هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
بررسی مهمترین وقایع تاریخی - سیاسی دهه 80 در گفتوگو با دکتر مجتبی سلطانی
انقلاب انقلاب روزآمد میشود/ فائقهالسادات میرصمدی
فضای سیاسی و تاریخی کشور در دهه 80 سرشار از اتفاقات زیادی بود که به عقیده خیلیها مهمترین تحول، اتفاقات سال 1388 و دهمین انتخابات ریاست جمهوری بود. اما دکتر مجتبی سلطانی نظر جالبی دارد و انتخابات سال 84 را مهمتر تلقی میکند. ریشه همه درگیریها و تعارضهای 88 را در رقابت دو تفکر در انتخابات 84 میداند. مجتبی سلطانی پژوهشگر و دانشآموخته حوزه و دانشگاه در رشته الهیات، کلام و عرفان اسلامی، و علوم سیاسی است. او کتاب «خط سازش» درباره لیبرالیسم و نهضت آزادی را نوشته که سال 1367 چاپ شد. دکتر سلطانی به ما وعده داد در سال جدید چاپ بعدی این کتاب را روانه بازار کتاب کند. وی مجموعه سه جلدی «سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام» را هم با همکاری جمعی از پژوهشگران در سال 1385 منتشر کرد.
مهمترین واقعه دهه هشتاد چیست؟
بهنظر میرسد مهمترین رویداد دهه 80، «انتخابات ریاست جمهوری سال 1384» است و آنچه در این دو سال اخیر به عنوان «فتنه» اتفاق افتاده، در واقع واکنش و پاسخ انفعالی به انتخابات 1384 و پیامدهای آن است. چون مبدأ و ریشه اصلی بسیاری از تحولها و تلاطمهای سیاسی و اجتماعی اخیر به این انتخابات برمیگردد، و باید آن را نقطه عطف دهه هشتاد دانست.
معمولا ریشههای فتنه اخیر را در انتخابات 1388 میدانند اما شما به عقبتر برگشتید.
آنچه دهه 80 را از دهه قبل و بعد متمایز میکند در انتخابات 1384 رخ داد. البته آن انتخابات یک واقعه دفعی و بیمقدمه نبود. هم مقدمات نزدیک داشت که در سه چهار سال قبل از انتخابات رخ داد، هم علل و مقدمات دورتر داشت که به وقایع 16 سال بعد از رحلت امام مربوط میشد. در واقع دهه 80، دهه «تولد مجدد انقلاب»، دهه «بازگشت به صدر انقلاب»، دهه «احیای آرمانها و ارزشهای انقلاب» و به تعبیری دهه «شکوفایی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی» است؛ بهدلیل دگرگونی جدی و اساسیای که در ساخت سیاسی - اجتماعی و فضای فکری - فرهنگی جامعه شکل گرفت. البته باید تأکید کنم که نمیشود مطلقا آنچه را در قبل از آن بوده یکسره منفی دانست و هر آنچه را بعدها رخ داده یکسره مثبت تلقی کرد، اما آنچه در انتخابات 1384 رخ داد و اراده مردم برای احیای آرمانهای امام و انقلاب، در عرصه انتخابات ریاستجمهوری جلوهگر شد و قبل از آن هم در انتخابات مجلس هفتم و شوراهای دوم متجلی شده بود، تحولی بود که برای خیلیها به آن شکل قابل پیشبینی و تصور نبود. چون ادامه روند دهه 70 را روند محتومی میدانستند که نهایتا به استحاله و هضم انقلاب اسلامی در معادلات رایج جهانی منجر میشد. فرض بسیاری این بود که انقلاب تمام شده و به آخر خط رسیده است، مغایر با آنچه که در دهه 60 این اصل دائما تکرار و به درستی نسبت به آن تأکید میشد که: انقلاب اسلامی ایران، همواره تداوم دارد.
یعنی چند سال پس از پیروزی انقلاب، بحث تداوم انقلاب مطرح میشد؟
بله. همان زمان بحثهای تئوریک و سیاسی میشد که آیا انقلاب یک امر مستمر است یا یک رویداد تمام شده. دیدگاه حضرت امام و کسانیکه همعقیده ایشان بودند، این بود که انقلاب اسلامی در ذات خودش دائما «نوسازی، بازسازی و بازتولید» میشود، و حیات و نشاط و رمز موفقیت انقلاب اسلامی در «استمرار انقلاب» نهفته است.
طبق برخی نظریات جامعهشناختی، انقلابها بعد از مدتی به یک سیستم و نهاد تبدیل میشوند و نظام حاکم مولود انقلاب، پویایی خود را از دست میدهد و بهسمت دفاع از وضعیت موجود میرود و از حرکت میایستد و یا حتی روند ارتجاعی پیدا میکند.
اما انقلاب اسلامی ایران که ریشه در فرهنگ پویا و آفرینشگر اسلام ناب داشت، بهگونهای بود که با سایر انقلابها از حیث ماهیت و ویژگیها کاملا متفاوت بود. به همین دلیل اینطور نبود که جوشش، حرکت و آرمانگرایی انقلابی پس از مدتی متوقف شود و محافظهکاری و دفاع از وضع موجود، جای آن را بگیرد. بلکه افق بلند و آرمانهای متعالی این انقلاب بهگونهای است که ایجاب میکند دائما با همان روحیه انقلابی، جامعه و نظام تلاش کنند تا با تحول، نوآوری، «تداوم انقلاب و اصلاح مستمر» در درون مردم و حکومت، اهداف انقلاب را پیش ببرند. بنابراین «وضعیت انقلابی» یک «وضعیت دائمی» محسوب میشد. البته روشن است که در مصادیق و صور اجتماعی، این امر به این مفهوم نیست که شورش و تظاهرات اعتراضی و ستیز با دولت و نفی حکومت، که در دوران انقلاب ضروری است، همچنان بعد از پیروزی انقلاب هم ادامه یابد. «شرایط انقلابی» به مفهوم تداوم هرج و مرج و بینظمی نیست، آنگونه که برخی لیبرالها به نادرست مدعیاند که تداوم انقلاب یعنی تداوم آنارشی. همان انرژیای که در مبارزات انقلاب اسلامی به شکل تظاهرات و اعتصاب و نافرمانی مدنی و مقاومت در برابر سرکوب، خود را نشان میداد، همان روحیه و توان پس از پیروزی انقلاب در مبارزه با دشمنان سلطهگر و مزدوران ضدانقلاب، مقاومت در دفاع مقدس، سازندگی کشور و پیشرفتهای علمی بهکار گرفته شد. رمز پایداری و بقای انقلاب اسلامی در این است که «روحیه و آرمانگرایی انقلابی» دائما در عرصههای مختلف بازسازی شده و «نوآورانه» حفظ و بازتولید میشود.
پویایی و نوآوری ذاتی انقلاب اسلامی یعنی همین. پاسخ مناسب در قبال اقتضائات و نیازهای «زمان و زمینههای نوین» از درون انقلاب نشأت میگیرد. انقلاب ما روزآمد میشود و خودش را با سؤالهای روز متناسب میکند. این موضوع در دهه 60 یک امر بدیهی و مقبول بود اما در دهه 70 تلاش کردند بدیهی بودن «تداوم انقلاب» را زیر سئوال ببرند، مثل خیلی از بدیهیات و مفروضات دیگر. این تصور بهشدت تبلیغ میشد که انقلاب یک امر سپری شده و تاریخی است. حتی عدهای میگفتند «اشتباهی است که قبلا صورت گرفته، هزینهها و خسارتهای زیادی داشته و باید از آن عبور کرد».
فقط در دهه هفتاد؟
البته ریشههای چنین تفکری در دهه 60 بود. مثلا مهندس بازرگان گفت: «سه، سهبار غلط کردیم که انقلاب کردیم.» یا اینکه وی و برخی دیگر میگفتند «ما دعا کردیم باران بیاید، سیل آمد!» با این تعابیر نادرست و سفسطهآمیز، خسارتها و هزینههای انقلاب را بیش از منافع و دستاوردهای آن معرفی میکردند. البته در فرهنگ سیاسی غربگرایان لیبرال، نظریه انقلاب و رویکرد انقلابی، از بنیاد، مقبول نبود. همین دیدگاه در دهه 70 در سطح وسیعتری بهگونههای مختلف و متأسفانه از تریبونهای متعلق به حکومت و دولت نیز تکرار و تبلیغ میشد. آن شرایط این تصور را برای بعضی ایجاد کرده بود که دهه 70، مُهر پایان را بر انقلاب اسلامی و نظریه انقلاب زد، امید واقعی به احیای انقلاب ضعیف بود و حتی برخی بر آن بودند که احیای انقلاب، یعنی انقلاب دوباره با خسارتها و هزینههای زیادتری که جامعه ظرفیت و آمادگی آن را ندارد. خیلیها از رجعت آرمانهای انقلاب مأیوس و ناامید بودند. البته رهبر حکیم انقلاب و اندیشمندان همراه ایشان از ابتدا راهبرد خود را بر حفظ «نشاط روحیه انقلابی» و تقویت نظریه «انقلاب و اصلاح مستمر» قرار دادند. این تدابیر و رهبری امامگونه ایشان زمینه را فراهم کرد تا مردم ایران بعد از گذر از فراز و فرودهای بسیار، به هویت و آرمانهای صدر انقلاب بازگردند.
مبتنی بر این دیدگاه باید گفت که انتخابات سال 1384 اساسا و صرفا رقابتی برای جایگزینی «شخص رییسجمهوری» نبود. رقابت بین افراد نبود، بلکه صحنه انتخابات به محل «رقابت گفتمانی» و چالش دو فکر و رویکرد کاملا متفاوت تبدیل شده بود.
طرفین این چالش چه ویژگیهایی داشتند؟
یک خط و رویکرد تصور میکرد با بهرهگیری از امکانات اقتصادی و سیاسی ناشی از تصرف دولتهای بعد از رحلت حضرت امام میتواند آخرین مراحل پیروزی را بهدست آورد و سیستم مطلوب و تجدیدنظرطلبانه خودش را برای همیشه حاکم کند و از آن طرف، گفتمان وفادار به امام و انقلاب که مرهون رهبری داهیانه حضرت آقا و بلوغ فکری و فرهنگی مردم بود، احیای عدالت و ارزشهای انقلاب را مطالبه میکرد. پس از موفقیت اراده مردم در انتخاب گفتمان اصیل انقلاب در انتخابات نهم ریاست جمهوری، دهه 80 به تعبیری به دهه ثمردهی تلاشهای خالصانه و مظلومانه رهبر فرزانه انقلاب مبدل شد.
اگر دهه اول انقلاب را «دهه تأسیس نظام»، دهه دوم را «دهه تثبیت و استقرار نظام» بدانیم. این دو دهه کنار کامیابیهای فراوان، دورههای عبور مردم از امتحانها و بلایا بودند که در خلال آنها بالیدند و آبدیده شدند. بعد از دفاع مقدس، در دهه 70، آزمایش سختتر و پیچیدهتری برای مردم ایران مقدر شد تا با عبور از آن مرحله، به بلوغ فکری و عملی برسند و بتوانند آرمانهای صدر انقلاب را محقق کنند. پس دهه 80 را میتوان «دهه ثمردهی و شکوفایی نظام» در مسیر تحقق آرمانهای امام و انقلاب، دانست. در انتخابات 1384 مردم قاطعانه مقابل حاکمیت باندها و طبقه اندکشماری که بر اساس روابط مالی، سیاسی و خانوادگی قصد تثبیت نظام فرهنگی اجتماعی و سیاسی مغایر با انقلاب اسلامی و اراده اکثریت جامعه را داشتند؛ ایستادند و مقاومت کردند. و به رغم همه سرمایهگذاریهای داخلی و خارجی برای تبدیل «نظام انقلابی و اسلامی» به یک «نظام الیگارشیک و سکولار»، مردم هوشمندانه گزینه درست را انتخاب کردند.
با این تحلیل، آنچه در سال 84 اتفاق افتاد خیلی عمیقتر از تغییر در سطح مقامهای اجرایی بود. هم در داخل و هم در خارج این موضوع کاملا روشن بود و نشان میدهد انتخابات 84 یک «نقطه عطف بنیادین» بوده است؛ هم برای کسانی که بیش از دو دهه برای استحاله انقلاب اسلامی سرمایهگذاری کرده بودند، و هم برای کسانیکه تلاش میکردند انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن را حفظ کنند.
دهه 80 نشان داد که انقلاب همچنان زنده و پر نشاط است. اگر «امام راحل» نزد ما نیستند، حضور فیزیکی و جسمی ندارند، «امام حاضر» هم اندیشه امام را احیا کردند و هم روحیه و شخصیت امام را تداوم دادند. و «انقطاع ولایت» در انقلاب اسلامی صورت نگرفت؛ انقطاع ولایت بود که صدر اسلام را با سالهای بعد آن کاملا متمایز کرد و منجر به حوادث بسیار تلخی شد که اوج آن در عاشورا اتفاق افتاد. به لطف الهی و با عبرتآموزی از تاریخ اسلام، آن شرایط تکرار نشد. نهتنها انقطاع رخ نداد بلکه رهبری امام حتی یک روز هم از سر این جامعه کنار نرفت. یعنی اینطور نبود که بگوییم بعد از انقلاب اسلامی، دو رهبری را تجربه کردیم. آنچه حضرت امام میخواستند و دنبالش بودند، آرمانها و اصول امام، متناسب با زمان و اقتضائات و قابلیتهای جدید جامعه و شرایط جهانی، عینا در رهبری حضرت آقا متجلی شد. این «تداوم رهبری»، ضامن «تداوم انقلاب» بود. امام در ماههای آخر حیاتشان در منشور روحانیت تأکید میکنند: «تا من زنده هستم نخواهم گذاشت این کشور بهدست ابرقدرتها بیفتد و لیبرالها و منافقان بر مردم تسلط پیدا کنند.» و چندبار بر عبارت تا من هستم تأکید میکنند. روشن است که منظورحضرت امام این است تا وقتیکه اندیشهها، آرمانها و هویت الهی و اصیل ایشان در جامعه ایران زنده باشد، انقلاب آسیبی نمیبیند.
بنابراین باید گفت حضرت امام هنوز زنده است، منتها در کالبد وجودی حضرت آقا. هیچ تفاوت و فاصلهای بین «امام حاضر» و «امام راحل» نیست. دهه 80، دهه به ثمر نشستن رهبری حضرت امام و حضرت آقا بود. دهه 80، دهه به بار نشستن شجره طیبه و تناور انقلاب اسلامی بود، شجرهای که توفانها و آفات زیادی را از سر گذراند. میراث و دستاوردهای انقلاب سرمایهای شد تا با گذر از دهه پر تلاطم و حادثهخیز 70 بهدست نسل سوم، «تولد مجدد انقلاب» در دهه 80 رخ دهد.
مگر انقلاب مرده بود که دوباره متولد شود؟
نه. منظورم از تولد مجدد، همان احیا و تولد مکرر در اجابت مستمر به دعوت الهی است؛ یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکمْ لِمَا یحْییکمْ. آن نوع از تولد است که مولوی میگوید: از جمادی مُردم و نامی شدم، وز نما مُردم ز حیوان سر زدم/ مُردم از حیوانی و آدم شدم/ پس چه ترسم کِی زمُردن کم شدم. در بینش اسلامی رشد و کمال انسان و جامعه در گرو مرگ و تولدهای مستمر است. انقلاب اسلامی هم مشمول این تولد مستمر است، برای اینکه راکد نماند و متوقف نشود. یک نقطه عطف و برجسته این تولدها در دهه 80 بود و «ققنوس انقلاب اسلامی، راه امام و ولایت» از دل خاکستر آتشهایی که دشمن به جان انقلاب و کشور انداخته بود، دوباره متولد شد.
البته اگر این ابتلائات صورت نمیگرفت، شاید تئوری شکاف ارزشها و نسلها محقق میشد. ابتلائات دهه 70 بود که جوانان نسل سوم را با تمام وجود به انقلاب پیوند زد. آنها هم سهمی در حفظ و تداوم این انقلاب یافتند. اینان خون دل خوردند، نگران شدند، از جوانی و زندگیشان مایه گذاشتند و رنجهایی را تحمل کردند، تا مانند رزمندگان که با خونشان به انقلاب پیوند خوردند، با «خون دل» به انقلاب پیوند بخورند. آن ابتلائات و ریزشها و رویشهای این نسل جدید، زمینه تحول بزرگ سیاسی و گفتمانی دهه 80 را ایجاد کرد.
در انتخابات 84 همه جریانهای اپوزیسیون، مخالف، منتقد، لیبرال، سوسیال دموکرات، رادیکال، محافظهکار، چپ، سنتی، از جریانهایی که دارای کمترین زاویه با آرمانهای امام بودند تا آنها که در ضدیت و تقابل کامل با انقلاب بودند، همه اینها مجتمع شدند با هم، دست در دست هم دادند که آن تحول رخ ندهد. این تجمیع و تجمع که از مجموعه نیروهای مغایر و مخالف انقلاب اسلامی در انتخابات 84 شکل گرفت، بیسابقه بود. «آتشی» که در فتنه 88 روشن شد پاسخی است به «آتش فشان» اراده مردم ایران در سال 84. فتنه 88 واکنش منفعلانه و از سر استیصال به حماسه مردم در سال 84 بود.
در انقلابهای کلاسیک پس از یک دوره گاه کمتر از ربع قرن، افول و استحاله رخ میدهد، اما در ایران، 25سالگی انقلاب به دوران شکوفایی تبدیل شد. به همین دلیل میشود دهه 80 را دهه اتمام نعمت و اکمال زیبای الطاف خداوند بر مردم ایران دانست. و حتی نگرانیها، سختیها و تلخیهای قبل و بعد از فتنه 88، تشدید تحریم غرب، پیچیدگی برخی مشکلات کشور، ترور فرزندان انقلاب اسلامی و دانشمندان، و مجموعه مشکلاتی که از حیث ابعاد و گستره بعضا کمسابقه بودند، در باطن خود مایه رشد و موفقیت ملت ایران شدند. در دل همه این خوشیها و ناخوشیها آنچه خودش را خیلی برجسته نشان میدهد این است که راه امام و شهدا و انقلاب اسلامی با پویایی و توانایی بیشتر، «دوران جدید» خودش را آغاز کرد. و دهه 80 «دهه رنسانس و نوزایی انقلاب اسلامی» شد. شاید بتوان گفت یکی از آثار شکوفایی انقلاب اسلامی در دهه 80، تزریق دوباره روح امید به مسلمانان جهان عرب و خاورمیانه بود و «نسل جدید ملتهای خاورمیانه» را به نظریه انقلاب اسلامی حضرت امام ارجاع داد. پیروزی بزرگ حزبالله لبنان بر رژیم صهیونیستی و تغییر معادلات جهانی در همین دهه 80 رخ داد که نقش و سهم ایران در آنها آشکار و برجسته است. و در یک تحلیل عمیق میتوان پذیرفت که اگر وقایع دهه 80 ایران رخ نمیداد، در این زمان ما شاهد تحولات کنونی خاورمیانه عربی نبودیم. آمریکا و صهیونیزم جهانی تصور میکردند که با استحاله انقلاب اسلامی، ریشه تحولات بنیادین و اصیل و اسلامی را در جهان اسلام میخشکانند، و وقتی این پندار خام تبدیل به ناامیدی شد و این پروژه شکست خورد، الگوی موفق و سرزنده انقلاب اسلامی به سرمشق انقلابیون جوان مسلمان بدل شد. یکی از آثار تحولات دهه 80 کمک به شکوفایی حرکتهای مردمی خاورمیانه است که بهسمت ماهیت اسلامی پیش خواهد رفت و به رشد و بلوغ خواهد رسید. البته بدیهی است که این تأثیر الهامبخش و الگوساز انقلاب اسلامی فقط محصول این 10 سال نیست، بلکه نتیجه سه دهه انقلاب اسلامی است، اما قطعا این سه دهه بدون تحولات دهه 80، ناتمام و ابتر میشد. تفصیل این تحلیل فرصت دیگری میطلبد