هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گونههای روشنفکری با نگاهی به ادوار روشنفکری در ایران / دکتر حمید پارسانیا
5ـ روشنفکری ایرانی
روشنفکری، در معنای مدرن آن به بیانی که پیش از این گذشت، صورت واژگونه intellect و عقل کلی در آینه Ratio و عقل جزیی است و به همین دلیل بخشی از روشنگری مدرن است و تاریخی مستقل از آن ندارد. روشنفکری مدرن گرچه از بسترهای فلسفی خاصی که ریشه در آموزههای هگل دارد بهره میبرد و لکن بیشتر یک اندیشه و فلسفهای سیاسی است که در چهارچوب و اصول کلی روشنگری برای بخشی از معضلات جهان مدرن پدید آمد، همانگونه که روشنگری بهرغم آنکه اینک نه در چهره اصلی خود، بلکه در چهره صادراتی و یا حاشیهای، بخش قابلتوجهی از واقعیت اجتماعی جوامع غیرغربی و از جمله ایران را به خود اختصاص داده است؛ روشنفکری نیز بهعنوان پدیده وارداتی به تاریخ معاصر ما ملحق شده است.
بومی نبودن، وارداتی و یا استعماری بودن، آفتزدگی، واژگونگی، تقلیدی و غیرخلاق بودن این دو پدیده بهمعنای نفی و انکار آنها نیست. امروز ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، روشنگری و یا روشنفکری با همه مسائلی که داشته و دارد بخشی از واقعیت تاریخی و اجتماعی ما است، نکته مهم این است که این بخش از واقعیت در محیط اجتماعی ما نقش و کارکردی مشابه با نقش و کارکرد پیشین خود در جوامع غربی ندارد و به همین دلیل ما برای شناخت این واقعیتها در محیط اجتماعی خود، به شناخت پیشینه تاریخی آنها در جهان غرب نمیتوانیم اکتفا کنیم.
روشنفکری در غرب یک تولید داخلی برای درمان مسائل لیبرالیسم متقدم بود که چهار دوره تاریخی را در مدت کمتر از 200 سال پشت سرگذارده بود. این پدیده در ایران، یک تولید داخلی برای حل مسائل و مشکلات ناشی از حضور لیبرالیسم و سرمایهداری نیست. هرچند که روشنفکران ایرانی، روشنفکری را به همین منظور بهکار میبردند، حضور روشنفکری در عرصه تاریخ اجتماعی ایران نظیر منورالفکری نهتنها حاصل تأمل و تفکر اجتماعی برای حل مسائل پیشین جامعه نبود، بلکه یک عنصر وارداتی بود که شیوه ورود و حضور این عنصر، خود، آن را بهصورت یک مسأله و مشکل اجتماعی در آورد، بهگونهای که بر دامنه مشکلات پیشین افزود و البته حل این مشکل نیازمند تأملات نوینی است که موقعیت آن را در شرایط فرهنگی و تاریخی جدید آن شناسایی کند.
نخستین نشانههای روشنفکری در ایران بعد از انقلاب بلشویکی روسیه و قدرت گرفتن جریان چپ در همسایگی ایران ظاهر شد. برخی از عناصر نزدیک به انقلاب جنگل میرزا کوچکخان تحت تأثیر این جریان قرار گرفته و در نهایت نیز به آنها پیوستند. در دوران قدرت رضاخان گروه 53 نفرهای در حاشیه جریان گسترده منورالفکری که لژهای ماسونی را در تسخیر داشتند، شکل گرفت. این گروه پس از جنگ دوم، در حاشیه ظهور قدرت جهانی روسیه بهعنوان کانون بلوک شرق و در پناه حضور نیروهای نظامی اینقدرت در ایران بهصورت حزب توده فعالیت رسمی خود را آغاز کرد. و از آن پس تا چهار دهه در شکل احزاب و گروههای سیاسی فکری و حتی نظامی بهعنوان اپوزیسیون و رقیب برای حاکمیتی قرار گرفت که با ادبیات روشنفکرانه با عناوینی نظیر بورژوازی کپرادور و سرمایهداری وابسته از آن یاد میشد.
قدرت سیاسی حاکم نیز که در حاشیه سیاست غرب و خصوصا آمریکا عمل میکرد، در جهان دو قطبی آن روز همین جریان را بهعنوان رقیب خطرناکی میدید که بهدلیل حضور بلوک شرق ظرفیت جایگزینی و تصاحب قدرت را داشت.
جریان روشنفکری بهرغم چهار دهه حضور پر حجم خود، به دو دلیل نتوانست در رقابت با قدرت مسلط جایگاه مناسبی را اشغال کند.
دلیل اول آرایش جهانی بلوک شرق و غرب بود که این جریان را از حمایت مستقیم قدرت خارجی محروم میساخت، و دلیل دوم، ناتوانی از برقراری ارتباط سازنده و فعال با فرهنگ عمومی مردم بود.
دلیل ناتوانی این جریان در برقراری ارتباط، صرف وارداتی بودن آن نبود، زیرا هیچ فرهنگی گسسته و بریده از دیگر فرهنگها نیست، و هر فرهنگ حتی در شرایط بسط قدرت، عناصر مناسب با خود را از دیگر فرهنگها بهگونهای شایسته جذب و هضم میکند.
مشکل روشنفکری در ایران نظیر مشکل منورالفکری است که فرهنگ اسلامی و ایرانی، از جهت سیاسی، اقتصادی و نظامی در شرایطی نبود که امکان گفتوگو، گزینش و جذب آگاهانه و همراه با تصرف آنها را داشته باشد و ثانیا عناصر و ابعاد معرفتی این جریانها، (مسانخت) و سازگاری با بنیانها، و مبانی فرهنگی موجود نداشت.
فرهنگ ایرانی از لایههای عمیق عرفانی و فلسفی تا سطوح مناسک و رفتار عملی و ابعاد احساسی و عاطفی خود بهشدت از زمینههای دینی و مذهبی بهره میبرد، و جریانهای معرفتی که از جهان غرب الگو گرفته و در حاشیه اقتدار آن عمل میکردند، هویتی کاملا سکولار و دنیوی داشتند، و این مشکل نسبت به جریان روشنفکری از ابعادی مضاعف برخوردار بود، زیرا منورالفکری و روشنگری مدرن، گرچه بهلحاظ معرفتی، سکولار و غیر دینی است، و لکن این جریان در چهار سده حیات خود اولا برای عبور از فرهنگ مسیحیت، تجربه تاریخی موفقی را پشتسرگذارده و اینک از این تجربه در ایران میتوانست استفاده کند. و ثانیا: روشنگری در گذر از پیشینه دینی خود توانسته بود با بازخوانیها و قرائتهای مجدد از مسیحیت از دیانت پیشین نیز بهعنوان سوخت و یا ماده خام، جهت حرکت بهسوی آرمانهای دنیوی خود و تحقق بخشیدن بهصورت نوعی جهان مدرن کمک گیرد. البته منورالفکری در ایران از این تجربه، بهدلیل پیروزی سریع و زودهنگام خود، که در پناه قدرت سیاسی انگلستان انجام شد، استفاده نکرد، و بلکه به سرعت هویت دینستیزانه خود را با استفاده از اهرمهای قدرت آشکار ساخت. روشنفکری مدرن که در ذیل جریان روشنگری در قرن نوزدهم شکل گرفته بود، از تجربه مزبور محروم ماند، زیرا روشنفکری در مقطعی از تاریخ غرب پدید آمد که معرفت دینی در حضیض قدرت بود و سکولاریزم بهصورت عریان و بدون آنکه نیازی جهت پوشش گرفتن از مظاهر دینی داشته باشد، در چهره مکاتب ماتریالیستی ظاهر شده بود. پرواضح است که در چنین شرایطی روشنفکری نیازی برای تعامل عملی با فرهنگ دینی نداشت. شایان توجه است که اولین اعلامیهای که با امضای روشنفکران در آغاز قرن بیستم صادر شد، برای مقابله با رفتاری سیاسی بود که در معرض اتهام تمایلات و یا انگیزههای مذهبی قرار داشت. زیرا کاپیتان دریفوس که اعلامیه در حمایت از او بود، یک یهودی در ارتش فرانسه بود.
روشنفکری در ایران نیز هنگامی وارد شد که منورالفکری بر اریکه قدرت تکیه زده و مبارزه با نهادهای مذهبی و دینی را به انجام رسانیده بود، در چنین شرایطی روشنفکران ایرانی نیز دلیلی برای پوشش گرفتن از نهادهای دینی نمیدیدند.
خصلت عریان دینستیزانه روشنگری همان خصوصیتی بود که این جریان را حتی در رقابت با جریان سیاسی حاکم، در برقراری ارتباط با جامعه و مردم، ناتوان میساخت.
روشنفکری در ایران نیز چهار دوره را طی کرد. با این تفاوت که دورههای روشنگری در جهان غرب طی 200 سال به انجام رسید، و در ایران طی پنج دهه.
دوره نخست روشنفکری دوره حماسه است. و این مقطعی است که روشنفکران ایران، احساس رسالت و مبارزه با یک قدرت مسلط جهانی را دارند، و این احساسی است که منورالفکران ایرانی هرگز آن را تجربه نکردند.
روشنگری، در دوره نخستین پیدایش خود در جهان غرب یک جریان تحولخواه و نسبت به گذشته تاریخی خود انقلابی بوده. این جریان تا انقلاب کبیر فرانسه، رویکرد انقلابی خود را حفظ کرد، ولکن از آن پس تاکنون نسبت به جهانی که بهوجود آورده با رویکردی لیبرالیستی همواره صورتی محافظه کار داشته است. منورالفکری در ایران در زمانی پدید آمد که مدرنیته ارکان خود را سازمان داده، ظرفیتهای جغرافیایی جهان غرب را به خدمت گرفته بود و اینک بهدنبال فضاهای حیاتی نوین اقطار عالم را در مینوردید. نخستین منورالفکران ایرانی از آغاز به تعبیر ملکمخان کالسکه آتشین غرب را میدیدند، که اگر جامعه ایرانی درهای خود را به روی آن نگشاید، به قصد آبادانی زمین به داخل منزل آنان نیز خواهد آمد. آنان شکست را قبل از مقاومت تجربه کرده بودند و اینک برای خود رسالتی جز دلالی نسبت به سیاستی که قصد هویت آنان را کرده بود قائل نبودند، و اما روشنفکران خود را رفیقان انقلابی میدانستند که بهنظر آنان از دو دهه قبل آغاز شده و تا تغییر همه جهان ادامه مییافت.
دوره حماسی روشنفکری در ایران هنگامی آغاز شد که حماسه جهانی روشنفکری به تراژدی تبدیل شده بود. عمر حماسه روشنفکری در ایران بسیار کوتاه بود. حماسه روشنفکری به برکت حضور قوای روسی در دهه 20 خوش درخشید و لکن دولت مستعجل آن تا آغاز دهه 30 بیشتر دوام نیاورد، و از دهه 30 با برقراری نظم جهانی بعد از جنگ دوم، تراژدی روشنفکری ایرانی آغاز شد.
دوره دوم یعنی تراژدی روشنفکری ایرانی؛ با معامله رفیق استالین با دولت قوام آغاز میشود. حزب توده بعد از کودتای مرداد 1332 هیچگاه موقعیت پیشین خود را باز نیافت. بازماندگان این جریان برخی در خدمت نظام شاهنشاهی بهکار رسمی گمارده شدند (بخشهای مختلف نظام شاهنشاهی از مراکز امنیتی تا دفتر شهبانو فرح میدان کار این گروه بود) و بعضی دیگر در انتظار فرصتهای جدید به بلوک شرق پناه بردند، و برخی از نیروهای جوان آنان با ناامیدی از نسل گذشته بهسوی حرکتهای چریکی رو آوردند، حرکتهایی که با زمینگیر شدن در نخستین اقدامات عملی خود، در حسرت الگوهای چریکی کاسترو هوشیمین ناکام ماند.
با اینهمه جریان چپ با استفاده از فرهنگ ترجمه، ادبیات گستردهای را در حوزه دانش اجتماعی ایجاد کرد، بخش قابلتوجهی از این ادبیات خارج از حوزه آموزشهای کلاسیک و بیشتر در سطوح ژورنالیستی بود.
دوره سوم دوره افول و فروپاشی است؛ این دوره با انقلاب اسلامی ایران آغاز و کمتر از یک دهه به طول انجامید.
سرعت و قدرت انقلاب نهتنها سیاست استعماری وابسته به لیبرالیسم و دولتهای متبوع غربی، بلکه روشنفکرانی را که به مدت سه دهه خود را بهعنوان تنها اپوزیسیون به رسمیت میشناختند، مبهوت کرد. روشنفکران حرکت امام را در سال 42 چیزی بیش از یک شورش کور نیروهای ارتجاعی تاریخ، در برابر تحولات جهانی مدرنیته نمیدیدند. این شورش غیرعلمی از نظر آنان هرگز ظرفیت غالب آمدن بر قدرتی را نداشت که نقش ژاندارم را برای امپریالیسم جهانی در منطقه ایفا میکرد. پیروز شدن این حرکت برای آنان به منزله در هم فرو ریختن همه قواعد تکاملی تاریخ بود.
استبداد استعماری حاکم نیز، در نظام دو قطبی آن روز، هرگز تصور پیروزی قدرتی را که بیرون از معادلات جهاتی قدرت باشد، تصور نمیکرد. بهرغم همه تصورات، انقلاب با جهتگیری ضداستعماری و ضداستکباری، با رویکرد الهی خود و با بانک تکبیر، نظام سیاسی طاغوت را در هم شکست. انقلاب اسلامی نهتنها در شعار، بلکه در عمل جریان روشنفکری را از بدو حرکت خود یعنی از قیام 15 خرداد، پشت سرگذارده بود.
آلاحمد، در ضمیمه کتاب خدمت و خیانت روشنفکران، با آوردن تعابیر ضدامپریالیستی و ضدصهیونیستی امام، جهتگیری فعال و پیشگام این حرکت را در معرض نظر روشنفکران قرار میدهد.
روشنفکران که از شنیدن پیام 15 خرداد بازمانده بودند، اینک با مشاهده جهتگیری ضدآمریکایی و ضدامپریالیستی انقلاب هیچ نوع ابتکاری را برای شعار و یا رفتار خود نمیدیدند. قدرت انقلاب در نخستین گام جریان روشنفکری را نهتنها در ایران، بلکه در جهان اسلام، از رونق انداخت، به این معنا که هویت مذهبی و دینی را به حرکتهای اعتراضآمیز جهان اسلام بازگرداند؛ و حرکتهایی که تا قبل از آن تحت عناوین روشنفکرانه چپ و یا ناسیونالیستی انجام میشد، تحت تأثیر انقلاب و با الگوگیری از آن به دامن مفاهیم و معانی دینی و اسلامی بازگشتند.
دوره چهارم، دوره دلالی است. این دوره با فروپاشی بلوک شرق و بهتبع آن، افول جهانی روشنفکری آغاز میشود.
روشنفکری ایرانی که در اثر پیروزی انقلاب بهشدت منفعل و مبهوت شده بود، با فروپاشی بلوک شرق حیرت و سردرگمیاش پایان یافت، و بهدنبال آن با بازگشت به بستر اصلی روشنفکری، یعنی روشنگری قرن هجدهم، در خدمت لیبرالیسم متأخر و پروژه ناتمام آن قرار گرفت و بدین ترتیب همان نسلی از روشنفکران که در سال 1357 و پیش از آن انقلاب را به حرکت کند و ناپخته در قبال امپریالیسم جهانی متهم میکرد، پس از گذشت یک دهه، اصل انقلاب را به جهت در افتادن با نظام جهانی و موضعگیری در قبال صهیونیسم و مانند آن متهم میساخت.