتی و رسانهای قرار دادهاند