هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گونههای روشنفکری با نگاهی به ادوار روشنفکری در ایران / دکتر حمید پارسانیا
6- روشنفکری دینی
بیان نسبت بین روشنفکری و دین و بلکه روشنفکری دینی، به مراتب دشوارتر از نسبت روشنگری و دین و یا روشنگری دینی است و البته این دشواری مربوط بهوقتی است که روشنگری و یا روشنفکری، معنای مدرن داشته باشد، وگرنه دین به حسب ذات خود روشنگری را کار و یا یکی از مهمترین اغراض خود میداند. قرآن کریم، دیگر کتب آسمانی و تورات و انجیل را کتب هدایت و نور معرفی میکند. انا انزلنا التوره فیها هدی و نور؛ ما تورات را نازل کردیم، در آن هدایت و نور است. (مائده/ 44) و آتیناه الانجیل فیه هدی و نور؛ ما به او انجیل را دادیم، در آن هدایت و نور است. (مائده/ 46) و از مردم میخواهد تا به پیامبر و نوری که با آن نازل کرده است، ایمان آورند: فامنوا بالله و رسوله و النور الذی انزلنا معه؛ پس به خداوند و پیامبر او و نوری که با او نازل کردیم ایمان آورید (تغابن/ 8).
نکته مهم این است، نوری که ادیان از آن بهره میبرند، نور الهی است که با مشیت الهی بر قلب انبیاء و اولیاء او نازل میشود. یهدی الله لنوره من یشاء، خداوند هر کس را که مشیت کند به نور خود هدایت میکند. (نور/ 37) و این نور که با افاضه و اشراق الهی، شهود میشود، همان نوری است که روشنگری مدرن با اعراض و غفلت از آن شکل گرفت. روشنگری مدرن از نوری سخن میگوید که صرفا از افق فکر بشری و دریافت و شهود مفهومی او طلوع کرده باشد. و هر نوع معرفتی را که فراتر از ادراک مفهومی انسانی باشد، فاقد اعتبار و مرجعیت میداند و به همین دلیل با دینی که مبتنی بر سنن و فرامینی فراتر از افق معرفت مفهومی بشر باشد، ناسازگار است. روشنگری مدرن در حقیقت جریانی است که روشنگری دینی را با همه رازها و اسرار آسمانی و الهی آن، چیزی جز یک اسطوره تاریخی نمیداند که باید در پناه ابعاد دنیوی و زندگی این جهانی بشر رازگشایی و رمززدایی شود. روشنگری بهرغم هویت سکولار و دنیوی خود، در بسیاری از جریانهایی که در ذیل آن عرضه شدند، یک دین ستیزی آشکار و عریانی نداشت و بلکه در بسیاری از مقاطع کوشید تا با تفاسیر و قرائتهای مدرن از آیات، هم از تقابل و رویارویی مستقیم با فرهنگ دینی مصون ماند و هم بقایای عادات و آداب دینی را در خدمت انتظارات دنیوی خود بهکار گیرد.
نتیجه عملکرد نخستین روشنگری، بازسازی دیانتی سکولار و دنیوی است که فاقد شریعت و سنتهای قدسیست، از این نوع دین با عنوان دئیسم که همان دین بدون مذهب و شریعت است، یاد میشود.
عقلانیت مدرن در 400 سال تاریخ روشنگری تحولات فراوانی داشته است، و روشنگری به تناسب این تحولات مواجهات و تفاسیری متفاوت با دیانتی داشته است که در ذیل این عقلانیت بهعنوان موضوع معرفت تشریح میشده است. و این تفاسیر سکولار و دنیوی در پارهای از موانع بهصورت نظریههایی در آمده است که رویکردی کاملا سلبی و منفی نسبت به دین داشتهاند و نظریههایی که در بخشی از تاریخ روشنگری شکل گرفتهاند که از آن با عنوان روشنفکری مدرن یاد میشود، اغلب این خصلت را دارند، و همین امر مسألهای است که تبیین روشنفکری دینی را با مشکلی مضاعف مواجه میکند. سکولاریسم عریان و مواجهه صریح روشنفکری با همه ارزشها و هنجارهای تاریخی که بیشتر لازمه ویژگی انقلابی و ساختارشکنانه آن است، موجب میشود تا روشنفکری دینی را به سرعت بهصورت یک عبارت پارادوکسیال و تناقضآمیز در آورد، هرچند که در نگاهی عمیق این پارادوکس در ترکیب روشنگری دینی نیز وجود دارد.
با آنکه روشنگری دست کم ظرفیت پوشش گرفتن از مفاهیم دینی و یا به خدمت گرفتن دین را داشته و بهلحاظ تاریخی نیز قرائتهای به ظاهر همدلانه مکرری نسبت به دیانت داشته است، روشنگری در ایران با بیش از 100 سال تاریخ خود کمتر بهسوی مفاهیم دینی روی آورده و تا قبل از دو دهه اخیر بیشتر رویکردی دینستیزانه داشته است و دلیل این مسأله همانگونه که پیش از این اشاره شد، بیگانه بودن این جریان نسبت به تاریخ و فرهنگ جامعه ایرانی و تغذیه کردن از قدرت خارجی بود. این مسأله یعنی استفاده از قدرت خارجی موجب میشد تا روشنگری حتی احساس نیاز برای پیوند با فرهنگ مذهبی، و پوشش گرفتن از آن را نداشته باشد.
در دهههای نخست ـ قبل از مشروطه ـ منورالفکران ایرانی، نظیر ملکمخان با احساس قدرت مذهب به این نکته توجه داشتند که نیاز است معانی سکولار را در لفافه دین عرضه کنند، آخوندزاده نیز که در بیرون از مرزهای ایرانی کفریات صریح و آشکار خود را بهگونهای موهن و فحاشانه ابراز میداشت، به هم سلکان داخل ایران خود توصیه میکرد، تا چون او بیپروا سخن نگویند بلکه در ظاهر مطابق پندار مردم سخن گویند. بعد از مشروطه با منزوی ساختن قدرت مذهب این نیاز نیز احساس نمیشد.
برخی از عوامل دیگری که مانع از شکلگیری روشنگری یا منورالفکری دینی در ایران بود به ساختار معرفتی کلام، فلسفه، عرفان و همچنین فقه سیاسی شیعه باز میگردد که هم فاصله اندیشههای مدرن را با عقاید و باورهای کلامی، فلسفی شیعی حفظ میکرد، و هم مانع از توجیه اقتدار سیاست سکولار منورالفکران در چهارچوب فقه سیاسی شیعه میشد.
جریان منورالفکری و روشنگری مدرن در دو دهه اخیر، بهدلیل حضور مقتدرانه مذهب، ضرورت نگاه به مذهب و ارائه تفسیرهای سکولار از دین را بهعنوان یک نیاز مهم اجتماعی درک کرده و بخشی از فعالیت خود را در این جهت متمرکز ساخته است.
بازگشت مذهب به عرصه فرهنگ عمومی و پیآمدهای آن در قلمرو سیاست، در دهههای اخیر مختص به ایران نبود، و در دنیای اسلام و بلکه سطح جهان بهصورت یک واقعه بشری بروز و ظهور پیدا کرد، بهگونهای که نظریهپردازان غربی، که قرن بیستم را قرن حذف مذهب از حوزه فرهنگ عمومی میدانستند؛ در پایان قرن، با توجه به این پدیده از افول سکولاریسم و یا ظهور پست سکولاریسم به عنوان یک مسأله اجتماعی یاد کردند، و به همین دلیل سه دهه اخیر بعد از انقلاب اسلامی ایران حجم قابلتوجهی از مطالعات اجتماعی و تأملات نظری متفکران مدرن ناظر به ابعاد کلامی و یا اجتماعی دین شده است. جریان روشنگری در ایران در دو دهه اخیر به دلایلی که از این پس بیان خواهیم کرد، عنوان روشنفکری را به خدمت گرفته است. این جریان برای ارائه تفسیرهای مدرن از دین، از محصولاتی استفاده میکند که روشنگری مدرن از دیرباز در مواجهه با مسیحیت و یا در دو دهه اخیر در مواجهه با دیانت و از جمله اسلام تولید کرده است.
پدیده دیگری که میتواند به جریان فوق مدد رساند تجربه کشورهای عربی است. تفسیرهای تجدد طلبانه از دین در دیگر کشورهای اسلامی وضعیتی مغایر با ایران دارد. در این کشورها، رویکردهای تجددطلبانه و مدرن برخلاف ایران گرفتار وقفه تاریخی نشد، و به همین دلیل این رویکرد بهصورت یک جریان معرفتی حدود 100 سال بر جریان مشابه خود در ایران تقدم دارد. در سه دهه اخیر نیز این جریان البته با الگو گرفتن از نظریههای معاصر غرب، تولیدات داخلی متنوعی داشته است. ترجمه این بخش از تولیدات نیز بخش قابلتوجهی از نیاز جریان داخلی را تأمین میکند.
آنچه تاکنون در این بخش بیان شد، ناظر به تفاسیری است که از دین متناسب با مقتضیات روشنگری مدرن و به بیانی بهتر موافق با رویکردهای لیبرالیستی- اعم از لیبرالیسم متقدم یا متأخر- باشد. وجه مشترک اینگونه از تفاسیر بازخوانی و یا بازسازی اسلام در حاشیه ارزشها و هنجارها و یا اقتدار و نظم نوین جهانی است که بر اصول و مبانی تمدن مدرن سازمان یافته است.
روشنفکری در معنای دقیق آن، گرچه خارج از اصول روشنگری مدرن نیست و لکن اقتضای آن رویکرد غیر محافظهکارانه و انقلابی در جهت تغییر ساختار سیاسی و اقتصادی نظام جهانی و سلطه آن است.
روشنفکری دینی در ایران به اقتضای طبیعت خود باید در چهارچوب مبانی مدرن تفاسیری را از اسلام و تشیع ارائه دهد که جهتگیری انقلابی آن را نسبت به سلطه جهانی و ساختار مسلط آن حفظ کند، و دست کم فاصله نامتعادل کشورهای شمال و جنوب و یا مناطق حاشیهای سرمایهداری جهانی را تاب نیاورد، و بهدلیل اینکه روشنفکری جهانی، با هویت هنجارشکنانه خود در مقطعی از تاریخ روشنگری مدرن شکل گرفت که سکولاریسم صورت و چهرهای عریان داشت، از این جهت ذخیره آمادهای از تبیینهای روشنفکرانه دینی برای روشنفکران ایرانی وجود ندارد تا از آن برای تأمین نیاز داخلی استفاده شود.
نکته مهمتر این است که روشنگری در ایران که در ذیل منورالفکری و روشنگری مدرن قرار دارد؛ بهدلیل رابطه خصمانه منورالفکران با مذهب، و انزوای مذهب از عرصه اقتدار اجتماعی، تا مدتها نیازی برای ارائه تفسیرهای روشنفکرانه از دین احساس نمیکرد. و به همین دلیل بهرغم آنکه روشنگری در ایران از دهه 20 بهصورت یک جریان فعال اجتماعی ظاهر میشود، تا دو دهه بعد بدون توجه به دین تداوم پیدا میکند، یعنی روشنفکری دینی با دو دهه تأخیر، یعنی از دهه 40 ظاهر میشود.
دلیل شکلگیری روشنفکری دینی در دهه 40 حضور مجدد مذهب در عرصه حیات اجتماعی پس از هفت دهه انزوا است. قیام امام خمینی در 15 خرداد، بار دیگر نیروی اجتماعی مذهبی را در سطح مرجعیت شیعه به عرصه مبارزه اجتماعی وارد کرد، و با حضور خود، قدرت انقلابی مذهب را در شرایطی که استبداد استعماری شاه فعالیتهای رقیب را سرکوب کرده بود، دیگر بار بر دیده جریان روشنفکری تحمیل کرد.
روشنفکری دینی در فرصت کوتاه حیات خود بهدلیل اینکه برخلاف اصل روشنفکری از عقبه جهانی بهرهای نداشت، بخشی از نیاز خود را از طریق تولیدات دیگر کشورهای اسلامی و بخشی دیگر را با تلاشهای بومی خود تأمین میکرد. ترجمه آثاری نظیر اقبال لاهوری، مودودی، و سید قطب و تفسیرهای انقلابی مارکسیستی نظیر جزوات آموزشی مجاهدین خلق و یا تفاسیر روشنفکرانه مبتنی بر رویکردهای اگزیستانس که با الگوگیری از روشنفکران قاره سیاه انجام میشد و همچنین رویکردهای همدلانه دینی که تحت تأثیر آموزههای برخی از متشرقین نظیر لویی ماسینیون و هانری کربن واقع میشد؛ نمونههایی از فعالیتهای روشنفکری دینی ایران است.
برای روشنفکری دینی نظیر اصل روشنفکری، چهار دوره هرچند کوتاه و حتی متداخل میتوان تصویر کرد.
دوره نخست دوره حماسه است، که از نیمه دوم دهه 40 تا نیمه نخست دهه 50 ادامه پیدا میکند، این دوره که همزمان با دوران تراژدی روشنفکری ایرانی است، دورهای است که در آن روشنفکران دینی با نشاط و پر تحرک، در آرزوی درهم شکستن بنبستی هستند که بر محیط مبارزان جامعه ایران سایه افکنده است. و لکن در کمتر از یک دهه تراژدی آشکار میشود.
حرکت روشنفکری دینی از نیمه اول دهه 50 از یک طرف در تقابل آشکار و پنهان با سنت تفکر شیعی قرار گرفته و در این تقابل متهم به التقاط میشود، و از دیگر سو، با آفت ترکیبهای خام نظریههای روشنفکرانه چپ و خصوصا مارکسیستی با مفاهیم دینی، مواجه میشود. بیانیه تغییر مواضع مجاهدین خلق، بخشی از آسیبهای ترکیبات ناهمگون تشیع با مارکسیسم را آشکار ساخت.
مشکل سومی که روشنفکری دینی با آن مواجه شد، بنبست سیاسی آن بود که با شکست حرکتهای چریکی و تسلط شاه بر مخالفان سیاسی ظاهر شد.
دوره سوم دوره افول است، این دوره با اوجگیری مجدد حرکت امام از سال 56 شروع شده و تا دوران جنگ ادامه پیدا میکند.
انقلاب اسلامی با منفعل ساختن اصل روشنفکری، روشنفکری دینی را نیز که عمدتا از جنبشهای چریکی چپ الگو میگرفت، منزوی ساخت. انقلاب همراه با حرکت سیاسی خود ذهنیت اجتماعی را دیگر بار بهسوی مفاهیم فلسفی، عرفانی و کلامی تشیع فعال میساخت و بدین ترتیب موقعیت تفاسیری را که از آموزههای انقلابی چپ الهام میگرفتند، متزلزل میساخت.
دوره چهارم، دوره دلالی است. بخشی از جریان روشنفکری دینی، در دوره تراژدی و افول روشنفکری به سنت معنوی تشیع پیوست که اینک با خصلتی انقلابی، حرکت تمدنی نوینی را آغاز کرده بود. و بخش دیگر در ذیل جریان روشنفکری، مسیر دلالی را طی کرد. عدهای از این بخش در بعد عملی یا نظیر منافقین بهصورت پیاده نظام ارتشی قرار گرفتند که آمریکا و دیگر دول غربی آن را تجهیز میکردند و یا آنکه در کشورهای اروپایی نشستهای مشترکی را با بقایای رژیم شاه برای توبه از گذشته به اصطلاح انقلابی برگزار کردند، و عدهای دیگر در بعد نظری، با یدک کشیدن عنوان روشنفکری و یا روشنفکری دینی مسیر ترجمههای مستقیم و یا غیر مستقیم را برای ورود تفاسیر سکولار و لیبرالیستی از دین هموار کردند.
تفاوت این تفاسیر با برداشتهای مقطع حماسی روشنفکری دینی در این است که اولا، فاقد خصلت انقلابی است، این تفاسیر با عنوان ایدئولوژیزدایی از دین، در حقیقت بهدنبال به خدمت درآوردن دین برای ایدئولوژی لیبرالیستی حاکم بر جهان مدرن هستند.
ثانیا، با برداشتهای سکولار و دنیوی خود، ارکان معرفتی دین قدسی را هدف قرار داده و قداست و معنویت را به حوزهای فراتر از قلمرو زندگی بشری، و حتی فهم و دریافت انسان، محبوس میگرداند.
ثالثا، تفاسیر روشنفکرانه دینی در این مقطع برخلاف تفاسیر دوره حماسی آن، از عقبه گسترده تئوریک و نظری جهان مدرن بهرهمند است و به همین دلیل حتی هنگامی که به ظاهر صورت تألیف پیدا میکند، سیرتی ترجمهای دارد. سبقت روشنفکران عرب در این عرصه موجب میشود تا روشنفکری دینی در ایران از زحمت تطبیق تفاسیر سکولاریستی و لیبرالیستی مدرن بر مفاهیم و واقعیتهای جهان اسلام نیز معاف باشد.
و بدین ترتیب در مقطع دلالی، روشنفکری دینی مانند اصل روشنفکری یک پوستین واژگونه و یا تحلیلی توخالی میشود که هر چه بر آن کوبیده شود، جز صدای سلطه جهانی، و پژواک نظریات تولید شده در فضای مربوط به آن به گوش نمیرسد. نکته مهم طول عمر این دلالی است که بیش از عصر حماسی و زمان تراژدی آن است، یک جریان اجتماعی به حسب قاعده پس از افول باید زایل شده و از بین برود، و لکن این جریان پس از افول و زوال بیش از دوره حیات خود تداوم پیدا کرده است و دلیل این تداوم قدرت و غلبه جریانی است که از پوست دباغی شده آن یعنی از عنوان باقی مانده روشنفکری و روشنفکری دینی بهعنوان پوشش استفاده میکند. روشنفکری و روشنفکری دینی در معنای حماسی انقلابی آن دیرزمانی است که مرده است، و در زیر این عنوان اینک چیزی جز منورالفکری صدر مشروطه نیست، که در حاشیه حضور و نفوذ لیبرالیسم متأخر فعالیت میکرد.
7- سنت روشنفکری حوزهای
وقتی از ترکیب روشنفکری حوزهای استفاده میشود، بیش از ترکیب روشنفکری دینی، نیازمند به ایضاح مفهومی است.
هنگامی که روشنفکری با معنای عام دین ترکیب میشود بهدلیل صورتهای مختلفی که دین در ادیان و مذاهب گوناگون میگیرد، حالتهای متفاوتی میتواند پیدا کند، و لکن حوزههای علمیه ایران با صورت خاصی از دیانت، قرین هستند که میراث اسلام و آموزههای اهل بیت عصمت و طهارت و تلاش عالمان دینی در یک تاریخ پر فراز و نشیب علمی ـ اجتماعی است. تعین تاریخی حوزههای علمیه و حضور زنده و فعال اجتماعی آن موجب میشود تا مسائل مربوط به روشنفکری دینی، در ترکیب روشنفکری حوزهای، صورت ویژه و خاصی پیدا کند.
در ترکیب روشنفکری حوزهای باید مراد از روشنفکری معلوم باشد. آیا معنای لغوی این ترکیب، مورد نظر است یا استعمالات عرفی و یا معانی اصطلاحی که در عرف خاص اهل فن و یا متخصصین علوم انسانی و اجتماعی بهکار میرود؟ و اگر معانی اصطلاحی، مورد نظر است، در معنای روشنگری و منورالفکری، یعنی معادل enlightenment بهکار میرود، و یا آنکه مغایر آن بوده و معادل با intellectuality است و اگر معادل یکی از دو اصطلاح فوق است، با توجه به تطورات تاریخی که هر یک از دو اصطلاح فوق پیدا کردهاند، مرادف با کدام یک از معانی آنها است؟ آیا روشنفکری معادلی برای معانی مدرن آنهاست و یا مرادف با معنایی است که این لغات، قبل از سیطره اندیشه مدرن داشتهاند؟
با توجه به احتمالات یاد شده، شش معادل معنایی برای روشنفکری میتوان در نظر گرفت:
اول: معنای لغوی؛
دوم: معنای مستعمل در عرف عام؛
سوم: معنای تاریخی روشنگری؛
چهارم: معنای مدرن روشنگری؛
پنجم: معنای تاریخی اینتلکتولیتی؛
ششم: معنای مدرن اینتلکتولیتی.
معنای لغوی روشنفکری، بهرهوری از فکر روشن است و در عرف عام معادل آن چیزی از قبیل زمانآگاهی و آشنایی با مسائل و حوادث واقعه و داشتن مواضع فعال اجتماعی است.
و اینلایتنمنت بهمعنای روشنگری تا قرن هفدهم در معنای معنوی و روحانی آن بهکار برده میشد، و لکن از قرن نوزدهم در معنای مدرن آن بهکار برده شد. معنای مدرن آن نظر به جریانی داشت که از قرن هفدهم آغاز شد و در قرن هجدهم به قدرت رسیده بود.
اینتلکتول، نیز مأخوذ از intellect بهمعنای عقل است و معنای آن: اهل فکر و تعقل و عقلی و عقلانی است. intellect گرچه در معنای تاریخی خود نظر به عقل کلی داشت، و لکن در معنای جدید، در ذیل عقلانیت مدرن قرار گرفته است، و این لغت در نیمه اول قرن بیستم بر جمعی از اهل قلم اطلاق شد که با رویکرد سیاسی اعتراضآمیز خود در جهت تغییر و تبدیل وضعیت موجود، تأثیرگذار بودند.
حوزه با محتوای معرفتی، ریشه تاریخی، موقعیت تأثیرگذار اجتماعی، نسبت به مبانی و مفاهیم متفاوت و گاه متناقض روشنفکری، موقع و وضعیتی خنثی و یکسان نمیتواند داشته باشد، و به همین دلیل، ترکیب روشنفکری حوزهای به تناسب معنایی که از روشنفکری مراد میشود و با برداشتی که عرف عام یا خاص از آن میکند، پیآمدهای مختلفی دارد؛ به این معنا که مجموعه فعال حوزهای، برخی از این ترکیبات را تاب نیاورده و در قبال کاربرد و استعمال آن حساسیت نشان میدهد و از برخی دیگر استقبال میکند.
اگر ترکیب لغوی روشنفکری مورد نظر باشد، حوزه میتواند خود را بهدلیل بهرهوری از کتابی که مصداق نور الهی است و برای خارج کردن مردم از ظلمات به نور نازل شده است و کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور (ابراهیم/ 2) اندیشه و فکر خود را روشنفکرانه و روشنگر بداند.
اگر روشنفکری بهمعنایی باشد که عرف عام در برخی مقاطع از آن میفهمد؛ از قبیل زمانآگاهی، آشنایی با مسائل و حوادث واقعه و برخورد مسئولانه و متعهدانه نسبت به آنچه رخ میدهد؛ حوزه، روشنگری به این معنا را نیز وظیفه و مسئولیت خود قلمداد خواهد کرد. چه این که: العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس؛ انسان زمانآگاه، مورد هجوم شبهات قرار نمیگیرد. و در این صورت، روشنفکری حوزهای به وضعیتی مطلوب دلالت خواهد کرد و بخشهایی از حوزه که از این وصف محروم باشند، در موضع اتهام خواهند بود.
و اگر روشنفکری بهمعنای روشنگری قرار داده شد؛ چه اینکه گاه به همین معنا بهکار میرود، و یا اگر روشنفکر، ترجمه intellectual باشد، روشنفکری حوزهای، ترکیبی بحث انگیز خواهد بود.
حوزههای علمیه، با محتوای معرفتی خود، و افراد حوزهای با حفظ هویت تاریخی خود، معنای مدرن دو اصطلاح فوق را بدون بازخوانی و تصرف و قرائت مجدد بر نمیتابند، و لکن با معنای تاریخی این دو اصطلاح که بیمناسبت با معنای لغوی آنها نبوده و عرف عام نیز گاه همین برداشت را از آن دو دارد، میتوانند ارتباط برقرار کنند.
در توضیح روشنفکری حوزهای، ابتدا نسبت حوزه را با معانی تاریخی دو معنای اینلایتنمنت و اینتلکتول، از دو جهت معرفتی و مفهومی و همچنین، فرهنگی و اجتماعی، و سپس نسبت آن را با دو اصطلاح مدرن این دو کلمه از هر دو جهت مزبور دنبال میکنیم.