هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
ضرورت و موانع نقد/ دکتر عماد افروغ
جنبش اتفاقی است که در عرصه غیررسمی و عمومی رخ میدهد و درخواستی برای یک تحول جدید یا مقاومت در برابر تغییر وضع موجود، به بهانه بدتر نشدن وضع جاری است. بهطور قطع اگر همهچیز بر وفق مراد باشد، جنبش اجتماعی از نظر مدافعان آن معنا نخواهد داشت. یک جنبش اجتماعی در عرصه غیررسمی رخ میدهد و دارای فلسفه سیاسی و ایدئولوژی تعریف شده و یا حداقل برخوردار از کلیاتی از آن بهطور روشن و شفاف است. بهعلاوه رهبری مشخص و عضوگیری تعریف شده دارد که تحولات مورد انتظار و بهطور خاص در عرصه رسمی را هدف قرار میدهد.
در مجموع وجه بارز جنبشهای دانشجویی استقلالطلبی، عدالتخواهی، استکبارستیزی، مبارزه با استبداد و گریز از مصلحتاندیشیهای رایج، قطع نظر از زمینههای متفاوت تاریخی و جریانهای مختلف فکری - سیاسی بوده است. واقعیت آن است که بخشی از خلاء مربوط به جایگاه جامعه مدنی و نقادی و نظارت در کشور همواره توسط دانشجویان مبارز و در صحنه ما پر شده است و تداوم حضور سیاسی پر رنگ دانشجویان، استمرار خواستها و ارزشهای انقلابی و تاریخی مردم و تحقق نسبی آن را رقم زده است. لکن در همینجا باید به این نکته توجه کرد که بهرغم پیامدهای مثبت و ضرورت این حضور، جنبشهای دانشجویی کشور بهدلیل فقدان تئوری شناخت، مبارزه، فقدان تئوری نقد، عدم شناخت ضرورتهای نقد و درک ناصحیح از شرایط تاریخی، ساختاری و بعضا قدرتزدگی و ورود در بدنه قدرت دولتی، همواره با رکود و انفعال و توجیه و تطهیر اصحاب قدرت مورد نظر مواجه بودهاند. بهگونهای که پس از بهقدرت رسیدن افراد مورد دلخواه، تبدیل به ابزار هژمونیک یا استیلای فرهنگی اصحاب قدرت و طبعا موضوع نقد شدهاند. بههرحال، جدا از جنبش اول دانشجویی که در دوران حاکمیت رژیم پهلوی دوم رخ داد و در مقطعی توسط این رژیم سرکوب شد تا ظهور و بروز جنبشهای اجتماعی اعم از دانشجویی و غیردانشجویی منتج به انقلاب اسلامی، دو جنبش دانشجویی اخیر یعنی 13 آبان و جنبش دانشجویی نوظهور(عدالتخواه)، پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی رخ داده است. آسیبشناسی فیالجمله جنبش دانشجویی 13 آبان میتواند به استمرار و پایایی اهداف و شیوههای رفتاری جنبش اخیر کمک کند. این جنبش توانست در آن مقطع خارج از عرصه رسمی قدرت و در ادامه تفکر و ایدئولوژی انقلاب اسلامی تعریف شود و توانست با اقدام انقلابی خود جلوی انحراف دولتمردان را بگیرد و بار دیگر قطار نظام جمهوری اسلامی را بر ریل انقلاب اسلامی قرار دهد. بزرگترین آسیبی که متوجه جنبش دانشجویی اول شد، وصلت با گروههای سیاسی و جذب در بدنه قدرت دولتی و مبدل شدن به ابزار هژمونی دولت مستقر، قطع نظر از آرمانخواهیهای انقلابی بود. ورود در دایره تنگ و مصلحتاندیشانه هژمونی دولتی عملا تشکلهای مرتبط با جنبش دانشجویی 13 آبان را تبدیل به ابزار استیلا و مخالفت با آزاداندیشی و آرمانخواهیهای طبیعی دانشجویی کرد که به نوبه خود با واکنش و شکلگیری سایر تشکلهای دانشجویی روبهرو شد.
متأسفانه این آسیب پس از پیروزیهای سیاسی بهدست آمده در قالب انتخابات شوراهایشهر و روستا، مجلس هفتم و ریاستجمهوری سراغ جنبش اخیر دانشجویی نیز آمده است و فعالیتهای این جنبش تا حدی دچار ابهام شده است. بنده نگرانم که مبادا همان اتفاقی که برای جنبش اول پس از انقلاب اسلامی افتاد، برای این جنبش نوظهور اجتماعی نیز رخ دهد؛ بهگونهای یا در قدرت دولتی هضم شوند و یا به سکوت، توجیه و تطهیر سیاستها بپردازند. اتفاقی که باعث شود تنها از دستاوردهای سیاسی آنها در مقطعی خاص به نیکی یاد شود و بهلحاظ انتقال جریانی بهعنوان یک آسیب از آن یاد میشود.
یک جنبش دانشجویی بهمثابه یک جریان فکری-رفتاری و یک تشکل آرمانخواه همواره کماکان باید استقلال خود را از گروههای رسمی و از بدنه دولت حفظ کند و بیشتر نقش روشنفکری را برای خود تعریف کند. یعنی کسی که خیز برای قدرت رسمی و ماندن به هر قیمتی در قدرت رسمی بر نمیدارد، بیشتر بهدنبال حقیقتجویی و فاصلهگیری از مصلحتاندیشیهای کاذب و متداول است. اگر دانشجویان و فعالان سیاسی دانشجویی، جنبش دانشجویی را جنبش سیاسی پویا و پایا میخواهند و آن را با روشنفکری پیوند میزنند، خواه ناخواه باید همواره به استمرار آن توجه داشته باشند و به محض جابهجایی قدرت، جنبش دانشجویی را پایان یافته تلقی نکنند و آن را ابزار هژمونی قدرت مستقر نسازند.
یکی از آسیبهای طبیعی جنبشهای دانشجویی بعد از به قدرت رسیدن دولت مطلوب، آسیب انحصارطلبی است. این خطر میتواند جنبش نوظهور و تشکلهای ذیربط جنبش را تهدید کند و سرانجام منجر به فروپاشی محتوایی جنبش شود. بهترین ابزار آرمانگرایی و بسط و اعتلای این آرمانها بهویژه در محیط دانشجویی ایجاد زمینه برای گفتوگوی عالمانه و روشمند است. در واقع خطری که جنبش دانشجویی را تهدید میکند، فراموشی دوران پر شور و نشاط نقد و انحصارگرایی است. در شرایط کنونی، جنبش دانشجویی در شرایط تاریخی حساسی قرار دارد. از یک طرف، دولت و مجلس و سایر نهادهاي سیاسی دم از عدالت میزنند که در واقع یکی از آرمانهای جنبش دانشجویی است و از طرف دیگر هماهنگی مزبور در صورتیکه از طریق نقادی مراقبت نشود میتواند باعث سکوت و رخوت جنبش دانشجویی شود. بر این اساس، جریان دانشجویی باید متناسب با شرایط جدید، آرمان و اهداف تازهای برای خود تعریف کند تا از سکوت و رخوت بیرون بیاید. چون هماهنگی فوق، تحت شرایطی میتواند تهدیدکننده عدالتخواهی باشد و این جنبش دانشجویی است که میتواند با درک این تهدید ادای وظیفه کرده و رسالت خود را باز تعریف کند.
درخصوص وظیفه دولت نیز در قبال فعالیت دانشجویی باید به یک پارادوکس اشاره کرد. از سویی دولتمردان میخواهند بهگونهای در فعالیتهای جنبش دانشجویی رخنه کنند تا از یک پشتوانه اجتماعی برخوردار شوند و از سویی دیگر ما نگاه و تعریف ویژه از دولتمردان خود داریم و آن این است که باید وراي منافع سیاسی خود به مصالح بلندمدت توجه کنند. بهطور قطع دولت میتواند زمینه را برای فعالیت هدفمندتر و جهتدارتر جنبش دانشجویی با حفظ استقلال آنها فراهم کند و این امر البته منوط به سعه صدر دولتمردان و فهم دقیق آنها از شرایط است. جنبش دانشجویی باید زمان و مکان را خوب درک کند، با نگاهي حکیمانه و فلسفیاندیشی شرایط حساس را خوب تحلیل کند، دچار افراط و تفریط نشود و گرایش به گروه خاصی پیدا نكرده تا بتواند استقلال خود را حفظ کند.
در مجموع میتوان وظایف زیر را فهرستوار برای جنبش دانشجویی برشمرد:
1. داشتن یک نظریه مبارزاتی روشن با توجه به گفتمان انقلاب اسلامی و پرهیز از برخوردهای انفعالی،
2. تفکیک ذهنی انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی برای پاسداشت آرمانهای انقلاب اسلامی؛
3. درک و تبیین صحیح انقلاب اسلامی؛
4. داشتن یک تئوری روشن در مورد شناخت و نقد؛
5. درک صحیحی از ضرورت نقد، موانع نقد و شرایط ساختاری جامعه؛
6. عدم خلط روشن فکری با فعالیتهای سیاسی مربوط به گروههای سیاسی؛
7. عدم ورود در بدنه قدرت دولتی و تبدیل شدن به اُبژه[موضوع] نقد؛
8. پرهیز از اعتماد مطلق به اصحاب جدید قدرت و تبدیل شدن به ابزار هژمونی[تسلط و استیلا] آن؛
9. پرهیز از ابزارگرایی و ماکیاولیسم، بهعنوان مثال استفاده از اخلاق و آموزههاي ديني برای حفظ قدرت و دستیابی به آن؛
10. توجه به گفتمان خودانتقادی یا نقد درون گفتمانی
جنبش دانشجویی تضارب با حکومت، تعامل با حاکمیت/ یحیی سلیمانی
حق حاکمیت بر انسانها که براساس اعتقادات شیعه و مبانی معرفتی جمهوری اسلامی فقط از آن خداست، با بعثت رسول اکرم به ایشان تنفیذ و از طریق سلسله امامت به امامان، و از آنجا به ولی فقیه عادل زمانه واگذار میگردد و این معنا، متفاوت از مفهوم دولت بهمعنای حکومت مردم بر مردم است. این تعریف جدید از حاکمیت که در ایران عینیت یافت، همه مکاتب جهانی را با بحرانی هویتی مواجه ساخت. در این میان آن دسته از گروههای داخلی که موفق به تطبیق نشدند، مجبور به تخلیه صحنه منازعات شده یا طریق عناد در پیش گرفتند و بسیاری هم با حفظ ظاهر، همرنگ جماعت شدند. جنبش دانشجویی نیز با این تعاریف جدید به وزنکشی محتوایی پرداخت که در مقاطعی موفق به درک موضوع و گاهی نیز مجبور به منازعه و عقبنشینی شد.
این نوشتار سعی کرده به واکاوی و شفافسازی عملکرد جنبش دانشجویی پس از انقلاب در تعامل خود با نظام سیاسی جدید شیعی، یعنی دو بعد حاکمیت به همان معنای پیش گفته که منشأ الهی دارد و حکومت که به همان معنای دولت منتخب و یا مدیریت مردم بر مردم است، بپردازد.
طبق تفکیک فوق در نظام سیاسی شیعه که در تعریف جمهوری اسلامی بروز و ظهور یافته، دو شأن و رتبه در نظر گرفته میشود: شأن برتر حاکمیت ناظر به حق حاکمیت الهی است که امروزه از آن به رهبری انقلاب تعبیر میکنیم و شأن دونتر حکومت ناظر به حق مدیریت مردم بر مردم که امروزه از آن به دولت تعبیر میکنیم.
این تفکیک رتبهای که در بررسی عملکردهای اجتماعی و بهخصوص در جنبش دانشجویی کرد مییابد، موضوعی حساس و بسیار نقشآفرین است که درک این تفاوت مرتبهای و محتوایی، اصلیترین خط نبرد منازعات دانشگاهی در دو دهه اخیر بوده است. اینکه جریانات دانشگاهی در قبال این دو رتبه بسیار متفاوت، چه مواضعی میتوانند بگیرند؟ حدود ایشان در قبال هریک چیست؟ چه میزان در قبال این حدود مسئولند؟ و بسیاری از سئوالات مشابه دیگر که بهخصوص طی پنج سال گذشته باعث رخوت و سستی در جریانات دانشگاهی شده، نیازمند تبیین است.
دولت، در نظام سیاسی ما، اگر چه مشروعیت خود را از حکم تنفیذ رهبری اکتساب میکند و لاغیر، لیکن عینیت و تحقق خود را مدیون اقبال مردمی و تصاحب موافقت اکثریت جامعه است، لذا از حیث اعتبار و صلاحیت ذاتی، فاقد هرگونه تقدس و معصومیتی بوده و در معرض انحرافات و لغزشها، بهدلیل هویت کارکردهای اجتماعی و سیاسی قرار دارد. دولتهایی نیز در گذشته دچار لغزش و انحراف شده و یا استحاله شدهاند. جنبش دانشجویی در قبال این لغزشها، نه مأمور به تقابل است، که ناقض حکم تنفیذ بوده و شایسته حکومت طاغوت است و نه محکوم به سکوت که منجر به پیروزی نفاق خفی بر حق جلی میشود. لذا راه میانه این است که راه تذکر و اصلاح را در پیش گیرد. در دوران اصلاحیون شاهد وفور این خطای نابخشودنی و در بسیاری از موارد خیانت در فضای نیمی از نخبگان سیاسی دانشگاهها بودیم و تأسف آنکه نهتنها در مقابل این ناراستیها، موضعی اتخاذ نمیکرد، همراهی و تبلیغ نیز میکرد.
در دوران حکومت اصولیون بر کشور نیز شاهد همین لغزش خطرناک هستیم که بایستی در بسیاری از موارد از آن تعبیر به عافیت طلبی کرد. بسیاری از اشتباهات و خطاها در حال حاضر مربوط به سیاسیونی است که بهدلیل ناتوانی و بیتدبیری موجب ضربه و تخریب حاکمیت از موضع حکومت یعنی دولت میشوند. اگر جنبش دانشجویی زبان در کام کشد و به بهانه مصلحت گامی در جهت اصلاح کجیها بر ندارد، عدم توجه و اهتمام به آن و تداوم سکوت بیحاصل نیمه دیگر جنبش دانشجویی که مدافع انقلاب است در قبال آن، در آینده نزدیک، بس مشکلساز خواهدبود.
جنبش دانشجویی بالذات خود آرمانگراست و انصراف از مطالبات آرمانی از دولتها و گرایش به عملکردهای حزبی دولتسالارانه تعارضی غیرقابل بخشش است. تعامل با قدرت بهمعنای همراهی با دولت و متأسفانه فدا کردن جنبش دانشجویی به پای عملکردها و مصالح گروهی و حزبی و از همه بدتر هزینه کردن جنبش بهنام اشخاص، در تعارض جدی با تعاریف و هویت ذاتی جنبش دانشجویی است. اربابیت حکومت بر تشکلهای دانشجویی، قیمومیت دولت بر جریانهای دانشگاهی، و وامداری جنبش دانشجویی برای مناصب دولتی که شأن اجرایی و مدیریتی دارند، به هر بهانه و امیدی، چه مصالح مقطعی و چه آیندهنگری منفعتی؛ و بهدلیل موانع آرمانگرایی و حقطلبی و مطلوبجویی ذاتی جوانان تحصیلکرده و آزاده، محکوم است به شکست و خسران. تضارب جنبش دانشجویی با حکومت در دو سر حد افراط و تفریط، خود از یک سو قرین تقابل و براندازی است که شایسته دولتهای خیانتکار است، همچنان که با دولت پهلوی و بنیصدر صورت گرفت و از دیگر سوی مجاور با تساهل و تسامح با دولتهاست، که این نیز نافی تعریف ذاتی خود است.
حال که نوع برخورد با دولت به تضارب تبیین شد، رفتار جنبش دانشجویی در قبال شأن برتر نظام سیاسی شیعه که از آن تعبیر به حاکمیت کردیم و ناظر به رهبری انقلاب است، چگونه باید باشد؟ آنچه که بهعنوان الگوی رفتاری بین جنبش دانشجویی بهعنوان قاعده هرم دانشگاهی و رهبری جامعه بهعنوان رأس حاکم بر آن، همان تعامل و همراهی است. تعامل به مفهوم اشتراک نقطه نظرات آرمانی و تبادل مطالبات مشفقانه رهبری از جوانان و پیشنهادات دانشجویان به ایشان و از همه مهمتر تشریک مساعی جوانان با رهکردهای رهبری است. اینکه شاهد چندین جلسه در قالب دیدار با جوانان، دانشجویان، نخبگان، اساتید، تشکلهای دانشجویی و... در طول هر سال با رهبری جوان مسلک میهنمان هستیم، بیانگر این مشی تعاملی تعریف شده، بین جنبش دانشجویی و رهبر انقلاب است. در طی سالهای گذشته هرگاه که این تعامل جوانان با ایشان رو به کم محتوایی گذاشته، شاهد تزریق اندیشهها و آرمانهای جدید از سوی رهبری در کالبد جنبش بودهایم.
تنظیم روابط جنبش دانشجویی بر لبه تیز تضارب با حکومت یا همان دولت و تعامل با حاکمیت یا همان ولایت، امری آسان و تجربه شده است. تشکلهای انقلابی دانشگاه در دوران اصلاحات در عین حفظ شأن دولتی که مزین به تنفیذ رهبری است، ناراستیها را طلبکارانه و مدبرانه، بهراستی بدل کردند و در این راه از مسیر انصاف و مروت و تقوی نیز تخطی نکردند، اکنون نیز انتظار تضارب با دولت وقت، در کاستیها و ناراستیها و بهخصوص خطاهای فردی و گروهی و بدل ساختن این نقاط ضعف به نقاط قوتی برای حاکمیت و در ذیل آن برای دولت، وظیفه ذاتی جنبش دانشجویی آرمانگرا و حق طلب است