هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
نگاهي به پروژه كشتهسازي در حوادث بعد از انتخابات
از القاي جنايت تا جنايت واقعي / فاطمه خضري
كشتهسازي در ادبيات سياسي بعد از انتخابات با دو رويكرد دنبال شد؛ در رويكرد اول با استفاده از اصول جنگ رواني، برخي اسامي به دروغ بهعنوان كشتهشدگان حوادث پس از انتخابات معرفي شدند، اما بعد از ناكامي در اين پروژه، رويكرد ديگري دنبال شد كه نوعي خودزني بود و به قتل واقعي افراد انجاميد.
بهترين پاسخ به اين سئوال كه هدايت كنندگان فتنه سبز از پروژه كشتهسازي دنبال چه هدفي بودند را ميتوان در كتاب «از ديكتاتوري به دموكراسي» نوشته «جين شارپ»* تئوريپرداز انقلابهاي مخملي، يافت.
شارپ در اين كتاب روشهاي متنوعي براي مقابله با حكومتهاي مخالف آمريكا پيشنهاد ميدهد. او از كشته شدهها، مفقود شدهها، شكنجه و بيرحمي حكومت و دقيقا همان چيزهايي كه از زبان برخي سران اصلاحطلب شنيده ميشود، سخن به ميان ميآورد و تصريح ميكند در اين موقعيت بهترين راهحل استفاده از روشهاي غيرخشونتآميز است. راهكارهايي كه جين شارپ در اين كتاب ارائه ميدهد، بهكرات در گفتار و رفتار سران فتنه قابل بازبيني است.
اما پروژه كشتهسازي كه ايادي فتنه اجراي آن را در سه مرحله القاي جنايت، نمادسازي و جنايت، دنبال كردند:
1- القای جنایت
این مورد بعد از شكست پروژه تقلب در انتخابات، براي اينكه موتور محرك جريان فتنه از حركت باز نایستد، طراحي شد. این فاز در ابتدا با موفقیت پروژه ندا آقاسلطان (طراحی شده توسط بیبیسی)، خوب پیش رفت. پس از آن نوبت به كشتهسازيهايي رسيد كه البته بهمرور زمان و زنده شدن تعداد زيادي از كشتهشدگان اين ليست دروغين، خنثي شد.
اعترافات شبكههای سازمانیافته جنگ سایبری كه پس از دستگيري آنها بهدست آمد، سند و مدرك محكمي براي نشان دادن زواياي دو پرونده از اين كشتهسازيهاست و نشان ميدهد سازمان سیا از طریق مجموعه بهاصطلاح فعالان حقوق بشر در ایران اين دو پروژه را خلق و مدیریت كرده است.
پروژه اول، كشته اعلام كردن دختری بهنام «سعیده پورآقایی» و شهیده قلمداد كردن او بود.
پروژه مزبور از آنجایی كلید خورد كه خواهر «سپیده پورآقایی» از اعضای كانون مدافعان حقوق بشر و از همكاران كیوان رفیعی (عضو هیئت مدیره مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و سرپل سیا در پروژه بیثباتسازی)، از خانه فرار كرد. كیوان رفیعی با اطلاع از عدم ارتباط خانوادگی سپيده با خواهرش در تماسی به وی میگوید به سعيده در جریان اغتشاشات اخیر تجاوز شده، سپس وی را كشته و جسدش را سوزاندهاند.
رفیعی از سوي دیگر با خبرگزاری «هرانا» (خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران) هماهنگ ميكند تا قبل از اينكه سپيده درباره گمشدن خواهرش تحقيق كند با او مصاحبه كنند. سپيده هم بهدلیل اعتماد به رفیعی، در اين مصاحبه ضمن تأیید وقوع این حادثه دروغین، علیه نظام سخن ميگويد. سپس اين مصاحبه در اختیار مهدي كروبی قرار گرفته و او را تحريك ميكنند تا با استناد به اين مصاحبه قيل و قال راه بيندازد و به نظام انتقاد كند و كار تا بدانجا پیش میرود كه برای فردی زنده مراسم ختم گرفته و حتی میرحسین موسوی هم در این مراسم ختم حاضر میشود. اما سعيده كه بهدليل ناسازگاري با خانواده، از خانه فرار كرده بود يكي دو ماه بعد به خانه بازميگردد.
پروژه دومي كه زواياي آن در اعترافات شبكه سايبري روشن شد، فهرست معروف به شهدای 72 نفره بود. یكی از عوامل منافقین در تماس با كیوان رفیعی (سرپل سازمان سيا در تهران) فهرست كشتهشدگان را در اختيار او قرار ميدهد. رفيعي نيز با دو واسطه یعنی اكبر باطبی و محسن مخملباف فهرست را به علیرضا بهشتی مشاور میرحسین موسوی و نماینده وی در كمیته موسوم به پیگیری بازداشتشدگان پس از انتخابات میرساند و به اين ترتيب زمينه سازيها شروع ميشود.
اين ماجرا به مجلس هم كشيده شد و كميسیون امنیت ملی مجلس به بررسي اين موضوع پرداخت. در همان زمان علاءالدين بروجردي رييس اين كميسيون اعلام كرد: «آقايان الویری و بهشتی در جلسه كميسيون حاضر شدند و یك فهرست كه فقط حاوی اسامی افراد بدون ذكر نام پدر و شماره شناسنامه ارائه كردند. به همین خاطر خواهش كردیم كه حداقل نام پدر و شماره شناسنامه این افراد را به كمیته بدهند تا پیگیری كنیم و صحت و سقم آن بر همگان روشن شود ولي متجاوز از ۲۰ بار، دبیر كمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس این موضوع را پیگیری كرد تا اينكه پاسخ ناقصی ارسال شد، ولي باز هم اكثریت اسامی بدون مشخصات بود.»
72 تن سازي به دليل تشابه عدد 72 با شهداي كربلا و شهداي دفتر حزب جمهوري اسلامي، نوعي تقدسسازي را چاشني اين پروژه سياسي ميكرد. اما به مرور زمان و زنده شدن تعداد زيادي از كشتهشدگان اين ليست دروغين و همچنين عدم توانايي در ارائه مستندات به مسئولان، طراحان اين ليست از مواضع خود عقبنشيني كردند؛ چراكه اسامي گفته شده يا مجعول و مبهم بودند و يا نام تعدادي از بسيجيان و نيروهاي مردمي نيز كه براي مقابله با اين اغتشاشات به خيابانها آمده و به شهادت رسيده بودند در آن آورده شده بود. به اين ترتيب، فهرست 72 نفره به دست فراموشی سپرده شد.
2- نماد سازي
جين شارپ كه قبلا از او و كتابش به عنوان سرمشق سران سبز ياد كرديم، از نمادسازي براي انقلابهاي رنگي سخن به ميان آورده است؛ موضوعي كه بخشي از آن در اقداماتي همچون طراحي رنگ سبز، لباسها، دستبندها، سربندها، آذين كردن خودروها و امثالهم متبلور شد. اما نمادسازي در بخش مربوط به پروژه كشتهسازي مقالهها، وبلاگها و پوسترهايي با عكس معترضان كشته شده در درگيريها را شامل ميشود كه همانند تابلويي براي هدايت و راهنمايي ساير معترضان استفاده
شد.
در كتاب شارپ همچنين از اقداماتي نظير انجام مراسم سوگواري سياسي، تشييع جنازههاي غيرواقعي و ظاهري، تشييع جنازههاي همراه با تظاهرات، تجمع و تظاهرات در محل خاكسپاري افراد و شخصيتها، بهعنوان راهكارهاي غير خشونتآميز مقابله نام برده ميشود.
تجمعاتي كه موارد بسياري از آنها در مراسم تشييع جنازه آيتا... منتظري و مراسم چهلم ندا آقا سلطان در بهشت زهراي تهران مشاهده شد.
در موردي ديگر نيز سایت جرس با انتشار نقشهای جعلی از بهشت زهراي تهران و مشخص كردن برخی قبور با رنگ سبز بهعنوان آرامگاه شهدای جريان سبز بار دیگر گذری به سناریوی نخنمای مردهسازی زد.
3- جنايت
ناكامي در اجراي موفق رهكردهاي جين شارپ براي كاربست شيوههاي غير خشونتآميز، فتنهگران را به راه حل جنايتكارانهاي سوق داد.
فاز اول اين جنايات قرار بود روز 16 آذر انجام شود ولي با دستگیری برخی در تیمهای ترور، اين غائله خاتمه يافت. در خانه تيمي گروهك منافقين مقدار زيادي آمپولهاي سمي، سلاح گرم و مواد منفجره كشف شده كه قرار بود در راهپيمايي 16 آذر استفاده شود. اين آمپولها طوري ساخته شده كه به محض تزريق به بدن، آسيب جدي از فلج اندام گرفته تا حد مرگ به فرد هدف وارد كند. به هر حال، روز عاشورا آخرين مرحله پروژه كشتهسازي از سوی رسانههای بیگانه كلید خورد؛ آنها سعی كردند با جنجال خبری، به مخاطبان خود القا كنند نیروهای امنیتی و پلیس در تهران چند نفر را به ضرب گلوله كشتهاند.
بهترین گزینه، براي موفقيت اين پروژه، نزدیكان سران معترضان بودند؛ به دو دليل: اول اينكه حق به جانبی جريان سبز و ناتوانی حكومت در مواجهه منطقي با سران آن و لذا روی آوردن به تهدید و فشار را القا ميكند، دوم اينكه اين گزينه بیش از هركس دیگری صدا و خبرش سراسری ميشود و به گوش همه ميرسد.
سيدعلي حبيبي موسوي، خواهرزاده ميرحسين موسوي كه در اغلب تجمعات پس از انتخابات حاضر ميشد، بهترين انتخاب بود. او و سه نفر ديگر در اين روز كشته شدند، اما براساس گزارش دستگاههاي امنيتي كشور، نوع سلاح و گلوله استفاده شده در حادثه مرگ موسوي، نوعی خاص و كمیاب از گلوله و سلاح مخصوص تیمهای ترور بوده است. یكی از كشتهشدگان هم به طرز مشكوكي ازروي پل سقوط ميكند و دو تن دیگر نیز در تصادف با يك خودرو كشته ميشوند.
در واقع برنامهریزی مفصلي برای ایجاد درگیری و آشوب در روز عاشورا در نظر گرفته شده بود، اما حضور مردم در صحنه و تدبير نیروهای امنیتی و انتظامی در عدم استفاده از سلاح گرم، كودتاچیان را ناكام ميگذارد.
نگاهي به سوابق پروژه كشتهسازي هم نشان ميدهد اجراي اين طرح در ايران سابقه دارد. به عنوان نمونه، ميتوان به قضيه كوي دانشگاه تهران در سال 1378 اشاره كرد كه راديو اسراييل ليستي 13 نفره از كشته شدهها در ناآراميهاي كوي دانشگاه اعلام كرد. در حاليكه در طول اين وقايع هيچكس كشته نشده و تنها تعدادي از دانشجويان زخمي شده بودند.
كنار هم قرار دادن تمامي اين وقايع و نگاهي به سابقه تاريخي اين تحركات، نشان ميدهد دشمن با طراحي سناريوي كشتهسازي درصدد است جريان فتنهگري و مقابله با نظام را دنبال كند اما به هر حال، پروژه كشتهسازي كه به اذعان صريح برخي سران معترضان بعد از انتخابات براي زنده نگه داشتن و ادامه حيات اعتراضات كليد خورده بود، تاكنون بدون هيچ دستاورد و نتيجه تعيين كنندهاي براي جريان فتنه، همانند بسياري ديگر از تحركات آنان ناكام مانده است
وحدت ملی و پاسیفیسم سیاسی/ هدي مطهرنيا
در تاریخ حیات سیاسی بشر، همواره، فرود و فراز سیستمهای مختلف سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. به تبع این اهمیت، بررسی علل و عوامل این مهم نیز مورد علاقه و عنایت اندیشمندن سیاسی بوده است. فلاسفه بزرگی چون افلاطون و ارسطو به این مهم پرداختهاند و جامعهشناسان سیاسی مانند ماکس وبر و کارل مارکس تحت عنوان جامعهشناسی انقلاب آن را مورد بررسی قرار دادهاند.
بافت متن texture ناشی از عوامل دگرگونساز، زمینه بروز موقعیتهایی میشوند که در ادبيات سیاسی امنیتی تحت نام (crisis) یا بحران از آنها یاد میشود. بحرانها از هویتی پارادوکسیکال برخوردار هستند، چراکه به قول چینیها بحرانها «فرصت خطرناک» هستند.
در این دیدگاه، بحران ترکیبی از «تهدید» و «فرصت» تعریف شده است. آناتول راپوپرت (Anatol Rapoport) در یک تعریف کلی، بحران را عبارت از وضعیتي میداند که: در آن فرآیند دگرگونی در نظام به شکلی است که استواری و تعادل نظام بهشدت و به نتیجهای نامطمئن به خطر میافتد و ضرورت اقدام هرچه سریعتر برای اعاده آن یا برقراری مجدد احساس میشود.
در سطح تحلیل ملی، بحران، ممکن است سطح و لایهای خاص از نظام سیاسی - اجتماعی را مأمن و مأوای تولد و رشد خود قرار داده و بر هیبت و هویت «زمینه» ظاهر شود. از این منظر، بحرانها را میتوان به سه سطح تقسيم کرد:
1- بحران در درونیترین لایه (بحران زيرین)؛
2- بحران در لایه میانی (بحرانی میانی)؛
3- بحران در سطح برونی (بحران زبرین).
بحران زبرین در سطح حباب حیات جمعی خود را نشان میدهد. در لایه پیدای جامعه، بروز و ظهور پیدا میکند و گستره جامعه را در پهنای تودهها و با عمقی اندک تحت تأثیر قرار میدهد. از این جهت که در سطح توده بروز دارد واجد اهمیت موضوعی است، ولی فاقد اهمیت موقعیتی است. بحران در لایه میانی، بحرانی است که از سطح تودهها قد کشیده در میان لایههای میانی حیات جمعی قامت میآراید. سرآمدان را در برمیگیرد و در گستره عمیقتری نشت میکند. حلقه واسطه و دالانی فرامیآورد که در صورت عدم مدیریت، بهمنوار بر گستره و قدرت تخريبش افزوده میشود و موانع و خاکریزهای مسیرش را یکی بعد از دیگری در ضخامت پهنای خود محو مستحیل میسازد.
بحران سطح اول، به بحرانی اطلاق میشود که در ذهن و رفتار نخبگان تصمیمساز رخ مینمايد، آنانیکه خود رسالت «مدیریت بحران» را بر دوش دارند و کسانی که میباید ظلمت تهدید را به زیور تحلیل و تدبیر خود آراسته كنند و روشنایی آرامش را بپراکنند، در دامنه آن مانع گذارند، و کام مردم را با شهد تدبیر خود شیرین سازند؛ خود دچار بحران ميشوند و نميتوانند بر اسب سركش لجام گسيخته بحرانها مهميز زنند.
از منظر ساختاری نیز این معنا از اهمیت برخوردار است، چراکه اگر در زیر سیستمی از یک سیستم، تأخری (Lag) بهوجود آید، و این تأخر بهزودی مدیریت نشود به شکاف یا (Gap)، تبدیل خواهد شد و تعادل سیستم را بر هم خواهد زد.
از این مقدمه تئوریک که بگذریم، باید به موضوع تعریف شده دیگری عنایت داشته باشیم و آن اینکه جوامع در حال گذار، جوامعی بحرانزده و بحرانزی هستند و به تبع این معنا باید سیاستمداران این جوامع به دانش مدیریت بحران مجهز باشند.
ایران عزیز ما یک جامعه در حال گذار است. انقلاب اسلامی توانست چون رنسانسی عظیم این گذار را معنادار و در عین حال تسریع كند. لذا بهطور طبيعي موجب شد تا جامعه ایران در اقدامی سریع، بحرانزا و بحرانزی بودن را به جد تجربه کند و مدیران بحران در آن تجربهپذیرتر شوند.
سه دهه بهمثابه سه فصل از انقلاب اسلامی گذشته است. در شروع هر فصل، انقلاب اسلامی، شاهد فعل و انفعالاتی بحران صورت و دگرگون سیرت بوده است و در هر برههای قویتر از قبل سر برآورده است. رمز این دگرگونسازی قدرتافزا چه بوده است؟
بهنظر میرسد رمز این فربهسازی بحرانزی را باید در عدم ورود و نشت بحرانها به سطح نخست جامعه ملی دانست. از سالها پیش تلاشهای معنادار و هدفمندی انجام پذیرفته بود تا بحران در سطح زیرین جامعه حادث شود. شبه جناحبندیهای سیاسی واجد منطق رقابت اما فاقد منطق سیاست، زمینهساز درهمتنیدگیها و پیچیدگیهای منطقفریب مرکزگریز شد، و همبندان پریروز و دوستان دیروز را به رقبای امروز و دشمنان فردا تبدیل کرد. رمز پیروزی جامعه اسلامی را در حصول سرنگونی رژیم پهلوی و تأسیس جمهوری اسلامی نشانه گرفت و در مرحله نخست، این تلاش را متوجه سطح سوم کرد. تودههای مردم را هدف قرار داد و با سوءاستفاده از فضای رقابتهای انتخاباتی بهویژه در شهرستانهای متوسط و کوچک و روستاها، درهمتنیدگیهای سیاسی را در این سطح افزایش داده و نهادینه ساخت.
این دوره در دور دوم ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی اتمام پذیرفت و آرام آرام به سطح رهبران و سران جناحهای سیاسی تمایل پیدا کرد. سرکردگان جناحهای گوناگون سیاسی تا پیش از این زمان با وجود اختلافهای موجود، در تحلیل نهایی با یکدیگر وفاق داشتند. حرمت حریم همراهیهای گذشته را نگاه میداشتند و وصیت امامشان را زمزمه میکردند که فرمودند: «وحدت کلمه را حفظ کنید. وحدت کلمه رمز پیروزی و بقای انقلاب است.» بحران سطح میانی کلید خورد. از پی آن در پرتو رادیکاله شدن کاذب فضای سیاسی کشور در مقام پژواک سیاستبازیهای حرفهای اما فاقد منطق ملی و بومی، «توسعه سیاسی» نهتنها راه به جایی نبرد، بل بر پیچیدگیها افزود. سیاست حرفهای در دام «خالهزنکبازیهای سیاسی» گرفتار آمد. «توسعه سیاسی» به وسعت اختلافهای سیاسی انجامید و جامعه سیاسی نوپای این مرز و بوم انقلابی را با ورود به انتخابات سه تیر به سمت ورود به سطح نخست بحران سوق داد. اینبار تسری اختلاف به میان رهبران انقلابی هدف بود تا با درگیر بحران شدن کسانی که باید به اسب سرکش و لجامگسیخته بحرانها مهمیز بزنند، زمینههای واگراییهای ویرانگر آماده شود. انتخابات 22 خرداد، آغاز فصلی شد که این معنا در آن قابل شهود است. در اینجا من در مقامی نیستم که به رمزگشایی از راز سیاست بپردازم، اما معتقدم سیاست، رمزگشای راز قدرت است و تنها در مقام معلمی کوچک در عالم سیاست و دانشجوی دانش سیاستمداران مدعی، بر این نکته تأکید دارم که آفت اصلی حکومتها چیزی نیست جز رودررویی نخبگان حاکم بر ملتها. تفرقه جذام اندامواره قدرت ملی و ملل مختلف است. طبیعی است رقبا و دشمنان نیز آمادهاند از آب گلآلود ماهی صید کنند. از آنها توقعی بیش از این وجود ندارد. اما پرسش برای همچون منی آن است که چرا نباید از سطح به عمق برویم و به جای نبش قبر خطاهای همدیگر با تیزهوشی به یادآوری فداکاریهای یکدیگر پرداخته و زمینهپرور «وحدت ملی» در بستر «پاسیفیسم سیاسی» شویم. راستی یکی به من بگوید چه فرد یا افرادی از این همه اختلاف بهره و یا بهتر بگویم بهره نهایی میبرند؟ بحرانها «فرصتهای خطرناک»اند. اگر آنها را خوب مدیریت کنیم، «فرصتهای گرانبها» خواهند بود، ورنه به «تهدیداتی مخاطرهانگیز» تبدیل خواهند شد. دشمنان ملتها هم مترصد همین فرصتها هستند تا با اتلاف انرژی حاصل از آنها ضربات احتمالی را، در آینده، کم هزینهتر و مؤثرتر وارد كنند، و در پرتو این تلاشها به بحران بزرگتری ارجاع دهند: «بحران کارآمدی.» مراقب باشیم دشمن همیشه در کمین است. شایسته بهنظر میرسد که به وحدت ملی در بستر پاسیفیسم سیاسی بیندیشیم