هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
بررسی دهه 80 مهرداد بذرپاش
از احمدینژاد عبور نكردم/ محمد آقاسی - مالک شریعتی
همیشه حاشیههای مصاحبه از متن آن جالبتر بهنظر میرسند و اشاره به آنها جذاب است. شاید این قسمت (اشاره آغازین گفتوگو) را برای همین گذاشتهاند! در رابطه با سئوالاتی که از بذرپاش میخواستیم بپرسیم، روی کاغذ نوشته بودیم: پرسش از دوره مسئولیت، ولی هنگام پرسیدن این سئوال گفتیم: از وقتی پُست قبول کردید، بگویید؟ قصدی نداشتیم، شاید خدا اینگونه بر زبان ما جاری کرد تا از او بشنویم که در دایره فکری ما بچهمذهبیها، پُست کلمه غریبی است و خیلی با آن اُنس نداریم. خوشحال شدیم که اینجور جواب میدهد. حتی اگر به قول بعضی اینجور مسائل فقط در حرف زیباست. اما خیلیها حرفش را هم نمیزنند و به صراحت میگویند فلانی باید بنشیند و امضا کند! بذرپاش خیلی آرام همه پاسخهای ما را داد و آنچه میخوانید، ماحصل گفتوگوی دو ساعته ما با اوست که بهخاطر کمبود فضا، تنها مقداری از آن منعکس شده. گفتوگویی که به بارش یک برف زیبا و دلنشین ختم شد.
حدود 10 سال از اولین مسئولیت شما میگذرد. از حال و هوای آن سالها برای ما بگویید.
بهنظر من دوره جوانی را میتوان در چند ویژگی خلاصه کرد که با سایر دورههای زندگی تفاوت دارد. از بسیاری از افراد هم اگر بپرسید همیشه دوران دانشجویی را بهخاطر اخلاص و صفا و نشاط، متمایز از سایر دورههای زندگی میدانند. اما مهم است که جوان در آن دوره خودش را بشناسد و تواناییهایش را بهخوبی در نظر بیاورد. اینکه او میتواند بخشی از محیط پیرامون خود را دچار تحول کند. یعنی اولین ویژگی مهم این دوره، تحولخواهیست.
یعنی همان شعار «میشود»، «میتوانیم»؟
بله درست است. یعنی اینکه کسی با روحیه خودباوری بهسمت تحولخواهی برود. بسیاری از کسانیکه در دورههای بعدی زندگی نتوانستند کاری کنند بهخاطر اشتباه در همین دوره جوانی و عدم توجه به این ویژگیهاست. خیلی از کسانیکه در این جریان رد شدند، در دوران جوانی و دانشجویی و یا طلبگی، از ابتدا راه خود را اشتباه انتخاب کردهاند، ولی چون در سالهای قبل رسانههای ارتباط جمعی کمتر بود، عموم جامعه آنها را خیلی نمیشناختند. بعضیها هم بنا به تشخیص خودشان تصمیم درستی گرفتند، منتها عالم واقع طور دیگری این افراد را پرورش داده، دائما توجیه و توجیه و توجیه را سر لوحه قرار دادند. شریعتی هم گفته بود خدا انسان را آفرید و انسان هم توجیه را آفرید، مرور زمان چنین افرادی را در ریل دیگری قرار میدهد. این خصوصیات، دوران جوانی را متمایز از سایر دورهها میکند.
چطور شد که به تیم یا گروهی که آقای احمدینژاد، برای تصدی ریاست جمهوری بنا کرد، وارد شدید؟
بهنظر من در دستگاه احمدینژاد تیم و گروه موضوعیت ندارد.
الان یا در آن زمان؟
همیشه اینطور بوده. ورود من اینطور بود که اتمام درسم همزمان با شهردار شدن آقای احمدینژاد بود. قبل از آن آقای احمدینژاد را یکبار هم ندیده بودم و اصلا من در دانشگاه شریف بودم و ایشان دانشگاه علم و صنعت. خب قرار بود در مقطعی در صداوسیما کمک دوستان کنیم که یک روز به من گفتند: آقای احمدینژاد میخواهد شما را ببینند.
رفتم و یکی دو جلسه با هم داشتیم، آقای احمدینژاد به من گفت شما بیا در شهرداری کمک کن و من هم احساس کردم در آن مقطع شهرداری میخواهد نماد خاصی از خدمتگذاری را عرضه کند. احساس کردم این لطف خداست که شامل حال من شده و یک عرصه جدیدی را با حال و هوای دانشجویی میتوانم عرضه کنم. خب بنده هم استقبال کردم و کارم از آن زمان شروع شد. در شهرداری انسان احساس میکند وقتی یک کاری انجام میدهد، مردم آن را بهطور مستقیم احساس میکنند، کلا کار شهرداری حس خدمتگذاری متفاوتی را به انسان میدهد، از همینرو خیلی آن ایام زیبا بود و دوست داشتنی.
اما مسئولیتهايی که شما داشتید، در حوزه مشاوران جوان بود و دیگری در فرهنگسرا که جنس خدماتش را مردم خیلی حس نمیکند.
کاری که ما در شهرداری پیگیری میکردیم، ورود جوانهایی بود که متفاوت از وضعیت مدیریت موجود میاندیشیدند. در شهرداریهای نواحی این کار را دنبال میکردیم و ناحیه، پایینترین رکن مدیریت شهری است که با مردم در تماس است. یک اصلاح اساسی در این مقطع در حوزه مدیریت نیاز بود، احساس میکردیم، یک روحیه جوان و مسلمان، با همان کارکردهای دانشجویی و فعال و جهادی نیاز است. یکی از کارهای بزرگ در آن مقطع همین، اصلاح لایه پایین مدیریتی در نواحی شهرداری بود.
کار دیگری که ما سعی داشتیم دنبال کنیم، ایدهپردازی در شهرداری بود که یک سازمان عریض و طویل محسوب میشود، سازمانی که کار فرهنگی، اجتماعی، عمرانی، ترافیکی، شهرسازی، زیباییسازی شهر، حملونقل و... را انجام میدهد. یک نفر که در شهر تهران مسئولیت عهدهدار میشود، باید ذهنش در همه این حوزهها خلاقیت و ایده داشته باشد و بتواند در اجرا هم آنها را به منصه ظهور برساند. ما نیازمند یک سازمان با ایدههای خوب و بکر و ناب بودیم تا بتوانیم در حوزه شهری تحول ایجاد کنیم. با تعدادی از دوستان و اساتید و به ویژه جوانان، سعی کردیم این کار را انجام دهیم.
این را در همان شورای مشاوران پیگیری میکردید؟
بله، اصلا یکی از فلسفههای کاری این شورا ایدهپردازی بود. که بهنظرم دستآورد خوبی داشت و کار جدیدی محسوب میشد.
گویا همزمان مسئول فرهنگسرا هم بودید؟
بله، در یک مقطع چند ماهه.
این دو حوزه که عدهای بهعنوان ایدهپرداز جدید و عدهای هم بهعنوان آدمهای اجرایی به شهرداری ناحیهها وارد شدند، بعد از گذشت شش هفت سال، ایدههایشان به کجا رسیده؟ بذری که کاشته شده بود، الان باید یک نهال جوانی شده و در جاهایی ثمره داده باشد.
کسانیکه در این مقطع جذب شدند، اکثرا در سازمان باقی ماندهاند، آنهایی که به صورت اجرایی و مدیریتی وارد شده بودند، در بدنه شهرداری ماندهاند و بعضی هم رشد کردهاند و به آنها میدان بیشتری داده شده و در جایگاه بالاتر و خاصتر مورد استفاده قرار گرفتهاند. تعدادی از آنها بیرون آمدند و در دستگاههای دیگر دولتی و خارج از شهرداری مشغول شدند و از همان تجربیات گرانسنگی که بهدست آورده بودند، در آنجا استفاده کردند.
یکی از فلسفههایی که برای حوزه مشاوران در ذهن ما بود و بنده بهطور جد دنبال میکردم، نظام کادرسازی بود که بعد از جنگ نداشتیم، جنگ و انقلاب دو مقطعی بود که افرادی در آن ساخته شدند و هنوز هم میبینید که موتور پیشبرنده انقلاب روی دوش همانهاست. در بسیاری زمینهها مثل: حوزه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، رسانهای و فرهنگی و... میبینید که اکثرا بچههای جنگ حضور دارند و سنی از آنها گذشته و باید مسئولیتها را به نسل سوم تحویل دهند. حالا اگر این انتقال مدیریت انجام شده باشد، قطعا کشور پیشرفت خواهد کرد، بههر حال اجبارا این اتفاق خواهد افتاد. مگر حتما باید یک جنگ دیگری اتفاق بیفتد که چند هزار نفر تربیت شوند؟ ما تلاش داشتیم این کار را انجام دهیم.
اگر شما در شهرداری میماندید و به ریاست جمهوری نمیرفتید، این کادرسازی بهتر نمیشد؟
این نگاه درست است. شاید تصمیم مطلوب این بود که خیلی از دوستان همانجا میماندند و پروژههایی را که تعریف شده بود پیگیری میکردند. منتها با تغییر مدیریت شهری و به دلایل فضای سیاسی که حاکم بود، احساس کردند که شاید نتوانند راحتتر کار کنند. شاید هم اصلا مخالفتی نبود و فقط اینطور احساس میکردند و به همین خاطر زودتر خارج شدند.
در دولت هم یک عرصه خدمتگذاری بالاتری فراهم شده بود و احساس میکردند که در آن مقطع مؤثرتر خواهند بود. خیلی از افرادی که در آن مقطع ورود پیدا کرده بودند، باقی ماندند و اکثرا هم رشد پیدا کردند و فضای بیشتری برای کار پیدا کردند، یعنی به این افراد اطمینان شد و این تصمیم خوب مدیریت شهری وقت بود. در دولت هم ما بهدنبال همین مدل بودیم.
یعنی کادرسازی در سطح ملی؟
حالا کادرسازی نه، من در مورد مشاوران هم عرض کردم، این مسأله بد تعبیر میشد. مشاوران عرصهای نبود که فقط یک عده جوان یک سِمتی بگیرند، بدترین کارکرد این بود. بهنظرم در حوزه مشاوران دولت موفق نبودیم. البته بنده یکسال بیشتر مسئولیت نداشتم و در این یکسال هم در حوزه مشاوران جوان یک حکم صادر شد. فقط در طول پنج شش ماه تازه میخواستیم یک اتاق بگیریم و به قول معروف یک عَلمی را بالاببریم و اعلام کنیم که ما کی هستیم. شما حساب کنید وارد یک دولت شدید با دریایی از کار و به شما یک حکمی دادهاند که اصلا هیچکس نمیشناسد، اصلا مشاوران جوان یعنی چه؟ اصلا مگر ممکن است که مشاور، جوان باشد؟ اصلا چنین مسألهای سابقه نداشته. فقط شش ماه طول کشید تا یک جا مستقر شویم و بگوییم که به خدا ما آدمهای خوبی هستیم!
در چه زمانی ما این کار را شروع کردیم؟ در ابتدای دولت که عرصه هزاران هزار کار است. یعنی تغییر مدیریت در دولت در حال انجام شدن است و تازه رییسجمهوری منتخب میخواست مستقر شود. یک رییسجمهوری جدید که میخواهد کار را تحویل بگیرد، فقط هفت هشت ماه تا یکسال طول میکشد که مسلط بر فرآیندهای کشور شود، فرآیندهای کشوری قابلمقایسه با حوزهای مثل شهرداری نیست.
فقط همین عامل بود که سازمان نتوانست موفق باشد؟
نه، کاری که ما شروع کردیم و هنوز ادامه پیدا کرده، از همان زمان است، قرار بود حدودا 500 نفر برای مشاوران جوان انتخاب کنیم. گام اول این بود که سرپلها را در همه دستگاهها انتخاب کنیم، حتما همه انتخابهای ما انتخاب مطلوبی نبود، بالأخره ما هم با شناخت نسبی خودمان انتخاب میکردیم و در همه انتخابها هم ما دخیل نبودیم و باید وزیر مربوطه معرفی میکرد و یا با هم توافق میکردیم.
فقط تهران که نبود؟
نه، در کل کشور بود از وزرا، استانداران تا فرمانداران. در آن چهارماهی که فرصت داشتیم کارهایی را انجام دادیم تا مشاوران اکثر فرمانداران هم انتخاب شدند. یعنی شبکه آماده عملیات شده بود، مرحله بعدی وقت ثمردهی و کار کردن بود. من دقیقا یک سال و یکماه حوزه مشاوران جوان بودم، بعد استعفا دادم و برای انتخابات شوراها آمدم. نزدیک به چهارسال و نیم تا پنج سال است که بنده نیستم و نشد که آن حرکت دوام پیدا کند.
در اینجا بازهم این سئوال مطرح است که آیا این حد موفقیت شما بود که باعث شد کار را رها کنید یا اینکه یک ضرورت بالاتری بود که ترجیح دادید که در حوزه انتخابات شوراها شرکت کنید؟
نکته شما، نکته درستی است. بخشی از ضرورتها، تصمیم جمعی دوستان بود که کسی مثل بنده خارج شوم و در صحنهای جدید وقت بگذارم، خودم به شخصه واقعا مخالف بودم، هم ورود به صحنه انتخابات که خودم وارد کار اجرایی انتخاباتی شوم و از آن بیشتر اینکه خودم کاندیدا هم بشوم. شاهدم دوستانی که ما را از نزدیک میشناختند، در آن مقاطع همه بر این نکته اذعان داشتند.
یعنی شما ترجیح میدادید که همان جا ادامه فعالیت دهید؟
بله.