90
91
|
هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گلایه های شهریار پرهیزگار پدر حفظ و ترتیل قرآن کریم ایران
شبکه قرآن باید تعطیل شودجایگاه قاریان برجسته بسیار پایینتر از شأن آنهاست / سیدعلیاکبر رضوی
فرض کنید در دولت، وزارت قرآن تشکیل شود و استاد شهریار پرهیزگار بشود وزیر قرآن کشور. اولین و مهمترین اقدام شما چه خواهد بود؟
اولین کاری که من خواهم کرد این است که ابزاری را فراهم می کنم که پروژهها و برنامههای مصوب که به صلاح فرهنگ قرآنی هستند، بدون محدودیت بودجه، بدون محدودیت عوامل اجرایی انجام شود. این نباشد که فقط یک اسم را یدک بکشد. موانع، هرچیز و هرکس که باشد، باید اصلاح یا برداشته شود. هرچند به فرض اگر این وزارت تأسیس شود، من خودم را لایق آن نمیدانم و خودم به خودم رأی نمیدهم. اما اگر جای آن وزیر باشم، در اولین گام از رییسجمهوری اختیارات تام میگیرم تا در چهارچوب قانون، آنچه را در کارگروهها، کارشناسانه و بهصورت دقیق، موشکافی و تصویب شده، مورد اجرا قرار دهم، و جامه اجرا برآن بپوشانم. این را هم بگویم، اگر اختیاراتی مثل وزیر داشته باشم، اولین کاری که میکنم، تکلیفم را با این صدا و سیما روشن میکنم. یکی از موانع بزرگ فرهنگ قرآنی همین رسانه ملی کنونی است. در یک فضای منطقی و روشن، مواضعم را برای آنها روشن میکردم، حتی با مسئولین سازمان تبلیغات اسلامی و اوقاف صحبتها و رایزنیهای جدی انجام میدادم. تمام کارهای ارزشی که باید میکردند و نکردند و تمام کارهای ضدارزشی را که نباید میکردند و کردند، مطرح میکنم و علتش را جویا میشوم.
الان که اصلا قرآن حتی یک معاونت برای وزارت ارشاد هم نیست، اما من معتقدم نه یک معاونت، بلکه باید مثل سازمان تربیت بدنی یا محیط زیست، سازمانی زیر نظر مستقیم رییسجمهوری باشد و رییس آن بهدست او انتخاب شود و اختیارات، توان و اجراییات قویتری داشته باشد. اصلا مگر قرآن مهمترین اصل کشور ما نیست؟
یک توصیه استادانه
یادم میآید مهمترین توصیه استادانم به من این بود که تا میتوانم در مسابقات قرآنی شرکت کنم. توصیهای که حالا من هم طرح میکنم تا قاریان خودشان را در فضای رقابت، بارورتر کنند و همواره در آمادگی باشند. یکی از مهمترین عوامل رشد بنده هم همین بود که تقریبا در تمام مسابقات شرکت میکردم. البته آفتی هم دامان این مسابقات را گرفته، آنهم اینکه برخی به امید جایزه و سکه یا شهرت، در مسابقات شرکت میکنند که از اخلاق و روح قرآن کریم به دور است. گاهی دیده میشود در مسابقات، بعضی جوانها به داور پرخاش میکنند، یا حرمت پیشکسوتها کمرنگتر شده است. اینها از اخلاق و معرفت قرآن به دور است و باید از شر شیطان به خداوند پناه برد. اما من مخالف جایزه هم نیستم و معتقدم اتفاقا بهترین و نفیسترین جوایز، متعلق به جامعه قرآنی باشد.
شهریار و سرگرمیهایش
پیشتر که مشغلهام کمتر بود، ورزش میکردم. اهل فوتبال بودم و دوست داشتم. عضو سپاه هم که شدم، برای مدتی بهطور جدی ورزش میکردم. اما حالا کمتر ورزش میکنم. ولی هنوز بازیها را میبینم. از دیدن بازی هنرمندانه و باتکنیک و تاکتیک بارسلونا لذت میبرم و اکثر بازیهایش را دنبال میکنم. حتی گاهی مینشینم تحلیل میکنم. البته در حال حاضر مطالعه بهترین تفریح من است. کتابهای روایات اهلالبیت و کتابهای تاریخی بهخصوص تاریخ صدر اسلام و تاریخ پس از مشروطه و کتابهای شهید مطهری را میخوانم.
شما فرض کنید یک نفر از صفر بخواهد اعتقاداتش را شروع کند. اگر تلویزیون را روشن کند و ببیند، یک ماه بعد فکر میکنید از قرآن چه اطلاعاتی بهدست میآورد؟ شما برنامههای تلویزیون را اولویتبندی کنید. بگویید اولویت اول چیست؟ دوم چیست؟ همینطور پیش بروید، ببینید قرآن در اولویت چندم قرار میگیرد
گلایه های شهریار پرهیزگار پدر حفظ و ترتیل قرآن کریم ایران
شبکه قرآن باید تعطیل شودجایگاه قاریان برجسته بسیار پایینتر از شأن آنهاست / سیدعلیاکبر رضوی
یک خاطره؛ خیلی شیرین، خیلیتلخ
مسابقات بینالمللی عربستان سعودی بود؛ سال 1371. تمام قدرتها و چهرههای مطرح آنزمان در عربستان جمع شده بودند. ایران هم دعوت شده بود. البته آنها به ما به چشم زنگ تفریح نگاه میکردند. اینطور بهنظرشان میرسید که در بین بزرگان قرآنی دنیا که از مصر، لیبی، سودان، خود عربستان و دیگر کشورها آمده بودند، ایران هیچ حرفی برای گفتن ندارد. از طرفی تنها کشوری که رسما بهعنوان شیعه در مسابقات حاضر بود، ما بودیم. از همان اول خیلی اذیتمان کردند. انگیزه بسیار زیادی داشتم، از مدتی قبل از مسابقات، تمرینهایم را بهطور جدی شروع کرده بودم، حتی یک ترم از دانشگاه مرخصی گرفته و تمام توانم را گذاشتهبودم روی این مسأله. در طول مسابقات هم مشخص بود، خیلی میخواستند ما را ضعیف جلوه دهند و به هر نحوی میخواستند مقام اول را از آن خودشان کنند. حتی داوران مسابقات همه از عربستان سعودی بودند تا امتیاز دیگری برایشان باشد. اصلا سئوالاتی که از میپرسیدند، تعمدا درجه سختیاش چند برابر همان نفر دوم بود. حتی تعداد سئوالاتی که از من پرسیدند، خیلی بیشتر از عربستان و مصر و دیگران بود. با کمترین توجهی میشد بفهمی که چقدر تبعیض، فضای مسابقات را فرا گرفته بود. اگر کسی عربزبان باشد و برود و در عربستان اول شود، خوب است اما کار بزرگی نکرده است. ولی اینکه ایران آمد و اول شد، واقعا خیرهکننده بود. به این علت نتوانستند مقام اول ما را انکار کنند؛ فاصله ما با رتبه دوم آنقدر زیاد بود که هیچکاری جز اول اعلام کردن ما نمیتوانستند بکنند. خیلی شیرین بود که با توسل به ائمه اطهار علیهمالسلام توانسته بودم ایران را و شیعه را در بین آن همه کشور قدرتمند و در بین وهابیانی که چشم دیدنمان را نداشتند، به مقام اول برسانم.
اما تلخی آنجا بود که خود ایرانیها (در داخل کشور) اهمیت این مسأله را نفهمیدند. درک نکردند که چقدر این مسأله برای کشورمان میتواند ارزشمند باشد. سرفرازی ایران، در بین آن همه کشور عربزبان و اهل سنت، آنهم در کشور آنها و با قضاوت خود آنها. شما میبینید، وقتی یک تیم فوتبال ما، یک کشور معمولی مثل بحرین را میبرد، یا یک مساوی با استرالیا میگیرد و میرود به جام جهانی، فقط همین، حتی اگرنه مقامی گرفته و نه حتی از گروهش صعود کرده باشد، تمام کشور غرق در اخبار فوتبالی میشود. آنهم با آن همه بودجه و سرمایهای که خرجش میکنند. شادباش و تبریک صدا و سیما قطع نمیشود، جایزه و تقدیر است که از در و دیوار به روی فوتبالیستها میبارد. یا حتی در مورد سایر ورزشها مثل کشتی، والیبال و... با درجات کمتر. مقامی که ما در عربستان آوردیم، مثل این بود که ایران در جام جهانی قهرمان شود، آنهم در برزیل، آنهم با قضاوت خود برزیلیها. اما اصلا درخور این افتخار اقدامی صورت نگرفت. خودم که یاد قهرمانیام در آن شرایط میافتم، هنوز برایم مثل افسانه است، اما برای آنها که باید فرهنگ و انگیزه قرآن را در کشور پرورش دهند، یک مسأله ساده بود. فقط همین که یک نفر رفت و در سال 1371 مقامی کسب کرد و آمد. حتی به اندازه همان عربها این مسأله برای خود ما مهم نبود. آنجا بعد از قهرمانی من، مرتب میآمدند، میگفتند شما از اهل سنت ایرانید، میگفتم نه شیعهام. میگفتند استاد عرب داشتید، میگفتم نه، میگفتند در دانشگاههای عربی تحصیل کردید، میگفتم نه، یعنی آنقدر برایشان مهم بود که میخواستند هر طور شده بهنحوی ما را به خودشان وصل کنند. اما اینجا...
من حرفم این نیست که از من چرا تقدیر نشد یا بازتاب نداشت، حرف من در مورد مقام اول مسابقات عربستان است، حالا من باشم یا هر عزیز دیگری از همکارانم. من میگویم این یک فرهنگسازیاست. این حرف مستقیم مقام معظم رهبریاست به مسئولان: «قهرمانان قرآنی را تکریم و تجلیل و تشویق کنید. اینها روی قله قرآنند. اگر این قله را سرسبز و نیکو نشان مردم دهید، آنها ترغیب خواهند شد.» چرا ایشان از لفظ قهرمان استفاده میکنند؟ چرا تکریم و تجلیل از آنها را ضروری میدانند؟ یک مساوی از استرالیا اینطور شور و هیجان در کشور تزریق میکند، چون یکسره اخبار فوتبال گوش و چشم مردم را پر کرده، و فوتبالیست را قهرمان میدانند. از هر کس بپرسید فلان بازیکن یا فلان هنرپیشه را میشناسی، شروع میکند تمام بیوگرافیاش را برایتان میگوید. حتی کسانی را که میدانیم اهل خیلی کارها هستند. آیا با قرآن و اهل قرآن این کار شده؟ آیا درخور کتاب خدا، با اهلش برخورد شده؟ مسئولش کیست؟ این سیاست از کجا آب میخورد؟ باید از آنها پرسید، در مملکت اسلامی ما، اکنون چه چیزی مردم را به خیابانها میکشد؟ چه چیزی تقویم مدارس و دانشگاهها را جابهجا میکند؟ اگر جواب اینها به خدا و اهلش مرتبط بود، یعنی جامعهمان در جهت سیاستهای اسلامی و فرهنگ قرآن پیش رفته. اما آیا اینطور است؟ از همین وزیر ارشاد بپرسید، شما برای قرآنیها چه کردید؟ اصلا دیداری با خواص جامعه قرآنی تربیب دادهاید تا حرفهایشان را بشنوید ومشکلات قرآن از دید کارشناسان قرآنی را در مملکت جویا شوید؟ آیا نظراتشان را برای رفع آن معضلات دانستهاید؟
مهدی صیافزاده، قاری ممتاز کشور از برنامههای قرآنی ناراضی است
مسابقات بینالمللی قرآن نخبه کشی است / جواد نصیری اوانکی
«مهدی صیافزاده» متولد اهواز، بزرگ شده مشهد و ساکن تهران است؛ وی قاری و حافظ کل قرآن است و هماکنون بهصورت آزاد و از روی علاقه، تفسیر هم مطالعه میکند. در سال 1377 رتبه نخست مسابقات بینالمللی ایران را به خود اختصاص داده، اما در حال حاضر از این موفقیت چندان خوشحال بهنظر نمیرسد، بلکه انتقادات جدی را نسبت به مسابقات قرآن وارد میکند، از جمله وی معتقد است مسابقات قرآن، با شکل و شمایل فعلی، در واقع نخبهکشی است تا نخبهپروری.
شما زمانیکه رتبه اول قرائت را بهدست آوردید حافظ قرآن هم بودید؟
زمانیکه حافظ قرآن شدم، سنم از سن مسابقه گذشته بود و اساسا این مسابقات قرآن، در همان حدود 18 تا 25 سالگی برای افراد اتفاق میافتد. اما درحال حاضر هم تدریسهای موسمی را در تهران یا شهرستانها به مناسبتهای مختلف مثل بازآموزی معلمان و جلسات تفسیر دارم.
جلسات قرآنی که با حضور شما برگزار میشود، از نوع جلسات سنتی است یا از شیوههای نو استفاده میکنید؟
جلسات من، سنتی است.
اعتقاد برخی کارشناسان این است که تعداد جلسات سنتی در کشور کم شده است، و دیگر کمتر کسی به شیوه قدیم جلسه قرآن برگزار میکند؟
من با این تصور چندان موافق نیستم؛ نمیگویم جلسات سنتی قرآن با قوت ادامه دارد، ممکن است یک شکلی بوده که در طول زمان تغییر کرده و آدمها عوض شدهاند، ولی جلسه قرآن همچنان هست؛ مثلا با فوت یا خستگی یک استاد، جلسه دیگری ادامه مییابد. الان جلسات سنتی در حال فعالیت هستند، اما نه میتوان گفت تعداد آنها بیشتر شده و نه میتوان گفت کمتر شده، چون ما عدد نداریم که مثلا در سال 1365 چند جلسه بوده و الان چند تاست، اما اینطور که در سطح کشور میبینیم افراد جای خود را به دیگران میدهند.