هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
به یاد شهید کاظم رستگار
حدیث رستگاری
وقتی صفحات تاریخ ایران زمین را ورق میزنیم، در هیچ سطری نیست که نامی از یک قهرمان نباشد. این مسئله در رابطه با آثار مکتوب صادق است. اما در این سرزمین قهرمانپرور، همواره افرادی بودهاند که فراتر از یک انسان ظاهر شدهاند، اما جایی برای خود در دفتر تاریخ این زادبوم پیدا نکردهاند. و در حقیقت لزومی هم ندارد که در میان این اوراق که گرد تاریخ به چهره خود دارند، در پی اینگونه افراد باشیم. «شهید» معنایی فرامادی و مفهومی ماوراء تخیل دارد. زیرا شهید با خدا و خالق خویش معامله میکند، نه با مخلوق. و شهید «کاظم رستگار» یکی از این قهرمانانی بود که با خدا معامله کرد. در وصیت نامه این شهید بزرگوار میخوانیم: «ستایش خدای عزوجل را که مرا از امت محمد (صلیالله علیه و آله و سلم) و شیعه علی (علیهالسلام) قرار داد و سپاس خدایی را که مرا با آوردن حق، از ظلمت به روشنایی هدایت کرد و از طاغوت نجاتم داد و مرا از کوچکترین خدمتگذاران به اسلام و انقلاب اسلامی قرار داد. امیدوارم که خداوند متعال رحمت خود را نصیب بنده گنهکار خود بفرماید و مرا به آرزوی قلبی خود، یعنی شهادت فی سبیلالله برساند که این را تنها راه نجات خود میدانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گنهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پارهپاره به دیدار الله و ائمه معصومین، بهخصوص حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) بروم. من راهم را آگاهانه انتخاب کردهام و اگر وقتم را شبانه روز در اختیار این انقلاب گذاشتم، به این دلیل بوده که خود را بدهکار انقلاب و اسلام میدانم و انقلاب اسلامی بر گردن بنده حق زیادی داشته که امیدوارم که توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشد.»
كاظم رستگار در آغازين روزهاي شكوفايي بهار سال 1339، در شهر مذهبي ري متولد و در دامان پاك و مطهر مادر و با دسترنج پدري كشاورز، تكامل و تربيت يافت. از هفت سالگي، قدم در راه تحصيل علم گذاشت و با وجود سختيهاي زندگي تا كلاس سوم متوسطه با موفقيت به تحصيل پرداخت، اما پس از آن از ادامه تحصيل باز مانده، وارد مبارزات و فعاليتهاي انقلابي شد. او كه دوران نوجواني را با زمزمههاي نهضت امام خميني (رحمتالله علیه) آغاز كرده بود، در روزهاي اول پيروزي، با شروع غائله كردستان و تحريكات ضدانقلاب، همراه نيروهاي دكتر چمران راهي كردستان شد و آموزشهاي چريكي را در آنجا فرا گرفت. وي كه تربيت يافته بزرگاني چون شهيد دكتر چمران و حاج احمد متوسليان بود، پس از بازگشت، در پادگان توحيد به عضويت رسمي سپاه پاسداران درآمد و بعد از مدتي به فيروزكوه رفته، كلاسهاي احكام ديني و مسائل نظامي را براي جوانان و نوجوانان برپا کرد. او را بهعنوان فرمانده يكي از گردانهاي تيپ رسولالله (صلیالله علیه و آله و سلم) به فرماندهي احمد متوسليان انتخاب كردند و بعد از شش ماه فعاليت، مسئوليت واحد عمليات را در پادگان توحيد پذيرفت و تا شروع جنگ در اين سمت باقي ماند. حاج كاظم در اين زمان طي مأموريتي جهت توانمندسازي نيروهاي حزبالله بهعنوان فرمانده گردان به جنوب لبنان اعزام شد و مسئوليت تعدادي از عملياتها را به عهده گرفت و در راه آمادهسازي شيعيان لبنان، از هيچ كوششي فروگذاری نكرد. بازگشت او، مصادف با تشكيل تيپ دوم سپاه تهران بود كه اين تيپ بهنام مبارك سيدالشهدا (علیهالسلام) لقب گرفت و با جمعي از ياران و دوستانش، فرماندهي عمليات تيپ را عهدهدار شد. در مهرماه سال 1361 با دختري مؤمن و پارسا ازدواج كرد و چند روز بعد به جبهه رفت. شهيد رستگار كه تمام عمر خود را در جستوجوي رستگاري ابدي گذرانده بود، در عمليات بدر، روز پنجشنبه 25 اسفند ماه 1363 هنگام اذان ظهر، در شرق دجله (منطقه هورالهويزه) در حال شناسايي منطقه، همراه چند نفر از فرماندهان تيپ سيدالشهدا (علیهالسلام)، به رستگاري بزرگ شهادت نائل آمده و آخرين آرزويش نيز محقق شد. گويي فرمانده غريب لشگر سيدالشهدا (علیهالسلام) به زيارت مولاي كاظمين رفته بود كه پيكر مطهرش بعد از 13 سال همچون سيد و سالار شهيدان، قطعهقطعه به وطن بازگشت. در توصیف صفات شهید رستگاری همین بس که همرزمان وی از او بهعنوان فردی شجاع، خوش اخلاق، کارآمد و توانمند در جنگ و ولایتمدار یاد میکنند.
به پاسداشت جانفشانیها و ولایتمداری شهید کاظم رستگار، به همت دختر این شهید والامقام و همرزمان و دوستان شهید با مشارکت سپاه 27 محمد رسولالله، سپاه سیدالشهدا، ستاد یادواره شهید رستگار، انجمن ایثار شهرستان ری و اداره کل امور ایثارگران شهرداری تهران، برای اولینبار یادواره شهید رستگار، در تالار وزارت کشور برگزار میشود. در این یادواره سردار فضلی و تنی چند از همرزمان شهید رستگار نیز حضور خواهند داشت.
گفتوگویی کوتاه با محدثه رستگار فرزند شهید
برگزاري اولین کنگره بزرگداشت شهید رستگار
شاید برخی از خوانندگان با شهید رستگار آشنایی داشته باشند، اما برای آشنایی بیشتر، کمی درباره زندگی ایشان بگویید.
در سال 1339 در شهر ری متولد شد. از 17 سالگی، یعنی سال سوم دبیرستان وارد سپاه شد و ابتدا در لشکر 27 محمد رسولالله بود و سپس فرماندهی یکی از گردانهای این لشکر را بر عهده گرفت. زیر نظر شهید چمران دوره نظامی خود را سپری کرده و در لبنان همرزم جاویدالأثر احمد متوسلیان بود. بعد از بازگشت از لبنان، از آذر 1361 تا سال 1363 (که در منطقه شرق دجله به شهادت رسید)، فرماندهی تیپ 10 سیدالشهدا را بر عهده داشت. پدرم ولایتمدار و تکلیفمحور بود، و به دستور امام (رحمتالله علیه) که فرمودند به منطقه جنگی بروید و اختلافات را کنار بگذارید، با لباس بسیجی، روانه جبهههای حق علیه باطل شد.
نوع همراهی مادرتان بهعنوان همسر یک رزمنده بسیجی، نسبت به حضور ایشان در جبهه چگونه بود؟
مادرم بعد از ازدواج، همراه با پدرم به مناطق جنگی مثل اسلام آباد غرب، دزفول و اهواز میرفت. قبل از به دنیا آمدن من، مادرم طی بمباران در اسلام غرب، بهدلیل اینکه در خانه بود، حین بارداری اولین فرزند خود را از دست داد. با اینحال در دورانی که من را باردار بود، آنجا (مناطق جنگی) را ترک نکرد. ولی بعد از اینکه به تهران آمد و من به دنیا آمدم، پدرم فقط 10 روز در تهران حضور داشت و سپس دوباره به جبهه رفت. هنوز 40 روز از تولد من نگذشته بود که پدرم شهید شد.
ظاهرا قرار است برای اولینبار کنگرهای برای شهید رستگار در سطح تهران برگزار شود، کمی در اینخصوص توضیح دهید.
روز جمعه 13 اسفندماه در تالار وزارت کشور قرار است اولین کنگره شهید رستگار برگزار شود. شخصا برای برگزاری این مراسم اقدام کردم. پشتیبان مالی این مراسم شهرداری تهران است، سپاه سیدالشهدا و سپاه محمد رسولالله نیز در کارهای جنبی، کمک خواهند کرد. در این کنگره ضمن اینکه مراسم خوشآمدگویی توسط سردار فضلی صورت میگیرد، میزگردی نیز با حضور چهار نفر از همرزمان پدرم برگزار خواهد شد.
پافشاري برخطا چرخهاي پرهزينه / عباس سلیمینمین
در ادامه نقدها و بازتابهای آخرین کتاب خاطرات
اکبر هاشمیرفسنجانی، عباس سلیمینمین در واکنش به جوابیه علیرضا هاشمی که در شماره 77 پنجره به چاپ رسیده بود، مقاله زیر را ارسال کرده است که با هم میخوانیم.
در ادامه نقدها و بازتابهای آخرین کتاب خاطرات
اکبر هاشمیرفسنجانی، عباس سلیمینمین در واکنش به جوابیه علیرضا هاشمی که در شماره 77 پنجره به چاپ رسیده بود، مقاله زیر را ارسال کرده است که با هم میخوانیم.
با سلام و تشكر از دستاندركاران محترم مجله پنجره كه باب تقاطع دادن آراء را در جريده وزين خود گشودهاند پاسخي را به نوشتار آقاي عليرضا هاشمي تقديم ميكنم. اميدوارم آنرا نيز به زيور چاپ مزين فرماييد.
در مطلع توضيحات خود پيرامون جوابيه آقاي عليرضا هاشمي به نقد كتاب «دفاع و سياست» (خاطرات سال 1366 جناب آقاي هاشمي رفسنجاني)، خداوند منان را شاكرم كه مباحث مطرح شده در حوزه تاريخ معاصر، ما را يك گام به تعهد در پاسخگويي نزديك ساخته و مسئوليتپذيري شخصيتهاي برجسته سياسي را در نقل روايتهايي كه مايلند بدون كم و كاست در تاريخ به ثبت رسد، افزون كرده است. نبايد فراموش كرد كه در گذشتهاي نه چندان دور، حتي كوچكترين اعضاي خاندان برخي از اين والامقامان، شأن خود را رفيعتر از آن ميدانستند كه در مقام توضيح تصوير خود ساخته از عملكردهايشان برآيند. اينجانب اميد بسيار دارم كه بتوانيم هر يك به سهم خويش با برخوردهاي منطقي و اصولي، شكلگيري مقدمات چنين فضاي مثبت و سازندهاي را پاس داريم و ضمن پايبندي به ملزومات، در تحكيم اركان آن بكوشيم. اما در آغاز پاسخ براي همگان جاي تعجب خواهد داشت كه چرا آقاي محسن هاشمي سكان ادامه اين مناظره قلمي را ظاهرا به فرزند خويش واگذار كرده است، در حاليكه بعد از طرح ديدگاهها در قالب يك بحث دوطرفه، همگان مايل بودند بدانند از نظر فرزند ذكور ارشد جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، كداميك از انتقادات طرح شده وارد است و كدام بخش از نقد، غيرمنصفانه تلقي شده است. متأسفانه قبل از اينكه بحث در يك فضاي منطقي و به دور از تخريب به نتيجهاي سازنده و رشد دهنده برسد، طرف بحث بهصورت غيرمنتظرهاي تغيير ميكند و اين ادامه بحث را كمي ملالآور ميسازد. برخلاف آنچه متملقان وانمود ميسازند، اگر شخصيتهاي مورد بحث در چهارچوبي منطقي به تبيين نظرات خود و پذيرش ضعفها و ايرادات احتمالي در عملكردهايشان مبادرت ورزند، نه تنها از منزلت آنان كاسته نميشود و خدمات شايستهشان زير سؤال نميرود، بلكه جايگاهشان نزد ملت رفيعتر ميشود. آيا ميتوان ادعا كرد دوران مديريت اجرايي شخصيتي هرچند والامقام، عاري از انحراف و لغزش بوده است؟ برخلاف تصور كساني كه حتي نقد محترمانه و منطقي را برنميتابند، اينجانب در چهارچوب نقد آثار تاريخي داخلي و خارجي، در مقام نقد و بررسي خاطرات جناب آقاي هاشمي رفسنجاني نيز برآمدهام و هرگز به دنبال تخريب شخصيت ايشان نبودهام. تخريب مربوط به كساني است كه با نگاه به قدرت، مطامع حزبي و سياسي را پي ميگيرند. در حاليكه به گواه مكتوبات باقي مانده از دوران مديريتهاي رسانهاي، اينجانب هر زمان جناب آقاي هاشمي رفسنجاني بهدليل خطا در پيوندهاي غيراصولي با برخي احزاب و گروههاي سياسي ناهمگون با خويش، مورد هجمه شديد تخريبي قرار ميگرفت (البته بعد از شكسته شدن ائتلاف)، در مقام پاسخگويي به نسبتهاي ناروايي برميآمدم كه به منظور تخريب ايشان طرح ميشد. براي نمونه در جريان انتخابات مجلس ششم، آقاي هاشمي رفسنجاني با مؤتلفان خود بر سر رياست مجلس درگير شد و روزنامههاي جناح دوم خرداد، انواع اتهامات از قبيل ترور، قتل و ... را به ايشان نسبت دادند. كافي است به آرشيو مطبوعات مراجعه شود تا صدق گفتار اينجانب بهخوبي روشن شود. اگر در آن ايام در حد توان مانع از تخريب شخصيت آقاي هاشمي رفسنجاني ميشدم، نه بهدليل عاري بودن ايشان از اشتباه و خطا بود، بلكه تخريب و منزوي ساختن توانمنديهاي نيروي انساني را در تعارض با مصالح ملي ميدانم. متأسفانه نزديكان اين شخصيت با سابقه كه در دوران مسئوليتهاي طولاني، به زبان تملق خو گرفتهاند، هر نوع انتقاد دلسوزانه را نوعي دشمني ميپندارند و به بدترين وجهي در برابر آن موضع ميگيرند، از اينرو در دومين جوابيه ناشر آثار اين شخصيت ميخوانيم: «اهتمام آن دفتر براي تهيه نقدهاي مجزا براي هر كتاب خاطرات آيتالله هاشمي رفسنجاني، آن هم با ثبات كليشهاي و تكرار موضوعات (مسائل آيتالله منتظري و ماجراي مكفارلين)، جملات «آقاي هاشمي بر مبهم ماندن برخي مسائل اصرار دارد» و «آقاي هاشمي با اين نوع روايت نگاري تاريخي ميخواهد دست خود را باز بگذارد»، عبارات (مناسبات پشت صحنه و هدايت كننده مباحث ديپلماتيك پنهان) و حتي كلمات (فرد محور و مبهم) نشان از يك رويكرد خاص دارد كه جبر نهفته در آن، اختيار نقاد و به تبع آن ملزومات محتوايي نقد را سلب كرده است.» (مجله پنجره، شماره 77، ص11)
آيا در تهيه اين جوابيه تصور شده است كه هيچكس نميتواند با مراجعه به نقدهايي كه بر هر يك از آثار آقاي هاشمي رفسنجاني نگاشته شده، ادعاي كليشهاي و تكراري بودن را محك زند؟ نقدهاي دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران كه در سايت نيز عرضه شده، مبتني بر محتواي هر اثر و موضوعات محوري آن به نگارش درآمده است؛ لذا براي نمونه چگونه ممكن است قضيه مكفارلين در نقد كتاب خاطرات سال 1363 (زمانیكه هنوز به وقوع نپيوسته بود) مطرح شده باشد؟ اين رخداد از سال 1364 به بعد، در آثار جناب آقاي هاشمي رفسنجاني جايگاه ويژهاي دارد كه عليالقاعده ناقد نيز به آن ميپردازد و صدق روايات را در آن به ارزيابي مينشيند. متأسفانه در انتهاي اين فراز، در هجمه به ناقد همه اصول زيرپا نهاده شده است: «جبر نهفته در آن اختيار نقاد... را سلب كرده است». خوشبختانه بعد از بيش از سه دهه نويسندگي و متعرض مسائل سياسي دشوار شدن در دورههاي مخلتف، امكان قضاوت براي همگان فراهم گشته تا به سهولت دريابند كه آيا اين ناقد بهجز از اعتقاد مينويسد يا خير؟ لذا به صواب نزديكتر بود با اجتناب از طرح مسائل انحرافي و نازل، به موضوعاتي پرداخته ميشد كه مستند به روايات جناب آقاي هاشمي رفسنجاني طرح شده بود. متأسفانه از آنجا كه برخلاف ادعاهاي بزرگ در مورد انتقادپذيري، اذعان به خطا ناممكن شده است، حتي مسائلي بسيار آشكار نيز در جوابيه پذيرفته نميشود: «از دقت نقاد محترم در تذكر نسبت به جابهجا شدن سخنان امام در پاورقي ص123 كه البته در محتوا هيچ تأثيري نداشت...» (همان)
آيا با پس و پيش شدن متن سخنراني امام - كه طي آن افراد مدافع صلح با صدام مورد سرزنش و نكوهش قرار گرفته بودند - در محتواي كلام ايشان هيچگونه تغييري حاصل نشده بود؟ خواننده حتي اگر فرصت نداشته باشد كه با مراجعه به اصل متن به يك تطبيق ساده بپردازد، آيا انتظار داريد به سهولت بپذيرد كه در متني جابهجايي صورت گيرد (يعني قسمت انتهايي آن به ابتدا منتقل شود) و جملهاي نيز از ميانه حذف شود، اما مفهوم هيچگونه تغييري نكند؟ براي روشن شدن بيشتر حقيقت ناگزيريم متنی را که در صحيفه امام آمده با آنچه مدعياند تغييري در محتوا پيدا نكرده، در كنار هم در معرض قضاوت قرار دهيم: «تقويت جبههها و كنار گذاشتن اختلافات - اينهايي كه ميگويند بايد سازش كرد، اينها ميفهمند كه ما اگر سازش كنيم، له ميشويم. اينها راضياند به اينكه سازش بشود. اينها ميگويند مطيع باشيد، هرچه ما گفتيم عمل كنيد، خودتان ديگر قدغن است كه فكر كنيد، فكر خودتان را بايد غلاف كنيد. آنها ميخواهند كه آرامش حاصل بشود در دنيا. آرامش وقتي حاصل ميشود پيش آنها كه همه تابع باشند. ملتها بايد به فكر باشند، ملت ايران بايد به فكر باشد، اگر لحظهاي سستي كند تا ابد له است.