هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
انحراف بزرگ /دكتر محمدجواد لاریجانی
1- علامه مازندارنی(ره) - که از شاگردان برجسته شیخ شهید فضل ا... نوری(قدس سره) و مرحوم آخوند(ره) بود - نمونه کم نظیری از دانش وسیع در معارف اسلامی از فقه و اصول و حدیث گرفته تا فلسفه و عرفان و پایبندی علمی به آموزه های مکتب بود و با شجاعت در مقابل انحرافات می ایستاد. در محضر درس این عالم بزرگوار، بزرگانی همانند حضرت امام خمینی(ره)، شهید مطهری، آیت ا... موسوی اردبیلی، آیت ا... سید جعفر کریمی و بسیاری دیگر شرکت می کردند و بهره های فراوان از دانش و سلوک ایشان می بردند. ما در این بحث، مسئله مقابله با انحرافات در فکر اسلامی در شرایط امروز را با تأسی از صراحت و دقت ایشان مطرح می کنیم بمنه و عونه.
2- انقلاب اسلامی حادثه شگفت انگیز آخر قرن بیستم، دو محصول و دستاورد مهم داشت: یکی بنای نظامی مدنی - سیاسی بر اساس عقلانیت اسلامی در فضای ایران اسلامی بود و دیگری «بیداری اسلامی» در دنیای اسلام که مقاومت اسلامی در لبنان و فلسطین نمونه هایی از آن است. بنای نظام مدنی - سیاسی براساس عقلانیت اسلامی، تجربه ای مهم و منحصر به فرد در دنیای امروزاست. دنیای امروز زیر فشار و تحمیل نظام لیبرالیسم سکولار است و اجازه نمی دهد در جایی تجربه زندگی مدنی دیگری تحقق یابد. لذا عجیب نیست که از بدو آغاز این تجربه مبارک، غرب صهیونی با تمام توان و با روش های گوناگون بدان حمله ور شده و این تهاجم همچنان ادامه دارد؛ و البته مقاومت و پایداری جمهوری اسلامی هم بسیار شگفت انگیز است.
3- شاید در ابتدای تجربه اسلامی ملت ما، غرب فکر نمی کرد مسئله جدی باشد و روی توان مدیریتی و رهبری حضرت امام(ره) و انقلابیون تردید داشت. اما به زودی متوجه شد ملت بسیار مصمم و رهبری آگاه و شجاع است. به نظر من، امروز آن چه غرب از آن نگران است، توان هسته ای و یا موشکی ایران نیست و یا در درجه اول آن نیست؛ بلکه توفیق همین تجربه بزرگ اسلامی است. به خصوص غرب در یکصد سال گذشته در تمام پروژه های تحمیل دموکراسی لیبرال به دنیای اسلام شکست خورده است. نمونه عبرت آموز ترکیه است که مردم آن پس از 70 سال اسلام زدایی خشن، به محض باز شدن کمترین فضای مشارکت، گرایش اسلامی را انتخاب کرده اند! لذا غرب از این می ترسد که در ادامه حرکت این تجربه و توفیقات آن در ایران، دنیای اسلام به جای انتخاب حکومت هایی بر مبنای دموکراسی سکولار - لیبرال، مدل حکومت اسلامی ایران را ترجیح دهد که هم به تمام و کمال بر عقلانیت اسلامی در تمام شئون متکی است و هم ایران را در ظرف سه دهه به بزرگترین دموکراسی و قوی ترین عنصر مؤثر منطقه تبدیل کرده است. براساس چنین جهاتی است که غرب از دهه 70 شمسی، استراتژی اولویت دادن به تهاجم نرم یعنی همان تأسیس و رشد خط انحرافی و عملا متوقف کردن تجربه مهم مدنی - سیاسی ملت ما از درون را پیشه کرده است.
4- «جریان اصلاحات» که در فضای سیاسی ایران رسما در دوران انتخابات دوم خرداد 1376 رونمایی شد - اگرچه سابقه داشت - و در انتخابات خرداد 1388 دست به کودتای رسوایی علیه نظام اسلامی زد، در واقع محمل تهاجم غرب علیه نظام جمهوری اسلامی است. این جریان دارای دو اشکال مهم است: اشکال اول، انحراف در تلقی دینی و اسلامی و اشکال دوم، آلودگی به نفاق در عمل سیاسی؛ که در واقع به نوعی نتیجه همان انحراف است.
5- جریان اصلاحات در کشور ما، از لحاظ نظری، مبتنی است بر جدایی اسلام از حکومت و ادعای این که اسلام به حوزه خصوصی ربط دارد و حکومت که در سپهر عمومی است، باید «سکولار» باشد. ممکن است برخی از مریدان اصلاح طلبی بگویند ما به این مبنا قائل نیستیم، اما کافی است که شما با توجه به سرتاسر ادبیات و رسانه های اصلاح طلب در زمان آقای خاتمی تاکنون، قلم به دستان این نحله را رصد و متفلسفان سیاس آنان را نگاه کنید تا کاملا ادعای ما روشن شود.
6- از این فراتر، برای توجیه «اسلامی» این انحراف بزرگ در تلقی اسلامی و مکتب اهل بیت انواع ترفندها را به کار برده اند: یک بار بحث از نسبیت درک اسلام و عدم امکان دسترسی به مبانی متقن و غیرشخصی را مطرح کردند و لذا ناموجه بودن مفهوم احکام اسلامی را برای اقامه نتیجه گرفتند. بار دیگر برای تسامح و تساهل سینه چاک کردند و لزوم بازبودن فضای فعالیت تبلیغی و سیاسی جهت «دگراندیشان» را - یعنی آنان که اصلا به اسلام اعتقادی ندارند مانند کمونیست ها، لائیک ها، بهائی ها، صهیونیست ها و... - خواستار شدند. در فرازی دیگر اندراس و کهنگی اسلام را مطرح کردند و نتیجه گرفتند که احکام اسلام خشن و داستان کربلا و شهادت حسین بن علی(ع) محصول خشونت طلبی های - نعوذبا... -، پیامبر(ص) و علی(ع) بوده است و تازه چیزی هم به معاویه و یزید بدهکار شدیم! و آخرین ترفندی که امروز مطرح می کنند «قرائت رحمانی از اسلام» و با وسیع ترین میدان جذب است. البته کاملا قابل پیش بینی بود که این کالای سفارشی می بایست عرضه شود، زیرا چگونه می توان «جنبش سبزی» را تأسیس کرد که در آن از مدعی خط امام فعال باشد تا منافق مسئول جنایات وسیع و فجیع و غلتیده در دامان صدام، گروهک های سلطنت طلب و عوامل سیا، موساد، بهائی ها و... و در عین حال ادعای اسلامی بودن و مسلمان بودن و امثال این ها را هم داشت!
7- بد نیست تأملی داشته باشیم و ببینیم این «قرائت رحمانی» که هم آقای موسوی در حرف های خود آن را مبنای کارش اعلام می کند و هم افراد دیگری از آن در نامه ها و بیانیه های خود از آن اسم می برند، چیست و چه نسبتی با اسلام و مکتب اهل بیت دارد.
توجه کنید که ما انسان ها غرق در نعم الهی هستیم، خدای سبحان فرمود: «و أسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» خداوند نعمت های خود را «فله ای» داده است که معنای «اسباغ» است. حتی بسیاری از نعمات - که احیانا مهمترین آن ها نیز هست - آشکار نیست و باید با تأمل معلوم شود؛ مانند نعمت وجود که از فرط روشنی مخفی است و نعمت انسانیت و از همه مهمتر نعمت هدایت. این ها نعمت های بزرگ و البته متأسفانه مغفول و پنهان هستند. اما نعمت های الهی از چه بابی به انسان داده شده است؟ آیا طلب خود را وصول کرده ایم؟ نه! همه از باب مهربانی و رحمت و رحمانیت الهی است. فرمود - (جل و علی) - «و کتب علی نفسه الرحمه» و این تعبیر بی نظیر است و در قرآن! او خود رحمت را ویژگی خود قرار داده است. اما این رحمانیت ماهیتا چیست؟ فرمود (جل و علی): «الرحمن، علم القرآن». آری او بسیار مهربان و رحمان است؛ اما چرا؟
علامت و نشانه این رحمانیت چیست؟ فرمود «علم القرآن» یعنی از بین اقیانوسی از علایم رحمانیت، برترین آن ها - سمو آن ها - تعلیم قرآن است. نفرمود نزول، نفرمود قرائت، بلکه فرمود آموختن قرآن. خوب حالا ملاک رحمانیت را به دست آورده ایم: «رحمانیت» یعنی قرآنی بودن. فهم رحمانی از اسلام، یعنی فهم متکی بر قرآن از اسلام و از آن جا که پیامبر و اهل بیت او مفسرین حقیقی قرآن بوده اند و مسئله، مسئله دانستن قرآن و فهم آن است، لذا فهم رحمانی از اسلام، فهم متکی به قرآن و تعالیم پیامبر(ص) و اهل بیت اوست.
حال این پایه که فهم شد، می دانیم که قرآن مشحون از حسسایت نسب به کفار، منافقین و منحرفین است که به اسم دین به خدا و پیامبر او دروغ نسبت می دهند و از مجموع روایاتی که از ائمه اطهار در باب معانی آیات قرآنی به دست ما رسیده، بیش از 90 درصد در باب ولايت و تطبيق به مسئله روز در باب حكومت است! اين از عجايب مكتب اهل بيت است. براساس اين آموزهها، شيعه طرفدار اسلام رحماني، اولا همواره دغدغه مشروعيت حاكميت را دارد و از خود ميپرسد: آيا زير بيرق رسول اكرم(ص) هستيم؟ آيا امر در دست فقيهي عارف به احكام و خويشتندار و شجاع است؟ ثانيا، همواره مرز خود را با آن كه قائل به ولايت نيست، نگه ميدارد. بهخصوص كساني كه به حق ولي مشروع تجاوز ميكنند، مورد مخالفت دايم (تبري) و نفرين مكرر در فرايض و نوافل هستند. مثلا درباره تفسير و تطبيق آيه مباركه «وَيل يومَئذ لِلمُكَذبِين» (المرسلات - 19) معصوم (عليهالسلام) ميفرمايد بزرگترين تكذيب، تكذيب امر ولايت است و در مفهوم «جرم» در آيات 18 و 46 از همان سوره ميفرمايد: كه بزرگترين جرم اين است كه قائل به حق ولايت نشويم و در مقابل دشمنان ولايت نايستيم و با دشمنان ولايت نرد محبت ببازيم! و از اين نمونه بسيار است.
8- امر ولايت يك واقعه تاريخي و مندرس نيست: امر ولايت هم بعد «اصولي» در دين دارد كه از فروعات اصل نبوت است و هم بعد عملي (PRAXIS ). كليني(ره) در حديث مشهوري از امام رضا(ع) نقل ميكند كه فرمود: «أثافي الاسلام خمسه: الصَلوه و الصوم و الزكات و الحَج و الوِلايه» و البته فرمودند كه بدون پايه پنجم بقيه كارها مقبول نيست. مرحوم مجلسي(ره) در «بحار» وقتي به اين حديث ميرسند، تأملي دارند. ميگويند كه فهم عمومي و رايج اين بود كه عمدتا ولايت بحثي در اصول دين محسوب ميشود، در حاليكه در عداد «كارها» و «اعمال ضروري» قرار گرفته است. اين بعد عملي ولايت چيست؟ از مجموع روايات و آيات (و بهخصوص ذيل همين حديث) به نحو خلاصه كارهاي چهارگانه زير را شامل است:
الف) بايد همواره دغدغه مشروعيت سيطره را داشته باشيم. اگر سيطره سياسي (ولايت) مشروع باشد، حمايت از او واجب و اگر نامشروع باشد، تعاون به اثم و حرام است.
ب) بايد ملاكهاي مشروعيت سيطره را بدانيم: سيطره مشروع از قماش سيطره نبي اكرم(ص) و از همان خط سيطره الهي است كه در زبان فقهاي مكتب اهل بيت به «ولايت فقيه» مشهور شده. لذا مسلمان پيرو ولايت دنبال هر كسي كه مدعي اصلاح و يا مبارزه و عدالت است به راه نميافتد. چنين مسلماني بايد با ملاك حركت كند.
ج) باید مصداق ولي را در هر زمان بداند. در زمان حيات معصوم(ع) و در زمان غيبت معصوم(ع) و ولايت عامه فقها. يعني اگر كسي دنبال مصداق نگردد و مصداق را نشناسد، نماز، روزه، حج و زكات وي مقبول نيست.
د) وقتي مصداق را يافت بايد، تولي و تبري داشته باشد. بيتفاوتي نسبت به ولايت ولي، خلاف وظيفه ولايي است و از وظايف ضروري هر مسلمان به شمار ميرود، ملاحظه كند، مكتب اهل بيت، مكتب بيداري سياسي و بسيار پيشرفته در مسئله پايههاي مشروعيت و عمل سياسي است.
9- مقصود من از اين تفصيل اين بود كه نشان دهم قرائت رحماني از اسلام در مكتب اهل بيت هيچ تناسبي با ادعاي حضرات ندارد كه خواستار تعطيل اسلام در بعد اجتماعي و سياسي - يعني حذف ولايت - و بيتفاوتي نسبت به اين امر هستند. «قرائت رحماني» آقاي موسوي همان نسخه «اسلام مالي» شده سكولارهاست كه بيشترين شباهت را به حرفهاي فرق بهائيت دارد تا مكتب اهل بيت و اسلام ناب محمدي(ص)! اين هم مانند ساير ادعاهاي ديني حضرات است كه سوء استفاده از نمادهاي ديني را پيشه كردهاند. با يك «شال سبز» تمام مباني اهل بيت عصمت را زير پا گذاشتهاند؛ و يا با حرفهاي عرفانيمزاج و درويشمآبانه مدعي رحمانيت ميشوند. رحمانيت قرآني كجا اين انحراف آشكار كجا؟!
10- البته بايد از ظهور جريانات منحرف هم عبرت گرفت و هم ريشهيابي كرد: عبرت از اين جهت كه خسارات زيادي به اين ملت از باب انحرافات تحميل شده است. نزديكترين نمونه آن منافقين بودند. اينها در دوران رژيم طاغوت با عرق اسلامي، ولي تحت تأثير ماركسيسم به مبارزه پرداختند. مبارزهاي كه با معيار ولايت همراه نبود و عاقبت به نفاق كشيده شدند و جمع كثيري از بيگناهان را جنايتكارانه به شهادت رساندند و نهايتا به دامان صدام و اجانب پناه بردند و البته از جوانان اين مرز و بوم هم جمعي را منحرف کردند و به فلاكت و هلاكت كشاندند. امروز هم جريان اصلاحطلبي لنگه همان قضيه است و همان عاقبت نفاقآلود را مبتلا شده و همان خسارات را بر ملت تحميل كرده است. منتها در وجه جديد تلقي انحرافي از اسلام، گرايشي به سوي ليبراليسم سكولار به جاي ماركسيسم مطرح است!
ريشهيابي هم لازم است: منافقين اسلام خود را از مرحوم بازرگان و مرحوم شریعتي گرفته بودند و هر دوي اين اسلامها علمزده - به معناي علوم مادي - مدعي مبارزه بدون توجه به رهبري و ضرورت حفظ مبناي ولايت بودهاند و همه اين اشكالها از يك جا حاصل ميشود و آن ادعاي فهم اسلام بدون توجه به نقش عالمان ديني و فقهاي اسلام است.
از آن هم فراتر: اين خط فكري مدعي بود كه فقهاي اسلام، تلقي مندرس از دين دارند، حرفهاي آنان ارسطويي است، به دنبال خرافات هستند، به آثار باقي از معصومين (عليهم السلام) با ديد ترديد نگاه ميكردند و فقط «مبارزه» را ملاك ميدانستند، آن هم مبارزه بيملاك را! مرحوم شريعتي در اين ضديت با روحانيت و فهم فقيهانه از دين، كار را به جسارت و توهين به علما كشاند و لذا عجيب نيست كساني كه دين خود را از مرحوم شريعتي گرفته باشند، كارشان به نفاق مجاهدين و يا نفاق سبز كشيده شود. در اسلام این افراد گورويچ يهودي، به علت موضعگيري به نفع فلسطين، از مرحوم مجلسي كه ميراث شيعه را احيا كرد، برتر است و خواجه نصيرالدين طوسي با آن همه خدمات علمي - فكري - سياسي چنين و چنان است! به هر صورت، مسئله حذف عالمان دين يعني آنان كه حلال و حرام را براساس مكتب اهل بيت ميدانند و از روات احاديث اهل بيت و خويشتندار هستند، همانها كه در لسان ائمه به «حصون» - يعني برج و باروهاي دين - معرفي شدهاند، از جانب آنان بهوضوح آشكار است. فارغ از اين كه دين بدون برج و بارو، ديني آسيبپذير در مقابل انحرافات است. در زمان حضرت امام (ره) همين آقاي موسوي مدعي قرائت رحماني از اسلام و آلوده به ننگ بزرگ خروج بر عليه نظام اسلامي و همآوايي با دشمنان قسم خورده اسلام و ميهن، با شعار «فقه پويا» در مقابل احكام شرعي ميايستاد و حضرت امام (قدس سره الشريف) با فراست فرمودند: فقه ما، فقه سنتي و فقه جواهري است. البته اقتضائات زمان و مكان جزو مبادي اجتهادي است كه خود جاي ويژه دارد.
مرحوم علامه امامي مازندراني (ره) نمونه كاملي از اين حساسيت در مقابل انحرافات بودند. علماي ما و فقهاي ما بايد پردههاي تزوير و اغوا و شبههافكنيها را با سرپنجه علم و شجاعت كنار بزنند و به مردم با زبان مورد استفاده و روان، نشان دهند كه پشت ادعاهاي به ظاهر اسلامي و دلسوزانه، چه توطئههاي خطرناكي نهفته شده است؛ بهخصوص بايد بر عليه اين خرافه معاصر كه اسلام را به حوزه خصوصي ميراند و آن را فاقد كارآمدي در حوزه عمومي معرفي ميكند، قيام كنند و نشان دهند كه اين حرف معادل حذف اسلام و بزرگترين دروغي است كه بر خدا و پيامبر او بسته شده است
* این متن، بخشی از مقاله ارائه شده در کنگره بزرگداشت آیت ا... شیخ مهدی مازندارنی(ره) است.
مردمشناسي جمعيت ايران /دكتر ابراهيم فياض
در مقاله هفته گذشته، جمعيت شناسي را به عنوان يك علم آماري معرفي و مباني اقتصادي و تئوريك آن را بررسي كرديم. عنوان كرديم كه جمعيت شناسان با بررسي بنيان خانواده به اين نتيجه رسيدند كه با تضعيف اين مباني مي توانند برنامه هايي نظير كنترل جمعيت و مشكلات ناشي از آن را ساماندهي كنند. آن ها مطلب را به گونه ای صريح و شفافي مطرح نكردند، بلكه با زباني بسيار زيبا و اقناع كننده به بيان آن پرداختند، اما بطنش همان از هم پاشيدن خانواده بود. و چنين حالتي معنويت را هم خود به خود از بين مي برد. چراكه گفتند بايد روابط آزاد جنسي قبل از ازدواج شكل بگيرد، البته نه با این بیان، بلكه گفتند ازدواج دير انجام شود. يعني براي اين كه بچه كمتر شود، ديرتر ازدواج كنند تا شانس بچه دار شدن كمتر شود. معنايش اين مي شود كه قبل از ازدواج روابط جنسي آزاد داشته باشند. در اين جا چيزهايي مثل پاكي و باكرگي معناي خود را از دست مي دهند و جاي آن را فرهنگ ضد باكرگي و ضد اخلاقي مي گيرد. به همين دليل از جمله مسائلي كه در جامعه رواج دادند، روابط جنسي قبل از ازدواج بود. متأسفانه اين موضوع را در ايران هم با عنوان ازدواج موقت مطرح كردند، به اين منظور كه خانواده را درهم شكنند.
اگر روابط جنسي قبل از ازدواج بين زن و مرد برقرار شود، بعد از ازدواج خود به خود خانواده ضعيف خواهد شد. چراكه اين مسئله موجب مي شود يك نوع فراغت جنسي براي طرفين به وجود آيد و عملا آن روابط جنسي عاطفي و پرشوري كه بايد بعد از ازدواج داشته باشند را از بين مي برد. چنين خانواده اي ديگر قوي نخواهد بود و هر لحظه خواهد شكست. يعني خانواده هايي كه فرزند كم دارند، بيشتر در معرض آسيب هستند. مثل همان چيزي كه در غرب رخ داد. ابتدا ديركرد ازدواج را مطرح كردند و بعد از ازدواج هم بچه كم و مسائل پيشگيري را رواج دادند. ضعف بنيان خانواده ناشي از كم شدن روابط احساسي و عاطفي، كوچك شدن ابعاد خانواده و به تبع آن، كم شدن خويشاوندي ها است. بنابراين خانواده كه پشتوانه اش خويشاوندي است، از بين خواهد رفت. چون بچه اي كه نه عمه دارد نه خاله و نه خويشاوند ديگري، سرشار از احساس تنهايي و خودمحوري و فردگرايي است. در نتيجه به هيچ وجه حاضر به تشكيل خانواده نخواهد بود. در چنين شرايطي طلاق هم به شدت اوج مي گيرد؛ آن چه که در جامعه ما بر اثر برنامه ريزي چند سال اخير رخ داده است. مسئله تك فرزندي به وجود آمده در جامعه ما، در 20 سال آينده يك جامعه بي احساس، فردگرا، بي عاطفه و در نتيجه يك جامعه بدون معنويت و بدون خانواده و با روابط جنسي آزاد قبل از ازدواج و همچنین روابط جنسي فرا ازدواجي بعد از ازدواج و نهایتا از هم پاشيدگي خانواده را به وجود خواهد آورد. آمار طلاق در بعضي مناطق تهران دو به سه و در ايران یک به هشت است و اين نتيجه، حاصل سیاست گذاری های كنترل خانواده بوده. درست است كه رشد اقتصادي ايجاد شده، مثلا سطح درآمد يك جوان مجرد افزايش يافته، اما او ديگر تن به ازدواج نمي دهد، چراکه طعم روابط جنسي آزاد را چشيده است و مثل مشهوري كه براي يك ليوان شير نبايد رفت گاو خريد از همين جا درآمده. كسي كه روابط جنسي آزاد با تنوع بالا داشته باشد، ديگر به ازدواج احتياجي ندارد. در نظرسنجي هايي كه از دختران دانشجو به عمل آمده، مي گويند چرا تا آخر عمر به يك قيافه تكراري توجه داشته باشيم و با آن زندگي كنيم، بايد تنوع وجود داشته باشد! گرچه خلاف فطرت شان است، اما فرهنگ غربي و سيستمي كه ايجاد شده، اين را به وجود آورده است.
از جمله دلايل ايجاد چنين فضايي، بالا رفتن قدرت اقتصادي زنان نيز هست. با رشد اقتصادي زن، خانواده از بين خواهد رفت. اوريانا فالاچي به عنوان يك فمينيست مشهور در كتاب «جنس ضعيف» اين موضوع را در مورد زنان نيويورك مطرح مي كند.
در چنين ساختاري همجنس بازي نيز اوج مي گيرد. چون روابط عاطفي بين زن و مرد دچار خدشه شده و از بين مي رود، و در نتیجه نوعي نفرت جنسي بروز پیدا می کند. اين نفرت جنسي باعث مي شود خودارضايي حتي بعد از ازدواج نيز به وجود آيد (متأسفانه در این زمینه در ايران هم آمار خوبي نداريم). بعد كم كم اين نفرت جنسي به همجنس گرايي تبديل خواهد شد و اين سرنوشت محتوم جهان است. از آن سو همجنس بازي و دفاع از آن به عنوان حقوق بشر مطرح مي شود و جايزه صلح نوبل بر همين اساس اهداء مي گردد. اگر همجنس بازي در جامعه اي اوج بگيرد، به شدت خانواده را از بين خواهد برد. چون ديگر بحث همجنس با همجنس است؛ به شدت ضد زن و مرد خواهد بود. ديگر بحث حلال زادگي از بين خواهد رفت و يك نوع سرمايه داري صنعتي بچه سازي مطرح مي شود. يعني تمام آزمايشگاه ها از شما اسپرم و تخمك مي گيرند و براي شما فرزندان سفارشي خواهند ساخت. الان اين هم در ايران شروع شده و اين كه الان مردم اين آزمايشگاه ها را طرد مي كنند، دليلش اين است كه فكر آينده اش را مي كنند؛ كه سرمايه داري كم كم خانواده را ضعيف خواهد كرد. با توليد صنعتي بچه يا انسان؛ حتي در بعضي فيلم هاي شان مي گويند: توليد صنعتي بچه هم نباشد، كه مجبور شويم به پدر و مادر تحويلش دهيم، كه روابط عاطفي به وجود آيد؛ بلكه مستقيم فرد بالغي با شرايط موردنظرمان بسازيم. در نتيجه خانواده فقط مال اشراف مي شود. كارگرها و كشاورزان را از ربات ها به دست مي آوريم، رباتي كه سفارش آزمايشگاه است و مي توانيم آن ها را با يك دكمه نابود كنيم. در آثار جورج اورول آدم هايي توليد مي شوند كه ظاهرا انسان هستند، ولي در حقيقت ربات هستند؛ گوشتي هستند، ولي ربات هستند. مثل اين كه در ژنتيك انسان و گياه و حيوان دست برديم و اين بزرگ ترين آثار فرهنگي و اقتصادي را به دنبال خواهد داشت. چون فردا هركس مي تواند يك شكلي از مسائل جنسي براي خودش و ديگران به وجود آورد و نژادها را از بين ببرد، شكلي كه ما هنوز آثار ژنتيكش را در دنيا درنيافته ايم. پس اگر با ديد جمعيت شناختي، صنعتي و سرمايه داري به انسان نگاه كنيم، نتيجه اش به هم ريختن نظام ژنتيكي است. يعني انسان هايي كه از نظر جسمي دچار اختلال هاي شديدي هستند و موتاسيون هايي كه به شدت خطرناكند و اين ها همه مسائلي است كه در آينده پيش بيني مي شود و فساد حرث و نسل را به وجود مي آورد، نابودي نسل انسان كه اسلام به شدت با آن مخالف است را به وجود مي آورد.
به همين دليل توليد بچه به ميزاني كه حكمت خانوادگي اقتضا مي كند، از مهم ترين مسائلي است كه عقلانيتي كه محورش خانواده است، نه عقلانيت اقتصادي يا ابزاري يا صنعتي؛ آن را تأييد مي كند. اگر بتوانيم چنين سيستمي به وجود آوريم، مي توانيم هم جمعيت مان را رشد دهيم و هم دچار مشكلات رايج در دنيا نشويم وگرنه اگر تحميلي و رياضي به جمعيت نگاه كنيم، بسيار خطرناك است