هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
به سليقه نامردها هم احترام بگذار! / سیدمحمد روحانی
در مقاله قبل نشان داديم که نگاه قوم لوط به زندگي، مانند برخي ديگر از اقوامي که مورد توجه قرآن قرار گرفتهاند، نگاهي صرفا «مادي» و «زميني» بود. در «فرهنگ اجتماعي» آنها، دغدغه امور «مقدس» و «متعالي» وجود نداشت و بهجاي «حقيقتطلبي» دچار «منفعتطلبي افراطي» بودند. اين زمينههاي فرهنگي، وقتي با «اسراف» و «زيادهروي» آنها در کام جستن از لذتهاي جنسي و «تنوعطلبي بيحد و مرز» درآميخت، باعث شد که آنها از فطرت طبيعي خود دور شده، به عادت زشت و شنيع همجنسبازي روي آورند.
در مقاله قبل نشان داديم که نگاه قوم لوط به زندگي، مانند برخي ديگر از اقوامي که مورد توجه قرآن قرار گرفتهاند، نگاهي صرفا «مادي» و «زميني» بود. در «فرهنگ اجتماعي» آنها، دغدغه امور «مقدس» و «متعالي» وجود نداشت و بهجاي «حقيقتطلبي» دچار «منفعتطلبي افراطي» بودند. اين زمينههاي فرهنگي، وقتي با «اسراف» و «زيادهروي» آنها در کام جستن از لذتهاي جنسي و «تنوعطلبي بيحد و مرز» درآميخت، باعث شد که آنها از فطرت طبيعي خود دور شده، به عادت زشت و شنيع همجنسبازي روي آورند.
برای اینکه بتوانیم تصوير روشنی از «طرز فکر قوم لوط» در قبال مسئله همجنسبازی داشته باشیم، ناچاریم ـ دست کم ـ سه آیه قرآن را به دقت مورد تأمل قرار دهیم.
نخستین آیه در سوره عنکبوت [آيه 29] است؛ آنجا که لوط خطاب به قومش ميگويد: «ءانکم لتأتون الرجال و تقطعون السبیل و تأتون فی نادیکم المنکر» يعني «آیا شما به مردان درمیآیید و راه را میبندید و در مقابل چشم همه دست به این کار زشت میزنید؟»
«نادی» بهمعنای مجلس میهمانی و عیش و عشرتیست که همه در آن حاضر باشند. پس عبارت «تأتون فی نادیکم المنکر» به این معناست که شما در مجالس «علنی» و در برابر چشم همه دست به این کار شنيع میزنید. از این آیه میفهمیم که عمل همجنسبازی در میان آنها بدون هیچ پردهپوشی و خجالتی ـ درست مثل تصويري که هاليوود از تمدن امروز غرب ارائه ميدهد ـ رواج داشته است.
آیه دوم در سوره اعراف [آيه 82] است؛ آنجا که میفرماید: «و ما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوکم من قریتکم إنهم اناس یتطهرون»، يعني «و جواب قومش جز این نبود که گفتند آنها را از سرزمینتان اخراج کنید؛ اینها مردمی هستند که خود را پاک میپندارند.» عبارت «یتطهرون» از باب تفعل است و وقتی قوم لوط این جمله را در باره لوط و پیروانش میگویند، به این معناست که این جماعت خود را خیلی پاک و مطهر میدانند، نه اینکه واقعا پاک و مطهر هستند. بنابراین معلوم میشود قوم لوط خودشان را آدمهای کثیف و ناپاکی نمیدانستند، بلکه گمان میکردند لوط و پیروان او بیجهت «شعار پاکی» و پاک بودن سر میدهند و به اصطلاح، جانماز آب میکشند.
سومین و جالبترین آیات در سوره هود [آيات 77 تا 79] است: «و لما جائت رسلنا لوطا سیء بهم و ضاق بهم ذرعا و قال هذا یوم عصیب؛ و جآئه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یا قوم هؤلاء بناتی هن اطهر لکم فاتقوا الله و لاتخزون فی ضیفی الیس منکم رجل رشید؛ قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حق و انک لتعلم ما نرید.» حتما شنيدهايد كه فرشتگان عذاب قوم لوط در قالب سه مرد جوان، «مجسم» و «ممثل» شده بودند. لوط با تمام مهماننوازی و کرامتی که داشت، از دیدن این میهمانان سرزده، ناراحت شد و با خودش گفت: «هذا یوم عصیب». «عصیب» یعنی «خیلی در هم پیچیده و گره خورده». تعصب از همین ریشه است و یک گروه متعصب را از این نظر متعصب میگویند که ارادههایشان شدیدا در هم پیچیده و گره خورده است و هیچ کس نمیتواند آنها را از حرفی که میزنند، جدا کند. «یوم عصیب» یعنی روزی که مشکلات و سختیهای آن به شدت در هم گره خورده است. بنابراین لوط بهخاطر شناختی که از قومش داشت، با دیدن مردان جوانی که سرزده مهمان او شده بودند، احساس کرد روز پردردسری به او روی آورده است؛ روزی که مشکلات و مصیبتهایش سخت در هم گره خورده است.
پیشبینی لوط البته درست بود. قرآن میگوید وقتی که قوم لوط از حضور این جوانان با خبر شدند، شتابان به سراغ لوط رفتند. قرآن در این خصوص از تعبیر «یهرعون» استفاده میکند. یعنی وقتی بهسوی لوط میآمدند، از سر و کول هم بالا میرفتند! چرا؟ ظاهرا به دو دلیل؛ دلیل اول، همان انگیزه کثیف همجنسبازی در میان آنها بود؛ و دلیل دوم، احتمالا بهخاطر سابقه گفتگوها و مجادلاتی بود که با لوط داشتند. چنانچه اشاره کردم، لوط کار آنها را کار کثیفی میدانست و آنها نیز متقابلا لوط و یارانش را کسانی میدانستند که به صورت احمقانهای ـ اگر نگوییم ریاکارانهای ـ فکر میکنند پاکتر از اکثریت افرادند. در چنین وضعی ناگهان خبر میرسد که سه مرد جوان و زیبا میهمان لوطند.
در روایات آمده که مردم میگفتند بالأخره لوط هم از این «مقدسبازیهایش» دست کشید! این بود که به لوط پیشنهاد دادند يكي از اين سه مرد جوان را برای خودش بردارد و اجازه دهد مردم با آن دو نفر دیگر وارد مذاکره شوند! لوط در حالی که پیش میهمانانش حفظ آبرو میکرد به آنها جوابي داد که نشان از اوج درماندگی و بیچارگی او دارد. لوط گفت اگر براي شهوتراني آمدهايد، این دختران من؛ با آنها ازدواج كنيد و دست از سر مهمانان من برداريد؛ نگذارید من بیآبرو شوم! در همینجاست که لوط با دنيايي از اندوه و افسوس میگوید: «الیس منکم رجل رشید؟» يعني آیا در میان شما حتی یک مرد واقعی، یک «مرد رشید» و رشد یافته، پیدا نمیشود؟
اما پاسخ این مردم به لوط، پاسخ بسیار عجيبي است. بهزودی خواهیم دید، فهمیدن «طرز فکر قوم لوط» در گرو درک عمیق همین پاسخ است. گفتند: ای لوط تو خوب ميداني كه ما نسبت به دختران تو «حقي» نداريم و تو خودت بهتر ميداني كه ما چه میخواهیم!
چرا میگویم این پاسخ بسیار جالب است؟ برای اینکه از این پاسخ میتوان فهمید که قوم لوط چندان هم آدمهای «بیقیدوبندی» نبودند. چراکه از «حق» و «حقوق» دم میزنند. «ما لنا فی بناتک من حق» یعنی ما «حق نداریم» دختران تو را «مجبور» به ازدواج کنیم و این کار را هم نمیکنیم. ما کسانی نیستیم که به «حقوق» ـ «انسانی» و «شهروندی» ـ بیاعتنا باشیم. اختلاف ما با تو بر سر «منشاء» و «مبنای حقوق» انسانیست. تو ادعا میکنی «حقوق انسانها» توسط «خدا» تعیین میشود، اما ما به چنین چیزی اعتقاد نداریم. تو ادعا میکنی برای انسانها «معیارهای اخلاقی» خاصی، از پیش ـ و از بالا ـ تعیین شده است در حالیکه ما چنین اعتقادی نداریم. «مبنای حقوق» و «اخلاق» در میان ما، «افکار عمومی» و «خواست اکثریت» است؛ همين و بس!
این نکته، بسیار مهم و کلیدیست. تکرار میکنم: قوم لوط آنقدر که تصور میشود «بیبندوبار» نبودهاند. آنها به نوعي از «حقوق» پايبند بودند و به یک تعبیر، آدمهایی بودند «قانونگرا» که به «حقوق دیگران» نیز «احترام» میگذاشتند. شاید به همین دلیل بود که لوط بهخودش اجازه میداد ازدواج با دخترانش را بهجای سوءاستفاده از میهمانانش، به آنها پیشنهاد کند. در واقع لوط بهنوعی مطمئن بود که این مردم بدون در نظر گرفتن رضایت دخترانش، کاری به کارشان نخواهند داشت.
بنابراین بهنظر میرسد اختلاف اساسی قوم لوط با او بر سر «مبنای پایبندی» به «اخلاق» و «حقوق» بود. برای قوم لوط، «مبنای حقوق» و «اخلاق» ـ فقط و فقط ـ «افکار عمومی» و «رأی اکثریت» بود و در این مبنا، دلیلی وجود نداشت که از همجنسبازی دست بکشند. چرا که اکثریت افراد، این کار را کار زشتی قلمداد نمیکردند. به همین دلیل، همجنسبازي ـ چنانچه توضیح دادم ـ به شکل علني در ميان آنها رواج داشت و از این کار هیچ احساس شرمندگی نمیکردند. باز به همین دلیل بود که لوط و یارانش را متهم میکردند که خودشان را تافته جدا بافته از «اکثریت» میدانند و خیال میکنند خودشان خیلی پاک بوده و اکثریت آدمها خیلی کثیف هستند.
از نظر قوم لوط، «تنها ملاک معتبر» برای اینکه تعیین کنیم چهکاری «اخلاقی» و چهکاری «قانونی» است ـ فقط و فقط ـ «رأی اکثریت» بود. به همین دلیل و با اتکاء «افکار عمومی»، به خودشان اجازه میدادند به همجنسبازی روی آورند و از بقیه افراد جامعه میخواستند که «نظر اکثریت» را «محترم» شمرده به «قوانین اجتماعی» و «ملاکهای اخلاقی» آنها تن در دهند. دست آخر هم به لوط گفتند: اگر ميخواهی به قوانين ما تن در ندهی، بايد از سرزمين ما خارج شوی.
بسیار جالب است که قوم لوط ـ به یک تعبیر ـ آدمهای «متمدن» و «مدرنی» هم بودند. برخلاف بسیاری از پیغمبران دیگر، لوط هیچوقت تهديد به مرگ نشد. آنها به لوط میگفتند: اگر معیارهای ما را قبول نداری، از میان ما برو. اما اگر میخواهی در کنار ما زندگی کنی، باید به «معیارهای اخلاقی اکثریت»، «احترام» بگذاری. تو «حق نداری» خودت را پاکتر از بقیه مردم بهحساب آوری و کسانی را که با تو «همسلیقه» نیستند و به همجنسبازي علاقه دارند، بهعنوان آدمهایی کثیف مورد خطاب قرار دهی.
در مقالات بعد، بيشتر در اينباره سخن خواهيم گفت
هاشمی مسأله اصلی نیست، هست / فرشاد مهدیپور
نوشتن برخی حرفها در این روزها، بدون تشهد گفتن و از فتنهگران برائت جستن و... کار عاقلانهای نیست، به تیغههای قیچیای میماند که به دمی و کمتر از دمی، نفس آدمی را میبرد؛ پس این مقدمه لازم است برای آنانی که خرده خواهند گرفت و بیبصیرتمان خواهند خواند!
نوشتن برخی حرفها در این روزها، بدون تشهد گفتن و از فتنهگران برائت جستن و... کار عاقلانهای نیست، به تیغههای قیچیای میماند که به دمی و کمتر از دمی، نفس آدمی را میبرد؛ پس این مقدمه لازم است برای آنانی که خرده خواهند گرفت و بیبصیرتمان خواهند خواند!
آنچه امروز در جغرافیای سیاسی ایران میگذرد و تحلیلهایی که گرداگرد نقش رییس متنفذ مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام طرح میشود، بیش از آنکه ریشه در مناظره تاریخی شامگاه 13 خرداد 88 داشته باشد، به آن نامه مشهور 19 خرداد باز میگردد؛ روزی که او، خودخواسته دو قطبی تصویر شده از سوی نفر پیروز انتخابات دهم را تکمیل کرد و پا در بازی گذاشت (انتخاباتی که میخواست به هر طریقی شده در آن پیروز باشد و بار دیگر به صحنه قدرت بازگردد). احتمال اینکه این حرکت ناپخته سیاسی از روی عدم درک درست شرایط، بیاطلاعی از سمتوسوي آراي عمومي و غل و غش برخی اطرافیان شناخته شده باشد، حتما فرض محتملی است و به هر روی، در مورد وی شد آنچه که نباید... صاحب تئوری «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل»، خبر از وقوع آتشفشان داد و چنین هم شد.
سیر قصه، پس از آنکه نامزد اصلی شکستخورده از قول رییس مجلس خبرگان نقل کرد که انتخابات باید باطل شود (شنبه 23 خرداد)، رییس مجمع تشخیص مصلحت در جلسه این مجمع، به نقل از برخی اعضا، بر احتمال وقوع تقلب تأکید کرد و این مسأله در همانجا از سوی همان شاهدان رد شد (شنبه 30 خرداد)، وی بدون اشاره به تلاشهای براندازانه و ادعای تقلب، به حمایت یکجانبه از معترضان و متعرضان پرداخت (جمعه 26 تیر)، در جمع دانشجویان مشهدی از رای اکثریت و عدم مقبولیت و مشروعیت حکومت سخن گفت (شنبه 14 آذر) و... خیلی زود به آخر داستان نزدیک میشد، اما چنین نشد. درست بهمانند همان روزهایی که رییس فعلی مجلس خبرگان، نتوانست در انتخابات مجلس ششم، بهدلیل حجم بالای تخریب دومخردادیها (متشکل از مجاهدین انقلاب، مشارکت، مجمع روحانیون و...) حتی نفر سیام تهران باشد و از انتخابات کنار کشید، اما بازهم در صحنه ماند و کارآمدیاش را برای نظام به نمایش گذارد... و طنز روزگار اینجاست که همان آقایان 5 - 6 سال بعد در مرحله دوم انتخابات ریاستجمهوری 1384، سینه چاک رأی آوردن او بودند تا تحجر به کشور بازنگردد!
نام رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در دو رویداد مهم دیگر این یک سال و اندی نیز به میان آمده است: اول اصلاح اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامی و مقاومت مسمتر وی درباره اجرانشدن تغییراتی موافق رأی و نظر دولت و طرح مسأله وقف دانشگاه آزاد، دوم حرکتهای سیاسی ـ امنیتی مهدی هاشمی، دومین فرزند پسرش که حالا ماههاست در اروپاست و هر از گاهی سری به برخی کشورهای نزدیک ایران میزند، چهرهای که متهم است در طراحی بسیاری از بحرانهای اخیر، نقشی محوری و کلیدی داشته و بازگشتن یا بازنگشتناش به کشور در هالهای از شرطگذاری و اما و اگر قرار دارد. در واقع حرفهای سیاسی و کلانتر مطرح شده از سوی رییس مجلس خبرگان رهبری را باید در چنین بستر متلاطم و پرمناقشهای تحلیل کرد و دانست که چه چیزی روبناست و چه زیربنا.
از فردای 25 بهمن، از صبح زود، برخی صحنهگردان شعارهایی علیه رییس مجمع تشخیص مصلحت شدند، آن هم در شرایطی که ممکن بود بهشکلی طبیعی جابهجایی ریاست مجلس خبرگان رهبری رقم بخورد (امری که بازخورد واقعی عملکرد پرابهام و انتقادبرانگیز وی در طول یک سال گذشته بوده است) و این فضاسازی تند، موجب مظلومنمایی بیشتر (از سوی رسانههای حامی او) و کاهش میزان این احتمال شد. ضمن آنکه طراحان این تئوری، فراموش کرده بودند که در یک اظهارنظر مهم در سال گذشته تأکید شده بود: « صريحا و علنا به مسئولين كشور - كسانى كه بارهاى كشور را بر دوش دارند - تهمت ميزنند، نسبت به اينها شايعهسازى ميكنند؛ فرق هم نميكند، چه ریيسجمهوری باشد، چه ریيس مجلس باشد، چه ریيس مجمع تشخيص مصلحت باشد، چه ریيس قوهى قضائيه باشد؛ اينها مسئولين كشورند. مسئولين كشور كسانى هستند كه زمام يك كارى به اينها سپرده است؛ مردم بايد به اينها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند.