هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
چراغ راه/ جواد محدثي
اگر زندگی را یک «راه پر پیچ و خم» بدانیم و خودمان را رونده این راه؛ در مسیر زندگی، شناخت و بینش مفید و کاربردی، برای ما یک «چراغ راه» است و «عصای دست».
اگر زندگی را یک «راه پر پیچ و خم» بدانیم و خودمان را رونده این راه؛ در مسیر زندگی، شناخت و بینش مفید و کاربردی، برای ما یک «چراغ راه» است و «عصای دست».
انسان بدون شناخت، به بیراهه میافتد و از خود، خدا، جهان، زمان، تکلیف و هدف غافل میشود.
از اینرو، پیشوایان دین، رهروان دین را به «بصیرت» و «معرفت» فراخواندهاند.
حضرت علی (علیهالسلام) به کمیل بن زیاد فرمود:
«ای کمیل! هیچ حرکتی نیست مگر آنکه تو در آن به معرفت و شناخت، نیازمندی.»1
حال، چه باید آموخت؟ چه را باید شناخت و چرا؟
قلمرو شناخت، بسیار گسترده است. گاهی در مسائل فکری، اعتقادی و جهانیبینی است، گاهی در حوزه مسائل اجتماعی و سیاسی است، گاهی در موضوعات اخلاقی، علمی، عملی، دینی و معارفی است و یا در حوزههای دیگر.
در همه موارد نیز باید شناختی داشته باشیم، برخوردار از ویژگیهای زیر:
- وسعت و همهجانبگی؛
- عمق و اصالت؛
- صحت و مستند بودن.
از سوی دیگر، چون نحوه شناخت انسان در نحوه عمل و رفتارو مواضع و قضاوتهای او مؤثر است، پس این شناخت، هرچه وسیعتر، عمیقتر، اصیلتر و درستتر باشد، بهتر ما را به هدف میرساند.
در کسب شناختها، «منبع شناخت» را هم نباید از نظر دور داشت.
پر کردن سبوی معرفت از چشمه زلال، یک دستاورد دارد، و پر کردن آن از نهری گلآلود، دستاوردی دیگر.
«آب را از چشمه باید خورد/ میوه را از شاخه باید چید.»
فرصت کم است و شناختنی هم بسیار.
پس، باید در کسب معرفت به گزینش و اولویتبندی پرداخت. چون هم دایره علوم و معارف وسیع است، هم ظرفیت ذهن و فرصت عمرمان محدود است. ناچار باید بهترینها و لازمترینها را بهدست آورد.
«فکر تو، وسعت همهچیز را ندارد، پس آن را برای آنچه لازم است فارغ و خالی ساز»2
و دریغا که بعضی ضروریها و ضرورتها را وا مینهند و به اولویتهای چندم مشغول میشوند، در پایان هم با حسرت میگویند:
برداشتهایم آنچه بگذاشتنی است
بگذاشتهایم آنچه برداشتنی است
فراگیری آنچه چندان بهکار نمیآید؛ هدر دادن عمر و مایه حسرت و افسوس است و غفلت از بایستههای آموزشی و معرفتی هم، خسارت است و زیان.
برای این راه، «چراغ بصیرت» لازم است
پینوشت:
1- یا کمیل! ما من حرکه الا و انت محتاج فیها الی معرفه (تحفالعقول، ص 119).
2- اِنّ رأیک لا یتسع لکل شیء، ففرغه للمهم (غررالحکم، حدیث 3638).
زیر پوست شهر / فرشاد مهدیپور
تاکسیها، پایگاههایی دائمیاند برای دریافت حال و هوای شهر؛ تاکسیها، محله خبرهایند و آرایشگاهها، باشگاههای تحلیل و نقد. کسی میگفت هربار به یک آرایشگاه میرود تا تحلیلهای تازه و متفاوت بشنود و مگر جز این است که اکنون، نقل این محافل، بحث هدفمندی یارانههاست و گرانیها و دیگر ماجراها. ماجراهایی که یک سر آن، نقد دولت بر سر کار است و ابراز نارضایتی از چیزی و (کمتر) اظهار خرسندی از امری دیگر. اما آنچه زیر این پوسته جریان دارد و چون در افق دید آدمیزادگان نیست، کمتر دیده میشود، تبدیل و تبا
تاکسیها، پایگاههایی دائمیاند برای دریافت حال و هوای شهر؛ تاکسیها، محله خبرهایند و آرایشگاهها، باشگاههای تحلیل و نقد. کسی میگفت هربار به یک آرایشگاه میرود تا تحلیلهای تازه و متفاوت بشنود و مگر جز این است که اکنون، نقل این محافل، بحث هدفمندی یارانههاست و گرانیها و دیگر ماجراها. ماجراهایی که یک سر آن، نقد دولت بر سر کار است و ابراز نارضایتی از چیزی و (کمتر) اظهار خرسندی از امری دیگر. اما آنچه زیر این پوسته جریان دارد و چون در افق دید آدمیزادگان نیست، کمتر دیده میشود، تبدیل و تبادل و تهاجمی است همهگیر و همهجانبه با راهزنانی که از در و دیوار وجود، روی سر شهر آوار شدهاند.
پنجره بزرگتر
ما راه را بر ماهواره بستهایم و آنانی (خانوادههایی) که دغدغه بیشتری داشتهاند، با وجود آسان شدن راههای دسترسی بدان، کوشیدهاند، مجال عرضاندام به این وسیله مخوف ارتباطی را در خانههایشان ندهند؛ اما دو اتفاق، ظاهر و باطن ما را دگرگون کرده است: نخست ماهوارهدارها و زرسالاران که نتوانستهاند از طریق راهبردهای نادرست رسانهایشان و تلویزیونهای ضعیف لسآنجلسنشینان، راهی به درون بیابند، در یکساله اخیر، با اجیر کردن برخی رفتگان، دریچههای تازهای را رو به فضای ایران گشودهاند که در مرز، کسی نتواند مانع ورود آن شود؛ تغییر شیوههای ساخت برنامهها و نزدیکشدن محتوای آنها به زندگی رایج در تهران و اصفهان و مشهد و شیراز، مهمترین گامی است که برداشته شده و میخواهد حریم خصوصی خانوادهها را تصرف کند. مجلای دومین دگردیسی، همانا قوه قاهره شبکه عنکبوتی جهانی و در رأس آن، ابوالعلم: حضرت گوگل است؛ شبکهای که ما با آسودگی خیال از پشتیبانی حاکمیتی، دستان او را گرفتهایم و کودکان و نوجوانان و جوانان و میانسالان و پیرانمان را با آن پیوند زدهایم. شبکهای که نرخ میل ما بهسوی آن در منطقه، تنها با رژیم اسراییل برابری میکند و برخی حکومتهای از درون فروپاشیده عربی. شبکهای که عرض و آبرویمان را در آن به ودیعه گذاشتهایم.
چشماندازها
اگر بتوان ماهواره را مسدود کرد، جلوی عرضه فیلمهای زیرنویس شده بدون سانسور را در حاشیه پیادهروها گرفت و با فیلترینگ، مانع از دسترسی مخاطبان به پایگاههای اینترنتی غیرمجاز شد، حتما میتوان به واکسینهشدن جمعی امیدوار بود: و عجبا که نمیتوان چنین امیدواریای داشت. و قطعا و حتما کسی مدافع تداوم مانعتراشیها در برابر تهاجم نیست؛ چگونه میتوان این سخن را به اسم همپیوندی جهانی پذیرفت که درها را باز کنیم و خودمان با آغوش گشاده، به استقبال فروپاشی فرهنگی (و بالطبع سیاسی و اجتماعی) برویم؟! ولی مسأله آن است که سلب کردن، حتی مرهمی موقتی نیز فراهم نمیآورد و آنچه ما را به پیش میبرد، آفندی است وسیع و پدافندی، گسترده. ماجراهای انتخابات 88 و روزهای سخت و سرد پس از آن، نشان داد که با وجود همه اقدامات و تلاشها، موقعیت تخریبی هیچگاه از حریف بازستانده نشد و آن شد که نباید. حرفهایتر شدن در مانعتراشی، حریف را بیشتر تحریک میکند که سدشکنی را تقویت کند و همین میشود که سیل فیلترشکنها، روانه رایانهها میشود و هر کسی میتواند آسوده (و با کمی تأمل) پذیرای شبیخون شبکههای دوردست باشد و از دسترس ما خارج شود. پشت پرده تهاجم، مفاهیمی (جذاب و رهزن) گنجانده شده که بشر از بدو پیدایش، تنیده با تبعات آن بوده و اکنون نیز تجارتجهانی روی آن حسابی ویژه باز کرده، پس تنها جانب سلبکردن را گرفتن، (وقتی آب، جوی را پیدا خواهد کرد) باختن بازی، پیش از ورود رقیب است.
سنگ بسته و سگ باز
ما راه ماهواره را بستهایم و دست اینترنت را گشادهایم؛ کودکمان را با خیالی آسوده ساعتها با شبکه مخفی هدایتشده درون خانههایمان تنها میگذاریم و فکر میکنیم او میتواند از وسوسه پیشنهادهای خناثانه موتورهای جستوجو و بازیهای آفلاین و آنلاین بگریزد و علم بیاموزد و آموزش ببیند. ذهن او را میزبان هزاران هزار صفحه لایتناهی اطلاعات بر باددهنده ایمان و معرفت کردهایم و خوش و خندان سرگرم زندگی خویشیم و امیدواریم به چشم و چراغ دیوارههای آتشینی (فایروالها) که از هرچندتایشان یکی به قیاس برخی سیاسیون پیرو شریعه سهله سمحه است و راحت و آسانگیرتر و اینجاست که موضوع از حد بستن و جلوگیری کردن میگذرد وبه کارکردهای کانون خانواده را نقشی برتر میدهد. مخاطب متعاملشده کنونی که ذهن خود را روی صفحه میزکارش (دِسکتاپ) جا میگذارد و عیناش را هم در کوی و برزن، مستعد هر بذری هست و مگر شبهه چه زمینی میخواهد از این آمادهتر. تازه بگذریم از آنکه جماعتی با قصد و نیتی نامشخص، دوستدار ورود بیمهابایند به دنیای آزاد اطلاعات و پهناهای باند آنچنانی و... موقعیتی که حتی ایالات متحده نیز در رسیدن به آن، تردید کرده و از سرعت خویش کاسته است.
تاکسیها، محلههای اخبارند و... در این محلهها، خبرها حکایت از افزایش برخی نرخها دارد؛ نرخ طلاق، فرار از خانه، اختلافات پدر و فرزندی و برخی مظاهر دیگرگسست اجتماعی دیگر. تحلیلهای آرایشگاهها هم، بیشتر اقتصاد را زیربنا میداند و مشکل را آنجا، اما مسائل عصر مدرن جهش پیدا کردهاند و زیرپوست شهر، بمبهای متحرکی در حال کارگذاشتهشدن است که انفجارشان، دیر و زود دارد، ولی... زیر پوست شهر، خبرهای بسیاری است...
پینوشت:
شامگاه چهارشنبه، گوگل، همان غول جستوجوگر اینترنتی یا ابوالعلم(!) اعلام کرد که همراه با سیاست دولت ایالات متحده، سطح دسترسی مردم ایران به سرویسهایش را گسترش داده و میکوشد، مانع از دسترسی نهادهای دولت به این محصولات شود: سیاست اعلامی آمریکا، افزایش امکان دسترسی ایرانیان به فنآوریهای اینترنتی عنوان شده است.
از شبهانقلابها تا انقلابها
با استحاله نظامهای کمونیستی در پیکره نظام سرمایهداری لیبرال، عصر انقلابهای مدرن پایان یافت و ایالات متحده بهعنوان سمبل نظام سرمایهداری کوس خداوندگاری آرمانشهر زمینی نواخت. این مرحله بیشک نقطه اوج تمدن جهانگیر غرب بود؛ نقطه اوجی که خود آغازی بر یک انحطاط بود؛ انحطاطی که بهعنوان یک سنت الهی دامنگیر همه تمدنهای بشری شده است.
با استحاله نظامهای کمونیستی در پیکره نظام سرمایهداری لیبرال، عصر انقلابهای مدرن پایان یافت و ایالات متحده بهعنوان سمبل نظام سرمایهداری کوس خداوندگاری آرمانشهر زمینی نواخت. این مرحله بیشک نقطه اوج تمدن جهانگیر غرب بود؛ نقطه اوجی که خود آغازی بر یک انحطاط بود؛ انحطاطی که بهعنوان یک سنت الهی دامنگیر همه تمدنهای بشری شده است.
انقلاب اسلامی بزرگ مردم ایران، اعلان این انحطاط بود و شروعی بر یک رستاخیر جهانی علیه امپراتوری جهانی سرمایهداری بیخدا. درست از پس این رستاخیر بود که توسعهطلبیهای نظام جهانی سطله، با ناکامیهای متعدد روبهرو و اسلام به کانون مخالفان بدل شد.
بنبست توسعهطلبی، اربابان جهان مدرن را دست بهکار سیاستهایی کرد که از وارونگی عصر آخرالزمانی بهره میبرد؛ مسخ واژهها، انقلابها و رهبران انقلابی. اینگونه بود که مفاهیم اصیل انسانی دگرگون شد، شبه رهبران انقلابی پا به عرصه زمین گذاشتند و شبهانقلابها در کشورها شکل گرفت. از اینرو جهاد و مقاومت اسلامی معادل تروریسم شد، «اسامه بن لادن» بر مسند رهبری مجاهدین مسلمان نشست و جنبشهای دستساز رنگی، لقب انقلاب گرفت.
با اینهمه سرزمین آریایی بهعنوان کانون این رستاخیز جهانی، در مواجهه با یک دهه سیاست وارونهسازی، مقابلهای جانانه کرد و آخرین شبه انقلاب رنگی را در سرزمین خود با شکست بدرقه و تصویر کاریکاتوری از یک انقلاب بزرگ را پاک کرد تا موج رستاخیز جهانی مقاومت، امیدوارانه جریان یابد و به تدریج همه کشورهای اسلامی را فرا بگیرد.
نظامهای شاهنشاهی مستبد حاکم بر کشورهای عربی، که بر مبنای اندیشههای سیاسی نادرست سلفی صورتی مشروع یافته و با حمایت جهان سرمایهداری دوام پیدا کردهاند، این سالها امواج تکاندهنده و بنیانافکن این موج را احساس میکنند و درست به همین علت است که در یک همکاری همهجانبه، انقلاب اسلامی و کانونهای مقاومت نشأت گرفته از آن را نشانه رفتهاند؛ تحریم بیمانند و تهدیدهای پیاپی علیه ایران، محاصره وحشتناک غزه و جنگ و دسیسه علیه حزبالله نشانههای ظاهری و روشن این همکاری است.
با اینهمه، موج رستاخیز اسلامی در این سالها دامنهای عظیم یافته و هر از چندگاهی پایههای نظام جهانی سلطه را به لرزه درمیآورد. انقلاب مردم تونس، بیشک جنبشی در راستای این موج عظیم و خانمانبرانداز است و نشانه حقانیت آن، جنبش خشمگینانه تودههای مستضعف علیه سرمایهداران و چپاولگران است. انقلاب تونس برخلاف آنچه از سوی ماشین تبلیغاتی صهیونیستی القاء میشود، نه یکشبه انقلاب رنگی که یک انقلاب اصیل مردمی و ضدسرمایهداری است و درست به همین علت است که موجی از وحشت را میان حاکمان عربی تحت حمایت غرب و ایالات متحده ایجاد کرده است. به همین دلیل است که اگر تلاش سیاست وارونهسازی، القاء واژههای وارونه شده، درصدد به انحراف کشیدن انقلاب اصیل مردم تونس است، سیاست مقاومت باید زدودن ناپاکیها و ناخالصیهای القاء شده در آن باشد، تا دومینوی انقلابهای مردمی بهتدریج دامن شاهنشاهان عربی و ازجمله فرعون مصر را بگیرد.
در مواجهه آخرالزمانی با شیطان، افزایش ایمان و هوشمندی ایمانی، عنصری بیجایگزین است و تلاش برای گسترش دامنه و عمق آن، نقطه مقابل القائات شیطانی است؛ عصر آخرالزمان عصر وارونگی واژههاست و فهم این وارونگی سخت و دشوار. شناخت حقیقت از پس باطل و باطل از پس حقیقت، شرط عبور از پل آخرالزمانی است و این شناخت، تنها از پی مجاهدتهای علمی و ایمانی سخت در پرتو هدایتهای پیر راه بهدست میآید