70
71
|
هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
انجمن حجتیه شستوشوی مغزی ميکند/ محمد یکتا
ببینید، شما در تبلیغ از بدیهیات و واضحات شروع میکنید و سپس میروید بهسراغ براهین و استدلال میکنید، جمعبندی میکنید و نتیجه عام میگیرید. به اصطلاح منطقيون یک قضیه حقیقیه بهدست میآورید: یعنی قضیهای که میتواند هر فردی موضوع و مصداق آن شود. حتی مصداقها و موارد را که شما بهصورت تجربه بیان میکنید، میخواهید از آن استقرا کنید.
شستوشوی مغزی از نقطه عکس شروع میشود: میرود سراغ حفرههایی که شخص بهعنوان بههمریختگی و پریشانی زندگی با آن مواجه است، آنها را شناسایی کرده و از آن نقطه کار را آغاز میکند. این مسأله در قالب دعاویست که در گزارههای تبلیغی کاملا قابل بیان است. هیچوقت کسی بهصورت عام اینطور فکر نمیکند که میشود کاسهکوزه ناکامیهای زندگی را بر سر یکسری از امور حق شکست! اما شستوشوی مغزی دقیقا موجب همین نتیجه میشود. روشی که انجمن حجتیه دنبال کردند و امروز هم من مطمئنم همان راه را طی میکنند. نکته جالب اینجاست که امام (رحمتالله علیه) در اواخر عمرشان دو سه بار نسبت به انجمن حجتیه هشدار دادند.
یکی از نکات عجیبی که در انجمن وجود دارد، این است که غیر از مرحوم آقای حلبی، سردمداران انجمن همه تیپهای شاغل عادیاند. و هیچ نوع کار علمی تخصصی شناخته شده و روشن و قاطع در زمینه معارف اصلی تشیع از لحاظ اعتقادات، کلام و فلسفه، فقه و امثالهم انجام ندادهاند. اینها همیشه مشغول مسائل ریز و حواشیاند. باز من این را مقایسه میکنم با روش صوفیه و بهاییها. این دو جریان جزو بیسوادترین و کماطلاعترین افرادند. لذا میبینید که آقای دکتر فلانی که یک پزشک عمومیست شده است قطب یکی از فرق صوفیه. نه سواد پزشکی دارد، نه سواد علوم رایج دینی، نه فلسفه، نه اعتقادات و کلام، نه مطالعات فرهنگ و بینالملل. او قطبیت خودش را چگونه به دیگران اثبات کند؟ راهی باقی نمانده است جز شست و شوی مغزی و غیبگوییهای موهومی و مسخره. ممکن است حجتیهایها وقتی این مطالب را میخوانند ناسزاهایی هم بگویند یا به من بگویند که بیانصافی کردی و مقایسهات جوانمردانه نیست. ولی من برای اینکه ثابت کنم این مقایسهای که میکنم جوانمردانه است، میگویم که اگر جوانمردند حلقه پنج نفری اولیهشان را فردا معرفی کنند. بیایند خودشان را معرفی کنند بگویند ماییم و بگویند دارند چه کار میکنند. لااقل یک نفر درست متوجه بشود الان در این جریان، چه كسي کجاست؟ وقتی گفته نمیشود و مشخص نمیشود و بهصورت یک حالت مخوف و اطلاعاتی و زیرزمینی درمیآید؛ مدل شستوشوی مغزی و فرقهگراییست.
الان واقعا باید بیش از پیش هشدار داد. من از اینکه دوستان در «پنجره» دارند این کار را میکنند، تشکر میکنم. اما باید این روشنگری جدیتر انجام شود و هشدارهای بیشتری داده شود. یک روش هم پیشنهاد میکنم؛ چون در این قضیه تجربه دارم؛ در مواجهه با افرادی که آن مسیر اعلام نشده را با ادبیات و اندیشهها و تکرار حرفهای انجمن حجتیه پیش میگیرند. اینگونه افراد را اولا و بالذات حجتیهای بدانیم تا زمانیکه خلافش را ثابت کند؛ در هر مقامی و در هر جایی از کشور که فعالیت میکنند. معلم یا در وزارتخانه یا خدای ناکرده وزیر یا حتی بالاتر از وزیر. چون اینها اساسا خودشان را معرفی نمیکنند.
آیا میشود به این نتیجه رسید که این رویکرد حجتیه نتیجه عملگرایی ایشان است؟ چهچیز باعث شد که حجتیه با اینکه داعیهدار پیروی از مکتب اهلبیت است، چنین مشی غیرشیعی را پیش بگیرد؟ یعنی صرفا بحث بیتقوایی بود یا اینکه مشکلات نظری و تئوریک هم داشتند؟
از ۲۰۰ سال پیش، مواجهه جامعه ما با دنیای تازه مدرن شده یا در حال مدرن شدن غرب آغاز شد. این مواجهه، رویکردها و نتایج گوناگونی داشت. انواع و اقسام مسیرها در این مواجهه پدید آمده: روشنفکری غربگرا، روحانیت تجددستیز.
یکی از رویکردها، عدم مواجهه صریح با جهان مدرن بود. یافتن پناهگاههایی برای مماشات با دنیای مدرن؛ گویی دنیای مدرن فریب ما را خورده است. این رویکرد ریشه اصلی چند حرکت شد. یکی مسیری بود که بخشی از متدینین اوایل قاجار شروع کردند، ولی وقتی رفتند غرب، جا خوردند. دیدند اصلا این غرب چیزی نیست که ما در خانه خودمان بشینیم و فکر کنیم داریم او را میفریبیم. تجدد غرب را طوری به زیر بال و پر خود در بیاوریم که این تجدد گول ما را بخورد و به ما خدمت کند. بدین جهت بود که محمد علی باب آمد شمشیر را از رو کشید. اولش گفت تلقیات دینی را عوض میکنیم، بعد هم گفت دین را عوض میکنیم، بعد هم گفتند خدایمان را عوض میکنیم.
حرکت انجمن حجتیه دیرترین و آخرین مواجهه بود. این انجمن بیش از 100 سال پس از آغاز مواجهه ما با غرب، زمان مرحوم آقای حلبی هویتی پیدا کرد و آخرین حرکت از این دست بود. یعنی بهنوعی رفتن به حاشیه و گریز از مواجهه مستقیم با غرب. در حالیکه دنیا بر سر ما آوار شده و لجامگسیختگی حیات اجتماعی غرب کشورهای مختلف را از هم پاشیده است، بخش بزرگی از افراد در کسوت فعالیتهای اجتماعی - فرهنگی - مدیریتی به فرار از عرصه مواجهه مستقیم و رفتن به حاشیهها و پنهان شدن پناه ببرند. بعد در فکر خودشان از آن گوشهها این تجدد را تحت سیطره خود درآورند و اسلام مدرن و متدین مدرن عرضه کنند! بسیاری از روشهای حجتیه که به زعم خودشان ابتکاری است(!) از مسیری انجام میشود که بالبداهه خلاف شرع است. بهعنوان مثال، شبهای نیمه شعبان خود را در هیأت کت و شلواری با صورتی تراشیده و موهای روغنزده درمیآوردند، به شمال شهر میرفتند و نقل و شکلات به مردم هدیه میدادند: جاییکه بدنه متجدد هوادار رژیم آنجا ساکن بودند.
یعنی توسل حجتیهایها به علما نوعی استفاده ابزاری بوده است؟
امروز به یقین عرض میکنم که بخش بزرگی از بدنه تا سران انجمن حجتیه، فتاوای فقهی را بهعنوان بهانه لازم دارند؛ نه برای تقلید. و لذا بهدنبال فتاوایی میگردند که با آن بتوانند بهزعم خود دنیای مدرن را فریب دهند! به همین دلیل بود که وقتی مرحوم آقای خویی حیَل ربا را جایز دانستند، حجتیهایها در اندک مدتی این حیل را به روش عمومی اقتصاد بدل کردند.
امام(رحمتالله علیه) با اطلاع قاطع متوجه شدند که آقایان انجمن حجتیه در شورای خودشان بعد از بحثهای متعدد، مصوب کردهاند که نیمه شعبان سال 13۵۷ مراسم بگیرند؛ در حالیکه امام بیانیه داده بودند که ما امسال عید نداریم و عزای انقلاب است برای ما؛ بهخاطر شهدای انقلاب. خب، جناب آقای حلبی شما به استناد چه مبنای فقهی در مقابل فتوا و نظر صریح حضرت امام مصوبهای را تصویب و بدان عمل کردید؟ بالاخره اینها مبنا میخواهد دیگر! بگویند ما از کدام مرجع تقلید سئوال کردیم؟ ما که دیدیم تقریبا تمامی مراجع معظم تقلید حتی اگر در بخشهایی انتقاد داشتند یا داشته باشند، همراهی و حمایت اصلی خودشان را با انقلاب، امام و پیروی از امام و مقام معظم رهبری داشتند و حفظ کردهاند. حتی مرحوم آقای خویی در سالهایی که منتهی به انتفاضه دوم عراق شد، در سال ۱۹۹۲ کاملا مسیر را بهسمت بالنده شدن مبارزه در عراق و همراهی با انقلاب اسلامی و جریان عمومی نهضت آورد.
آنوقت یک سئوال از حجتیهایها: این هم حضرت آیتالله خویی که آمدند بهسمت انتفاضه در عراق. حالا دیگر پشتوانه شما چیست؟ بعدها اینها آمدند سراغ آیتالله سیستانی، و الان هم گاه و بیگاه حضرت آقای سیستانی را مطرح میکنند. اما این هم دروغ است؛ چون از زمانیکه حضرت آقای سیستانی آمدند، جریانهای اصیل عراق را با داخل ایران همفکر و همجهت کردند و به ابتکار ایشان تقابل تبدیل به یک تبادل عمیق و گسترده شد و ایشان به نوعی جایگاه یک ولایت فقیه نانوشته و اعلامنشده را در عراق بهعهده گرفتند و بعد ایشان فتوای صریح دادند که آرای ولیفقیه حداقل در امهات نظام جامعه باید مورد توجه قرار بگیرد و مبنا باشد، یکمرتبه ما مشاهده کردیم که سیستانی سیستانی گویی انجمن حجتیه هم شل شد!
تعامل حجتیه با نظام در طول این سه دهه چگونه بوده است؟
کسانی از اینها که آمدند در نظام مدیریتی جمهوری اسلامی با شخصیتهای ارزشمند نظام خو گرفتند، سر یک دو راهی قرار گرفتند که چه کنند؟ همچنان مخفی و انجمنی و پشت پرده باقی بمانند؟ یا نه، اینها را بگذارند کنار و تبدیل بشوند به یک عنصر خدوم در جمهوری اسلامی و خدمت کنند؟ بعضیشان کار را یکسره کردند و آمدند داخل نظام و هر جا هم مطرح شد، گفتند ما قبلا در انجمن بودیم الان نیستیم. ولی بخش اعظمی از ایشان همچنان آن حالتهای دونبش و سه نبش و اینها را حفظ کردهاند: بین انجمن و نظام در حالت رفت و برگشت بودند و هستند.
نظر شما درباره روایاتی در مورد قیامهای آخرالزمان و انحرافی بودن هر پرچمی که بلند شود مورد تمسک انجمن نیز قرار میگیرد، چیست؟
تفسیر حضرت امام رحمتالله علیه در اینباره این بود که: هر پرچمی منهای دعوی اهلبیت. و این تفسیر در یک بیان گویا جایگاه انقلاب اسلامی را تعریف میکند. خیلی روشن است. هر پرچمی منهای دعوی اهلبیت بلند شود، انحراف و کفر است و به سرانجام نخواهد رسید. اما پرچمی که خود اهلبیت گفتند اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا و خودشان ارجاع دادند به این پرچم، میشود یک روایتی باشد که بگوید هر پرچمی ولو پرچم خود ما اهلبیت، در زمان غیبت نعوذ بالله پرچم انحراف و کفر است؟ این خیلی تفسیر واضح و روشنی است. اینها دنبال بهانهاند و این روایات را هم بهعنوان بهانه لازم دارند و موضوعشان موضوع روایات نیست.
امام (رحمتالله علیه) در یک کلمه، کل مسأله اینها را بیان کردند. دین، تقوا، معنویت، تشیع، اهلبیت؛ همه اینها با هم اما عافیتطلبانه. قرآن کریم میفرماید نمیشود در راه خدا در هر دورهای ـ حالا که دوره مدرنیته غرب از همه سختتر است ـ مبارزه کرد، اما صدمه ندید و رنج را تحمل نکرد. اینها میخواهند این را بگویند که میشود! میشود دیندار بود، با خدا رابطه بنده و پروردگار را به احسن وجه داشت، با اهلبیت بهترین رابطه را داشت و در عینحال از زندگی بهترین لذت را برد. فقط اینها در روش خود میخواهند نشان دهند که جا و موضع استتارت را خوب بگیر، بعد همه اینها را بهدست میآوری.
به همین دلیل است که همین نیروی انجمن حجتیهای در یک فضای تبلیغاتی و جهانی کاملا سکولار، وقتی مینشیند در کنار شخصیتها و رجال سکولار، یکی از آنهاست. از این طرف وقتي در یک هیأت مذهبی و دینی وقتی مینشیند، یکی از اینهاست. منتها جایش را خوب بلد است عوض کند. موضعهایش را پیشبینی کرده است. آن وقت اینجا مسأله اساسی و دقیقا مسأله حساس این است که همیشه یک اصل اساسیِ انسانی، الهی، فطری، دینی دائما باید قربانی شود.
یکی از اقوام بنده که فعال اقتصادی هم بود، میگفت در مواقع اضطرار اگر بتوانم نماز میخوانم، اگر نتوانم، نمیخوانم! خدا این مقدار از آدم تکلیف میخواهد. و به تعبیر واضحتر، او میخواست بگوید شما آخوندها بیجهت سختش کردید. تکلیف آنجوری هم که شما میگویید، نیست. ایشان میخواست به من بگوید که اصلا نیازی به انقلاب نیست، خدا همه حساب کتابهایش را انجام میدهد. لازم نیست ما این شلوغکاریها را انجام دهیم. و معنای این مسأله این است که مثلا ما محمدرضا پهلوی را داشتیم که یکسری خدمات میکند، یکسری جنایات میکند، خدا مجازاتش میکند. مگر خداوند آن سرنوشت را برای رضاخان مقدر نکرد؟ بنابراین من هم باید مواضع حساس زندگی خودم را پیدا کنم و خوب و درست زندگی کنم. به یکچیز دقت کردهاید؟ انجمن حجتیه چیزی در میان نیروهای مهم و اصلیاش، بهمعنای نیروهای فقیر که هیچ، چرا بگویم فقیر، اصلا متوسطالمال ندارد.
یعنی این بهخاطر شیوه زندگی است؟
بهخاطر شیوه زندگی است. بله. پردازش این شیوه زندگی است که این حالت پیش میآید. اگر کسی در این بازار موازین فقهی را عمل کند، نمیتواند آن درآمد را بهدست آورد. بهعنوان مثال، شما قبل از آنکه مالی را بخرید، حق فروشش را ندارید، به تعبیری سلف فروشی از اساس در فقه ما باطل است. مگر اینکه شما سلفی را آن ریشههای اصلیاش را بخرید. معنایش این نیست که همه فعالان اقتصادی که این روش را انجام میدهند، انجمن حجتیهای هستند، بلکه مبنا و مسیر و طرز تفکر همان است و البته من میتوانم بهراحتی بگویم که اولین ریشههای این مسیر را خود همان حجتیهایها بهعنوان جواز دینی بین آدمهایی که دغدغه دینی داشتند، رواج دادند. دنبال مجتهدی یا فتوایی میگردند که طوری قابل توصیف باشد که این کار شدنی شود. لذا شما در میان این جماعت، اصولا اثری از فقر نمیبینید. اما آن بازاری متدینی که به این فتوی عمل میکند، میخواهید بروید زندگیاش را بررسی کنید، ببینید چه چیزی دارد؟
انجمن در نگاه عقیدتی یا در فعالیت اقتصادیاش، طبق آیه «مالکم لا تقاتلون فی سبیلالله و المستضعفین» رویکرد مستضعفینی ندارد. یعنی مخاطب خودش را مستضعفین فرض نمیکند.
خب اینکه طبیعی است. ادعایی هم در این زمینه ندارند.
یعنی دید ظلمستیزانه ندارند؟
از اول هم ادعایی در این زمینه نداشته و ندارند. شاید اگر بخواهیم مسأله را واضحتر بیان کنیم، میتوانیم اینطور بگوییم: امروزه در دنیا سبکهای زندگی را طبقهبندی میکنند. آن اصول و استانداردهایی که انجمن حجتیه به آن نگاه میکند، زندگیای است که در آن درآمد خوب، مسائل دینی عافیتجویانه خوب و راحت، و استفاده از فرصتها و ظرفیتهای دینی و شرعی و کلاهشرعی به نحو مناسب برای زندگی، و احاله دادن همه مظالم و مشکلات امروز، به زمانیکه حضرت حجت ظهور کنند، وجود دارد. این مجموعهای میشود که اصولا تیپ کارگر و افراد سطح پایین اقتصادی در این چهارچوب قرار نمیگیرند و آدم این محدوده حساب نمیشوند.
چرا برخی علما و مراجع قبل از انقلاب از فعالیتهای اینها در مواقع متعددی حمایت میکردند، مثلا شهید مطهری از اینها تعریف کرده بود (در رابطه با مبارزه با بهاییت)، یا مثلا تعریفهایي شفاهی که بعضی از شخصیتهای نظام درمورد افرادی مثل علامه کرباسچیان داشتهاند، در مورد بحثهای فرهنگیشان، این مورد چه جور با بحثهای جنابعالی قابلجمع است؟ مخصوصا که اینها در همین تربیتها است که یکچنین رویکردی را غالب میکنند و در ادبیات شما شستوشو مغزی انجام میدهند، چطور میشود که یکسری از بزرگان ما از اینها تعریف میکنند و میگویند که با اینکه انجمن رویکرد همسویی با انقلاب ندارد، اما شخصیتهای خوبی دارد، چطور اینها جمع میشوند؟
اولا قضاوتها و داوریها و پیشبینیهای امام (رحمتالله علیه) را در کل دوران معاصر، از تمامی علما و مراجع و فقها و سیاسیون باید استثنا کنیم. آن یک ریشه و حکمتی داشته که خیلی باید در آن غور کنیم تا به آن برسیم، شاید هم به آن نرسیم. بنابراین امام همانطور که در سال 1350، از چندتا از سخنان مجاهدین، منافق بودن آن جریان را شناختند، همانطور هم به فعالیتهایی که به اسم انجمن حجتیه در آن زمان انجام میشد، حساس شدهبودند.