هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
چقدر دنبالش گشتم ... / محمد مهرآیین
محمد مهرآیین یک پهلوان است؛ نه بهخاطر اینکه پیش از انقلاب به گروههای مبارز - از مؤتلفه گرفته تا مجاهدین خلق - جودو و کاراته یاد میداده است؛ نه بهخاطر شرکت در عملیاتهای بسیاری علیه رژیم پهلوی و دستگیر و شکنجهشدنهای پیاپیاش؛ نه بهخاطر اینکه اسماعیلی مأمور تنومند ساواک، بعد از یکی از جلسات شکنجه و ضرب و شتم، او را از پشت روی زمین میخواباند، به دو سرباز دستور میدهد روی رانهایش بایستند و بعد کمرش را با قدرت بالا میکشد؛ یعنی بهمعنای واقعی کلمه کمرش را میشکند و نه بهخاطر اینها و نه بهخاطر خدمات پس از انقلابش و نه بهخاطر اینکه دو فرزندش در دوران دفاع مقدس شهید شدند. محمد مهرآیین یک پهلوان است، چون هنوز ایستاده است.
روز دوازدهم بهمن، یعنی روز تشریف فرمایی امام به میهن، من مسئول یکی از بلیزرهای یکشکل و یکرنگ مستقر در فرودگاه مهرآباد بودم. امام که تشریف آوردند، رانندهشان آمدند و ما را تا بیمارستان هزار تختخوابی رساندند و امام به عیادت زخمیهایی که در ایام مبارزه مجروح شده بودند رفتند. من از آنجا رفتم به مدرسه رفاه و آنجا بودم تا مدرسه برای تشریففرمایی امام آماده شد. از وقایعی که آنجا شاهد بودم دستگیری و محاکمه تعدادی از سران رژیم بود که بعد هم اعدام شدند، از جمله دو نفر از ساواکیها، یعنی «تهرانی» و «آرش» که هرگز تصور نمیکردند بهدست نیروهای انقلاب بیفتند. یادم میآید اینها به منزل ما تلفن کردند و گفتند «ما دو نفر در خانه تیمی زندگی میکنیم و وضع بسیار آشفتهای داریم، اگر قبول داری که ما تو را شکنجه نکردیم و آنها که تو را اذیت کردند ما نبودیم، از تو خواهش میکنیم بهخاطر زن و بچهمان بیا ما را خدمت آیتالله طالقانی ببر که ما از ایشان امان نامه بگیریم.» گفتم «باشد، فقط بگویید کی و کجا؟» گفتند: «بدون کلک، بدون اسلحه.» گفتم: «من اسلحهام کجا بود» و قرار شد دوباره زنگ بزنند تا با هم قرار بگذاریم و ببرمشان پیش مرحوم آیتالله طالقانی؛ که دو روز بعد فهمیدم بچههای کمیته آنها را دستگیر کردهاند. آخرینبار که تهرانی را دیدم در زندان قصر بود، آنجا بهما میگفت: «خواهش میکنم به بچههایم رسیدگی کنید، اگر من کاری کردهام، آنها که گناهی ندارند؛ من نه در شکنجهها دخالت داشتم، نه کسی را کشتهام!» اینها را که گفت به او گفتم: «در ماجرای اعدام مبارزان در تپههای اوین تو هم یک خشاب خالی کرده بودی.» تهرانی در پاسخ ادعا کرد: «خالی کردم، ولی به کسی نزدم.»
خدا همیشه و همهجا حجتی قرار میدهد. یادم نمیرود شبی را که دستگیرم کردند. از آنجا که تصورشان این بود که من مقاومت خواهم کرد، تیم کماندوهایشان را برای دستگیری من فرستاده بودند. وقتی مرا گرفتند همسر مرحومم کت من را به ساواکیها سپرد و گفت این را به شوهرم بدهید، زمستان است و ممکن است سرما بخورد. ساواکیها هم کت را داخل ماشین انداختند. با دیدن این صحنه بسیار نگران شدم؛ چراکه داخل جیب کتم کاغذ سیگاری بود که در آن شماره تعدادی از مبارزان نوشته شده بود. قرار بود شمارهها را حفظ کنم و کاغذ را معدوم کنم. احتمال داشت اینها بهدست ساواک بیفتد و لااقل 40-30 نفر از مبارزان دستگیر شوند، که در میانشان هم تعدادی از دانشجوها بودند و هم برخی از بازاریها و این خیلی برای ما بد بود. چند ماه که از بازجویی من گذشت، مرا با آمبولانس آوردند قزلقلعه. در یک چادر اجازه ملاقات با خانوادهام را دادند. من پشت یک میز نشسته بودم که خانوادهام از وضعیت پاهایم خبردار نشوند و همسر و فرزندانم طرف دیگر، روی یک نیمکت نشسته بودند. یک مأمور ساواک هم دم در ایستاده بود که حرفهای ما را بشنود. تا اینکه مأمور سیگارش را روی لب گذاشت تا روشن کند، اما هرچه فندک زد روشن نشد. با سرعت رفت بیرون که کبریت بگیرد و برگردد. همان لحظه از فرصت استفاده کردم و از همسرم پرسیدم «محتویات جیب کتم را چه کردی؟» پاسخ داد: «محفوظ است.» تعریف کرد همان لحظه که داشتم محتویات کت را پنهان میکردم، یکی از ساواکیهای بلندمرتبه که به خانهمان یورش آوردند، از راه رسید و وضعیت مرا که دید رویش را برگرداند و گفت: «آبجی، زود باش!» خدا میداند بعد از پیروزی انقلاب چقدر دنبال این آدم گشتم که دستش را ببوسم؛ چون 40-30 نفر با شناسایی از طریق آن کاغذ، دستگیر و شکنجه میشدند. میخواهم بگویم گاهی حجت خدا را در نیروهای دشمنت نیز میتوانی ببینی.
مثل شهید کلاهدوز که در میان نیروهای گارد شاهنشاهی بود، اما دلش برای اسلام میتپید.
یاد آن روزها و آن شورها / محمدسرور رجایی
در آستانه سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به رهبری حضرت امام خمینی (رحمتالله علیه)، هستیم. انقلابی که انرژی مضاعف مقاومت و پایداری را جهان اسلام تزریق کرد. جهاد اسلامی افغانستان نیز با الهام از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیش رفت و ابر قدرت شرق (شوروی) را سرنگون کرد. همسویی انقلاب اسلامی ایران و افغانستان، وجوه مشترک فراوانی دارد که پرداختن به همه آنها در این مقال نمیگنجد. اما یکی از مهمترین آنها دلبستگی دینی مبارزان و مجاهدان افغانستان به انقلاب اسلامی ایران است. حجتالاسلام والمسلمین شیخعلی احمد ذوالفقاری، از جمله طلبههای فاضل افغانستان است که در ایام نوجوانی (سال 1356) برای ادامه تحصیل وارد ایران شده است. ایشان بعد از تعطیلی حوزههای علمیه، در اوج مبارزات مردم ایران هم حضور داشته است؛ آن روزها بوده و میتواند راوی خوبی برای بازگویی این جنبههای مشترک باشد.
روزی در منزل حجتالاسلام ذوالفقاری از ایشان پرسیدم، وقتیکه امام رحمتالله علیه به ایران تشریف آوردند، شما کجا بودید؟ از آن روزها آیا موضوع جالبی بهخاطرتان مانده است که هنوز هم برایتان جذابیت خود را حفظ کرده باشد؟
در جواب این سئوال گفت:
وضعیت آن زمان لحظه به لحظه تغییر میکرد، درست مثل مسئولان رژیم پهلوی. اما اصل انقلاب و راهپیماییهای فداکارانه مردم، جذابترین موضوعی بود که هرگز از ذهن من که هیچ، از حافظه تاریخ هم پاک نخواهد شد. مبارزات مردم مسلمان ایران در آن زمان حواشی زیادی هم داشت که بعضی از آن حواشی بسیار ارزشمند هستند. بهنظر من یکی از این حواشی که فرار شاه را از ایران جلو انداخت، آتش گرفتن سینما رکس آبادان در ماه رمضان سال 1357 بود. وقتی سینما رکس آبادان آتش گرفت و بیش از 350 نفر در آن حادثه کشته شدند. اعلامیه همدردی با خانوادههای مقتولین، از سوی امام (رحمتالله علیه) منتشر شد که در آن، ایشان ضمن همدردی با آنها ساواک را در این ماجرا دخیل دانسته بودند. از آنطرف شاه هم دستپاچه شد و اطلاعیه صادر کرد تا بهزعم خود و عواملش، ذهنیت مردم را تخریب کند که ناکام ماند. اما سه مسأله که برای من جالب بود و هنوز هم جذابیت دارد بدین قرارند:
1- 26 دیماه بود که شاه از ایران رفت یا به تعبیر دیگر پا به فرار گذاشت. پس از آن مردم به خیابانها ریختند و با روشن کردن چراغهای ماشینهایشان و بوقزدنهای ممتد ابراز شادی میکردند. آن روز من هم با پای پیاده در خیابانها راه میرفتم و فریاد شادی سر میدادم، بیآن که احساس کنم من یک افغانی هستم. من بهعنوان یک مسلمان شیعه در شادی ملت مسلمان ایران خود را شریک میدانستم.
2- وقتی بختیار به قدرت رسید، در اولین سخنرانی خود گفت: من تا آخرین قطره خون خود حفظ سنگر قانون اساسی مبارزه میکنم. نخستوزیری او مصادف شده بود با زمستان 57 و بهدلیل اعتصاب شرکتهای نفت و پالایشگاهها، مردم هم برای تهیه مواد سوختی از قبیل نفت و گازوییل در پمپ بنزینها صفهای طویلی تشکیل میدادند. از سوی دیگر همین مردم در راهپیماییها هم شرکت میکردند. بختیار که بسیار درمانده شده بود، در یکی از سخنرانیهایش برای توجیه تظاهرات مردمی گفته بود: مردم از بیکاری به خیابانها میآیند!
3- ورود حضرت امام بعد از چند سال تبعید، اشک شوق همه مسلمانان را در آورد. آن روز من هم از شوق گریستم.
12 بهمن، روز بسیار خاطرهانگیزی است. آن روز من در منطقه شورآباد شهرری بودم. خیلی دوست داشتم به استقبال حضرت امام بروم، اما بهدلیل اینکه نگهبان یک کارخانه بودم، نمیتوانستم بروم، و سخنرانی حضرت امام (رحمتالله علیه) در بهشت زهرا را گوش میکردم. چون شورآباد در نزدیکی بهشت زهرا است. آن سالها مثل حالا که شلوغ نبود، میشد صداها را از فاصلههای دور شنید. یاد آن روزگار و آن شور و اشتیاق بین مردم بخیر.
پیا مک
پیامک
نظراتتان را در مورد پنجره با ما در میان بگذارید:
20-66570019 3000101177(پیامک) www.panjerehweekly.com
902****0910 ما که آخرش نفهميديم اصولگريان متنقدي مثل دکتر توکلي و نادران و... کار ديگري بهجز مخالفت با تمام برنامههاي دولت خدمتگذار و کارشکني در امور دولت دارند يا خير؟ در اکثر موارد اين بزرگواران يا صريحا و يا ضمني در حال ابراز مخالفت زیر عناوين زيباي قانون و ابراز نظر کارشناسي هستند.. 317****0919 خدا قوت! چرا اينقدر به رحيمي و مشايي ميپردازيد، ولي مهدي و فائزه هاشمي را رها كردهايد؟! 374****0917 سلام بر عزيزان پنجره، خداقوت! زيرپوست شهر از فرشاد مهديپور به دلم نشست. 598****0919 سلام بهتر نميبود. اگه در شماره 77 unthinkable را «غيرقابلتصور» ترجمه ميكرديد؟ 010****0911 مجله شما جالب نيست. «جدول» ندارد. 249****0935 سلام درست است که ما به آقاي احمدينژاد رأي داديم، ولي اين دليل نميشود که کارهاي او را نقد نکنيم. افشاگريهاي صحيح و سالم و همچنين پيگيري جريان مشايي و رحيمي به صلاح نظام است. 319****0935 وقایع اختلافيه آخر مجله صفحه بينمکي است. خدايی خودتان ميخوانيد چه حسي بهتان دست ميدهد؟! 532****0936 سلام. از مجلات خيلي خوبيد (نه عالي). لطفا در مورد وهابيت، بهاييت و... اعتقادات احمقانهشان بنویسید. در مورد «کابالا» هم که منشأ اين بدبختي است، تفسير بگذاريد. 469****0910 مجله وزينتان را هر هفته ميخوانم و آرشيوي از آن دارم، لطفا درباره شهدا، زيرکي يهوديان در تاريخ، آدرس سايتهاي اسلامي و تخصصي، اخلاق اسلامي و وظايف يک مسلمان هم بنويسيد. 412****0912 چند شماره است از کيفيت مطالب مجله کاسته شده (مخصوصا شمارههاي 78 و 79)، اين را گفتم که هشدار بدهم در صورت ادامه اين روند، ديگر بهطور منظم مجلهتان را نخواهم خريد. 094****0911 مقالات سيدمحمد روحانى در شأن مجلهتان نيست. 910****0912 همه ميدانيم که وزير راه عليهالسلام نبود و عملکرد خيلي درخشاني هم نداشت. اما در همين مجلس هشتم نيز تقاضاي استيضاح وزير آموزش و پرورش را بهطور ديگري بررسي کردند و آخر سر هم پس گرفتند. مجلس و هيأت ریيسهاش با این استیضاح پاسخ نامه احمدينژاد را دادند. 383****0912 با سلام و تشکر از زحمات شما. در مورد گزارش ويژه اين شماره که به عملکرد دکتر بهبهاني پرداخت شد:
1. ناوگان حملونقل فرسوده موجود را دست هرکسي بدهيد، عملکرد بهتري نخواهد داشت و بسياري از این اتفاقات اجتنابناپذير است.
2. اگر فردي با تجربه و علم دکتر بهبهاني نتواند وزارت راه را مديريت کند، چهکسي ميتواند؟
3. تا بهحال وزارت راه سهم بيشترين استضياح وزير را داشته و هميشه در گذشته و حال نمايندگان حول يک سري حرفهاي اکثرا تکراري است.
4. متأسفانه با تمام خوشبيني که دارم، اين عمل مجلس را سياسي ميبينم.
249****0935 سلام و درود خدا بر شما. اين هفته وقايع اختلافيه (مسابقه بزرگ سبزانديشي باجايزه) فوقالعاده بود. از آقاي مهدينژاد بيشتر استفاده کنيد. 125****0935 عاقبت نامهنگارى ریيسجمهوری به نمايندگان مجلس (گلايه نسبت به كارشكنىهاى غيرقانونى عليه دولت در مجمع تشخيص مصلحت نظام) ميشود عدم رأى اعتماد به وزير راه دولت و حذف دکتر بهبهانى به همين سادگى.