94
95
|
هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
هنوز دیر نشده...
اهمیت تاریخ شفاهی
تاریخ شفاهی و جایگاه آن در تاریخنگاری، بحثی است که از دیرباز در کشور ما مورد توجه قرار داشته است. تمسک به تاریخ شفاهی بحث جدیدی نیست و مسلمانان در این زمینه از تاریخنگاری، ید طولایی دارند. در منظومه علوم اسلامی یکی از چیزهایی که از طریق آن به معارف دسترسی پیدا میکنیم، روایتهایی است که از معصومان ذکر میشود و برای اینکه این روایتها به درستترین شکل در دسترس ما قرار گیرد، از علومی مانند درایهالحدیث و رجال استفاده میشود.
اما در تاریخنگاری مکتوب - چه آنچه نویسنده مینگارد، از چیزهایی که بهنظر خودش میرسد باشد یا نظر دیگر محققان را تدوین کند - معمولا تمام واقعیتها را مشاهده نمیکنیم. این مسأله دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایل میتواند این باشد که در میان اتفاقاتی که رخ میدهد، همه مسائل بهگونهای نیست که بتواند به شکل علنی مطرح و مکتوب شود. مثلا در زمینه کودتای 1299 رضاخان، تعدادی از اسناد وجود دارد که رسما دخالت انگلستان را در کشور ما اثبات میکند. البته طبیعی است اسنادی که دقایق و ظرایف این کودتا و نقش انگلیسیها در آن را برملا میکند، منتشر نشده و به همین دلیل در اختیار ما نیز قرار ندارد؛ این اسناد که اشاره صریحی به این موضوع دارند، با وجود گذشت حدود 90 سال، هنوز از سوی انگلیسیها منتشر نشدهاند. اما از اسناد موجود هم، چنین برمیآید که انگلستان در این ماجرا دخالت کرده است. در کنار این دو مورد، تاریخ شفاهی کودتای رضاخان را هم داریم؛ یعنی بسیاری از کسانیکه در آن دوره حاضر و ناظر بودهاند، با صراحت از نقش انگلیسیها و کانونهای پنهانی آنها در ایران یاد میکنند. بنابراین تاریخ شفاهی در چنین مواردی، تکمیلکننده تاریخ مکتوب است و میتواند ابعاد پنهان وقایع و اتفاقات تاریخی را که معمولا در اسناد ذکر نمیشود، آشکار کند.
آسیبها و چالشها
در تاریخ شفاهی، فردی که نقلکننده یک واقعه یا خاطره است، معمولا سعی میکند لغزشهای خود را پنهان کند یا این لغزشها را به گردن دیگران بیاندازد و در موارد مهم و مثبت، بهگونهای نقش خود را برجسته و نقش دیگران را کمرنگ کند. اینها آسیبهایی است که در تاریخ شفاهی وجود دارد و بر این اساس ممکن است فرد، دست به تحریف واقعیت و دروغگویی بزند. البته گاهی گوینده تاریخ شفاهی، نه میخواهد چیزی را تحریف کند و نه قصد دروغگویی یا کمرنگ کردن نقش دیگران و پررنگ کردن نقش خود را دارد، اما از دیدگاهی به ماجراها نگاه میکند که او را دچار اشتباه در دید و نهایتا برداشت نادرست میسازد.
انسانها در مقاطع مختلف زندگی، از منظرهای مختلفی به اتفاقات دور و بر خود نگاه میکنند و به همین دلیل، این احتمال وجود دارد که نتوانند پدیدهای خاص را بهطور کامل مشاهده کنند. در چنین مواردی، تاریخ شفاهی چندان اعتباری ندارد و ارزش خود را از دست میدهد. در ماجرایی مانند کودتای 1299، بعضی از افراد جامعه متوجه میشوند که پشت کودتا دستان پنهان انگلستان بهشدت فعال است، اما عدهای نیز اسیر ادعاهای استقلالطلبانه کودتاگران میشوند. زیرا کودتاگران خود را بهعنوان یک جریان مستقل ملی معرفی میکردند که آمده تا به مسائل ایران سر و سامان دهد. بنابراین کسیکه از این منظر به کودتا نگاه میکند، نمیتواند روایت جامع و مانعی از آن ارائه دهد و گاهی نیز دچار تناقضگویی میشود.
نکته دیگر در رابطه با اعتبار تاریخ شفاهی، جایگاه مصاحبهکننده و مصاحبهشونده است. همانگونه که گفته شد، مصاحبهشونده بهطور طبیعی سعی دارد نقش خود را پررنگ کند. همچنین ممکن است از دیدگاهی به همهچیز نگاه کند که او را در دیدن واقع و ثبت خاطره، به اشتباه بیاندازد. مصاحبهکننده در مواجهه با چنین مواردی، باید جلوی لغزشهای مصاحبهشونده را بگیرد و او را هدایت کند. مثلا با استدلال و منطق او را مجاب کند که به گزافهگویی و یا کمرنگ کردن نقش دیگران و پررنگ کردن نقش خود دست نزند. بنابراین اگر مصاحبهکننده با اشراف و اطلاع کامل نسبت به آنچه رخ میدهد و مصاحبهای که گرفته میشود عمل کند، تا حدود زیادی میتواند جلو آسیبهایی را که مصاحبهشونده خود به خود در معرض آن قرار دارد، بگیرد.
دسترسی به اسناد میتواند در این زمینه بسیار به مصاحبهکننده کمک کند، اما برخورداری از شم قوی تاریخی برای مصاحبهکننده بسیار واجب است. اگر مصاحبهکننده زُکام باشد و نتواند بوی اتفاقات و جریانات را از لابهلای اسناد و گفتهها درک کند، دچار خطا میشود!
در مرحله بعد، وظیفه خوانندگان و دیگر افرادی که در آن حوزه نقش داشته و یا دارای اطلاع هستند، اهمیت مییابد. به این معنی که بالأخره گفتوگویی صورت میگیرد و مصاحبهشونده و مصاحبهکننده تمام تلاش خود را صرف میکنند تا روایتی از تاریخ را در دسترس دیگران قرار دهند؛ هم در دسترس مردم (بهطور عام) و هم در دسترس کسانیکه خود در آن وقایع حضور داشته و ناظر یا نقشآفرین بودهاند (بهطور خاص)؛ در چنین مواردی، روایتها و نقدهای مخاطبان خاص، میتواند هر روایت تاریخی را به مسیر صواب نزدیکتر کند.
مصاحبهکننده باید روایتهای مختلف را بخواند و با این دستمایه، سراغ افراد مختلف برود تا بتواند به جرح و تعدیل اظهارات آنها بپردازد. این نکته در نقد تاریخ شفاهی بسیار مهم است. باید روایتهای دیگرانی را هم که در همان زمینه فعال بوده، دارای خاطره هستند و یا خود در آن ماجرا نقشآفرین بودهاند، به صحنه آورد تا امکان پالایش و نزدیک شدن به واقعیت برای مخاطب فراهم شود. ممکن است چندین نفر در یک واقعه، درگیر باشند و هرکدام از منظر و با تحلیل خود به آن نگاه کرده و همان را نیز منعکس کند. اگر روایتهای این چند نفر را کنار هم بگذاریم و فارغ از جانبداری شخصی، به قضاوت بنشینیم، میتوانیم کم آسیبتر، به واقعیت برسیم.
چه باید کرد؟
ما باید همزمان دو کار مهم را انجام دهیم. اولی دارای جنبه ایجابی و دیگری دارای جنبه سلبی است. نخست باید جریان تاریخ شفاهی را در کشور با دقت بیشتری دنبال کرد و به آن علمیتر نگاه کرد. باید از این روش که ضبط صوتی جلوی کسی گذاشته شود و او هم هرچه میل دارد بگوید و بعد منتشر شود، دست برداشت. البته در برخی موارد و برای برخی مصاحبهشوندهها که در معرض کهولت سن هستند و هرچه فاصله زمانی بیشتر شود، ممکن است اطلاعات آنها از بین برود و دسترسی به آن دیگر ممکن نباشد، باید روشهای ساده و سریعی را در پیش گرفت. اما بههرحال مصاحبهکننده باید ابتدا بر موضوع اشراف پیدا کند و بعد بهسراغ مصاحبهشونده برود و تنها در همین حد نیز متوقف نشود. با هر مصاحبه، افق جدیدی پیش روی مصاحبهکننده باز میشود و بعد از آن او باید بتواند با یکسری سئوالات تکمیلی، دوباره سراغ مصاحبهشونده برود. این سئوالات ممکن است باعث شود، بعضی از زوایای وقایع که از ذهن مصاحبهشونده بهطور موقت پاک شده، احیاء شوند، که این جزییات بیشتر میتواند مصاحبهکننده را به افقهای جدیدتری برساند. این بخش، میتواند آسیب را از سرچشمه، کم یا برطرف کند.
اما کار دیگر این است که مؤسساتی بهطور تخصصی نقد و بررسی چیزهایی را که تاکنون در زمینه تاریخ شفاهی منتشر شده، در برنامه خود قرار دهند. بهنظر این مسأله به آنچه که توقع داریم رخ دهد، کمک فراوانی میکند. یعنی هم مصاحبهکننده میکوشد روشهای خود را اصلاح کند و هم مصاحبهشونده میداند که چشمهای ناظری وجود دارد که اظهارات او را خوانده، با دیگران مقایسه کرده و به نقد میکشد. اینطور نیست که هرکسی هرچه توانست و خواست بگوید و دیگران تنها شنونده باشند و بپذیرند. اگر مؤسساتی در این زمینه فعال شوند و منابع تاریخ شفاهی را در مواردی را که در یک موضوع خاص موجود است، کنار یکدیگر بگذارند و بررسی کنند، اتفاق مبارکی رخ خواهد داد. البته در چنین شرایطی ما با انواع و اقسام اظهاراتی که همدیگر را نقض میکنند مواجه میشویم، اما برای رسیدن به حقیقیت چارهای جز این نیست. دستکم در حوزه تاریخنگاری انقلاب اسلامی، باید هرچه زودتر این راه را باز کرد. هنوز بسیاری از افرادی که تاریخ شفاهی موجود را گفتهاند، در دسترس هستند. میتوان دوباره بهسراغ آنها رفت و آنها را مورد پرسش قرار داد. این زمان نباید از دست برود.
همچنین باید فرهنگ نقد را در کشور تقویت کنیم. متأسفانه گاهی حوزه نقد با تسویه حساب اشتباه گرفته میشود و فضای بدی بهوجود میآید که به توهین و خفیف کردن افراد منجر میشود و این پسندیده نیست. اما باید فرهنگ گفتوگو را بین خود و در جامعهمان رواج دهیم. هیچ مشکلی نیست که در حوزه مسائل علمی و فرهنگی، با تکیه بر گفتوگو و شنیدن اقوال مختلف، کار خود را دنبال کنیم. اصولا در مسیر فرهنگ نمیتوان با ابزار دیگری سخن گفت. این باعث میشود که فرهنگ نقد و گفتوگو را با پرهیز از جناحبازی و توهین رواج دهیم. وقتی این فرهنگ رواج پیدا کند، خود به خود بسیاری از اظهاراتی که میشنویم و یا میخوانیم، مورد نقد عالمانه قرار میگیرد. رواج این فضا باعث میشود که از این پس، اگر کسی خواست صحبتی کرده یا چیزی بنویسد، با احتیاط بیشتری دست به قلم برده و یا زبان به سخن باز کند
سمیر قنطار در راه است...
شاید بیان خاطره شفاهی، برای گوینده آن، نوعی تخلیه خاطر بوده باشد، اما برای کسیکه بهعنوان یک گزارشگر و یا مورخ پای صحبت خاطرهگو مینشیند، هر صفحه از آن خاطرات، کشفی جدید را در حوزه تاریخ و تحولات زندگی اجتماعی، رقم میزند.
نسبت خاطرهگو و مصاحبهکننده، نسبت معدن با استخراجکننده آن است و هر قدر که معدن عظیمتر و دارای ذخایر بیشتر و بکرتر باشد، شوق و شعف صاحب معدن به مراتب بیشتر و عمیقتر خواهد بود.
صاحب این قلم، در سال گذشته پیشنهادی را مطرح کرده و پی گرفت که در ابتدا چندان به چشم نمیآمد: مصاحبه با «سمیر قنطار» اسیر مشهور لبنانی که در افکار عمومی مشهور به مارکسیست بودن و ازدواج با یک دختر یهودی در زندانهای اسراییل بوده است!
هنگامی که پیشنهادم را بهطور جدیتری پی گرفته و مسئولان فعلی حوزه هنری را که در آن زمان مدیران میانی حوزه بودند، قانع کردم که سمیر قنطار حرفهای بسیاری برای گفتن خواهد داشت و لیستی از سئوالات از او را که حدودا 25 مورد میشد، تهیه کردم، حتی بعضی از دوستان لبنانی ما هم چندان باور نمیکردند که سمیر قنطار چیزی برای گفتن داشته باشد! بهنظر آنها آزادی سمیر قنطار، تلاشی برای نشان دادن ضرب شست به اسراییل بوده؛ و صرفنظر از این، او نه ارزش تئوریک دارد و نه ارزش ایدئولوژیک؛ اما نگارنده از ایدهاش کوتاه نیامد تا اینکه رییس انتشارات سوره مهر امید داد که این مصاحبه میتواند زمینهای برای ورود صاحب این قلم، به موضوع تاریخ مقاومت باشد؛ و با امید به خدا، زیر بار هزینه و ریسک اجرای این برنامه رفتیم.
هنگامیکه سمیر قنطار را در لبنان دیدم، خود او نیز چندان باور نداشت حرف زیادی برای گفتن داشته باشد! به او گفتم: «من جوانی 20 ساله بودم که در راه سفر تحصیلی و رفت و آمد به تهران، گزارش محاکمه نلسون ماندلا رهبر جبهه آزادی بخش آفریقای جنوبی را خواندم و به همین دلیل هنوز به او علاقهمندم و نسبت به سرنوشت او حساسیت به خرج میدهم؛ و همینطور نسبت به زندگیهای بسیاری دیگر. میدانم که زندگی و مبارزات شما هم میتواند الگویی برای جوانان و مردم خاورمیانه و جهان باشد. اما باید تأکید کنم که اصلا در موضع تملق نیستم و با همین اعتقاد اینهمه راه را آمدهام.»
سمیر نیز با ناباوری پا به عرصه مصاحبه گذاشت، اما توانایی عجیبی در بیان خاطرات و گذشته زندگی خود و مبارزاتش نشان داد؛ تواناییای که نشان از انضباط و دقت ذهنی و هوشمندی و توجه او نسبت به جنبههای مختلف قضایا و مهمتر از همه، حافظه عجیب او در ثبت موضوعات؛ وی همچنین زبانی روان در بیان حوادث داشت.
دو جلسه گذشته بود که مصاحبه ما جهت خود را پیدا کرد و همان دوستانی که از پذیرش موضوع امتناع داشتند، اینبار هر روز بعد از مصاحبه مرا در آغوش گرفته و خوشحال از کشف عظیمی که حاصل شده، به رسم مهربانی لبنانیها ابراز لطف میکردند؛ و من بهخوبی میدیدم که سمیر در مسیر استخراج چه معدن عظیمی از حوادث تاریخ معاصر خاورمیانه، جنایات اسراییل و مظلومیت مردم فلسطین و لبنان و جنایات کریه غرب در منطقه است