هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
معناي رأي به احمدينژاد / دكتر علي دارابي
انتخابات 22 خرداد 1388 بالاترين نصاب مشاركت مردم در انتخابات را از آن خود كرد. بيش از 40 ميليون رأي و مشاركت 85 درصد واجدان شرايط رأي و حدود 25 ميليون رأي به رييسجمهور برگزيده كه در هيچ انتخاباتي بهغير از همهپرسي نظام جمهوري اسلامي شاهد نبودهايم. افزون بر اين، رقابت چهار تن از چهرههاي شناخته شده و داراي مسئوليتهاي كليدي و مهم در طول ساليان پس از انقلاب و انتخابات را بسيار جديتر از دورههای گذشته كرده بود. چهار نامزدي كه حاضر نبودند به نفع ديگري انصراف دهند. بيشك دهمين دوره انتخابات رياستجمهوري و ثبت ركوردي بينظير براي مشاركت سياسي مردم، میتوانست عامل بزرگي براي كسب اعتبار، وجهه، پرستيژ و جايگاه بينالمللي جمهوري اسلامي محسوب شود. اما صد افسوس كه بازندگان در انتخابات (كروبي ـ موسوي) با ادعاي واهي تقلب در انتخابات به اصل اعتماد مردم به نظام و صيانت از آراي آنان خيانت و اين فرصت طلايي را از ملت ايران سلب كردند.
شورش اشرافيگري بر جمهوريت، يكهسالاري و استبداد رأي، عدم تمكين به قانون و عدم پايبندي به ساختارها و هنجارهاي نظام را بايد سه نشانه بازندگان انتخابات كه با نه بزرگ مردم روبهرو شدند، برشمرد.
اما بهراستي معناي رأي مردم به احمدينژاد چه بود؟ در يك دستهبندي كلي اهم اين دلايل و انتظارات مردم از رييسجمهور منتخب را بايد در عوامل زير مورد توجه قرار داد:
1 - مبارزه با مفاسد
احمدينژاد نماينده اصيل گفتمان مبارزه با فساد، تبعيض، اشرافيگري، باندبازي، تبارگماري و رانتخواري بود. او با كارنامه چهار ساله خود در دولت نهم و نيز وفاداري به مبارزه قاطع با مفاسد در گفتوگوها، مناظرهها... مردم را قانع كرد كه اگر خواهان مبارزه عملي با اشرافيگري و مفاسد هستند بايد به وي رأي بدهند.
2 - نه به جريان دوم خرداد
موسوي و كروبي نمايندگي جريان دوم خرداد را بر عهده داشتند. جريان دوم خرداد ملي ـ مذهبيها، نهضت آزاديها، اپوزيسيون، سلطنتطلبها، طيف التقاطي و سكولار مشاركت و مجاهدين انقلاب اسلامي، جريان ليبرالي كارگزاران، مجموعه تجديدنظر طلب مجمع روحانيون مبارز و مجمع محققين و مدرسين، را شامل ميشد. علاوهبر اين جريانات، اشخاص و گروههاي درون نظام و وفادار به انقلاب اسلامي كه البته كمتأثيرتر در مجموعه دوم خرداد بودند نیز حاميان و رأيدهندگان به موسوي را شامل ميشدند. با اين همه، 13 ميليوني هم كه به موسوي رأي دادند، با شناخت گذشته او و غالبا براي نه گفتن به احمدينژاد، به سمت موسوي گرايش پيدا كردند. اما با اين همه رأي قاطع مردم به احمدينژاد، نه به دوم خرداد بود.
3 - رأي به خدمت صادقانه
بهواقع رأي به احمدينژاد، رأي به خدمت صادقانه بود؛ چراكه وي بهمعناي واقعي خود را وقف خدمت به مردم كرده بود. مردم از هياهوها، و افراطيگريهايي كه در طول هشت سال حاكميت دوم خرداد شاهد آن بودند، به ستوه آمده و برأي خاتمه حاكميت دوم خرداد لحظهشماري ميكردند. احمدينژاد نماينده واقعي گفتمان خدمت صادقانه بود و مردم اين مطالبه را در ساير نامزدها سراغ نداشتند.
4 - استكبارستيزي
عملكرد موسوي، كروبي و دولت سازندگي و دوم خرداد بيانگر آن بود كه مسامحه و سازش با استكبار موجب از دست دادن ارزشهاي انقلاب و ارائه تصويري نامناسب از آن در نزد جهانيان و بهخصوص جنبشهاي آزاديبخش شده بود. مواضع، شعارها، برنامههاي نامزدهاي ديگر نه تنها واجد اين هويت استكبارستيزي نبود، بلكه به چالش كشيدن و نقد مواضع استكباري، تهاجمي و انقلابي احمدينژاد از سوي نامزدها مردم را مصمم كرد كه كانديدايي كه ميتواند از منافع ملي، امنيت و پرستيژ ملت بزرگ اسلامي در دنياي زور دفاع كند، همانا احمدينژاد است.
5 - احمدينژاد، از جنس مردم
احمدينژاد در ميان ساير نامزدها بيش از همه نمايندگي اكثريت مردم را داشت. تواضع، خدمت، كار و تلاش، بيادعايي همه و همه بيانگر آن بود كه مردم بار ديگر به كسي رأي خواهند داد كه از جنس خودشان باشد.
با گذشت يك سال از انتخابات 22 خرداد 1388 برخي مطالبات و انتظارات مردم از رييسجمهور منتخب برآورده شده است كه از روايي و صحت معناي رأي به احمدينژاد حكايت ميكند. اما در عینحال برخي توقعات و انتظارات رأيدهندگان تاكنون آنگونه كه انتظار ميرفته از سوي رييسجمهور برآورده نشده است. مبارزه با مفاسد، رانتخواري، بيشتر در شعارها، ميتينگها و سخنرانيها خودنمايي كرده تا در عرصه عمل. جلسات سران قواي سه گانه براي مبارزه با مفاسد با فواصل بس طولاني برگزار ميشود و عمدتا هم اثري كه جامعه از آن توقع دارد را مشاهده نكرده است. باندبازي در عزل و نصبها مشاهده ميشود و شايستهسالاري آنگونه كه انتظار ميرفت، در عمل ديده نميشود. مردم به احمدينژاد رأي دادند كه چون زمان دولت سازندگي شاهد حاكميت حزب كارگزاران و زمان دولت اصلاحات شاهد حاكميت مشاركت و مجاهدين نباشند، در حالي كه احمدينژاد كه خود همزمان عضو دو حزب و تشكل سياسي اصولگراست و همواره در نقد و نفي احزاب سياسي سخن ميگويد، اما گروههاي فشار و لابيها و باندهايي در دولت ايشان رخنه كردهاند كه چون فاقد شناسنامه و هويت بوده و باندي و محفلي هستند، بسيار خطرناكند. فرياد دبير محترم شورأي نگهبان و امام جمعه موقت تهران آيت ا... جنتي درست به نقشآفريني اين گروهها و اشخاص در دولت دهم است.
دولت و رييس آن بايد در نقش بزرگتر در جامعه چتر حمايتي خود را بر سر همه بگستراند و با موضعگيري، خدمت صادقانه، رفتار محبتآميز و مدارا با شهروندان و جريانات سياسي درون نظام روز به روز بر صف حاميان دولت اضافه كند. در حاليكه رفتار دولت دهم خلاف اين انتظار است. و بالاخره آنکه رئیس دولت باید نمادی از احترام، اطاعت و تمکین از قانون باشد و عملاً به اصل تفکیک قوا پایبند باشد. به اميد آنكه رييسجمهور محترم با آسيبشناسي از عملكرد دولت و مجموعه همراه خود با شرح صدر، پذيراي نقدهاي مشفقانه چون نگارنده اين سطور كه با همان دلايل پيشگفته به احمدينژاد رأي داده است، بوده و به كارآمدي بيشتر دولت كمك كند
در حالي كه احمدينژاد همواره در نقد و نفي احزاب سياسي سخن ميگويد، اما گروههاي فشار و لابيها و باندهايي در دولت ايشان رخنه كردهاند كه چون فاقد شناسنامه و هويت بوده و باندي و محفلي هستند، بس خطرناكند
چماق روشنفكري / سيد محمد روحاني
در بحثهای گذشته پیرامون قوم نوح و فضای فکری و فرهنگی حاکم بر آنها، توضیح دادیم که یگانه معرفت معتبر در نزد این مردم، معرفت حسی و تجربی بود. به همین دلیل، محور اصلی زندگی آنها، معیشت مادی و هدف اصلی آنها در زندگی، رسیدن به سود و منفعت مادی بود. سپس پیرامون عقلانیت راسیونال و نفوذ خطرناک آن در میان جامعه خودمان صحبت کردیم. گفتیم که بر پایه این عقلانیت اجازه نداریم بهجز پارامترهای تجربی و مادی، پارامتر دیگری را در تصمیمات اجتماعی خود دخالت دهیم.
در این مقاله به این موضوع خواهیم پرداخت که یکی از نتایج این عقلانیت مدرن، قرار گرفتن پدیدهای به نام «کارشناسی فنی» در «بالاترین سطح هرم تصمیمگیری» انسانهاست. بیجهت نیست که این روزها کلمه کارشناس و کارشناسی ـ درست مثل یک کلمه مقدس ـ زیاد به گوش ما میخورد.
کارشناسان دنیای امروز کسانی هستند که قادرند تصمیمات ما را با معیارهای علمی و فنی مورد سنجش و محاسبه قرار دهند. اگر خوب دقت کنید، حرف آخر کارشناسان همیشه این است که فلان تصمیم، چقدر هزینه و چقدر فایده در بر دارد. آنگاه با محاسبه این هزینهها و فایدهها به ما میگویند که برای رسیدن به اهدافمان، چه تصمیماتی را باید اتخاذ کنیم.
تا اینجای کار البته، هیچ اشکالی وجود ندارد. وقتی راههای مختلفی برای رسیدن ما به اهدافمان وجود داشته باشد، طبیعی است که این راهها را با هم مقایسه کرده و بهترین آنها را انتخاب کنیم. یکی از معیارهای انتخاب راه بهتر هم ـ معمولا ـ کمهزینهتر و پرسودتر بودن آن است. اما و صد اما، درست در همین نقطه است که در معرض یک مغالطه بزرگ قرار میگیریم. مغالطهای که بسیاری از افراد در کمال ناباوری در آن فرو میافتند و ـ چنانچه خواهیم دید ـ اگر گرفتار چهارچوبهای محدود عقلانیت راسیونال باشیم، هیچ گریزی از فرو افتادن در مهلکه این مغالطه نخواهیم داشت.
این مغالطه از جایی آغاز میشود که «یکی از ملاکهای» انتخاب را «تنها ملاک» آن تصور کنیم. بله، همانطور که گفتم، یکی از معیارهای انتخاب راه بهتر، کمهزینهتر بودن آن راه است. اما آیا این تنها ملاک است؟ به ظاهر ساده این سئوال نگاه نکنید. دنیایی از مسائل ریشهای در پشت این سئوال ساده و ـ بهظاهر ـ مبتذل نهفته است. برای تعیین بهترین راه، رسیدن به یک هدف، چه معیارهایی را باید در نظر بگیریم؟ و از آن مهمتر، چه چیزهایی را باید در نظر نگیریم؟ و چرا؟ بشر امروز برای تصمیماتش چه معیارهایی را در نظر میگیرد؟ و چه چیزهایی را در نظر نمیگیرد؟ و چرا؟
حتما توجه دارید که سئوال ما، ناظر به خود تصمیمگیری نیست، بلکه ناظر به ملاکهای تصمیمگیری است. بهتر یا بدتر بودن یک تصمیم را با دهها و بلکه صدها معیار مختلف میتوان سنجید؛ معیارهای اخلاقی، معیارهای قانونی، معیارهای تاریخی، معیارهای روانشناختی، و بالاخره معیارهای کارشناسی فنی. این معیارها یکی دو تا نیست. حتی خرافهها نیز گاهی در مقام معیار و ملاک تصمیمگیری مورد توجه قرار میگیرند؛ چراکه آدمهای خرافاتی هرگز باور ندارند که کارشان خرافهآمیز است، بلکه به عکس، خیلی هم برای معیارهایی که از دید ما خرافه است، اهمیت و احترام قائلند. پس چه باید کرد؟ از کجا بفهمیم که برای سنجش یک تصمیم به چه معیارها و ملاکهایی باید توجه کنیم و چه معیارهایی را نباید مورد توجه خود قرار دهیم؟
حساسیت این بحث برای انسانهایی که به دین اعتقاد دارند، دو چندان است. آیا یک انسان متدین میتواند در هنگام تصمیمگیری ـ هر تصمیمی که باشد، فردی یا اجتماعی ـ تعالیم و آموزههای دینی خود را از نظر دور بدارد؟
میدانم که پاسخ این سئوالات، در یک بحث نظری و بر روی کاغذ، خیلی روشن است. اما در عمل چطور؟ اجازه دهید سئوال کنم: آیا امروزه کسی این جرئت و جسارت را دارد که برای توجیه تصمیماتش، علاوهبر معیارهای موسوم به کارشناسی فنی، به معیارهای دیگری هم استناد یا حتی فکر کند؟ آیا هیچوقت اتفاق افتاده که در محیطهای آکادمیک، در کنار نظرات کارشناسی، از منابع دیگری ـ مثلا، منابع دینی ـ هم سخن بگویید؟ بد نیست برای امتحان هم که شده یکبار این کار را بکنید تا ببینید در قرن بیستویکم، چوب و چماق تکفیر ـ البته تکفیر مدرن دنیای امروز ـ چه مزهای دارد و چه قدرتی!
من البته میدانم که گاهی اوقات به اسم استفاده از منابع دینی در کنار منابع کارشناسی، چه حرفهای سخیفی زده میشود. اما فکر نمیکنم شأن آزاداندیشی اجازه دهد که بهخاطر اینطور حرفها هر سخنی از این دست را به چماق تکفیر مدرن بنوازیم. حرف من در واقع ریشهایتر از این دعواهاست. میخواهم بپرسم: هنگام اخذ تصمیم ـ هر تصمیمی که باشد، فردی یا اجتماعی ـ آیا به جز سخنانی که بهعنوان سخنان کارشناسی معروف است، میتوانیم ـ و باید ـ به منابع دیگری هم مراجعه کنیم یا نه؟ و چرا؟
خوب توجه کنید. من نمیخواهم بگویم محاسبات کارشناسان فنی ـ خدای ناکرده ـ بیارزش یا کماهمیت است. اما چنانچه گفتیم، کارشناسان فنی کسانی هستند که هزینه و فایده تصمیمات ما را ـ تنها و تنها ـ از جهت محاسبات مادی و پارامترهای تجربی مورد ملاحظه قرار میدهند. اینکه «آیا تصمیمات ما از جهاتی بهجز جهات مادی و تجربی هم قابلبررسی هستند یا نه؟» سئوالی است که پاسخ آن ـ نفیا یا اثباتا ـ در صلاحیت یک کارشناس فنی نیست. علاوه بر این، کارشناسان فنی نباید قضاوتی درباره اهداف و آرمانهای ما داشته باشند. آنها فقط باید هزینه و فایده راههای گوناگونی که ممکن است ما را به اهدافمان برساند را برایمان محاسبه کنند.
اما واقعیت این است که نقش کارشناسان فنی در زندگی امروز ما بسی فراتر از این حرفهاست. امروزه کارشناسان فنی، علاوهبر اینکه هزینه و فایده انتخابهای گوناگون ما را تعیین میکنند، به ما میگویند که برای محاسبه این هزینهها و فایدهها به چه ملاکهایی باید توجه کرد و به چه معیارهایی نباید اعتنا کرد. دقیقتر که نگاه کنید، متوجه میشوید که کارشناسان ـ در حالیکه ظاهرا نباید هیچ دخالتی در تعیین هدف داشته باشند ـ حتی اهداف ما را نیز تعیین میکنند. بدیهی است که پارامترهای مورد توجه یک کارشناس فنی بهناچار پارامترهایی است که با محاسبات مادی به دست میآید. پس در عمل، همه زندگی ما بر پایه محاسبات فنی و پارامترهایی که با کمک تجربه و آزمایش به دست آمدهاند، شکل خواهد گرفت؛ توجه کردید؟ «همه زندگی». این معنایی ندارد بهجز سیطره کامل عقلانیت راسیونال. اینجاست که زندگی ما بهناچار خالی از اهداف متعالی ـ یعنی اهدافی بالاتر از حوزه محسوسات تجربی ـ خواهد بود و این درست همانچیزی است که قوم نوح به آن مبتلا بودند.
چندی پیش، شاهد میزگردی بودم با عنوان «کارآمدی اقتصاد» و با شرکت یکی از کارشناسان برجستهای که از قضا اعتبار ویژهای در نزد جماعت موسوم به اصلاحطلبان دارد. حرف اصلی این کارشناس برجسته این بود که اقتصاد بدون «ربا» امکان ندارد. میگفت از اول انقلاب تاکنون، بارها سعی کردهایم ربا را از مناسبات اقتصادی حذف کنیم، اما تجربه نشان داده که بدون ربا، رشد و شکوفایی اقتصاد ممکن نیست. اقتصاد ما نیز به همین دلیل، از رونق کافی برخوردار نشده است.
به گمان من، این طرز فکر را باید نمونهای عالی از عقلانیت راسیونال و نگاه پوزیتیویستی دانست. وقتی کسی میگوید تجربه نشان داده راه رونق اقتصادی رباست و جز این راهی وجود ندارد؛ و وقتی عملا از ما میخواهد که ساحت دین را از ساحت زندگی دنیایی ـ و مثلا علم اقتصاد ـ جدا بدانیم؛ طرز فکرش چه تفاوتی با طرز فکر قوم نوح دارد؟
شاید اگر بحث درباره هرچیز دیگری بهجز ربا بود، با اغماض بیشتری از آن میگذشتم. اما موضع قرآن در قبال ربا بهقدری صریح و قاطع است که انسان حیرت میکند. قرآن هیچ گناهی را مانند ربا، جنگی مستقیم علیه خدا و پیغمبر نخوانده است. اگر ربا به معنی جنگ علنی علیه خدا و پیغمبر است، دیگر با چه استدلالی میتوان تسلیم کارشناسیهای علم اقتصاد بود و در تصمیمگیریهای اقتصادی جز بهنظر کارشناسان فنی اعتنا نکرد؟
اقتصاد ـ هر چه که باشد ـ وسیله و ابزاری است در خدمت سعادت انسان. کارشناسیهای اقتصادی نمیتواند در جایگاه یگانه معیار تصمیمگیری برای زندگی ما قرار بگیرد. بنابراین، نظر کارشناسان فنی تنها بخشی از دستگاه تصمیمگیری ما خواهد بود نه همه آن. این همان جمله سهل و ممتنع روزگار ماست. سهل است آنقدر که مثل بدیهیات میماند؛ و ممتنع است آنقدر که بسیاری از افراد ـ در عمل ـ هرگز زیر بار آن نمیروند. چرا؟ چون درست مثل قوم نوح، گرفتار عقلانیت راسیونال هستند. یعنی در تصمیمگیریهای اجتماعی چیزی بهجز دانش تجربی و کارشناسیهای فنی را دخالت نمیدهند