94
95
|
هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
نماز صبحشان قضاست/ محمدصادق شهبازی
د) برداشت کاریکاتوری از دین و در بسیاری موارد برداشت فردی از اسلام و چشمپوشی از احکام اجتماعی دین و احکامگرایی ظاهری و اخلاقگرایی یکطرفه بیتوجه به صلاح جمعی و اصلاح عمومی.
هـ) عافیتطلبی و رهاکردن احکام دردسرساز دین مثل مبارزه با ظلم و نیز امر به معروف و نهی از منکر - البته امر به معروف و نهی از منکر بهمعنای حقیقی و نه برداشت تقلیل یافته محدود به مسائل فردی صرف، که امام حسین علیهالسلام در سرزمين منا فرمودند: الامر بالمعروف و النهی عن المنکر دعاء الی الاسلام مع رد المظالم و مخالفه الظالم و قسمه الاموال والفیء و الغنائم و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فی حقها؛ و پر واضح است که بزرگترین منکر طاغوت، ظالمین، مفسدین اقتصادی و سیاسی و اجتماعی هستند و بزرگترین معروف برپایی حکومت حق و عدل و حاکمیت صالحین و مصلحین است.
و) همکاری با ظلمه به بهانه تقیه و حفظ خود برای ظهور امام عصر، که انجمن بعضا این مدل عافیتطلبی را بهعنوان انقلابیگری تعریف کرد. بعضی منشورات انجمن مثل «انتظار، بذر انقلاب» که بعدها از سوی انتشارات زرد مذهبی دهه 70 و 80 صدها نمونه مشابه یافت، به همین مدل انتظار بهعنوان یک کنش انقلابی اشاره دارد!
ز) یک نوع آرمانگرایی صفر و صدی در نتیجه این نوع نگاه به دین و اجتهاد در انجمن بهوجود آمد که یا باید معصوم با تمام تواناییها حاضر باشد یا هیچ! این تفکر نشان داده برای حفظ خود حاضر به جمع شدن با هر طاغوتی حتی همکاری با ساواک است و البته نوع کنش در بین اینها از سکون نسبی و طرح تقدم زمانی خودسازی فردی به حضور در صحنه اجتماعی (برخلاف تفکر اصیل دینی که تقدم رتبی برای این مسأله قائل است و بدون قائل شدن تفکیک مدرن امر اجتماعی و فردی، احکام و وظایف فردی و اجتماعی را یکجا بر مکلف واجب میکند، اما همه اعمال حتی ساختن دیگران و مقابله با ظلم را برای رشدِ خودِ ملکف میبیند و برای آن تقدم رتبی قائل است) و حفظ فردی خود تا سکون و سکوت کامل تا عدم جلوگیری از ظلمه و طواغیت، و در بعضی موارد همراهی با آنان را در بطن خود دارد که با برداشتهای غلط از روایاتی مثل «یملأالله به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» توجیه میشد.
ح) اعلام عدم کار سیاسی، خود سیاستی برای پیگیری سکولاریسم از جانب انجمن است. اگرچه تاریخ فعالیتهای رسمی و غیررسمی انجمن از عدم وفاداری به آن بهویژه در دوره تعارضات با جمهوری اسلامی حکایت دارد (در حقیقت یک رویه سکولاریسم در تاریخ معاصر غیر از روشنفکرانی که دین را از عرصه سیاست زدودند، متحجرینی بودند که پیش و همراه و جلوتر از منورالفکران، سپهر سیاست را از عرصههای مختلف حضور دین بهصورت نظری و عملی خالی کردند).
ط) ادعای ولایتگرایی بدون توجه به روح ولایت (به تعبیر امام در منشور روحانیت این ولایتیهای بیولایت) و محدود کردن آن به خوابگرایی و... یا اصرار به سب بعضی صحابه و همسران پیامبر و بیتوجهی به مفهوم اصلی ولایت که در بطن خود تشکل و رهبری و حضور دین در سپهر سیاست را دارد.
ی) مناسبتزدگی و تقلیل معنویت و امر قدسی به انجام گسترده بعضی مناسبتها و عزاداریها و اعیاد و تراشیدن بعضی مناسبتها به نسبت کم، اولویت و قدسیتزدایی از امر عرفی با بیاولویت خواندن آن، جزو الگوهای عملی این مدل است!
6- انجمن بعد از انحلال در دو قالب تشکیلات چراغ خاموش و تفکر به فعالیت خود در قالبهای مختلف مثل هیئات، مساجد، کانونها، مدارس، رسانهها و حتی پستهای حکومتی ادامه داد و در پیوند با روشنفکری دینی به مبارزه با تفکر حکومت دینی پرداخت. علنیترین نمونه این همراهی همصدایی عمادالدین باقی -کسی که خود کتاب پرفروش در شناخت حزب قاعدین زمان(انجمن حجتیه) را قبلا در رد آنان نوشتهبود- با آنان در حمله به ولایتفقیه است. نفوذ در بدنه حاکمیت و پیگیری تفکرات آن از طریق بیتالمال مسلمین و حکومت اسلامی با چراغ خاموش از سایر فعالیتهای انجمن بودهاست.
تأسیس دهها مدرسه در تهران و شهرستانها که اکثرا هم فارغالتحصیل دورههای مختلف مدرسه علوی هستند (که از مهمترین محلهای جذب انجمن از ابتدای تأسیس بودهاست) و نیروسازی چندمیلیون تومانی آنها با انتخاب دانشجویان مستعد دارای سابقه مذهبی و طبعا بر طبق شهریههای کلان از قشر مرفه که بعدها نیز از طریق دوپینگ با آموزشهای مختلف وارد دانشگاه میشوند، از دیگر اقدامات مهم تشکیلاتی است.
7- علیرغم فعالیت گسترده انجمن، عدم موفقیت آنان و همکاری آنان با ظلمه قبل از انقلاب و همصدایی با روشنفکران شرق و غربزده دینی بعد از انقلاب، نشان داد «آنان که منتظر میمانند تا با طلوع خورشید قیام کنند، نماز صبحشان قضاست!» با ذکر تمام موارد موجود، باید توجه داشت که مبارزه با اسلام آمریکایی ما را از مبارزه با اصل استکبار(خود آمریکا بهعنوان کرد عالی آن در عصر حاضر) بر حذر ندارد، گرچه به تعبیر سیدشهیدان اهل قلم، مرتضی آوینی:«خلاف آنچه بسیاری میپندارند، آخرین مقاتله ما نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپاتر است. اگرچه این یکی نیز ولو هزار ماه باشد به یک شب قدر فروخواهدریخت و مستضعفان وارث زمین خواهندشد.»
تشابهات دو دشمن خونی! / علیرضا کمیلی
چنانچه میدانیم، حجتیهایها، سالهاست که بزرگترین دشمن «شیعه» را «وهابیت» میدانند و با استفاده از شبکههای ماهوارهای و سایتهای متعددشان - بهزعم خود - به مبارزه با ایشان مشغولاند و همچون گذشته هر خطی جز این خط را انحراف از اولویتها و اصول ولایتیبودن میدانند!
کسی در انحراف و خباثت وهابیون حرفی ندارد و چنانچه مبرهن است، یکی از خطرهای فعلی که «جهان اسلام» را تهدید میکند، این فرقه جعلی استعمارساخته است و البته هر وهابیتستیزی انجمنی نیست، اما سخن بر سر آن است که وهابیتستیزی باید به سبک چهکسی يا چه كساني صورت پذیرد؟! سبک امام و رهبری و عالمان بصیر شیعه یا سبک حجتیهایها؟! شاید در بازخوانی مدل بهاییتستیزی انقلابیون و حجتیهایها در قبل انقلاب، درسهای خوبی نهفته باشد.
آنچه در این مجال بدان خواهیم پرداخت، مقایسه «وهابیت با اهل سنت اصیل» و «انجمن حجتیه با شیعیان اصیل»، و توجه به نقاط اشتراک این دو دشمن بهظاهر خونی(!) است. در خلال مباحث، نکاتی را پیرامون سئوالات فوق نیز متذکر میشویم:
اصلسازی فروع
هر دو فرقه، این ویژگی را دارند که از برخی فروع، اصل ساختهاند و چنان آن را گسترش دادهاند که به حیاتیترین مسأله بدل شده و از اینرو از دیدن مشترکات بازماندهاند. وهابیها، شیعیان را خطر اصلی جهان اسلام معرفی میکنند؛ حال آنکه حداقل در مسائل اساسی چون اعتقاد به خدا، پیامبر، قبله، کتاب و حتی بسیاری از مسائل فقهی با او اشتراک دارند! انجمنیها نیز در اینسو همان کار را کردهاند!
ناگفته نماند که سیاست خطرناک «وهابینمایی اهل سنت» در جهت سد شدن راه تقریب شیعه و سنی، سیاست استعماری کثیفی است که چند سالی است پیگیری میشود و اتفاقا انجمنیها نیز به استقبال این تله رفتند و برای بستن راه وحدت مذهبی، به وهابینمایی همه اهل سنت دامن زدند!
بدیهی است که یکی از دشمنان مهم ما وهابیت است، ولی چون اولویتنشناسی و تغییر جای اهم و مهم، ویژگی اصلی انجمنیهاست، از این دشمن به مهمترین دشمن تعبیر کرده و سیاستگذاران بینالمللی ظلم و فساد را به فراموشی سپردهاند! بر همین مبنا با وهابیونی که شیعه را دشمن اصلی خود میانگارند نیز میتوان محاجه کرد و پرسید که آیا حتی بر اساس اصول قرآن و سنت، مبارزه با مستکبرانی که اینگونه در حال استثمار جهان و کشتار مسلماناناند، بر مبارزه با شیعیان تقدم ندارد؟!
ظاهربینی و جزیینگری
هر دوی این جریانات، مبتلا به مرض جزیینگری و ظاهربینیاند. برخی نگرشهای غلط و رفتارهای بدون اولویتی که از این جریانات دیده میشود، ریشه در جزیینگری و ظاهربینی آنان دارد. این جریانات فارغ از رفتار متقابلانهشان با یکدیگر، تمایزی نیز نسبت به همطرازان خود دارند که عمده آن همین نگرش مناسکی به دین است. نگاه فردی، بسته و متحجرانه به دین باعث شده تا حساسیتهای اینان نیز به سمت و سویی خاص گرایش یابد.
هر دو گروه نسبت به هر نوع اجتهاد روزآمد از دین موضع میگیرند. البته این بدیهی است، آنکه نگاهی صرفا فردی و بهدور از لوازم نگرشهای حکومتی به آموزههای دینی دارد، در مقابل موضوعات جدید، پاسخگو نخواهد بود، لذا در برابر آنها مواضعی نامناسب خواهد گرفت. تأکید این جریانات بر دوری از مسائل سیاسی مهم مبتلابه جهان اسلام و کشورهای مسلمان، نشانهای دیگر از این نوع تفکر است.
انجمنیها که چنین سینهچاک شیعیاناند، در نقاطی حساس، پرده رسواییشان به کنار رفته و صورت حقیقیشان هویدا شده است! حزبالله لبنان با اینکه شیعه است، ولی چون در مقابل صهیونیستهای خبیث و نه مثلا وهابیها میجنگد، شایسته تقدیر جانانه و حمایت مردانه نبوده و شیعیان مظلوم کویته پاکستان نیز به جرم حضور در راهپیمایی روز قدس، بهدلیل حضور در اقدامی سیاسی، بایسته حمایت و دادخواهی نيستند! در آن سو نیز حزبالله لبنان و حماس، با اینکه مردانه در مقابل صهیونیستها جنگیدهاند، اما بهدلیل آنکه از خط اصلی(!) مبارزه فاصله داشتهاند، توسط علمای وهابی تکفیر میشوند!
انحراف از خط اصیل
هر دوی این جریانات، جریاناتی انحرافیاند. بدین معنا که از خط اصیل شیعه و سنی فاصله بسیار دارند. انجمنیها آنکه را علیه وهابیت اقدام میکند، اصیل میدانند ولی اگر طلبهای در حال جهاد در راه اعتلای نام اسلام در جهان و تحکیم جایگاه حکومت اسلامی باشد، او را آخوند حکومتی و جیرهخوار و منحرف مینامند!
وهابیت نیز انحرافی اساسی از جریان اصیل اهل سنت دارد. جریان ارزشمندی که از دیرباز حب اهلبیت را با خود داشته و در کنار شیعیان به مبارزه با ظالمان جهان مشغول بوده و امروز نیز همان راه را ادامه میدهد؛ آنچه امروز در حرکت مجاهدان حماس و جهاد اسلامی یا کشتی آزادی ترکیه و... بهخوبی مشهود است؛ تا جاییکه میتوان آنان را شیعیان سیاسی و سنیان فقهی نامید.
مشکوک و استعمارساخته:
هر دوی این جریانات بنا بر اظهارات صریح بزرگان و همچنین برخی کدهای تاریخی، مستقیما یا غیرمستقیم، متأثر از سیاستهای خباثتآلود استعمار بودهاند که از بدو تشکیل میتوان مصادیق همسویی آنان با سیاستهای استعماری را رصد کرد. البته بدیهی است که سازههای استعماری نیز باید بر روی بسترهایی مناسب بنا شوند که نگرشهای خاص و غلط موجود، همان بسترها بوده که استعمار آنها را محمل گسترش آن فکر غلط قرار داده است.
یاور عملی استکبار:
این دو جریان در نتیجه کارهایشان نیز اشتراک دارند که آن همراهی عملی با سیاستهای مستکبران جهان کنونی است. اینکه عالِم نادانی در بحبوحه اوجگیری جریان قرآنسوزی که به وحدت مسلمانان در مقابل آمریکا منجر شده بود، به همسر پیامبر (صلیالله علیه و آله و سلم) توهین روا کرده و تمرکز را از جنایتکاران بازمیگرداند، به چهکسی سود میرساند؟! اینکه میلیونها مسلمان که شأنشان از کعبه بالاتر است، در عراق و افغانستان و فلسطین و سودان در حال هتک حرمت و کشتار باشند و باز حکم به تکفیر شیعیان و انتحار در میان آنان داده شود، همسویی عملی با اشغالگران و صهیونیستها نیست؟!
همینجا، برخی حضرات در مقام محاجه، یقهات را میگیرند که دیدی ما گفتیم وهابیت خطر اصلی است؟! آیا باید این عملیاتهای انتحاری را ببینید تا به حرف ما برسید؟! اما از این سادهدلان باید پرسید که چرا دستنشاندههای انگلیسی وهابیت، شوشتری و محمدزاده و برهانعالی و شیخالاسلام را میزنند، ولی با این علمای بهظاهر دوآتشه دشمن خود، کاری ندارند؟! آیا خطر اینان که بهظاهر در حال رسواسازی وهابیتاند، برایشان بیشتر از کسانیکه منادی وحدتاند و خادم ملت، نیست؟!
بهنظر میرسد عدم نقد رویکرد و مبانی مورد ادعای اینان از شیعیگری، کار را بهجایی رسانده که برخی تصور میکنند مسأله «وحدت» صرفا سیاسی است و تفاوت انجمنیها با دیگران فقط در ابراز اختلافاتی است که ما معتقدیم مصلحتا نباید بیان کرد! وگرنه ما نیز قلبا به کشتار سنیها توسط صهیونیستها رضایت میدهیم! وااسفا از جهل حاکم و کمکاری مفرطی که در زمینه وحدت هست!