هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
آتشي نبود تا آتشبسي اعلام شود/زهير توكلي
تنها آدمی بودم که با شهامت تمام گفتم من به فلانی رأی دادم. بله من یکی از آن 44 نفر بودم، البته رأیم همراه با انتقادات زیادی به عملکرد ایشان بود، اما با کلی صرف فکر و وقت گذاشتن رسیده بودم به ایشان. نمره ای که برای احمدی نژاد در نظر گرفته بودم بیست و نوزده نبود، الان هم همان زیر 15 مانده است و نمره رضایی 14 است و بعد یکی دو نمره هم بالا آمد و موسوی 12 بود و کم کم شد منفی بیست و چهار و نمره نفر بعدی هم که از اول منفی بود.
می شود این انتقادها را بفرمایید؟
من از نوع ورود آقای احمدی نژاد در مناظره ها ناراحت بودم. همچنین از این که در دولت ایشان این همه گروه گرایی و دسته گرایی و انتصاب ها غلبه دارد، و برخی از مسئولان رده بالا را یک شبه به این مقام می رسانند، گله مندم. از این که حرف آقا را در باره فلان مقام هم با تأخیر جواب داد و هم کمی تا قسمتی سمپل کرد، نگرانم. در کشورهای پیشرفته این قدر تغییر و تحول، در هر انتخابات معنی ندارد. حتی در کشورهای جهان سومی مثل پاکستان وقتی یک حزب شکست می خورد، فقط 40-50 نفر از مسئولان بلند پایه عوض می شوند و خلاص. در سطوح میانی همه سر جای خودشان می مانند و کار می کنند. در دولت آقای احمدی نژاد می بینیم که طرف مسئول یک سایت بوده است و یکدفعه می شود وزیر و معاون فلان مقام و .... این، برای مملکت بسیار خطرناک است.
اما این که آقای احمدی نژاد را به طور نسبی ترجیح دادید، برای کدام صفات و عملکردهای ایشان بوده است؟
من عملکرد ایشان در سیاست خارجی را تا حدی قبول دارم و البته به عملکرد وزارت خارجه انتقادهایی هم دارم. حتی نوع گفتمانی که او در پاسخ به تهدیدهای کسانی مثل اوباما دارد، به نظر من ستودنی است، چون با قصاب باید مثل قصاب ها حرف زد. بهترین دفاع در برابر امریکا و انگلیس حمله است. این ها قصابند و با قصاب جز با لحن و بیان خودشان نباید حرف زد. دیگر این که احمدی نژاد دارد می دود و شبانه روزی کار می کند و با نیروهایی که برخی شان واقعا متخصص اند و برخی شان هم واقعا ضعیف، دارد مدام به بخش های ضعیف جامعه سرکشی می کند و بخشی از این ها برای من و هر کسی تحسین برانگیز است. عملکرد دولت احمدی نژاد در انرژی هسته ای هم دلیل دیگری برای رأی دادن من به ایشان بوده است. البته من در شرایط مساوی بین احمدی نژاد و لاریجانی و فردی مثل سعید جلیلی حتما لاریجانی یا حتی جلیلی را ترجیح می دادم.
شما پس از انتخابات وارد معرکه شدید و موضع تندی علیه سبزها گرفتید، می شود درباره این موضع گیری توضیح بدهید؟
در فتنه پس از انتخابات، فقط آیت الله خامنه ای نمره 20 گرفت و تمام. همه آدم های سیاسی نمره شان پایین بود. ایشان با درایت خود، یک تنه کشور را نجات داد و با خویشتن داری این موضوع را فیصله داد. شما مطمئن باشید که اگر امام بود، بسیار تندتر از این برخورد می کرد. مطمئن باشید که اگر کسی با ادعای ابطال انتخابات پیش امام می رفت و دلبخواه خود حرف می زد، امام چنان بر دهانش می زد که همان جا قبض روح می شد. آقای موسوی را من خبر دارم که این تندی ها را کرد و آقا تحمل کرد.
موسوی روز به روز با لجاجتش همه را ناامید کرد و شیخ اصلاحات که از همان اول در ریل سراشیبی افتاد و رفت. دیدید که در عرصه جهانی بیشترین لطمه متوجه کشور شد. من از افتخارات خودم می دانم که در فتنه پس از انتخابات وارد شدم و موضع گرفتم. شما ببینید در کودتای 28 مرداد و در دوره رضاخان و قبل از آن انگلیسی ها و سران استعمار هر کاری دل شان خواست کردند و هرگز از دخالت دست برنداشتند. اگر توانستید خرس را از دست درازی به کندوی عسل منع کنید، امریکا و اسراییل را هم منع کرده اید. جالب این است که دشمن داشت آماده ورود به ایران می شد و این آقایان می گفتند هیچ خبری نیست ما فقط یک اعتراض کوچک داشتیم و صدایش از 300 تا بلندگوی ضد انقلاب شبانه روزی پخش می شد و پروژه های شهیدسازی و هزار تا برنامه دیگر را پیاده کردند. در این ماجرا نیز ورودشان به عرصه کودتا نه تنها بعید که حتمی بود. نقشه های بعدی کشف حجاب بود و بی احترامی به سید خدا آقای خامنه ای که اگر مردم نبودند، مثل شیخ فضل الله نوری با این سید برخورد می کردند. اگر مردم ما و شخص ولی فقیه کمی کوتاه آمده بودند، الان هر روز ما بغداد و هر شب ما کابل بود. آن وقت نه موسوی پاسخگو بود و نه کروبی. به نظر من این از فتنه هم فتنه تر بود. فتنه کوچک ترین نامی ست که برای این بی شرمی به شهدا و به آرمان های انقلاب و امام می شود به این جماعت داد. چطور است که سران جبهه سبز می بینند که سایت هایی از آن ها حمایت می کنند که توهین به پیامبر و ائمه هم در کارنامه شان هست، اما ذره ای کوتاه نمی آیند. این ها مردم را به خیابان ها ریختند و فکر نکردند که از دل این هرج و مرج، چه حقوقی از مردم تضییع می شود و چه فجایعی به بار می آید؟ در همین ناآرامی ها در خانه مردم برادر با برادر قهر کرد و همه جا حتی مدرسه و اداره و شهر را داشتند به هم می ریختند و این آغاز یک بلبشوی بزرگ و هرج و مرج بزرگتر بود که اولین قربانیانش همین سران فتنه بودند. تقریبا صابون این ناآرامی و مصیبت به تن خیلی ها خورد. درست سه روز بعد از ناآرامی ها ما در هند بودیم که پدرزنم تلفن زد که بیا که دزد به خانه ات زده و تمام سرمایه را برده. بله. حاصل زحمت و پس انداز 25 ساله من و خانواده را بردند. نه آقای موسوی می گوید ببخشید نه آقای احمدی نژاد. من هم قانعم به سرنوشت، اما این فتنه خیلی ها را درب و داغان کرد. من به پلیس مراجعه کردم و گفتند: این روزها آن قدر سرمان شلوغ است و آن قدر اوضاع خیابان ها خراب است که به این کارها نمی رسیم. الان بعد از حدود ده ماه شاید صدها بار تماس گرفتم و بسیاری از دوستان هم پیگیری کردند و به هیچ جایی نرسید. جواب این آشفتگی را که باید بدهد؟ آقای موسوی و کروبی که این اغتشاش را کلید زدند، در تمام این ماجراها به اعتقاد من مقصرند. البته در این سو هم تندروی هایی صورت گرفت.
مثلا؟
مثلا آن جمله آقای احمدی نژاد که معترضان را به خس و خاشاک تشبیه کرد، اختلاف را تشدید کرد و معترضان را عصبانی تر کرد.
چرا این را می گویید؛ چرا نمی گویید که ایشان چهار سال دوره افتاد در شهرها و روستاها و در سخنانش طوری برای مردم جلوه داد که در این 26 سال گذشته همه خورده اند و برده اند و حالا این منم که آمده ام به شما خدمت کنم؟
نه، من به این اعتقاد ندارم. من فکر می کنم همین سرکشی ها به مردم خیلی از مشکلات شان را حل کرد. چرا فکر می کنید این طور است. اگر این نظر درست باشد، آقای احمدی نژاد بعد از این دوره که دوره دوم انتخاب شدن شان است باید این پروژه سفر به روستاها را تمام کند. من خیال دفاع از کس خاصی را ندارم. حتی آن قدر شهامت و آزادگی دارم که بگویم آقای احمدی نژاد و دولتش خیلی که زور بزنند، تازه در بعضی موارد می رسند به دولت آقای رفسنجانی، در بعضی موارد هم شاید جلوتر باشند امّا در مجموع موفق ترین دولت تا به حال به نظر من دولت هاشمی بوده است اگرچه دولت احمدی نژاد هم ممکن است با این طرح های اخیرش به موفقیت های چشمگیرتری برسد.
از این ها که بگذریم، من امروز وقتی می خواهم موضع بگیرم، به جامعه جهانی نگاه می کنم. ما در جهان در اقلیت هستیم. دشمنانی داریم که بیش از دو قرن ما را استعمار کرده بودند و انقلاب دست شان را کوتاه کرده است. بالاخره آقای احمدی نژاد رییس جمهور ما و نماینده کشور ما در جامعه جهانی است. چرا سران جنبش سبز وقتی بی بی سی و VOA از آن ها حمایت می کنند، در حقانیت مسیرشان به شک نمی افتند؟ حاصل این فتنه در ایران، پیروزی ایادی استعمار پیر در انتخابات عراق بود. به نظر من سرنخ این فتنه را در انگلیس باید جست وجو کرد. برای همین در جایی به گمانم در همین وبلاگم نوشتم که اگر دانشجویان ما 10 سال پیش سفارت انگلستان را اشغال کرده بودند امروز این فتنه ها دیگر وجود نداشت.
حال به موضوع اصلی بحث می رسیم. شاعران انقلاب تا پیش از روز 22 خرداد، با وجود همه اختلاف نظرهای سیاسی، وصف شاعر انقلاب را اصلی ترین حیثیت خود می دانستند. یعنی شاعری که اسلام و تشیع برایش اصل است، به مبدأ و معاد قائل است، برای خود رسالت اخلاقی و معنوی و مذهبی می شناسد و نسبت به سرنوشت کشورش و نسبت به اصل انقلاب اسلامی بی تفاوت نیست. بنده احساس خطر می کنم از این بابت که در انتخابات اخیر، شاعران انقلاب خیلی به وجه روزمره سیاست نزدیک شدند؛ حتی تا این حد که در ستادهای انتخاباتی نامزدها مشغول شوند و شعرهایی بسازند و برای مردم اس .ام.اس کنند به حمایت از احمدی نژاد یا موسوی یا کروبی. این نوعی هبوط است، نوعی پایین آمدن از آن منظر حکیمانه ای است که شاعر انقلاب باید داشته باشد.
جانا سخن از زبان ما می گویی. من خودم در ایام انتخابات هیچ موضعی نگرفتم و از هیچ نامزدی اعلام حمایت نکردم. حتی برخی که طرفدار احمدی نژاد و موسوی بودند، به سراغ من آمدند، ولی من هیچ بیانیه ای را امضا نکردم. من در این مورد کاملا با شما موافقم.
من می خواهم به نکته ای بنیادین بپردازم. از شاعر، در فرهنگ ما، در وجه آرمانی اش، همیشه به وصف حکیم یاد می شود. شاعر باید کلام حکیمانه بگوید و کلام حکیمانه غالبا یا وجهی پیشگویانه و آینده نگرانه دارد یا باطن وقایع روزمره را نشانه می رود. اگر شاعر بخواهد شاعر باشد و شاعر بماند، معمولا از شعر گفتن درباره مسائل سیاسی روزمره و از پرداختن به سطح سیاست یعنی وقایعی که اتفاق می افتد و موضوع کار تحلیل گران سیاسی است، پرهیز می کند. در یک کلمه شاعر کارش موضع گیری سیاسی نیست، کارش نشان دادن آن بنیان های نظری و زمینه های فرهنگی است که منجر به یک فاجعه یا یک حماسه می شود.
بالاخره این ها شاعر انقلابند و با مسائل انقلاب و جمهوری اسلامی درگیرند و طبیعی است که موضع بگیرند. تازه مگر سیاستمدار ما همیشه در مدار خودش قدم زده که شاعر و نویسنده ما بخواهد پا را از حریمش بیرون نگذارد. این جا جایی است که مخروط را وارونه کاشته اند، یعنی از رأسش سیاست که در رأس این مخروط است می خواهد همه کاره باشد. می خواهد هم رأس باشد، و هم قاعده. شاعر می بیند که حقش را جامعه و اهل سیاست و اقتصاد دارند تضییع می کنند و او هم سیاسی بازی می کند، چون ناچار است و از او می خواهند این را. من می گویم که باید اخلاق رعایت شود و همدیگر را تحمل کنیم. و هر کس سر جای خودش باشد و فرهنگ اصل باشد و قاعده فرهنگ باشد و تصمیم گیر فرهنگ باشد نه جماعت اهل سیاست.
ماجرای بحث شما با آقای کاکایی چه بود؟
من شنیدم برخی از دوستان در وبلاگ شان نوشتند که آقای کاکایی گفته است که تجربیات شعر دهه 60 را قبول ندارم و آن ادبیات، ادبیات متأثر از سوسیالیسم بود و وجه فرمایشی داشته و نسل های بعد بهتر است که جریان شعر انقلاب را کنار بگذارند و از این قبیل فرمایشات... وقتی این چیزها را شنیدم، راستش ناراحت شدم. با وجود دوستی عمیق ما که ریشه در دو دهه گذشته داشت، نامه ای به کاکایی از وبلاگم نوشتم و دوستانه به یاد او آوردم که رفقای واقعی تو نه این ترانه سراها و آهنگ سازها و خواننده ها، بلکه همین بچه های شعر انقلاب هستند. شاعران انقلاب که هنوز هم به این که شاعر انقلابند، افتخار می کنند.
بعد هم ماجرای سفر فرانسه و لندن را پیش کشیدم که یعنی بدان این ها هیچ افتخاری نیست و آن جا هیچ خبری نیست و خودت که دیدی من قصر شیرین شما را به خیابان های پاریس ترجیح دادم. مطلب هم واقعا همین طوری بود که من گفتم. این چیزهایی که آقای کاکایی در پاسخ من نوشت، برخی واقعیت داشت و برخی هم مثل حضرت عالی از ظن خود یار من شده بود و من هم که ته ماجرا را می دانستم چه خبر است و اهل دعوا با دوستان نبودم، یک صلح کلی کردم و با اولین اعترافی که جبار کاکایی کرد که من شعر دهه شصت را قبول دارم، بر همه آن نوشته های دوستان و حرف ها خط بطلان کشیدم و به همه گفتم ساکت باشید که همین حجت است و همین اعتراف واقعیت دارد.
البته من با آن صلح «از اولش هم دعوایی نبود و آتشی نبود تا آتش بسی باشد،» خواستم پیامی هم برای اهل سیاست داشته باشم که اختلاف ها را باید یک جا بر مبنای اعتماد متقابل و اخوت اسلامی کنار بگذاریم که متأسفانه اکثر آدم ها این پیام ها را اصلا نمی گیرند و متوجه هم نمی شوند.
در نوشته آقای کاکایی، مضمون دیگری هم خطاب به شما بود که سرمایه واقعی ادبیات کشور ما و حتی سرمایه واقعی شعر انقلاب همین چند اسمی که شما برده اید و از قبیل مهدی نژاد و مؤدب و سیار و داوودی نیستند؟
من کی چنین ادعایی کرده ام؟ شعر انقلاب یکی از شاخه هایش شعر سیاسی و اعتراضی و عدالت خواهانه است. شاخه های دیگری مثل شعر عرفانی، شعر مذهبی و حتی شعر عاشقانه هم دارد، حرف من این نبود. من فقط می خواستم که این بچه ها به جرم ادامه دادن برخی از مضامین انقلابی شعر دهه 60 نشانه تهمت واقع نشوند. برخی از این ها پس از اتمام نامه نگاری من و کاکایی که از طرف من ختم شد، ایمیل خصوصی به من زدند که این وسط ما گوشت قربانی بودیم.
آیا این چند نفر و همفکران شان، توسط نهادهای دولتي حمایت و مدیریت می شوند؟
این ها همه شاعران یک لاقبایی هستند که در زندگی خصوصی شان مشکلات عدیده معیشتی دارند. در همان روزها که مرتضی امیری اسفندقه دبیر جشنواره شعر فجر بود، حکم اخراجش از وزارت آموزش و پرورش رسیده بود و تلفن خانه اش هم قطع بود. این چه جور حمایتی است؟
وجه علمی حرف آقای کاکایی صرف نظر از حواشی ای که پیرامون آن ایجاد شد و شاید لحن ایشان در بیان مقصود، در این حواشی بی تأثیر نبوده است، این است که روح زمانه را نمی شود به عقب برگرداند و هر نسلی باید روح زمانه خود را دریابد. بنابراین اگر هم شاعران جوان می خواهند بر آرمان های انقلاب پای بفشارند و مطالبات عدالت خواهانه داشته باشند، باید از تکرار و تقلید موتیف های دهه 60 بپرهیزند.
با این حرف موافقم اما اگر بخواهند بگویند که ادبیات دهه 60 ادبیاتی سطحی بوده است، صد در صد مخالفم. من شعر دهه 60 را یکی از موفق ترین ادوار شعر معاصر می دانم.
دلیل تان برای این حرف چیست؟
چون شعر اين دهه فوق العاده شعر صادقی است و علاوه بر استفاده از همه تجربه های قبلی شعر معاصر و همه قالب ها و سبک های تجربه شده پیشین، تجربه های منحصر به فرد کاملا بدیع و نوظهوری مثل علی معلم و احمد عزیزی هم در این دهه به شعر معاصر معرفی شد. همچنین دهه 60 دهه زنده کردن قالب های کلاسیک و نئوکلاسیک و تعالی بخشیدن به قالب های نیمه جان کلاسیک مثل غزل بوده است. ریشه علمی حرف آقای کاکایی این است که نسل های بعدی شعر انقلاب، از آن پله ها بالاتر بیایند و به پله ها و اوج های والاتر برسند، ولی این هم هست که بدون پله نمی شود از نردبان بالا رفت
تحشیهای انتقادی بر جایگاه نقد/ رضا قائمي
در ویژهنامه نوروزی پنجره، تلاشهایی برای تعریف و پرسش از نقد انجام دادیم. اما هم به دلیل اهمیت جایگاه نقد در امروز جمهوری اسلامی و وضعیت سیاسی - اجتماعی فعلی و هم به اقتضای دریافت یادداشتهای جدید از جانب آنان که در ادامه، اندیشه های شان را از نظر میگذرانید، و هم تذکری دوباره در این باب، هرچند مختصر و از وجوهی متفاوت پرونده ای فراهم آمده است. آن چه در این بین سعی در تبیین آن شده، تلاشی برای پرداختن به پیشفرضها و پیشانگاره هایی است که نقد را میسر و البته تحدید و تدقیق ميكنند و تشخص میبخشند. آن چه در ویژه نامه طرح شد و مسئله هایی را در این باب طرح کرد، اکنون پاسخهایی هرچند مقدماتی یافتهاند. آزادی، پرهیز از حب و بغضهای نفسانی، آزادگی و صراحت بیان و مواردی نظیر این، چندی از پاسخهای این پرسش ضروریاند. نقد هم سازنده است و هم انسان و جامعه و تاریخ را به خود میآورد که اگر به نفی غرب و شرق دست زدی، خود در پیمانه چه داری و در خانه خویش، چه میکنی؟ نقد از این جهت نیز با فلسفه انقلاب اسلامی پیوند خورده و خودِ امروزِ ما و جمهوری اسلامی را به خویش خواهد آورد که در پسِ شعارهای مقدسِ نه شرقی و نه غربی، هویت جمهوری اسلامی، بر مبنای چه وجوهی ساخته شده یا باید ساخته شود؟ این هویت، امروزه علاوه بر پرداختن به نفی شرق و غرب، نیازمند نقد تاریخ و سنت گذشته با منطق خودِ این عالم است تا روشن شود که چه لایه های ناهمگونی بر این تاریخ نشسته است و در پس این نقدها، تبار حقیقت، در کجا رخ مینماید.