هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
تخریب هویت دینی با بدیلهای اخلاقی
خوبی چیست؟ بدی چیست؟ آیا این دو مطلقند یا نسبی؟ آیا تکلیف آورند یا خیر؟ آیا الزام به خوبی ها با آزادی منافاتی ندارد؟ در تزاحم خوبی ها با یکدیگر، معیار ترجیح کدام است؟ آیا میتوان بدون توجه به دین، خوبی ها و بدی ها را شناخت؟ آیا بدون باور به پروردگار و روز رستاخیز برای رفتار های اخلاقی ضمانتی کارآمد باقی میماند؟ یا با وعده دنیایی بهتر میتوان عمل به خوبی ها و ترک بدی ها را تضمین کرد؟ آیا اخلاق که وظیفه اعتدال نیرو های درونی بشر را عهدهدار است، میتواند جدای از دین و باور به موجودی ماورائی که آفریدگار هستی است و باور به جهان بازپسین که عرصه مجازات بدی ها و پاداش به خوبی هاست، ایفای نقش کند؟ سکولار ها آدمی را به اخلاقی فرا میخوانند که پیوندی با دین، خدا و روز بازپسین ندارد و تلاش میکنند جامعه و مردم را به باور انسان خوب و اخلاقی بودن سوق دهند. برای روشنتر شدن این موضوع گفت وگویی را با آقای دکتر بهزاد حمیدیه از محققین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام داده ایم.
امروزه در بسیاری از آثار فرهنگی اعم از سینما، تئاتر و کتاب، شاهد ترویج نوعی اخلاق وجدانی و اجتماعی در جامعه هستیم. آیا به طور کلی کنار گذاشتن مبانی دینی و رفتن به سوی اخلاق عرفی موجب آسیب به فرهنگ دینی ما میشود؟ این تفکر از کجا سرچشمه گرفته است؟
ما در تاریخ خودمان و جامعه اسلامی با جریانات و جنبش های اجتماعی ای که به اخلاقیات توجه ویژ ه ای داشتهاند، روبه رو بودهایم. حتی اگر دینداری مورد توجه نبوده است، جریان هایی روی دفاع از مظلوم و حریم انسانی و از این دست موضوعات خیلی حساس بودند. به عبارتی، ممکن است که شخص متدین نبوده و اهل خوردن شراب هم باشد، اما به دلیل یک پیمان نانوشته و درون گروهی که داشتند، وقتی یک ظلمی را مشاهده میکردند، در رفع آن ظلم واکنش نشان میدادند. اخلاق به شرطی که شریعت با آن نبوده و سکولار باشد، قطعا مطلوب نیست. در بحث عمل صالح در قرآن کار اخلاقی مشروط به دین و ایمان است. اما از سوی دیگر، این دیدگاه اخلاقی که اگر دین هم نداریم اخلاق داشته باشیم را در جریان کربلا از امام حسین(ع) شنیدهایم. ما از این تفکر استقبال میکنیم و برای کشور و جامعه ما هم لازم است. اگر دین تان ضعیف شد که نباید بشود، حداقل از حد و مرز اخلاق خارج نشوید. این مرزشکنی های اخلاقی که در جامعه دیده میشود، انسان را آزار می دهد. در تولیدات فرهنگی اگر اخلاق را تعمدا از شریعت جدا کنیم، مسلما به جامعه ضرر زدهایم و به نظر بنده هیچ مزیتی ندارد. در این روش داریم مدام از دین کم میکنیم و به جای آن اخلاق و معنویت قرار میدهیم تا بدیلی برای دین ایجاد شود.
آقای دکتر یعنی شما معتقد هستید که امروزه ترویج اخلاق عرفی در جامعه لطمه ای به فرهنگ و مبانی دینی نمیرساند؟
باید دقت شود آن جهت مثبتی که بنده در احیای تفکر فتوت و جوانمردی عرض کردم یک نوع ترتب است، یعنی اگر دین را عمل نکردیم لااقل از اخلاق خارج نشویم. اخلاق جای دین را نمیگیرد بلکه یک درجه پایینتر است، اما در طرز تفکر منفی که موردنظر شماست و در آثار فرهنگی هم دیده میشود، اخلاق جای دین را گرفته و این همان بدیلجویی و جایگزین کردن اخلاق به جای دین است. باید توجه داشته باشیم که آیا این اخلاقیات، میخواهد جای دین را بگیرد و ترویج کند که به دین نیازي نیست و دین باید فردی شود و در حوزه شخصی قرار گیرد و دیگر به آن گزاره های تکلیف محور، احکام تکلیفآور، تعبد دینی و وحیانی بودن دین نیاز نداریم و در جامعه به جای آن ها معنویت و اخلاق را قبول کنیم؟ آقای اکبر گنجی در مانیفست خود اعلام میکند که باید دین را کنار بگذاریم و به سمت اخلاقیات برویم، من نمیدانم ایشان بر چه مبنایی آن قاعده زرین را مطرح میکند!؟ آن چه را برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند و آن چه را برای خود نمیپسندی برای دیگران هم نپسند که اين در تائوئیسم هم وجود دارد.
جناب حمیدیه این تفکر چه آسیب هایی را به همراه دارد؟
بدیلجویی برای دین میتواند، هویت دینی را تخریب کند. اگر بخواهیم این دین سنتی که به ما رسیده و حقانیتش هم در الهیات، فلسفه و کلام به اثبات رسیده و هم به لحاظ عقلی، استدلالی و برهانی تأیید شده است را کنار بگذاریم، یک روش غیر عقلایی است. اگر ترویج کنیم دیگر نماز نخوانید و به جای آن یک کار خوب انجام دهید البته نه برای خدا، بلکه برای خودتان، هویت دینی صدمه میبیند. هویت ها هم که به هم مربوط هستند و در واقع به همه لایه های سیاسی و اجتماعی آسیب رساندهایم.
آیا موضوع تحریف شهادت و دفاع مقدس نیز در همین چهارچوب قرار میگیرد؟
دفاع مقدس تثبیت تحول فرهنگیای است که انقلاب ایجاد کرده بود. در موضوع دفاع مقدس ما این گونه اخلاق ها نبود که جوان ها را به جبهه میکشاند، قطعا چیز بالاتری از این نوع اخلاق ها و ایدئولوژی ها بود که جوانان را به رشادت و سلحشوری میرساند.
شما در توضیحات خود به موضوع بدیلجویی اشاره کردید، لطفا چند نمونه از بدیلجویی را عنوان کنید؟
وقتی که تقاضا باشد، عرضه هم ایجاد میشود. دقت کنید اصل جهانی شدن در آمریکا شروع شده و امواج آن به ایران هم رسیده و ناگزیر یک سری زمینه های فرهنگی و اجتماعی در میان مردم ایجاد شده است، این تحولات فرهنگی یک نیازمندی هایی را ایجاد کرده که در قدیم نبوده است. با توجه به این نیازمندی ها عده ای هم پاسخ این نیاز ها را عرضه میکنند که این ها بدیل های دین هستند. به عبارتی یکی از مؤلفه های بسیار مهم مدرنیته، اومانیسم و انسان محوری است یعنی انسان را از خداوند و جهانبینی خدامحور منحرف میکنند. اومانیسم زندگی در جهان را بیمعنا میکند. معنا عبارت است از این که برای هر چیزی یک غایت داشته باشیم که اگر نداشته باشیم، پوچ و بیمعنا میشویم. زندگی مدرن با اومانیسم مطرح شده و فروپاشی ها باعث میشود تا انسان ها دچار بیمعنایی بشوند. از سوی دیگر در جامعه مدرن، انسان ها فردگرا میشوند، یعنی دیگر هویت های سنتی مثل خانواده از جامعه رخت میبندد. در این بیهویتی سعی میکنند تا به وسیله منابع هویتساز جدید برای خودشان هویتی درست کنند یعنی سعی میکنند تا هویتی مستقل داشته باشند. وقتی دو نیاز معنای زندگی و هویت افراد در مردم ایجاد میشود و از قضا بسیار هم مهم و شدید است، عد ه ای درصدد پاسخگویی به این نیاز ها بر میآیند. در این جاست که جنبش های نو پدید دینی و معنویتگرایی های جدید شکل میگیرند. روشنفکران به جای توجه به مبانی هویت ساز قدیم که مهمترین آن ها دین است به چیز هایی جدید روی میآورند و تلاش میکنند تا معنویت را جانشین دین کنند. چنان چه آقای ملکیان اعلام میکند که دین را کنار بگذاریم و به سراغ معنویت اخلاق های منهای دین برویم تا انسان مفید، کارمند موفق و یا مدیر موفق باشیم، این ها بدیل های دین است
سال 1431، صدر اسلام
هزار و چهارصد سال و اندی از هجرت می گذرد و تاریخ در تمام این سال ها شرمنده رخ دادهای 75 و یا 95 روز بعد از رحلت خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم مانده است. روز هایی که از همان ساعات نخست شاهد اتفاقات سرنوشت ساز بسیاری در تاریخ اسلام بوده است. فاصله میان رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم و تغییر مسیر ولایت پذیری به سوی خلیفه گزینی، میان مسلمانان صدر اسلام به چند ساعت می رسد. زمانی که خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام آماده می شدند تا نماز بر وجود مقدس پیام آور خداوند تبارک و تعالی بخوانند، دیگرانی جریانی را پایه گذاری می کردند که منجر به جدایی مسلمانان و تفرقه میان آنان شد. بزرگترین اتفاق تاریخ اسلام از همین ساعت نخست شروع شده و تا ظهور منجی عالم بشریت عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه خواهد یافت.
بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جریانی شکل گرفت که سعی در فراموشی سفارش فرستاده خدا داشت و این فراموشی منجر به تشکیل سقیفه بنی ساعده شد که نهایتا مسیر مسلمانان از پذیرش ولایت منصوب از جانب خدا و رسول خدا، به سمت انتخاب دیگران برای خلافت رفت. این تغییر و تحولات چنان با سرعت پیش رفت که دختر رسول خدا علیهماالسلام و بزرگترین بانوی خلقت، به دفاع از ولایت برخاسته و در همین راه با تحمل رنج های جانگدازی که تاریخ شرمسار واگویی آن است، به شهادت رسید. ولی شتر خلافت راه خود را رفته و تفرقه میان مسلمانان شکل می گرفت.
این تفرقه تا بدان جا پیش می رود که 25 سال بعد، مسلمانان درگیر سه جنگ بزرگ می شوند. سه جنگ میان «ولی مؤمنین و خلیفه مسلمین» با فرقه های تندرو و کندرو مسلمان. تفرقه میان مسلمانان به جایی می رسد که سال ها بعد گروهی از همین مسلمانان! شمشیر خود را با خون آخرین بازمانده اهل کساء سیراب می کنند.
جریان فراموشکار به همین ختم نمی شود؛ از همان روز های بعد از رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم، سعی می کنند که منابع و اسناد ثابت کننده حق ولایت علی(ع) را از بین ببرند. این مسئله از باغ فدک شروع شده و کوچه بنی هاشم نامی ماندگار در سینه تاریخ می شود. نام این کوچه همیشه عرق شرم بر پیشانی تاریخ می نشاند.
سند مالکیت باغ فدک توسط این جریان از بین برده شد. در کنار آن تاریخ اسلام شاهد از بین رفتن اسناد دیگری هم بوده و هست. جعل فراوان احادیث، از بین بردن احادیث معتبر، تبعید، زندان و اعدام سادات، راویان احادیث و علمای دین و کتاب سوزی های متعددی که در سینه تاریخ ثبت شده اند، گوشه ای از سعی وافری است که برای رسیدن به این منظور انجام شده اند.
جریان فراموشکار هنوز هم دستی بر آتش دارد و به کار خود مشغول است. فرقه های جدیدی که به امت اسلامی افزوده شده اند، نشان از تلاش سردمداران آنان برای ادامه مسیر انحرافی نیاکان خود دارد. وهابیت، بهائیت و طالبان نمونه های آشکار این انحرافند. نکته جالب اما این جاست که این فرقه ها و مذاهب مختلفی که از گذشته تاکنون در ذیل عنوان کلی اسلام وجود داشته و دارند؛ علاوه بر اشتراک شان در قبله و پیامبر واحد، در شیعه ستیزی و مخالفت با شیعیان هم مشترکند. بی شک همان گروهی که زیارت قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ساخت گنبد و بارگاه و مزار برای اهل بیت علیهم السلام را شرک می دانند، اگر در روز های نخستین بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه بودند؛ اسباب ایجاد آتش مقابل خانه عصمت را فراهم می آوردند. اما حال که امکان شرک زدایی! از دین را ندارند، ایجاد شبهه و کوبیدن بر طبل تفرقه و فرقه گرایی که از دست شان بر می آید...
اما شیعیان خود را فرزندان صدیقه کبری سلام الله علیها می دانند. اینان تاریخ اسلام را به صدر و ذیل تقسیم نمی کنند. برای فرزندان حضرت زهرا سلام الله علیها، تاریخ، داستان گذشتگان نیست که بتوان بر گذشته ها صلوات فرستاد و فکر کرد که گذشته ها گذشته. برای اینان سال 1431 هجری همان درد و داغی را دارد که 75 یا 95 روز بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارد. اینان وظیفه خود می دانند تا در تمام شئون زندگی، آن بزرگوار و فرزندان پاکش صلوات الله علیهم اجمعین را الگوی رفتار و کردار خود قرار دهند. برای رسیدن به این وظیفه، زمانی سعی در حفظ و نشر مفاهیم و ارزش های والای شیعی دارند و روزگاری برای اثبات حقانیت ولایت جان می دهند. زمانی هم با تکیه بر همان مفهوم بر طاغوت زمان می شورند و انقلاب می کنند. اما تمام اینان نیز در طول تاریخ وجه اشتراکی دارند، منتظرند، منتظرند تا روزی در رکاب فرزند یگانه سرور زنان دو عالم، برای همیشه انحرافات و تفرقه ها را از بین ببرند. منتظرند تا روزی برسد که بدون واهمه از آتش و تخریب، زائر مزار مادرشان باشند...
فاطمه سلام الله علیها مادر ماست. مادر تمام شیعیان . ما فرزندان کوچک سرور زنان دو عالم علیها السلام، همیشه داغ مادر جوان مان را در سینه داریم. ایام فاطمیه بهانه ای است برای پرداختن به داغ دل شیعه.
این صفحات، دارالاحزان کوچکی است در فراغ مادر... همین. یاعلی مدد