92
93
|
هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
رفتارشناسی انجمن حجتیه درفتنه 88/ سیدمهدی دبستانی
برخلاف پارهای تصورات، فضای کلی اعضا و نزدیکان به انجمن حجتیه در انتخابات سال 1388، حمایت از اصلاحطلبان بود. این مسأله از دو جهت قابلتوجه است. یکی اینکه در طول تاریخ انقلاب، این اولینبار بود که انجمن در یک انتخابات بهطور جدی وارد عرصه سیاست شد و به حمایت از یک کاندیدا برخاست. دلیل این امر را شاید بتوان در اهمیت و همچنین التهاب بسیار شدید این دوره دانست که نگذاشت هیچ کس بینظر بماند و نهایتا هم رکورد بیش از 80 درصد را بهجای گذاشت. حتی رسانههای ضدانقلاب که همیشه دم از تحریم انتخابات میزدند، اینبار همگی وارد گود مبارزات انتخاباتی شدند. بنابراین دور از انتظار نبود که منسوبین به انجمن هم برخلاف دفعات دیگر، وارد میدان شوند. دومین مسأله قابلتأمل این بود که برای افرادی که خیلی شناختی از این انجمن نداشتند و اطلاعات خود درباره انجمن را از رسانههای عمومی دریافت کرده بودند، اینطور جا افتاده بود که با آمدن دولت احمدینژاد انجمن قدرت گرفته و بحث حتی تا حجتیهای بودن خود احمدینژاد و مشایی هم پیش رفته بود. تهمت قدیمی حجتیهای بودن آیتالله مصباح یزدی هم که بهوسیله نشریات دوره دوم خرداد رواج یافته بود هنوز طرفدارانی داشت و البته دارد. این امر در کنار حمایت آیتالله مصباح از احمدینژاد باعث سئوال در ذهن برخی مردم شد که از موضع انجمن در قبال انتخابات آگاهی یافتند. این مقاله در پی آن نیست که جواب این اتهامات را بدهد، کما اینکه افتراقات جدی انجمن حجتیه با مدلهای فکری تیم دولت و آیتالله مصباح - مانند موضع آیتالله مصباح نسبت به فلسفه، یا موضع دولت در قبال استکبار جهانی - بسیار بین و روشن است. هدف اصلی این مقاله کوششی برای پاسخ به این سئوال است که چرا اعضای انجمن حجتیه به اصلاحطلبان نزدیک شدند. این مسأله وقتی جالبتر میشود که توجه کنیم بهاییان هم در این انتخابات، حامی میرحسین موسوي بودند و فلسفه وجودی انجمن حجتیه هم از ابتدا مقابله با بهاییت بود. حال چه شده بود که پس از این همه سال این دو به یک نقطه مشترک رسیدند؟
با بررسی تاریخچه و عملکرد و همچنین مبانی فکری انجمن حجتیه میتوان مواردی چند را در تبیین چرایی این نزدیکی برشمرد. میتوان گفت چند مورد از موارد پیشرو با عقاید و عملکرد اصلاحطلبان همخوانی دارد و چند مورد هم به وضوح با تفکرات احمدینژاد تنافر دارد. البته بحث و بررسی عقاید اصلاحطلبان خود بحثهای جداگانهای میطلبد.
1. جدایی اسلام از سیاست و دینداری فردی (تیغه دوم قیچی سکولاریزم)
تفکر انجمن حجتیه در عمل دقیقا در راستای سکولاریسم حرکت میکند و تاریخ آن هم همین امر را نشان میدهد. این یکی از نقاط افتراق انجمن با خط امام است. درست است که انجمن خودش را سکولار نمیداند، ولی نوع تفکر آن به نحوی است که با سکولارها دو تیغه یک قیچی را تشکیل میدهند که ظاهرا مخالف هم حرکت میکنند، ولی در عمل یک چیز را میبرند. حجتیهایها نسبت به اجتماع و سکولارها نسبت به دین ناامیدند و نتیجه هردو این است که دین در عرصه جامعه ظهور پیدا نمیکند. انجمن بهصورت جدی و در اساسنامه، اعضای خود را به عدم مداخله در امور سیاسی دعوت میکرد. همچنین انجمن از اعضای خود تعهدی مکتوب، مبنی بر عدم فعالیت سیاسی میگرفت. در صورتیکه اعضای انجمن کوچکترین فعالیت سیاسی میکردند، اخراج میشدند. به جرأت میتوان گفت که چنین تفکیکی میان حوزه دین و سیاست با تلقی اصلاحطلبان و روشنفکران پشتوانه آنها مناسبت دارد.
2. عدم اعتقاد به ولایت فقیه
انجمن مدعی شده که به ولایت فقیه معتقد است و در این زمینه به مواردی چون اصلاحیه انجمن بر پیشنویس قانون اساسی اشاره میکنند که انجمن در آن ولایت فقیه را اضافه کردهاست. نکته اینجاست که ولایت فقیه مدنظر انجمن، همان ولایت عامه مراجع است و هرجا انجمن سخن از ولایت فقیه به میان آورده، بهسرعت آن را به ولایت عامه مراجع سوق داده است. اینگونه نگاه انجمن به ولایت فقیه را میتوان در پیشنهادهای ایشان برای قانون اساسی نیز یافت. در این پیشنهادها فقهای شورای نگهبان را مراجع تعیین میکنند و فرماندهی کل قوا با رییسجمهوري است و رهبری عملا یک دکور و شیء زینتی است. در مورد اصلاحطلبان میتوان اشاره کرد که وقتی آنها خواستار دور کردن همهچیز از فقه سنتی باشند، به طریق اولی مفهوم ولایت فقیه هم دیگر معنایی نخواهد داشت. اتفاقا مرجعیتی که دکتر سروش خواستار آن است که «عمدتا معطوف به شعائر و مناسکی گردد که به تنظیم رابطه انسان و خدا میپردازد»، هیچ منافاتی با انتظاراتی که انجمن حجتیه از مرجعیت دارد، نداشته و با آن سازگار است.
3. ناامیدی از جامعه اسلامی قبل از ظهور
اخباریگری انجمن و وجود حدیثی درباره باطلبودن پرچمهای قبل از ظهور، منجر به یکی از مهمترین موارد موجود در این تفکر یعنی «یأس و ناامیدی از جامعه قبل از ظهور» شده است. موارد دیگری نیز از جمله اینکه جامعه قبل از ظهور غرق در فساد میشود و یا اینکه وقتی امام زمان (عجلالله تعالی فرجه الشریف) ظهور میکنند، انگار دین جدیدی آوردهاند، مزید بر این ناامیدی است. این ناامیدی هم ارتباط وثیقی با همان جدایی دین از سیاست دارد و مبنای دینداری فردی آنهاست. در همین مورد میبینیم که دقیقا بر خلاف انجمن، احمدینژاد با امیدواری بسیار زیاد حتی میخواهد ایران اسلامی را به ابرقدرت جهانی تبدیل کند. برخلاف آن اصلاحطلبان همین حالت ناامیدی از جامعه اسلامی را همیشه داشتهاند.
4. عدم دشمنشناسی صحیح و عدم مرزبندی با استبداد و استکبار
نکته بعدی عدم دشمنشناسی صحیح انجمن است. این تفکر طوری رفتار میکند که انگار تمام حق و باطل در همان صدر اسلام بودهاست و تنها حق ضایع شده، حق حکومت حضرت علی (علیهالسلام) و ائمه اطهار است. حق و باطل را همان شیعه و سنی میدانند و ظالمان و مستکبران کنونی را بهعنوان دشمن نمیشناسند. این امر باعث شده که برغم حمایتهای آشکار کشورهای استعماری، مثل آمریکا و انگلیس، از جناح اصلاحطلب در سالهای اخیر، بسیاری از اعضای انجمن با نادیده گرفتن این امر بهطرفداری از این گروه بپردازند.
5. بیتوجهی به مستضعفین و مدل زندگی مسلمانی سازگار با رفاه و بیدردی
6. تعریف نادرست از انتظار و عدم مبارزه
7. دشمنی با انقلاب اسلامی
بالأخره میتوان گفت جماعتی از انجمن که ضدانقلاب شدهاند، بهصورت آگاهانه و با دانستن اینکه گروههای ضدانقلاب همگی در پشت سر کاندیدای اصلاحطلبان قرار دارند، به این جماعت پیوستند.
البته باید توجه داشت که موارد ذکر شده در بالا همگانی نیست و در افراد مختلف میتواند یک یا چند مورد از اینها مشاهده شود. نکته دیگر اینکه اینطور نیست که همهی افراد با فکر قبلی و رسیدن به این نتایج از این فکر دفاع کنند. بلکه اصولا شخصیت انسان طوری آفریده شدهاست که ناخودآگاه بهسمت کسانی کشیده میشود که شباهت بیشتری با او دارند. بنابراین عدم اذعان خود افراد به این موارد، دلیلی بر رد آنها نیست. نکاتی که در اینجا بهصورت فهرستوار آمده است، تلاشی برای تحلیلی کردن این موضوع است. در یک جمعبندی و بهصورت کلی باید گفت که همگرایی جریان انجمن حجتیه و اصلاحطلبی به اینخاطر اتفاق افتاد که هر دو مشکل مشترکی بهنام اسلامگرایی داشتند؛ یعنی اسلامی که سه مورد زیر را باید در بر بگیرد:
• دین (اعتقاد)؛
• دنیا (شیوه کامل زندگی)؛
• دولت (یک نظم سیاسی).
در پایان ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه این درست است که انجمن حجتیه وجود دارد و تشکیلات آن هم باقی است، اما «حجتیهگری» یک تفکر است که در ذهن خیلی از ما هم رواج یافتهاست. در طول این مقاله، باید این نکته را در نظر بگیریم که خود ما هم تا حدی که به بخشی از این تفکرات پایبند باشیم، در واقع طرفدار دینِ فردی، یاریرسان به سکولاریزم و سر در لاکِ خود هستیم. در حقیقت این یک طیف است. این مقاله میتواند تنبهی برای ما باشد که نسبت خود را با خط امام دوباره بسنجیم و ببینیم که در مواضع افتراقی که اسلام سنتی و متحجرمآبانه با تفکر امام دارد ما در کدام سر طیف قرار داریم. اسلامی که امام خمینی در منشور روحانیت آن را اینگونه معرفی کردهاست:
«دستهاى دیگر از روحانىنماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مىدانستند و سر به آستانه دربار مىساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آنهمه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مىگفتند، دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروزمىگویند مسئولین نظام کمونیست شدهاند! تا دیروز مشروبفروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفید و راهگشا مىدانستند، امروز از اینکه در گوشهاى خلاف شرعى که هرگز خواست مسئولین نیست رخ مىدهد، فریاد «وااسلاما» سر مىدهند! دیروز «حجتیهاى»ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را کردند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! «ولایتى»هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام ومسلمین را ریختهاند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت کرده و حسرت ولایت دوران شاه را مىخورند!
نماز صبحشان قضاست/ محمدصادق شهبازی
- اسلام آمریکایی یک کل و نماد برای برداشتهای انحرافی از اسلام است و وهابیت، بهاییت، روشنفکری شرق و غربزده دینی، التقاط (که در حقیقت پوستهاش اسلام و هستهاش جهانبینیها و ایدئولوژیهای دیگر است! )، اسلام سرمایهداری و تحجر تا انجمن حجتیه را شامل میشود. در مقام ارائه اسلام ناب که با زدودن مظاهر اسلام آمریکایی وابستگی وثیقی دارد، باید بسته به میزان انحراف و بزرگی خطر آن برای استحاله اسلام، اولویتگذاری کرد.
2- انجمن حجتیه یکی از مظاهر اسلام آمریکایی است که هم خود بهصورت یک مظهر مستقل کرد یافته و هم بهصورت یک تفکر -بهویژه پس از اعلام ظاهری تعطیلی آن- در مغزها رسوخ پیدا کرده و در اعمال، کرد بیرونی پيدا كرده است، گرچه خود ندانند، یا اعلام نکنند و یا واقعا هیچگونه سابقه عضویتی در آن نداشته باشند. البته عنوان حجتیه تبدیل به یک برچسب از جانب جناحهای سیاسی برای از میدان به درکردن رقبای خویش نیز شده است.
3- فارغ از داوری درباره انجمن حجتیه تاریخی و فراز و نشیبهای آن، با چهارچوب فکری و الگوی عملی یک مدل از اسلام آمریکایی در مقابل اسلام ناب مواجهیم که بارها در طول نهضت و پس از برقراری جمهوری اسلامی و حتی در سال پایان عمر بنیانگذار انقلاب و واضع نظریه تقابل اسلام ناب با اسلام آمریکایی، مورد تحذیر و نقد ایشان واقع شده است.
4- کلیشه ساختهشده از انجمن -بر اساس نگاه بیرونی معطوف به تنها یک بخش از فعالیتهای آنکه با تکنگاریهای ناقص در این حوزه نیز تشدید شدهاست- موجب شده تصویر ناقص و غلطی از انجمن و این مدل از اسلام آمریکایی شکل بگیرد که با بررسیهای دقیقتر فکری و تاریخی باید این مدل بازکاوی شود.
5- از مهمترین ویژگیهای این نوع از اسلام انحرافی میتوان موارد زیر را به اختصار برشمرد:
الف) انحراف در دشمنشناسی و عدم درک اولویتها و اولویت دادن به شاخهها بهجای ریشهها و بیاولویتها بهجای خطرناکترها(چنان که انجمن قبل از انقلاب بهجای مبارزه با شاه به سراغ بهاییت رفتهبود و بعد از انقلاب، سراغ کمونیسم و در سالهای اخیر مسأله وهابیت را بهجای مبارزه اصلی بهعنوان مسئله اول القا کردهاست. )
ب) برداشت متصلب و متحجرانه از دین و ظاهرگرایی و قشریگری و دست گذاشتن روی فقهِ بیتوجه به زمان و مکان، بهجای اجتهاد مبتنی بر اصول و بر اساس تفاوتهای زمانی و مکانی و در مواردی رجوع مفرط به اخباریگری و قراردادن بعضی جنبههای تاریخی شکل گرفته در مقابل نتایج اجتهاد اصیل، مثل بزرگ کردن جنبه تاریخی مرجعیت مقابل ولایت فقیه و تلاش القای تقابل این دو یا بزرگتر کردن مرجعیت از ولایت فقیه با وجود آنکه براساس فتاوای جمهور علمای شیعه، افتا یکی از شئون فقیه در کنار اداره حسبه و قضاوت(شئون حکومتی) است.
ج) تقلیل نقش تفکر عقلانی در برداشت و فهم دین. نفی تفکر عقلی که با پیوستگی انجمن به برخی مکاتب نظیر مکتب تفکیک و مدرسه معارف همراه شد (بنیانگذار انجمن، مرحوم حلبی، شاگرد میرزامهدی اصفهانی بود که تقریرات او را نوشت) که در قالب تیپهای مختلف از نفی کامل تفکر عقلی تا بیاولویت خواندن آن ظهور یافت. البته این به معنی این نیست که همه پیروان تفکیک چنین بودهاند یا بهطور قطع بتوان گفت که نتیجه عملی تفکیک این نوع کنش است، چنان که علمای تفکیکی مبارزی نظیر شیخ مجتبی قزوینی، میرزا جوادآقا تهرانی و نیز استاد حیدر رحیمپور ازغدی را میتوان یافت که جزو مهمترین کنشگران انقلاب بودهاند و نیز مهمترین عنصر زنده این جریان یعنی علامه حکیمی، صرفا به تفکیک سه حوزه وحی و عرفان و فلسفه میپردازد. بلکه میتوان گفت انجمن این مدل را با توجه به تعارضاتی که میتوانست با جریان معیار داشته باشد، برگزید یا بخشی از جریان تفکیک و مدرسه معارف از دل انجمن به کنش سیاسی پرداخت.