هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
گفتوگو با حمیدرضا شکارسری درباره قیصر و دستورزبان عشقاش
شخصیت ادبی قیصر تحتتأثیر انسانیت اوست/ سجاد روشنی
در گفتههایتان پیشاپیش جواب یکی از سئوالات مرا دادید. اگر بخواهید به تفکیک قالبهای شعری بگویید، «دستورزبان عشق» در مقایسه با کارهای قبلی قیصر چه جایگاهی دارد؟
یکی دو رباعی در «دستورزبان عشق» ما را یاد رباعیهای موفق قیصر در اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 میاندازد. رباعیها در مجموعه آخر قیصر تکان مختصری خورده، اما غزلها هیچ. در میان شعرهای نو هم طبیعی است از بین این همه شعر نو، چندتایی موفق باشند.
تنوع مضمون را در «دستورزبان عشق» چطور میبینید؟
این قانون نیست، اما بهنظر میرسد که هرچه سن شاعر بالاتر میرود، درونگراتر میشود و مفاهیم مورد نظرش انتزاعیتر. به قول دانشگاهیها عراقیتر میشود. قیصر هم مستثنی نیست. آن تمایلی که نسبت به ارجاعات سیاسی و دینی در مجموعههای اولش بود، در مجموعه آخر کاهش یافته. موضوعات بیشتر مربوط به مسائل شخصی انسان است. این دید شخصی هم، نوعی و کلی است. منظور، شخص انسان است و نه شخص قیصر. بنابراین ممکن است ما در این مجموعه خیلی ارجاعات اجتماعی نبینیم. شاعر بهجز دو سه کار نیمایی که به مفهوم جنگ توجه میکند، دیگر ارجاع خارجی ندارد. بیشتر مضامین در شعرش مربوط به غربت و تنهایی انسان است. مفاهیم ازلی ابدی مثل مرگ، زندگی و روزمرگی از درونمایههای این مجموعه است. البته یک شعر نوی عاشورایی در این مجموعه هست که جزو ماندگارترین آثار عاشورایی است:
«راستی آیا
کودکان کربلا، تکلیفشان تنها
دائما تکرار مشق آب! آب!
مشق بابا آب بود؟»
منتقدان و شاعرانی بودند که بعد از انتشار مجموعه آخر قیصر، این کتاب را اثر موفقی نمیدانستند، اما بعد از درگذشت او، نظرشان عوض شد. تمام این برخوردهای غیرادبی با اثر ادبی هیچ اثری بر ماهیت اثر ندارد. منتقد راستین فقط با خود اثر کار دارد. به جای توجه به هر چیز برونمتنی فقط به متن توجه میکند، به همین دلیل، من فکر نمیکنم در تبیین جایگاه یک اثر، این انتخابها میتواند فضاسازی کند.
فرم را در مجموعه «دستورزبان عشق» چگونه میبینید؟
شعر قیصر، یک شعر محتواگرا محسوب میشود. یعنی فرم در کار قیصر در مرحله ثانی قرار میگیرد. شما اگر درونمایهها را در نظر بگیرید، درونمایههای یک انسان دردمند است. دغدغههای ازلی و ابدی در شعرش جریان دارد. مثلا یکی از مسائلی که من در زمان حیات قیصر گفتم و بهواسطه دوستان شنیدم که از دستم ناراحت شد، توجه به عنصر قافیه است که همیشه طی این سالها به یک شکل در آثار نیمایی او آمده و در «دستورزبان عشق» به کلیشه رسیده است. موسیقی در کارهای نیماییاش همان موسیقی همیشگی است و خواننده نمیتواند موسیقی جدیدی را انتظار داشته باشد. زبان همان زبان سالم نزدیک به زبان طبیعی کلام است. این میتواند نکته مثبتی باشد، اما اینکه در این همه سال، زبان هیچ تحولی نداشته و با وجود پیشنهادهای اغواگر دهه 70 ـ که میتوانست امکاناتی به زبان شعر قیصر بدهد ـ نکته مثبتی نیست. شعر قیصر در «دستورزبان عشق» روی یک خط مستقیم حرکت میکند. خطرپذیری او در آزمودن زبان و تصویرهای تازه پایین است. دیگر شاعر ریسکپذیری نیست.
خیلی از شاعران هستند که بهصورت ذوقی شعر میگویند، اما قیصر یک چهره آکادمیک هم بود. استادی او در دانشکده و عضویت پیوسته در فرهنگستان زبان، آیا باید در کارهای قیصر دیده شود؟
اگر بپذیریم که قیصر از روی ذوق شعر میگوید، باید بپذیریم که شعرش از زندگی او میآید. چون شاعر صادقی است. پس وقتی که وارد فضای دانشگاهی میشود، آن نوع نگاه چه بخواهیم، چه نخواهیم روی شاعر صادقی مثل قیصر تأثیر میگذارد. من مهمترین تأثیر را در غزل او میتوانم ببینم. یعنی روز به روز که جلوتر میآید، شما یک حرکت رو به سنت در غزل قیصر میبینید. اگرچه زبان، زبان روزآمدی است، اما نحوه رویکرد به قالب غزل و توجه به موسیقی گویای رویکرد او به سنت است. احساس میکنم در شعر نیمایی، هوشیارتر است. یعنی در شعر نیمایی به معماری شعر توجه میکند، اما در غزلها بیشتر از ذوقش کمک میگیرد.
این مصاحبه را میخواهم با توجه دادن مخاطبان به آخرین کتابم به پایان ببرم. نام کتاب آخرم «پرانتزهای شکسته» است. این کتاب از بخشهای مختلفی تشکیل شده که هرکدام با مضامین مشترک شکل گرفته. بخش پرانتزهای شکسته با زیر عنوان «برای قاف عشق قیصر» است و تمام شعرهای این بخش را به او تقدیم کردم. منظورم این است که من به شخصیت قیصر ارادت دارم، اما تمام جریان نقد باید جدا باشد از این ملاحظات. آخرین شعر «پرانتزهای شکسته» به این شرح است:
«به گزارش هواشناسی
پس از تو
تنفس صبح
مختل
خواهد
شد
و رعد و برق مزمن آسمان
عود خواهد کرد
توفان
پرانتزها را
خواهد شکست
و بارانی سنگین و سرشار
ما را با خود خواهد برد...»
همانطور که جریان شعر روشنفکری ما به دلایل خاص خود، قیصر را ندیده میگیرد و جایگاه او را در ادبیات امروز هیچ در نظر میگیرد، در اینسو هم ما بهدلیل فقدان دید انتقادی، پاسخی به آنها نداریم و کاری برای شعر قیصر انجام نشده است
نیم نگاهی به مجموعه دستور زبان عشق
بیایید از عشق صحبت کنیم/ سیدعباس سجادی
«به نام خدایی که نوآوری سنت اوست» این سرآغاز، سرآغاز یک سخنرانی از دکتر قیصر امینپور عزیز بود در محفلی شاعرانه که هنوز قلاب ذهن من و شاید بسیاران است؛ او که پدیدآورنده پژوهشنامهای با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» است که کتابی است مرجع برای آنانکه غوری در شعر معاصر دارند.
خود همین نگاه در آثار زندهیاد قیصر امینپور هم نمودی آشکار دارد. سیری اجمالی در آثار او نشان از نگاه نو شاعر با پایبندی به سنت دارد. حتی اگر آثار اولیه قیصر را شروع سنتی او قلمداد کنیم، او در دستورزبان عشق فارغ از دستور و زبان، جوهر قلمش جوهری عاشقانه و اجتماعی دارد. اگر در نگاه سنتی به ضرورت مسائل اجتماعی دیروز «شعری برای جنگ» نوشت و شعرهایی برای جنگ گفت، و دیگر باید قلم و مداد را زمین میگذاشت و تفنگ و فشنگ به دست میگرفت، امروز «طرحی برای صلح» مینویسد:
عطر بخار چای تازه
در خانه میپیچد
صدای در!
ـ «شاید پدر!»
و مبتنی بر همین فکر در شعرهای دیگر و در غزلیات هم این شاعر جنگگریزِ صلحطلب در سنگر اعتراض قرار میگیرد و اینبار نه با تفنگ و فشنگ که با قلم و کلمه به نابرابریهای اجتماعی، تبعیضها و تنگنظریها میتازد:
«من سالهای سال مردم
تا اینکه یک دم زندگی کنم»
دغدغه زندگی و امیدواری و امیدبخشی از خصوصیات اصلی اینگونه شعرهای قیصر امینپور است و با نگاهی آرمانی میگوید:
«پرنده
نشسته روی دیوار
گرفته یک قفس به منقار»
و در سفر در هوای تو:
«... آغاز فروردین چشمت مشهد من
شیراز من اردیبهشت دامن تو
هر اصفهان ابرویت نصف جهانم
خرمای خوزستان من خندیدن تو
هر چیز و هر کس رو به سویی در نمازند
ای چشمهای من نماز دیدن تو»
با تمام دردهای جسمانی و روحانی که قیصر عزیز داشت، من میدانم و شما هم میدانید، از درد سخن میگوید، اما نمینالد و ضجه نمیزند و باز هم عاشق است.
«قوم و خویش من همه از قبیله غمند
عشق خواهر من است، درد برادرم»
«قدر اندوه دل ما را بدان قدر روح خسته و مجروح من
هرچه شد انبوهتر گیسوی تو میشود اندوهتر اندوه من»
غم فراق یار دیرین و عزیز همراهش بر دل قیصر عزیز بسیار سنگینی میکند. میشود احساس کرد بیش از هر کسی و هر شاعری این فراق، بارش را بر دل قیصر گذاشته است:
«سنگ ناله میکند، رود رود بیقرار
کوه گریه میکند: آبشار، آبشار!
بیتو گر دمی زنم، هر دمی هزار غم
روی شانه دلم، هر غمی هزار بار
هرچه شعر گل کنم، گوشه جمال تو
هرچه نثر بشکنم، پیش پای تو نثار»
این شعر بهخوبی مبین این نکته مهم است که استاد شاعر با اینکه امروز خود ملجأ و مرجع بسیاری از شاعران نسلهای بعدی است، هنوز هم حق شاگردی خود را (بهواسطه احترام بسیار به ایشان) در مقابل سیدحسن حسینی بهجای میآورد و همچنان احترام بلندش را نثار او میکند که این فرهنگ اصیل امروز رنگ باخته و نوقلمان تصور میکنند که ادبیات با ایشان آغاز شده است.
و با وام فکری از سید رو به آیندگان و معاصرانش در اخوانیهای چنین میگوید:
«چرا عاقلان را نصیحت کنیم
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات عادت شده است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم»
و این سرمایهدار ادبی در غزل «سرمایه دل» خطاب به هنرمندان، غیرت آبادی را متذکر میشود و ایشان را از قلمبهمزدی و هنرفروشی برحذر میدارد:
«این حنجره این باغ صدا را نفروشید این پنجره این خاطرهها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشقفروشی است هم غیرت آبادی ما را نفروشید»
به اعتقاد من کلید واژه این مجموعه در همان غزل «دستور زبان عشق» و در مصراع دوم بیت اول آمده است که با سئوالی تأملبرانگیز مطرح میشود:
«میتوان آیا به دل دستور داد؟»
و میگوید که «عشق» هم، او که به تعبیر خودش حرف آخرش آغاز نام اوست (قیصر) نه بخشنامهبردار است و نه توصیهپذیر و تمام حرفهای قیصر در این مجموعه، این است که:
«آنکه «دستورزبان عشق» را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد»
یادش گرامی باد
رسانه در دهه 80
یک عکس فوری!/ حسامالدین اخوان
فاصله گرفتن از هر موضوع، داوری درباره آن را آسانتر و البته بهمعنایی دقیقتر میکند. همجواری زمانی و مکانی با هر شی و پدیدهای، هرچند ممکن است به درک عینی آن منتج شود، اما فرصت تحلیل و شناخت ریزبینانه را هم میگیرد. به همین روزها نگاه کنید که چطور لحظه به لحظه، اخبار کشورهای عربی را دنبال میکنیم، اما چه کسی تردید دارد که سالها پس از ما و دیگرانی که با این وقایع همزان نبودهاند، بهدلیل نگاه گستردهتر و کلانتری که دارند، زاویه دیدی خواهند داشت که اگر نه بهتر از ما، اما حتما متفاوتتر خواهد بود. هر چه این فاصله بیشتر، نگاه هم بزرگتر. از جزییات که فاصله بگیریم، احتمالا درک و دریافت ما از قضایا به تحلیل نزدیکتر خواهد شد. همه این مقدمه تقریبا طولانی و کاملا بدیهی، برای این بود که بگوییم پایان یک دهه موضوع مهمی است که نباید همینطور سریع از آن عبور کرد، بهانه خوبی است برای مرور هر آنچه باید مرور شود. در این صفحات که به اسم «رسانه» سند خوردهاند هم قرار همین است: «بررسی مهمترین موضوعات رسانهای کشور در دهه 80». احتمالا شما هم به این رأی خواهید داد که صورت مسئله، صورت مسئله بهجا و درستی است. اما در مورد شیوه رسیدن به جواب حتما حرف و حدیثهایی هست. بهراستی چطور میتوان پاسخ درستی به این مسئله داد. برای داشتن پاسخ کاملا کارشناسی و علمی، گریزی جز انجام تحقیقات گسترده کتابخانهای و میدانی نیست؛ تحقیقی که اگر بخواهد در تمام ابعاد و بهصورت جزیینگر عمل کند، شاید خودش به اندازه یک دهه طول بکشد. اما ما برای رسیدن به این پاسخ، شیوه خودمان را داریم. اینجا یک نشریه است که البته سعی میکند تخصصی به قضایا نگاه کند. شیوههای ژورنالیسی تکلیفشان معلوم است و اصلا تعارف چرا؟ همانطور که خیلیها میگویند این شیوهها چیزی جز حرکت در سطح نیست و هرگز به اندازه کافی عمیق نمیشود. ما هم ادعایی بیش از این نداریم. در پایان یک دهه سعی کردهایم مهمترین موضوعات آن را خیلی زود مرور کنیم. این کار درست مثل یک عکس فوری میماند، بدون هرگونه روتوش و دستکاری. در قدم اول یک نظرسنجی انجام دادهایم. اگرچه ممکن است خروجی این نظرسنجی خیلی دقیق نباشد، اما چهرههایی انتخاب کردهایم که مسنترهایشان خاک خورده و جوانترهایشان فعالان حوزه رسانه بودهاند. به این ترتیب اگر مشت نمونه خروار باشد - که البته گاهی هست و گاهی نیست - میتوان با کمی ارفاق، نتایج این نظرسنجی را برآیند رویدادهای مهم رسانهای در دهه 80 دانست. صد البته که این یک نظرسنجی مطبوعاتی ساده است و با معیارهای نظرسنجی دانشگاهی و علمی فاصله دارد.
قدم دوم انتخاب چهره سال بوده است. مسئولیت این یکی را من، بنده بر عهده میگیرم. اگر چه مشورت با بسیاری از دوستان به همین چهره منتج شد، ولی این یک انتخاب کاملا سلیقهای است. برای این انتخاب سلیقهای هم البته دلائل بسیاری وجود دارد. باری، شما با من در چهره بودن او در 10 سال یا حتی یک سال گذشته هم عقیده باشید یا نه، حتما حاضرید یک ساعتی وقت بگذارید و نتیجه گفتوگوی چهار ساعته ما با جناب ایشان را بخوانید. انتخاب من این بوده است:
محمد علی رامین!
گفتوگو با آقای رامین هم از آن گفتگوها بود. او با اینکه به صراحت میگفت از پنجره و پنجرهایها دلگیر است، اما دست آخر با سفارشها و پیغامهای بسیار، رضایت داد پای این گفتوگو بنشید؛ گفتوگویی که با تدابیر ویژه انجام شد. تدابیر ویژه یعنی هرچه در این مجله درباره ایشان میخوانید - به جز همین چند خط - از نظر ایشان گذشته و با دقت چک و اصلاح شده است. از همه اینها گذشته، بعد از این مصاحبه نگاه من به محمدعلی رامین تغییر کرد و مشخصا بعد از این، برای استقلال رأی او احترام بیشتری قائلم...
پایان این چند صفحه هم فرصت اظهارنظر دوستان رسانهای درباره اتفاقات مهم این حوزه در سال گذشته بوده است. چه فرصتی بهتر از الان برای گلایه از آنهایی که قول دادند چند خطی بنویسند و دست آخر هم دست ما را توی پوست گردو گذاشتند. همین حالا، قبل از اینکه صفحات را ورق بزنید و بگویید که: «چه آشی؟ چه کشکی؟ چه ویژهنامهای؟» خودمان اعتراف میکنیم که آنچه میبینید هرگز آنقدر که باید دندانگیر نیست. با این همه ورق بزنید...