هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گفتوگو با مجید قادری مدیر مرکز سرگرمیهای سازنده کانون پرورش فکری
بازی رایانهای بهمثابه هنر هشتم/ محمدرضا علیزاده - سیدامین میرزایي
مجيد قادري متولد 1341 در تهران، مدیر مرکز سرگرمیهای سازنده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. تحصيلات وی كارشناسی نقاشي و كارشناسی ارشد عروسكسازي است. وی فعاليتهاي خود را از آغاز انقلاب اسلامي آغاز کرده و از امام خميني (رحمتالله علیه) لوح زرين دريافت داشته است. او همچنين در دوره فعاليتش موفق به طراحي پروژههاي متعددي از جمله عروسكهاي دارا و سارا و عروسكهاي بندانگشتي شده است.
ابتدا بحثی درباره تعریف بازی و فلسفه بازیکردن داشته باشیم. بهنظر شما معنا و غایت بازی چیست؟
در حوزه بازی و اسباب بازی، واقعا دنیاهای متعددی وجود دارد که نظام فرهنگی و نظام تربیتی و آموزشی ما خیلی از آن غافل است. بخشی از ریزشهای فرهنگی و تربیتی ما به این برمیگردد که اساسا مقوله بازی و اسباببازی را هیچگاه جدی نگرفتیم. شاید به این دلیل که اینقدر بدیهی بوده، هر کسی فکر میکند که بالأخره یک دوره کودکی را سپری کرده و یک اسباببازیهایی داشته و گذر عمری داشته. به همان میزانی که بچهها را جدی نمیگیریم، مسائل مربوط به آنها را نیز جدی نمیگیریم. یکی از عوامل مؤثر، همین بحث بازی و اسباببازیها و طراحان بازی است. اساسا ما در این حوزه، کار دقیق کارشناسی نکردهایم. ما در کانون به این معتقدیم که فرآیند بازی کردن، امری خودانگیخته و فطری در تمام بچهها است و بچهها تا پایان نوجوانی دوم، بازی، قسمت عمدهای از فعالیتشان است. در دوره نونهالی و خردسالی و کودکی که اصلا زندگی بچهبازی است. همه چیز را بازی یا بازیچه میبیند که علتش تخیل بسیار قوی است و تعاملی که دائما در کنجکاوی حین بازی میتواند دنیای اطراف خودش را بشناسد و ارتباط برقرار کند.
همین امر باعث شده که من گاهی خودم که صحبت میکنم، همیشه این هشدار را به مادران میدهم که آنها بایستی تعامل خود را با کودک بهعنوان یک همبازی حفظ کنند. در واقع اولین همبازی کودک، مادرش است. باید اصول و قاعده بازی با کودک را ببیند که بتواند ارتباط برقرار کند و نیازهای کودکش را فراهم سازد. از بدو تولد تا همینطور که کودک رشد میکند.
اساسا بازی کردن، شرط سلامتی کودک است. هر کودک و نوجوانی که میبینید بازی نمیکند، دو نوع بیماری ممکن است داشته باشد: یا بیماری و گرفتاری روحی دارد و دچار یک هیجان روحی شده، مضطرب است، ترسیده، کسی تهدیدش کرده، از چیزی نگران است که این عامل، مانع از بازی کردنش میشود. یا اینکه یک مشکل بالینی دارد: سرما خورده، تب کرده، چیزی خورده، دلدرد دارد، از جایی پریده و پایش درد میکند. وقتیکه برداشت این است که بازی کردن شرط سلامتی کودک است، پس باید این شرایط را بهوجود آورد. در واقع از خصوصیات و ویژگیهای انسانی این است که نوزادان و نونهالان همیشه تحت حمایت هستند تا بتوانند به توانایی برسند؛ برخلاف حیوانات که خیلی سریع مستقل میشوند و به صورت غریزی میدانند که چگونه خودشان زندگی خود را سپری کنند. چون تحت حمایتند، این نیاز باید از همان اول شناخته شود.
نکته بعدی اینکه اساسا در حوزه بازی و اسباببازیها، آیا دستهبندیای وجود دارد؟ وقتی که میگوییم «بازی»، این نوع فعالیت و این روند آیا دستهبندیای دارد؟ وقتی میگوییم «اسباببازی»، آیا همه اسباببازیها بهصورت بدیهی اسباببازی هستند؟ واقعا تنوع زیادی دارد، هم بازی کردن و هم اسباببازیهایی که به فرآیند بازی کمک میکنند. این تنوع را اگر خانوادهها ندانند و فرهنگ عمومی مردم در این حوزه ارتقاء پیدا نکند، بچهها هم خیلی از فرصتها را در روند رشد از دست میدهند، و هم ممکن است از طریق بازیها و اسباببازیها لطمه بخورند. مثلا اگر بچهای از نظر ویژگیهای شخصیتی درونگرا باشد، اگر او را درگیر بازی رایانهای بکنید، دارید او را دقیقا به قهقرا میکشید. از طرفی افسردگیهای عمیق و اضطرابهای عمیقی را در او بهوجود میآورید. بنابراین هر بازی رایانهای نباید در اختیار او قرار بگیرد و از هر دورهای هم نباید در ارتباط با این بازیها باشد. یا مثلا اگر بچهای بیشفعال باشد - که ویژگیهای شهرنشینی و کلانشهرها، نوع تفریح، نوع تعاملات، فستفودها (که جزئی از فرهنگ تغذیه شهری شدهاند) باعث تحریک زمینههای بچههای بیشفعال میشود - شما نمیتوانید به بچه بازیهای اکشن و پرتحرک و اسباببازیهایی که هیجان او را به اوج میرساند، مثل تفنگ و شمشیر و مسلسل بدهید. با دادن این وسیله، او را بیش از پیش در معرض خطر قرار میدهید. نهتنها او بلکه اطرافیانش را نیز در معرض خطر قرار میدهید. قاعدتا ما توصیه میکنیم که این نوع بچهها باید در معرض اسباببازیهایی باشند که جمعی و قانونمند هستند. چون بچههای بیش فعال را معمولا جمع نمیپذیرد و خودشان نیز درگیری ایجاد میکنند.
از دوره نوزادی تا نوپایی، حواس بچهها دارد به سرعت رشد میکند و ما بایستی امکان تجربههای متعدد در ارتباط با حواس بچهها را فراهم کنیم. چه حواس شنیداری، چه بویایی، چه چشایی و لامسه. برای همه اینها در دنیا اسباببازیهای مختلفی طراحی شده که مخصوص این دوره سنی است. ثابت هم شده که بچهها در هر دوره سنی، با توجه به تجربه بازی و اسباببازیهای مناسبی که دارند، از نظر شخصیتی و جسمانی سلامتترند و بالطبع دورههای بعدی را بهخوبی طی میکنند و در نهایت در دوره آغاز جوانی شخصیتهای بسیار محکم و بچههای بسیار باهوش و توانمندی هستند که میتوانند مسائل خود را حل کنند و در حل مسائل دیگران نیز مشاور خوبی باشند.
نکته دیگری که در بازی و اسباببازی وجود دارد، بحث فرهنگی است. اسباببازیها و حتی بازیها (مخصوصا از نوع الکترونیکی و رایانهای) در دنیای امروز بهعنوان یک رسانه شناخته میشوند. من نزدیک چهار سال است که تعبیرم از بازیهای رایانهای، «بازیهای رایانهای بهمثابه هنر هشتم» است. اگر ما تا ۵۰ سال پیش فکر میکردیم هنر هفتم سینما است که اوج هنرها محسوب میشود و جمیع هنرها در دل این هنر - صنعت جمع شده، اکنون میتوان گفت که هنر هشتم نیز شکل گرفته و آن بازیهای رایانهای است. البته تمایزهایی هم وجود دارد که به چه علت مدعی این هستم که بازیهای رایانهای تلقی بالاتری به معنای هنر هشتم دارند.
بچهها از طریق اسباببازیها در دنیای امروز، ناخودآگاه میتوانند تأثیرات فرهنگی بگیرند، بهگونهای که در رفتارشان نیز اثر بگذارد. بهنظر من، کالایی را کالای فرهنگی تلقی میکنیم که دو اثر پیاپی داشته باشد: در نگرش و جهانبینی کاربر تأثیر بگذارد، بهگونهای که در رفتار او این نگرش را بتوان دید. پس ما باید خیلی دقت کنیم که چه فرهنگی را میخواهیم به بچههایمان بدهیم. مخصوصا ما که مدعی یک جامعه آرمانگرای متدین هستیم، به باورهایی معتقدیم و صنعت اسباببازی هم داریم. این در حالی است که بیش از ۹۵ درصد اسباببازیهایمان از خارج وارد میشود. یعنی اینکه ما داریم ۹۵ درصد فرهنگ غرب را از طریق اسباببازی به بچهها تزریق میکنیم که خیلی از آنها میتواند با باورهای ما، مغایرتهای فرهنگی مستقیم داشته باشد و بعضی نیز ممکن است نداشته باشد. اما چون آن «خیلی»ها در دسترس بچهها هست و ما شاهد این هستیم که جامعه کودک و نوجوان ما در هر نسل دچار تغییر میشود، تحت تأثیر آنها از نسل قبل فاصلهها و شکافهای زیادی پیدا میکنند. با توجه به اینکه من ۳۰ سال است درگیر حوزه دنیای بازی و اسباببازی هستم، معتقدم که یکی از ضروریات فرهنگی ما برای نسل آیندهساز، این است که در حوزه صنعت اسباببازی مستقل شویم. از نظر من این موضوع به خیلی از صنایع اولویت دارد. چون در واقع کارکرد و عملکرد اسباببازی با نسل کودک و نوجوان است که اینها آیندهساز هستند. شما نمیتوانید منکر شوید که وقتی پسربچهها درگیر کاراکترها و شخصیتهایی هستند که از طریق انیمیشن و سینما معرفی میشوند و از طریق اسباببازی در دنیای آنها تثبیت میشود (مانند عروسک اسپایدرمن، عروسک بتمن، عروسک سوپرمن و ... و برای دخترها عروسک باربی و...)، اینها الگوهای رفتاری و فرهنگی خودشان را از طریق این کالاها به مخاطب خودش القا میکنند. در این حوزه ما شخصیتسازی نمیکنیم، در نتیجه از آن طرف تولیدات این دنیا را پر میکند و فرهنگ غلط و منحط و کاملا غیرمنصفانه غربیها را انتقال میدهد. چرا میگویم غیرمنصفانه؟ به این دلیل که اینگونه القا میکند که اگر قرار است معضلات اجتماعی جامعه حل شود، نه پلیس میتواند حل کند و نه مشارکتهای مردمی و مشورتهای مردمی و نه همتهای عقول و ائتلافهای ذهنی آن جامعه، مگر کسی مانند سوپرمن. در صورتیکه در فرهنگ اعتقاد دینی ما، این مشارکت و عقل و صاحبان اندیشه هستند که معضل را شناسایی میکنند و به همت مردم مسأله را حل میکنند. حال چرا غربیها این کار را میکنند؟ چون میخواهند جامعه مخاطبشان جامعه منفعلی باشد. شما هنگامی میتوانید در ارتباط با جوامع بشری مدیریت جهانی بکنید که آنها منفعل باشند و هرچه بگویید، تبعیت کنند. من معتقدم که اسباببازیها انتهای حلقه جریان فرهنگی غرب در حوزه کودک و نوجوان هستند. یعنی این حلقه از شعر و قصه و انیمیشن و نمایش و سینما شروع میشود و با اسباببازی تمام و تثبیت میشود. ما در یک جامعه دینی با یک تاریخ بسیار عمیق در این حوزه مواجه هستیم، ولی میبینیم که بهراحتی از طریق مجموعه داستانهای هریپاتر، بعد انیمیشن هریپاتر، بعد مجموعه فیلمها و سریالهای هریپاتر، بعد بازیهای رایانهای هریپاتر، و بعد عروسکهای شخصیتهای هریپاتر، جریان شیطانگرایی و اتکاء به جادو و جادوگری برای حل مسائل مبتلابه جامعه به جای اینکه از عقلمان استفاده کنیم معرفي ميشود، و این عصای جادویی و اوراد هستند که میتواند مشکلات را حل کنند. شما میدانید که ما در حوزه اعتقادی چه احکام سختی برای سحر و جادو داریم که کسی که سحر و جادو میکند، جزایش اعدام است و کسی که از این طریق بخواهد مسألهای را حل کند، گناه کبیرهای را انجام داده است. حال متأسفانه میبینیم که بهراحتی در حاشیه تمام اماکن متبرکه (حضرت عبدالعظیم، مشهد، قم، ...) و در بازار عصای جادویی هریپاتر میفروشند. گویی متوجه این معنا نیستیم که از طریق این اسباببازیها، با دستان خودمان این ارواح طیب کودکان و نوجوانان خودمان را داریم پلید میکنیم.
اما از جنبههای ایجابی، ببینید که در ارتباط با آرمانهای اعتقادی و تربیتی چه فرصتهایی را میتوانیم از طریق بازی و اسباببازی بهوجود بیاوریم، اما میبینیم که این فرصتها را از دست دادهایم. حداقل بعد از انقلاب سه نسل این ریزشها را داشتهایم و این فرصتها را از دست دادهایم. به همین دلیل است که اگر ما بخواهیم یک جامعه توانمند داشته باشیم، باید به طراحان بازی اهمیت بدهیم. بحث طراحی بازی تقریبا در کشور ما اصلا مطرح نیست.
تعریف بازی بهطور مشخص چیست؟ چه چیزهایی را میتوان بازی نامید؟ چه چیزهایی اسباببازی محسوب میشوند؟
اولا همانطور که عرض کردم، بازی یک امر فطری و غریزی است که به صورت طبیعی در وجود هر انسانی وجود دارد، تا کودک بتواند سریع خود و دنیای پیرامون خودش را بشناسد. هر نوع شناختی که نوزاد نسبت به دنیای پیرامون خود کسب میکند، در واقع دارد خود را میشناسد. بحثهای دیگری نیز در ارتباط با بازی وجود دارد. مثلا بازی زمینه ارضای کنجکاوی بچهها را فراهم میکند. یا این شعار معروف که کودکان از طریق بازی میآموزند. یعنی دنیای شناخت بچهها نسبت به اطرافشان بازی است. حال ما به فعالیتی بازی میگوییم که اولا خودانگیخته باشد، یعنی کاملا با میل و رغبت خود فرد باشد، و بعد متعهد به یک مقصد خاص نباشد. چون اگر تعهدی در این موضوع باشد، دیگر این فعالیت بازی تلقی نمیشود، بلکه «کار» محسوب میشود. یعنی بگوییم شما این کار را انجام بده تا این پاداش یا مزد یا جایزه یا امتیاز را داشته باشی. بچهها اصلا اینطور نیستند. بچهها اساسا دنیا را بازیچه میدانند و همه کس اطراف خود را همبازی میبینند. چون قدرت تخیل خیلی قویای هم دارند، این جایگزینی را بهراحتی انجام میدهند.
حال بچهها برای چه بازی میکنند؟ چون میخواهند خودشان و دنیای اطرافشان را بشناسند. ما نقش اسباببازیها را بهعنوان یک کاتالیزور در این حوزه میبینیم. یعنی اگر میگوییم باید تلاش کنیم که بچهها از دوره نوزادی تا چهار پنج سالگی درگیر بازیهای حرکتی - مهارتی و اسباببازیهایی باشند که حواس آنها را تقویت کند، به این دلیل است که میتوانند تجربههای زیادی از دنیای پیرامونشان داشته باشند. این بایستی با برنامهریزی باشد تا بتوانیم از سرعت رشد بچهها حداکثر بهرهبرداری را بهنفع خودشان داشته باشیم. در واقع بچهها هر چه بیشتر تجربه کنند، توانمندتر میشوند و بهتر میتوانند نسبت به دنیای آینده و مسئولیت نسبت به آن و نیز نسبت به خود و اجتماع اطرافشان مدیریت داشته باشند. این هم جزو همان اصول است که بچههایی که بیشتر با اسباببازیهای متنوع در دورههای سنی مختلف تجربه دارند، توانمندتر و سالمتر هستند. به همین خاطر در دنیا انواع و اقسام اسباببازیها بهوجود آمده تا بچهها قوای حسیشان را تجربه بکنند. جعبهها و بستههایی بهوجود آمده که بچهها بتوانند تفاوت رنگها، تفاوت جنسیتها و تفاوت بافتها را تشخیص دهند. یا اینکه از طریق آنها بتوانند مهارت حرکت بین چشم و دست را بهدست آورند. عدم انطباق حرکت بین چشم و دست، و چشم و پا در راه رفتن، از معضلات بچههای دبستانی و پیش دبستانی است که از طریق بازی و اسباببازی بهراحتی میتوانند بهدست آورند. مخصوصا در دنیای غرب در این زمینه خیلی خوب کار کردهاند. در واقع با مبانی داد و ستد قبل از اینکه وارد مدارس شوند آشنا هستند. ارزش پول و اینکه در ازای پول چه فعالیتها و خدمات و کالاهایی را میتوانند بخرند، آنموقع درک میکنند. یا مشاغل را خیلی زود میفهمند. به همینخاطر خیلی زود به گرایش شغلی خود میرسند.