هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گفتوگو با رجبعلي زمانی رایزن سابق ایران در مصر
معنای درستی از تقریب ارائه نشده است
حجتالاسلام والمسلمین رجبعلي زمانی بیش از 30 سال است که موضوع تقریب را محور فعالیتهای خود قرار داده و در این راستا باتوجه به اشراف خوب به مبانی و آرای شیعه و سنی، موفقیتهای قابلتوجهی کسب کرده است. مسئولیت واحد اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری، دوسال حضور در کشور مصر بهعنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و هماکنون نیز معاونت بینالملل حوزه علمیه قم، از جمله فعالیتهای او در سالهای گذشته است.
حجتالاسلام والمسلمین رجبعلي زمانی بیش از 30 سال است که موضوع تقریب را محور فعالیتهای خود قرار داده و در این راستا باتوجه به اشراف خوب به مبانی و آرای شیعه و سنی، موفقیتهای قابلتوجهی کسب کرده است. مسئولیت واحد اهل سنت بعثه مقام معظم رهبری، دوسال حضور در کشور مصر بهعنوان رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران و هماکنون نیز معاونت بینالملل حوزه علمیه قم، از جمله فعالیتهای او در سالهای گذشته است.
اگرچه تاکنون در مورد تقریب تعاریف زیادی ارائه شده است، اما بهنظر میآید رویکرد دوباره برای تعریف دقیق تقریب ضروری است. تعریف شما از تقریب و وحدت بین مذاهب اسلامی چیست؟
معنای ساده تقریب نزدیکی مذاهب مختلف اسلامی به یکدیگر است برای این تقریب چهار مرحله قابل تصور است؛ سادهترین مرحله، ترک منازعات و مخاصمه و جایگزینی یک زندگی مسالمت آمیز بین پیروان مذاهب اسلامی است. بسیاری از آیات و احادیث بر این ترک مخاصمه تأکید دارند که هنوز جامعه اسلامی به این مرحله از تقریب نرسیده است؛ اگرچه کشور ما در این زمینه موفقیتهای خوبی را کسب کرده است. در کشور ما تنازع و خونریزی بین مذاهب مختلف اسلامی در حداقل میزان ممکن قرار دارد و جامعه شیعیان و اهل تسنن، زندگی مسالمت آمیز را بهخوبی تجربه کردهاند؛ در بلوچستان، کردستان، گلستان و سایر مناطق.
اما مرحله دوم و بالاتر، همکاری و تعامل بین پیروان مذاهب برای رسیدن به عرصهها و اهدافی مشترک است. این مرحله از هم زیستی مسالمتآمیز، یک درجه بالاتر است. عرصههای مشترک نیز در اقتصاد، سیاست، فرهنگ و علم است و حتی در زمینههای دینی نیز این عرصههای مشترک وجود دارد. یعنی اینکه هر یک از دستآوردهای دینی دیگری هم بهرهمند شود. در فلسفه اختلاف محسوسی وجود ندارد و برای نمونه حوزههای شیعی میتوانند دستآوردهای فلسفی خود را در اختیار علمای اهل تسنن قرار دهند. اگر علمای اهل تسنن مصر در حوزه عرفان دارای دستآوردی هستند، میتوانند در اختیار علمای شیعی قرار دهند، بنابر مشهور محیالدین عربی از علمای اهل تسنن است، اما علمای شیعه از دستآوردهای عرفانی او بهخوبی بهره بردهاند. علمای اهل تسنن نیز میتوانند از عرفای بهنام شیعه، مانند کافی بزرگ، میرزا جواد ملکی تبریزی و امام راحل بهره ببرند. در موضوع تفسیر اگرچه اختلاف وجود دارد، ولی باید تفاسیر شیعی بر جامعه الازهر ارائه شود. متأسفانه در این زمینه تلاش کمی صورت گرفته است. یادم است در دیداری که با شیخ سابق الازهر، مرحوم دکتر طنطاوی، داشتم سعی کردم تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی را که عالمانه نگاشته شده است، به ایشان هدیه کنم. البته این کار را بهصورت گستره برای عالمان فاخر مصری انجام دادم. وقتی طنطاوی این تفسیر را مشاهده کرد با احترام تکریم کرد و گفت: به این کتاب خیلی علاقمند هستم. چون در نگارش تفسیر 10 جلدیام عمدهترین بهره را از تفسیر مجمع البیان دانستهام. این نشان از بهرهگیری خوب علمای مذاهب از دستآوردهای علمی یکدیگر دارد. با یکی از علمای اهل سنت ایران صحبت میکردم، از او پرسیدم بیشترین برنامههای تبلیغی شما در منابر و خطبههای نماز جمعه چیست؟ گفت سعی میکنم آیات قرآن را در خطبههای نماز جمعه ترجمه و تفسیر کنم. پرسیدم از چه تفاسیری استفاده میکنید؟ گفت از تفاسیر مختلف از جمله تفسیر نمونه آیتاللهالعظمی مکارم شیرازی. این بهترین نمونه است که امام جمعه اهل سنت بهخاطر روان بودن و به روز بودن تفسیر نمونه، از آن استفاده میکند. البته از سوی عالمان شیعی هم تفاسیر مختلف اهل سنت مورد استفاده قرار گرفته است. این دو نمونه در موضوع تفسیر است و در سایر موضوعات نیز چنین است. متأسفانه علمای اهل تسنن اطلاع دقیقی از منابع فقهی شیعیان ندارند. با رییس گروه افتاءالازهر دیداری داشتم. در این دیدار تأکید کردم که میتوانیم از منابع فقهی یکدیگر بهره بگیریم. ایشان پرسیدند آیا شما جوامع روایی دارید؟ پاسخ دادم یک نمونهاش کتاب 20 جلدی وسائلالشیعه است که حدود 35 هزار روایت فقهی دارد. ایشان شگفتزده شدند. ادامه دادم کتاب دیگری به نام مستدرک وسائلالشیعه در 20 جلد نگاشته شده است که حدود 23 هزار حدیث فقهی را که در وسائلالشیعه نیامده، جمعآوری كرده است؛ و ادامه دادم تا رسیدم به بحارالانوار. این مورد نشان میدهد که همت بسیار کمی در معرفی منابع فقهی به یکدیگر داشتهایم. پس مرحله دوم تقریب این است که از میراث علمی یکدیگر بهره ببریم. ما میتوانیم دائرهالمعارف مشترک قرآنی بنویسیم.
با توجه به مطالبی که فرمودید، به نظر میآید عدم اطلاع علمای شیعه و اهل سنت و پس از آن عموم شیعیان و سنیها از مبانی فکری یکدیگر، معضل اساسی در ارتباط و تقریب است؟
بله. در واقع باید گفت سومین درجه از تقریب آشنا شدن پیروان مذاهب با دیدگاههای واقعی یکدیگر و مطلع شدن از مبانی و دلایل آنها و فرو ریختن شناختهای غلطی است که از یکدیگر دارند. شناختهای غلط هم ناشی از اکتفا به ادعاهای افراد معاند است. طبیعی است وقتی اهل سنت یا وهابیها تصور کنند که شیعیان مهر گذاشتن را واجب دانسته و از این طریق امام حسین را عبادت میکنند، خیال میکنند که شیعیان قصد پرستش اهلبیت را دارند. خب در این وضعیت شاید برخی از واکنشهای آنها طبیعی باشد. چراکه شناخت باطل و غلطی دارند. مثلا 10 سال قبل در ملاقاتی که بههمراه یکی از علمای اهل سنت ایران، با شیخ عبدالعزیز بن باز داشتم، از عالم سنی پرسید در ایران شیعیان چه کار میکنيد؟ این عالم پاسخ داد الحمدالله با اخوت و محبت با هم زندگی میکنیم. بن باز فریاد زد که چرا گفتی با اخوت و محبت؟ بین ما و آنها اخوتی نیست. چرا که اخوت میان مسلمانان است در حالیکه شیعیان مشرک هستند! خدای متعال فرموده است: «انما المؤمنون اخوه» و شیعیان مسلمان نیستند و مشرک هستند! چرا که آنها حضرت علی و حضرت فاطمه را میپرستند! این عالم سنی پرسید: چرا شما شیعیان را مشرک میدانید؟ بن باز پاسخ داد: چون آنها علی(عليهالسلام) را عبادت و پرستش میکنند، آیا نمیبینی وقتی بلند میشوند میگویند یا علی؟ پس آنها از علی(عليهالسلام) استمداد کرده و او را خدا میدانند! البته این موضوع را برای ایشان توضیح دادیم. این یک نمونه از شناخت غلط است. از سوی دیگر برخی از شیعیان تصور میکنند، اهل سنت دشمنان حضرت علی هستند، در حالیکه چنین نیست. آنها بهعنوان یکی از خلفا به حضرت علی احترام گذاشته و حتی نسبت به سایر ائمه احترام میگذارند. البته اهل سنت هم وظیفه دارند محبت خودشان را ابراز کنند. چون این محبت کمتر بیان و ابراز شده است، چنین ذهنیاتی در شیعیان پیش آمده است. باید در خطبهها و مقالات بیان کنند. چرا نویسندگان اهل سنت ایران، به مناسبت ولادت حضرت علی در نشریات دست به قلم نمیبرند؟ این خطای آنهاست. چرا در مراسم جشن ولادت حضرت علی (علیهالسلام) شرکت نمیکنند؟ البته انتظار نداریم آنگونه که ما معتقدیم آنها بیان کنند.
چهارمین مرحله تقریب گفتمان عالمانه بین پیشوایان مذاهب اسلامیست، در مورد اختلافات مذهبی و بهرهگیری از دلایل یکدیگر، جهت رسیدن به نقاط مشترکنظر و نزدیکی دیدگاهها. در طی 30 سال گذشته خودشبختانه تجربیات موفق و خوبی داشتهایم.
علیرغم وجود سازمانها و مراکز مختلف، چرا این بخش تقریب خوب محقق نشده است؟
این کمکاریها معلول سه عامل است. اولین و لطیفترین عامل، غفلت و عدم توجه عالمان به ضرورت وحدت است. هر مؤسسه و عالمی تصور میکند موضوع موردنظر او، اولویت بالاتری دارد و دیگر به مسئله تقریب توجهی نمیکند. آنکسی که در فلسفه، سیاست یا اخلاق وارد است، از این موضوع غفلت دارد که میتواند در همان عرصه به مسئله تقریب بپردازد. میتوانیم یکی از شاخههای فعالیت سیاسی را به اتحاد سیاسی بین مذاهب مختلف اختصاص دهیم. همکاریهای فقهی هم همینطور.
عامل دوم و مهم عدم اعتقاد و تمایل جمعی از عالمان مذاهب، بهکار وحدت و تقریب است. این موضوع ممکن است با مورد اول در تناقض باشد، ولی مسئله دیگری است. ضمن آنکه اکثریت مسلمانان معتقد به قبح اختلاف و ضرورت تقریب هستند، کم نیستند عالمان متدین از شیعه و سنی که هیچ تمایلی به تقریب ندارند، بلکه مخالف این امر هم هستند. در طول 30 ساله انقلاب عالمانی از شیعه و سنی بودند که حتی یک قدم و یک دعا برای وحدت انجام ندادند. بلکه برخی تا جاییکه توانستند علیه وحدت و تقریب سخن گفتند و پرچمداران آن را ملامت و سرزنش کردند و گاهی حامیان تقریب را به بیدینیام متهم میکنند. این افراد علیرغم تدین بسیار بالا با پیشگامان شیعه مخالف هستند. در اهل سنت نیز چنین است، شیخ محمود شلتوت در یکی از مقالات خود میگوید، من مسئله تقریب مذاهب را در مصر تبلیغ کردم، اما امان از دست عالمان بهظاهر متدین و متعصبی که من را تحت فشار گذاشتند که چرا چنین کاری کردی؟
عامل سوم استعمار و دشمنان خارجی جهان اسلام هستند که هرکجا میبینند وحدت امت اسلامی در حال تحقق است، سریع با ایجاد فتنه، باعث کندی مسئله تقریب میشوند.
بهنظر شما گره کار کجاست؟ چرا از سوی برخی از علما، مسئله وحدت اینگونه مورد هجمه قرار میگیرد؟
همانطور که بیان شد عمدهترین چالش مذهبی درون دینی وحدت و تقریب، التزامها و تعصبهای ضدوحدتی طیفی از عالمان است. در عین تدین بالای آنها باید پرسید کارشکنیهایی كه در مقابل وحدت میکنند، نشانه چیست؟ آیا میتوانیم به بیدینی یا ضدانقلابی متهم کنیم؟ در ميان مخالفان وحدت افراد با تدین بالا و کاملا انقلابی وجود دارد. مطیع انقلاب و رهبری هستنند، اما در عینحال مخالف وحدت نیز هستند. غالب مخالفان، دینداران هستند. اما مشکل از کجاست؟ مشکل از وجود یک گره در تحلیل ماست. پایبندی به مذهب را ناسازگار با حرکت وحدت و تقریب میدانند. چرا؟ چون تعریف آنها از وحدت با التزام به مذهب ناسازگار است. تعریف آنها، یعنی سازش با دیدگاههای مخالف با مذهب! سازش به قیمت انکار مواضع اصولی مذهب خود و یا به قیمت دادن سهمی از حقانیت به طرف مقابل و به نوع دیگر مخفی کردن بیان حقانیت. متأسفانه برداشت و تعریف آنها از وحدت این است و طبیعی است وقتیکه وحدت به این معنا باشد، همه علما با آن مخالف هستند. من نیز بهعنوان یک فعال در عرصه تقریب با چنین تعریفی مخالفم. من به هیچ وجه رضایت نمیدهم که ذرهای از مواضع اصولی تشیع و اهلبیت کوتاه بیاییم.
پس در پایان تعریف مجدد شما، با توجه به برداشت نادرست برخی از وحدت، چیست؟
بنده معتقدم وحدت به معنای تغییر و کوتاه آمدن از مواضع اصولی و اعتقادی نیست. آن بخش از نظريات طرف مقابل را که مخالف نظرات ائمه اطهار است، نخواهم پذیرفت. هرجا که زمینه را برای تبیین نظریه ائمه آماده ببینم، بیان خواهم کرد و هیچگاه سکوت نمیکنم.
کسانیکه ظاهرا مخالف وحدت هستند، مشکل اصلی آنها مخالفت با اصل وحدت نیست، تنها نگرانی، نکتهای است که عرض شد و باید این نگرانیها مرتفع شود.
معنای واقعی وحدت همزیستی مسالمتآمیز شیعیان با اهل سنت، همکاری در همه عرصههای مشترک و شنیدن دیدگاهها و نظرات مخالف یکدیگر، با رعایت ادب و احترام انسانی است. همه این موارد باید بدون جسارت و اهانت و تحریک عواطف و احساسات صورت گیرد.
در اینجا بر پرچمداران وحدت و تقریب لازم است که تعریف واقعی وحدت و تقریب را با کمال صراحت برای عالمان و متدینان مذاهب بیان کنند.
این موضوع البته در مورد اهل سنت نیز وجود دارد. یک عالم اهل سنت، برای وحدت با تشیع لازم نیست از فقه و اعتقادات فردی خود عقبنشینی کند، بلکه بايد مواضع خود را بدون توهین و جسارت به شیعه مطرح کند. فتوای به شرک و وجوب قتل تشیع ندهد، بلکه آرای تشیع را مطالعه و نقد کند و دلایل خود را هم عرضه کند، این معنای واقعی وحدت است.
این مسئله یک جراحی واقعی نیاز دارد تا گره کور در جامعه علمی دینی مذاهب اسلامی باز شود
تقریب بین مذاهب از ابتدا تا به امروز
مناديان وحدت / احمد نجمي
نیم قرن پیش که تشیع از سوی وهابیت تازه به قدرت رسیده، اقلیتی خارج از دین معرفی میشد، آیتاللهالعظمی بروجردی در اقدامی هوشمندانه زمینه صدور فتوایی از سوی مفتی اعظم سنیان را فراهم کرد که تا سالها بعد سند رفع اتهام در مقابل بسیاری از تهمتهای ناروا شد.
نیم قرن پیش که تشیع از سوی وهابیت تازه به قدرت رسیده، اقلیتی خارج از دین معرفی میشد، آیتاللهالعظمی بروجردی در اقدامی هوشمندانه زمینه صدور فتوایی از سوی مفتی اعظم سنیان را فراهم کرد که تا سالها بعد سند رفع اتهام در مقابل بسیاری از تهمتهای ناروا شد.
آیتاللهالعظمی بروجردی (رحمتالله علیه) در تعریف رابطه صحیح مذهب تشیع و شیعیان با پیروان سایر ادیان و مذاهب، معتقد به تقریب بودند؛ یعنی ایشان تقریب را تعریف صحیح رابطه تشیع با دیگر ادیان و مذاهب میدانستند؛ البته باید گفت که نگاه آیتاللهالعظمی بروجردی (رحمتالله علیه) به تقریب، نه نگاهی تاکتیکی، که نگاهی بر اساس مبانی فکری و نظری ایشان بود.
ایشان در کنار اصرار بر تقریب در رابطه شیعه و سنی و یا دیگر ادیان، معتقد بودند که امامت ائمه اطهار علیهمالسلام، رکن شیعه و مذهب تشیع است و نباید از آن کوتاه آمد؛ مخصوصا بر حجیت قول امامان و اهلبیت علیهمالسلام، بسیار اصرار و تأکید داشتند و حتی در مقابله با علمای اهل سنت به این اصل استناد میورزیدند و حدیث ثقلین را دلیل محکمی برای آن میدانستند.
ایشان با درایت خاص خود میدانستند كه اگر بنا شود تفاهمی در بین مسلمین ایجاد شود، باید از مجامع علمی سرچشمه بگیرد. از سوی دیگر به توان علمی جامع الازهر مصر نیز واقف بودند، لذا از امكانات و فرصتها برای رابطه با علمای مصر استفاده لازم را کردند. آیتالله فقید برای شروع این تماسها، علامه شیخ محمدتقی قمی راكه مردی دانشمند، متین و علاقهمند به اتحاد اسلامی بود بهعنوان نماینده خود به مصر اعزام داشت و مأموریت وی را تلاش جهت گسترش فعالیتهای تقریبی در مصر و تشویق علمای اسلام جهت اهتمام برای تحقق اتحاد اسلامی عنوان كرد. علامه شیح محمدتقی قمی، پیام شفاهی آیتالله را به شیخ مجید سلیم كه مقام شیخ الازهر را در آن زمان داشت، ابلاغ کرد و پیام متقابل شیخ سلیم به آیتالله بروجردی، باب مكاتبات و مراودات تقریبی بین حوزه قم و دانشگاه الازهر در مصر را باز كرد. طولی نكشید كه یكی از علمای مصر به نام شیخ حسن باقوری كه استاد دانشگاه الازهر و وزیر اوقاف مصر بود، به ایران مسافرت و با آیتاللهالعظمی بروجردی ملاقات كرد. پس از درگذشت شیخ مجید سلیم، شیخ شلتوت زعامت دانشگاه الازهر را بهعهده گرفت. وی كه از افراد علاقهمند به اتحاد امت اسلام و دارای دیدی عمیق و ژرف در مسائل تقریبی بود، ارتباط نزدیكی با آیتالله العظمی بروجردی (رحمتالله علیه) برقرار كرد و طی نامهای ایشان را برادر معظم خود خواند.