هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
انقلاب اسلامی و طرح خاورمیانه بزرگ/ دکتر جواد منصوری
تحولات سریع و با اهمیت در خاورمیانه و شمال آفریقا، بهویژه در مصر، یکی از موضوعات تأثیرگذار در جهان اسلام در سطح بینالمللی و بحثانگیز در سال 1389 بود؛. از اینرو ارتباط این وقایع و «طرح خاورمیانه بزرگ» در محافل سیاسی و اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و در مورد آینده منطقه، دیدگاههای متفاوتی ارائه شد.
اهمیت و نقش خاورمیانه زمانی روشن میشود که بدانیم این منطقه مرکز دنیای قدیم است، جایی که منطقه خلیجفارس در دل آن قرار دارد و به منزله مرکز زمین (هارتلند) شناخته میشود.
در این منطقه فقط مسأله نفت نیست که اهمیت دارد، بلکه اگر به اطلس جهانی نظری کنیم، متوجه میشویم در هیچ جای دیگر، اقیانوسها تا این حد در آفریقا و ارواسیا رخنه نکردهاند. اقیانوس هند با دو بازوی خود در دو منطقه «دریای سرخ» و «خلیجفارس» و همچنین اقیانوس اطلس از راه «مدیترانه» و «دریای سیاه» در این منطقه قرار دارند. میان دو اقیانوس که به یک اندازه از سواحل آفریقا و آسیا فاصله دارند، سرزمین باستانی «اور UR» در مصب رودخانههای دجله و فرات قرار گرفته است. این منطقه از هر جهت حساسترین منطقه دنیای قدیم است. هرگونه آشفتگی که بر اثر عوامل بیرونی در این منطقه پدید آید، پیامدهایی برای دو قاره اروپا و آفریقا خواهد داشت. تحولاتی که در این منطقه ایجاد ميشود، مانند سنگی است که در دریاچه آبی میافتد و ما امواج آن را در تمام سطح دریاچه مشاهده میکنیم.
از آن هنگام که آمریکاییها ناوهای جنگی خود را در سال 1845 به بنادر ژاپن گسیل کردند، سیاست واشنگتن بر این پایه استوار بوده که سرپلهایی در این سواحل دنیای قدیم ایجاد کند. به همین سبب آنها در سال 1898 به فیلیپین، در سال 1945، به ژاپن و سپس به کرهجنوبی و متعاقبا به ویتنام نفوذ کردند. البته سرپلها معمولا سرزمینهایی را در برمیگرفت که دارای سطح بالایی از توسعه بودند. لیکن منطقه حساس مورد نظر آمریکا، همواره در کنارههای اورآسیا قرار داشت. کنارههای اقیانوس هند و خلیجفارس دقیقا در محل تلاقی محورهای بزرگ ارتباطی زمینی، که خاور دور را به آفریقا و هند متصل میکند، قرار دارد.
در کرانههای خلیجفارس، جهان اسلام به دو نیمه تقسیم شده، نیمهغربی که تا اقیانوس اطلس گسترش یافته و نیمه هند و ایرانی که از کوهستانهای ایران شروع میشود و با گذر از پاکستان و بنگلادش تا اندونزی و فیلیپین، پیش میرود. بنابراین، هر قدرتی اینجا استقرار یابد، به صرف همین واقعیتها، میتواند بهعنوان پشتیبان، تهدیدي همهجانبه برای کشورهای خاورمیانه، بلکه در ورای آن خطری برای اروپا، شبههقاره هند و آفریقا، محسوب شود. وانگهی چنین امری میتواند پیش طرح تکوین جبهه سومی را مقابل قدرت نظامی روسیه، تشکیل دهد و خطوط جبهه ایالات متحده را در ترکیه و در برابر روسیه، تقویت کند و بر کشورهای مصر، سوریه، ایران و نیز اروپا و ژاپن فشار وارد کند.
موقعیت ژئوپلتیک منطقه
باید به این توجه کرد که 70 درصد از انرژی، در قرن بیست و یکم همچون امروز، از نفت تأمین میشود. در آینده نزدیک، جهانیان شاهد خواهند بود، کشورهای قدرتمند بهجای توجه محض به «ژئوپلتیک» عموما به «ژئواکونومیک» روی آورده و سعی میکنند به مناطق حساس جهان بهجای نگرش سیاسی ـ نظامی توجهی سیاسی ـ اقتصادی داشته باشند. برای اینکه انرژی از محل تولید، صحیح و سالم به محل مصرف برسد، تأمین امنیت منطقه، بسیار اهمیت دارد. این امنیت معمولا تحمیلی است. همانطور که در قرن اخیر شاهد برقراری آن در خاورمیانه و خلیجفارس، به بهانههای مختلف، توسط ابرقدرتها بودهایم. آنها سعی میکنند این امنیت را بهنفع خودشان، یعنی صدور نفت با قیمت بسیار ارزان و بدون وجود مانع بر سر راه صدور آن ایجاد کنند. طبیعی است این اقدام برای کشورهای دارنده نفت هم خوشایند نبوده و همین موضوع باعث نزاعهای فراوان بین دارندگان انرژی و ابرقدرتها شد و در آینده هم میشود.
با اینکه حوزه خلیجفارس هنوز بزرگترین منبع انرژی را در خود جا داده، لیکن با گشایش حوزه بزرگ خزر بر روی جهان، از اتکای انحصاری بسیاری از کشورهاي مصرفکننده عمده انرژی، به نفت خلیجفارس کاسته شد. این امر برای کشورهای مصرفکننده، بسیار حائز توجه خواهد بود. با شکلگیری جمهوریهای آسیای مرکزی و قفقاز، این حدس حداقل در بین عدهای تقویت شده که ایران اهمیت گذشته خود را بهدلیل عقب کشیده شدن مرزهای شوروی، از دست داده، ولی برخی دیگر پیشبینی متفاوتی دارند. آنها بر این باورند که با قدرت گرفتن و گسترش دامنه اسلام سیاسی، ژئوپلتیک ایران گسترش یافته و قرار گرفتن بین دو منطقه نفتخیز خزر و خلیجفارس و مسئله انتقال انژری، اهمیت ایران را دو چندان کرده است. بهطوری که نادیده گرفتن این کشور در نظام آینده جهانی، امری غیرممکن خواهد بود و اینجاست به یاد زمانی میافتیم که به استناد تاریخ، ایران دارای موقعیت تمدنی و گذرگاهی (جاده ابریشم) بود و این موقعیت، مسائل فراوانی را برای امنیت داخلی و خارجی ایران، ایجاد میکرد. همه این مسائل و مطالب، عواملی هستند که تأثیر عمدهای بر امنیت جمهوری اسلامی ایران میتوانند داشته باشند. با تبدیل شدن ایران به گذرگاه انرژی، حوزه دریای خزر و پیامدهای سیاسی و اقتصادی که از این بابت نصیب ایران میشود، میتوان جایگاه ایران را بهعنوان یک قدرت منطقهای ثبت و حتی آن را به یک قدرت فرا منطقهای، تبدیل کرد.
در ایران با همه تلاشهایی که بعد از پیروزی انقلاب در جهت تقلیل وابستگی کشور به اقتصاد نفتی برای ایجاد امنیت سیاسی و اقتصادی صورت گرفته، هنوز انرژی حرف اول را میزند و تمام ارکان اقتصادی ـ سیاسی و حتی بسیاری از امور امنیتی کشور به نوعی وابسته به نفت هستند! متأسفانه حدود 80 درصد درآمدهای ارزی و 40 درصد عایدات دولتی کشور، از محل درآمدهای نفتی تأمین میشود و این وابستگی شدید باعث شده که ثبات اقتصادی و سیاسی کشور، دچار چالش شود و با مقوله انرژی، پیوندی عمیق بخورد. اگر به ریشهها و علل کودتای 28 مرداد 1332 نگرشی عمیق شود، متوجه خواهیم شد که حتی مشروعیت سیاسی حاکمان و شکست حکومتها با مقوله انرژی پیوند خورده و این مهم را به ما یادآوری میکند که در جهت ثبات اقتصادی و سیاسی و امنیتی، باید تلاش کرد و از وابستگی به نفت کاست و به درآمدهای باثباتتر روی آوری شود.
با توجه به این مطالب چنین برداشت میشود که نفت و انژری ـ از جمله انرژی هستهای ـ که علی الاصول باید صرفا یک مقوله اقتصادی تلقی شود، اینک بیش از همیشه بهعنوان ابزار و اهرم فشار درآمده و از سیاسیترین موضوعات شناخته میشود، همچنانکه کوچکترین تغییرات و تحولات انرژی در دنیا، بهجای درج در صفحات اقتصادی، در صفحات سیاسی روزنامهها با تیتر درشت، عنوان میشود. بههر حال تحولات و دگرگونیها، شرایط جدیدی را در نظامهای بینالمللی ایجاد کرده که از آن بهعنوان «دوران گذار» یاد میکنند. یعنی دورانی که در واقع هیچ ثبات و دوامی در روابط بین دولتها و عرصه و نظام بینالمللی تعریف نشده است.
بنابراین برای احتراز از این تهدیدها و چالشهای بینالمللی و ایجاد آمادگی برای ورود به بازارهای جهانی قرن بیست و یکم، درک شرایط بهوجود آمده در عرصه بینالمللی و پیشبینی تحولات آن و همچنین استفاده مطلوب از انرژی ـ چه در جهت استخراج و چه در جهت انتقال آن ـ امر انکارناپذیری است.
اهداف طرح خاورمیانه بزرگ
«ژنرال کالین پاول» وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده که در امور خاورمیانه کارشناس شناخته شدهای است و در زمان جنگ دوم خلیجفارس ریاست ستاد مشترک ارتش ایالات متحده را بر عهده داشت؛ 22 آذر 1381، در بنیاد «هریتیج» با ایراد یک سخنرانی، طرح آمریکا برای خاورمیانه بزرگ و علل ارائه آن را اعلام کرد. البته این طرح با عناوین گوناگون به کرات از سوی مقامات مربوطه آمریکایی بهویژه در طی دو سال دوره اول ریاست جمهوری بوش دوم، ارائه شده بود. اما جامعیت و رسمیت سخنان «پاول» را نداشت. او گفت: «آنچه اهمیت دارد این است که ما 50 سال تلاشهای خود را برای کمک به مردم خاورمیانه، متمرکز کرده بودیم و افتخار میکنم بهعنوان رییس ستاد ارتش آمریکا در خاورمیانه، خدمت کردهام و آن هنگام که آمریکا با رهبری نیروهای ائتلاف بینالمللی، موفق شد که عراق را از خاک کویت اخراج کند، من در خاورمیانه خدمت میکردم. اما مقابل آمریکا و سیاستهای آن در خاورمیانه، چالشهای زیادی وجود دارد و هر یک از چالشها و تهدیدها بر منافع ملی ما و منافع ملتهای منطقه تأثیر میگذارد و لذا ما با این چالشها و تهدیدها مقابله خواهیم کرد و در این زمینه پافشاری و عزم خود را استوار ساختهایم.»
اسراییل و طرح خاورمیانه بزرگ
از نظر استراتژیستهای ایالات متحده و اسراییل، صحنه اصلی نبرد جهانی با اسلام سیاسی، در حوزه خاورمیانه بزرگ قرار دارد. اضافه کردن لفظ «بزرگ» به «خاورمیانه» برای در بر گرفتن کشورهای مسلمان فراتر از خاورمیانه است.
با این دیدگاه برای دستیابی به «امنیت مطلق» مقابل این تهدیدها، باید نبرد روی «ریشههای تروریسم» در خاورمیانه متمرکز شود! در نگرش آمریکایی- اسراییلی، اجرای طرح خاورمیانه بزرگ، بهطور دقیق دنبال تحقق «امنیت و ثبات» در این حوزه گسترده جغرافیایی متشکل از کشورهای مسلمان است. نتیجه عملیاتی تحقق «امنیت و ثبات» در خاورمیانه بزرگ، قبل از هر چیز «امنیت برای بقای اسراییل» و «تثبیت هژمونی ایالات متحده» در منطقه است که البته ثمره نهایی آن هژمونی جهانی آمریکا خواهد بود.
هسته مرکزی طرح خاورمیانه بزرگ عبارت از تغییر وضع موجود و جایگزینی فرهنگ و ارزشهای آمریکایی، با هدف مشابهسازی و یکسانسازی فرهنگی، اقتصادی و ادغام در بازارهای جهانی لیبرال سرمایهداری است.
پیش از این در دوران جنگ سرد، تهدیدات برای ایالات متحده، بیشتر در گسترش نفود شوروی و کمونیسم در منطقه و گسترش ناسیونالیسم افراطی عربی و به خطر افتادن کنترل نفت در منطقه بود. اما در شرایط فعلی ظهور جنبشهای سیاسی اسلامی ضداسراییلی و ضدآمریکایی، در سرزمینهای اشغالی لبنان و تسری آن به مناطق خاورمیانه بزرگ، از جمله تونس، مصر، لیبی، یمن، بحرین و اردن تهدید جدیدی محسوب میشود.
بهدنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران «اصل قرار دادن آموزههای دینی اسلام در اداره جامعه و حکومت» و اصل موضعگیری غیرقابل انعطاف نسبت به اشغال سرزمینهای متعلق به مسلمانان، تبدیل به مهمترین تهدید امنیتی ضد بقا و موجودیت رژیم صهیونیستی، بهعنوان مهمترین متحد کاخ سفید شده است.
بر این اساس طرح خاورمیانه بزرگ، برای نبرد با ریشههای تهدید در قبال تلآویو ـ بهعنوان متحد اصلی واشنگتن – مبتنی بر تغییر بنیادین منطقهای است که آن هم شامل پیگیری همزمان تغییر رژیم حکومتهای چالشگر و الهامبخش و تغییر ساختار فرهنگی و اجتماعی و دینی تمام کشورها، با عنوان اصلاحات و توسعه دموکراسی است. بدین ترتیب طرح اصلاحات ایالات متحده در خاورمیانه بزرگ برای «تغییر بنیادین منطقه»، بهجای تکیه صرف بر تغییر رژیم و «دولتسازی» مانند آنچه در کوتاهمدت در افغانستان و بعد در عراق با روی کار آوردن دولتهای طرفدار و متحد واشنگتن میخواست انجام دهد، روی ریشه اصلی یعنی دینسازی یا همان «آمریکاییزه کردن اسلام» استوار است. صدور ایدئولوژی لیبرال دموکراسی، در واقع اعلام موضعی آشکار از سوی ایالات متحده برای شکلدهی خاورمیانه با تفکر و فرهنگ و دین و روش زندگی موردنظر آنان است. مشکل عمده آنان، حس بیاعتمادی بین مردم مسلمان خاورمیانه بزرگ، درباره اهداف ایالات متحده در این منطقه است. از طرف دیگر برای عملیاتی کردن برنامه اصلاحات! و دینسازی و ملتسازی، به زمانی طولانی، حداقل به اندازه دو نسل نیاز دارد.
آمریکا و جهان اسلام
نخستین معضلی که در برابر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه عرض اندام میکند، مسئله ارتباط با رژیمهایی است که فاقد مشروعیت مردمی هستند و اقدامات غیرموجه آنها به حساب آمریکا، گذاشته میشود. آنچه بهویژه موجبات تشویش و نگرانی مقامات مربوطه آمریکا را فراهم آورده، این است که 50 تا 60 درصد جمعیت کشورهای مسلمان را جوانان تشکیل میدهد و این گروه کسانی هستند که آینده روابط جهان اسلام با آمریکا را رقم میزنند. وجود یک بخش عظیم ناراضی در این کشورها برای آمریکا خطر بسیار بزرگی بهشمار میآید و هم اکنون نشانههای این خطر بزرگ، علاوهبر ایران در عربستان، عراق، شمال آفریقا، خلیجفارس، پاکستان و یمن برای آمریکا مشهود است. از این جهت باید استراتژی تازه برای مواجهه با تحولاتی که در پیش است، اتخاذ شود.
دکتر «پیترواران سنگر» محقق حوزه امنیت ملی و سیاست خارجی آمریکا درباره ایران میگوید: «تردیدی نیست که این کشور بر اساس آمار و واقعیتهای عینی موجود، فاصله زیادی با دیگر کشورها در جهان اسلام، از حیث پایبندی به موازین دموکراسی و حکومتگری مدرن و مشارکت مردمی دارد، اما تلاش این کشور برای دستیبابی به سلاح هستهای! نگرانی زیادی برای آمریکا درست میکند، همچنین تهدیدهای ایران ضداسراییل، شدیدا ایجاد تشویش میکند.» نظرات کارشناس صاحبنام آمریکایی آشکارا نشان میدهد که حکومت آمریکا بیش از هر مسألهای نگران تهدیدهایی است که از جانب جمهوری اسلامی ایران، متوجه رژیم صهیونیستی میشود. از اینرو بخش عمده خصومت آنها با ایران به سبب مواضع ضداسراییلی مستقل ایران است که برای آمریکا بسیار اهمیت دارد.
نظریه تغییر زیر ساختها
رهبران حزب جمهوریخواه آمریکا در هنگام مبارزات انتخاباتی سال 2000م، بین «جورج بوش» و «ال گور»، به هیچوجه از نظریه مشارکت فعال ایالات متحده در تغییر زیر ساختهای اجتماعی خاورمیانه، حمایت نمیکردند. «خانم کاندولیزا رایس» (وزیر امور خارجه آمریکا در دوران ریاست جمهوری بوش) که در هنگام مبارزه انتخاباتی بوش - الگور، در ستاد انتخاباتی بوش نقش فعال داشت، در مصاحبهای تصریح کرده: «آمریکا باید توان و استعداد خود را بر رابطه گسترده با کشورهای بزرگ جهان نظیر چین و روسیه متمرکز کند، زیرا این گونه کشورها میتوانند نظام سیاسی جهان را تغییر دهند. اما سیاست آمریکا در قبال قدرتهای دیگر مانند اروپا باید این باشد که آنها را در راستای پذیرش مسئولیتهای خود و رفع بحرانهای منطقهای هدایت کند.» «جورج بوش» در زمان رقابتهای انتخاباتی همان سال، صریحا گفت: «هیچ اعتقادی به دخالت آمریکا در پروژه تغییر زیر ساختهای اجتماعی ندارم.» اما در 22 مه 2002 م، طرح تغییر زیر ساختهای اجتماعی فلسطین را مطرح کرد و پس از آن مقامات وزارت دفاع آمریکا، خواستار تغییر زیر ساختهای عراق و تشکیل دولت ـ ملت جدید و الگو شدن آن برای تمامی خاورمیانه شدند!
درباره طرح «نقشه راه» (راهکار اجرایی) همه صاحبنظران اتفاق رأی داشتند که این طرح گرههایی از معضلات صلح خاورمیانه را باز نخواهد کرد و حتی رهبران رژیم صهیونیستی نیز از آن ناراضی بودند. نکته جالب اینجاست که دولت ایالات متحده خود نیز بهطور کامل از طرح «نقشه راه» خرسند نبود. با این شرایط پیچیده و دیدگاههای غیرواقعبینانه و سلطهجویانه، چگونه ممکن است که آمریکا بتواند دگرگونی در زیر ساختهای اجتماعی در فلسطین بهوجود آورد. «خانم رایس» مشاور وقت امنیت ملی در آغاز اشغال عراق اعلام کرد: «آمریکا خود را ملزم به برقراری نظام دموکراسی در جهان اسلام میداند!» سخنان بوش و رایس در این زمینه انطباق کامل دارد. رییسجمهوری آمریکا تأکید کرده است: «نظام جدید جهانی، آزادی را برای خاورمیانه به ارمغان خواهد آورد!» طبعا این سخنان بوش در حد حرف باقی خواهد ماند، زیرا نظام سلطه استکباری هیچگاه در طول تاریخ برای ملتی آزادی، عدالت و قانون به ارمغان نیاورده است. بههر حال میان بیانیههای رسمی و سیاستهای اجرایی این کشور درباره مسائل خاورمیانه شکافی قابلملاحظه است.
تهاجم گسترده و همه جانبه اسراییل به فلسطینیان و انحلال دولت و مجلس فلسطین، دستگیری اعضای دولت و مجلس و کشتار وسیع مردم و تخریب اماکن عمومی و خصوصی و همچنین تهاجم به لبنان و به راه انداختن جنگی تمام عیار و ارتکاب جنایات جنگی گسترده در غزه، در جهت اجرای طرح خاورمیانه بزرگ بود. البته تهاجم به لبنان، برخلاف طرح و تصورات قبلی بسیاری از محاسبات و برنامهریزیها را دگرگون و اوضاع کاملا متفاوتی ایجاد کرد. خاورمیانه پس از جنگ لبنان در سال 1385 (2006 میلادی) و جنگ در غزه 1388، و مقاومت غیر منتظره مردم فلسطین، وضعیت کاملا متفاوتی پیدا کرد. زیرا در این جنگها ملت لبنان و بهدنبال آن ملتهای عرب و مسلمان، مقاومت مقابل اسراییل را برای اولینبار تجربه کردند و نتایج جنگ را بسیار متفاوت با آنچه آمریکا و اسراییل طراحی کرده بودند، رقم زدند. این جنگ آثار و پیامدهای فوقالعادهای در جهان اسلام داشت و بسیاری از معیارها، روابط، سیاستها و روشها را تغییر داد (و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین).
بههر حال پس از یک دهه جنگ و کشتار و خسارات جبران ناپذیر، خاورمیانه همچنان مرکز مبارزات، خیزشها و رویشهای اسلامی و ضد سلطه باقی مانده است. بهگونهای که بسیاری از مقامات آمریکا و اروپا مستقیم یا غیر مستقیم شکست طرح خاورمیانه بزرگ و تضعیف موقعیت و جایگاه آمریکا در منطقه را قطعی میدانند. اسراییل هم که تصور میکرد با اجرای سیاستهای جدید، امنیت دائمی و امکان سلطه بیشتر بv منطقه خواهد داشت، اکنون بیش از هر زمانی نیازمند امنیت و حفظ موجودیت خود است، زیرا مصر - متحد استراتژیک اسراییل - حتی ترکیه امید غرب در جهان اسلام، ملت فلسطین و سازمان مقاومت حزبالله در لبنان، پیروزیهای بهدست آمده در یک دهه گذشته را نقطه آغاز حرکت جدید در ابعاد گستردهتری میدانند و تجربیات خود را در این راه، بهکار خواهند گرفت. ملتهای منطقه خاورمیانه و جهان اسلام بهخوبی دشمن را شناختهاند و اسلام را بهعنوان مکتب رهایی بخش انتخاب کردهاند و اسلام سیاسی در قرن 21، بزرگترین چالش دنیای غرب برای ادامه سلطه بر جهان اسلام خواهد بود (ولینصرن الله من ینصره، انشاءالله)
با تبدیل شدن ایران به گذرگاه انرژی، حوزه دریای خزر و پیامدهای سیاسی و اقتصادی که از این بابت نصیب ایران میشود، میتوان جایگاه ایران را بهعنوان یک قدرت منطقهای ثبت و حتی آن را به یک قدرت فرا منطقهای، تبدیل کرد
طرح اصلاحات ایالات متحده در خاورمیانه بزرگ برای «تغییر بنیادین منطقه»، بهجای تکیه صرف بر تغییر رژیم و «دولتسازی» مانند آنچه در کوتاهمدت در افغانستان و بعد در عراق با روی کار آوردن دولتهای طرفدار و متحد واشنگتن میخواست انجام دهد، روی ریشه اصلی یعنی دینسازی یا همان «آمریکاییزه کردن اسلام» استوار است