هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
من مردهام که جسم تو را خاک کردهام
مسافر صفر
هر کسی داخل خانه است، کار دارد. همه آنها که ماندهاند، وظیفهای دارند. پیکر آیتالله در مسجد جامع بازار است و خیلیها دارند با مرادشان وداع میکنند.
شب اربعین است، دارند بساط روضه را جمع میکنند و خیلیها برای زیارت رفتهاند و خیلیها برای تکلیف ماندهاند. مسافری دارند که برای زیارت میرود؛ مسافری که برای تکلیف تا همین حالا هم مانده بود.
خانه اخلاق
قرآن را میبوسم و باز میکنم، سوره انعام است، آیه صد و هشتم: «وَلاَ تَسُبواْ الذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیسُبواْ اللهَ عَدْوا بِغَیرِ عِلْمٍ کذَلِک زَینا لِکل أُمه عَمَلَهُمْ ثُم إِلَی رَبهِم مرْجِعُهُمْ فَینَبئُهُم بِمَا کانُواْ یعْمَلُونَ» در و دیوار این خانه هم درس اخلاق میدهند باور میکنم روحی در راهروهای این خانه دارد زیر چشمی نگاهم میکند که زل نزند به چشمهایم.
بچههای واحد مرکزی خبر، سر گزارشی که نباید پخش شود بحث میکنند. حرف از آمدن رییسجمهوری است، حرف از آمدن خیلیهای دیگر است که کم کم باید منتظرشان باشیم. من هم اینطرفتر دارم قرآنم را تمام میکنم. تلویزیون میرود روی تصویر آقامجتبی.
رو میکند به یک نفر از پای منبریها و میپرسد: «گوش میدی؟!» نه، گوش نمیداد؛ حالا نشسته بود لای مهمانها و داشت حسرت آن روزی را میخورد که گوش نمیداد، به چشمم اولین نفری بود که بغضش ترکید، بغض اول هم مثل بمب اتم است، وقتی میترکد همه را میترکاند!
از تلوزیون مان سهم مردم از آقامجتبی همین چند دقیقه بود. آن طرف کسی وسط گریه دیگری زبان گرفته و میگوید هر کسی در این دستگاه زمان مرگش را تعیین نکند کلاهش پس معرکه است. آقامجتبی را مثال میزند که به آرزویش رسید، چهل روز سیاه پوشید، عزای حسین (علیهالسلام) گرفت و سر چهلم رفت.
بیرون میشویم. فردا هشت صبح تشییع است. به پارکینگ میرویم، یک چهارچوب فلزی با رأس هشتی مانند و چیزی شبیه تابوت! با دو میله فلزی در زیر که قرار است جای دست مردم باشد. اشکالی ندارد، یک عمر بار این مردم را به دوش کشید، حالا یکبار هم مردم بار آقا مجتبی را به دوش بکشند؛ اتفاقی نمیافتد اگر اینبار از زمین به آسمان ببارد! میافتد؟
صبح اربعین - تهران – میدان بهارستان - ساعت هشت
تمام خیابانهای تهران، امروز به میدان بهارستان ختم میشوند. از هرجا که اذن کنی چشم به هم بزنی روبهروی مجلس ایستاده ای! روبهروی مجلس ایستادهایم، با آدمهایی که دارند یکی یکی جمع میشوند دور مدرسه عالی شهید مطهری.
مثل صبح عید فطر است، همه برای نماز میآیند، انگار امروز همه آمدهاند برای خداحافظی با ماهی که خیر من الف شهر است!
مثل صبح عید فطر است، دارند بساط برمیچینند، انگار هزاران نفر دارند غصه میخورند و یکی ته دلش قند آب میکنند؛ دوباره اشکها و لبخند میرود که روی هم سنگینی کنند. همه آمدهاند که ته سفره بنشینند و دور هم حسرت بخورند. اصلا امروز همه چیز تمام میشود، اربعین است، بساط امسال روضه امام حسین (علیهالسلام) هم جمع میشود، سال بعدی کداممان زنده باشیم یا چند صد سال بکشد تا آقا مجتبیتهرانی دیگری بیاید؛ خدا میداند.
با امین لا به لای جمعیت راه میرویم، از دیدنمان تعجب کرده است: «شما هم؟!» همه از دیدن همدیگر تعجب کنند هم عجیب نیست؛ حسرت خیلیها را دور هم جمع میکند.
لا ریب فیه
خبر این است: «مقام معظم رهبری بر پیکر آیتالله مجتبی تهرانی نماز میخواند.» و همین کافی است برای شهری که آبستن خبر است. کوچهها، نهرهاییاند که مردم را به دریای بهارستان میریزند، دریایی که قرار است موجهایش به قدقامت رهبر برسد، برسد به «اَللهُم إنا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلا خَیرا»، برسد به حرفی که «لا ریب فیه».
به خیالمان زود آمدیم، هنوز مراسم شروع نشده پا منبریها مدرسه را پر کردند و برای داخل شدن یکی باید بماند و وسایل دیگری را بگیرد، از بین من و روح الله یکی میرود و یکی میماند، هر دو برای داخل بودن عطش داریم، سکه میاندازیم، طبق معمول پای ماندمان روی سبکی پای رفتن سنگینی میکند. دنیا همیشه وقت رفتن روی بیرحم سکهاش سمت من است، حتی وقت خداحافظی.
بیرون هم که نمیشود با کسی حرف زد، همه بغض کردهاند و اگر دهان باز کنند فقط صدای گریه است که میشنوی! درست مثل خودمان.
درست وقت رسیدن دوباره باران زد
میگفت میّت اگر دلش به دنیا باشد آرام میرود و اگر دلبریده باشد، به چشم به هم زدنی رخت میکشد، نگفت اگر دل دنیا به میت باشد چه میشود، نگفت تا دیدیم!
سیل جمعیت بیرون میریزد، سرازیر میشود بهسمت بازار و روی خودروی بزرگی همان چهارچوب فلزی هشتی میرود، میرود تا یک جای دلمان لَنگ بزند، میرود تا آنها که بدعادت شدهاند در به در یک روضه نمکی باشند، میرود تا به قول روح الله یکی از اوتاد کم شود.
میرود و هر کسی زبان گرفته است، میرود تا امشب روضه اربعین را با مسلم بخواند، با امام بخواند، با شهدا بخواند، میرود و ما میمانیم و شهری که حالا یک پای ارادتش میلنگد.
آسمان بغض کرده بود، بغضی که روی دوش همه سنگینی میکرد، چند قطره باران زد و انگار که خودش را جمع و جور کند، دوباره بغض ابریاش را به رخ مردم کشید، مردمی که میروند و جز رفتن چیزی نمیبینند.
اربعین شد / محمدمهدی سیار حسن صنوبری
نور این کوچه خیابان از تو بود
روشنای چشم «ایران» از تو بود
آه، نفس مطمئن، آرام ما
بین وانفسای تهران از تو بود
نور میبارید پای منبرت
جان بهسوی آسمانها راه داشت
زنده میشد دل ز انفاس خوشت
حرف حرفت عطر روحالله داشت
هر شب ماه مبارک بعد از این
بیقرار ربنایت میشویم
شام احیا، لحظه قرآن به سر
سخت دلتنگ صدایت میشویم
موسپیدِ روسفید،ای پیرِ عشق
از حبیب بن مظاهر یاد کن
اربعین شد، چند خط مقتل بخوان
از زیارتهای جابر یاد کن
یاحسین و یاحسین و یاحسین
نغمه هر صبح و هر شام تو بود
دلخوشیمان در شلوغیهای شهر
لحن گرم و صوت آرام تو بود
تا که باشی روضهخوانِ اهل بیت
بر سر خوانِ کرم دعوت شدی
مثل جابر، حاج آقا مجتبی!
اربعین آمد، تو هم دعوت شدی
پابرهنه، غسلکرده، با ادب
زیرلب در گفتوگویی با حسین:
«آمدم، باز آمدم، مولای من
خواندمت، فاسمع ندائی، یا حسین...»
شبی کور و چراغی خاموش
امید مهدینژاد
این شب، شب بیشما، شبی جاوید است
از رجعت خورشیدِ دگر نومید است
تهران صبحی سیاه بر تن کردهست
این صبحِ عزای مرجع تقلید است
گوشیم هنوز با صدایت،ای پیر
جز اشک چه ریزیم به پایت،ای پیر
آهسته بران، بلکه تیمم سازیم
با خاک نشسته بر عبایت،ای پیر
دستیم به دامن عبایت،ای پیر
شعریم سروده در رثایت،ای پیر
اشکیم که میچکیم بر دامن خاک
با یاد صدای گریههایت،ای پیر
بیباور را دلیلِ باور بودی
مؤمن را حجتی فراتر بودی
منبر بیپیر چیست؟ چوبی خشک است
ای پیر، تو آبروی منبر بودی
قولی حق است، عاری از تشکیکی
حق است که بیخویش به حق نزدیکی
«ایران» بیتو محله بیروحیست
تهران بیتو چه دخمه تاریکی
کار از دل استوار برمیآید
از سینه بیغبار برمیآید
بیهمت نردبانِ آهت، شب قدر
از ناله ما چهکار برمیآید
حق است که سازهای ما ناسازند
این حنجرههای خشک بیآوازند
وقتی تو نباشی که بگویی آمین
مرغان دعای خلق بیپروازند
بعدِ تو اسیر پرده پنداریم
بیقاعده، بیدلیل، بیهنجاریم
تو نیستی، اما به هوای تو هنوز
ما معتکفان مسجد بازاریم
آیا به حضیضِ روضهخوانهای حقیر؟
یا عربدههای اوجفرسای اخیر؟
میبندی بار و، این جوان میپرسد
ما را به که باز میسپاری؟ای پیر
اشراقی سرد، اشتیاقی خاموش
روشن شد،گر گرفت داغی خاموش
ای چشم و چراغ شهر، بعد از تو همین:
تهران و شبی کور و چراغی خاموش
از لحظه شنیدن خبر از طریق پیامک، فقط یک سؤال بود که هوش و حواسم را به خود مشغول میکرد: آن همه یتیم پناه آورده به درگاهش بعد از او چه کنند؟
به معنای حقیقی کلمه پامنبری آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی نبودم ولی از قدیمالایام بهصورت پراکنده و بیشتر در مناسبتها به جلسات ایشان در خیابان ایران میرفتم. سلامت مجلس و معنویت خاص آن لذتبخش بود. خصوصیت این مجلس، این بود که این معنویت فقط در شخص ایشان خلاصه نمیشد بلکه در تک تک افراد قدیمی جلسه از خادمین دم در تا مداح و قاری قرآن آن بر اثر یک تربیت بلندمدت بهوضوح مشاهده میشد. یک معنویت جاری شده از مراد به مریدان.
بهنظرم الگوی تبلیغی آیتالله آقا مجتبی تهرانی بهعنوان یک الگو برای رفتارهای فرهنگی ـ تبلیغی جای بررسی و درسآموزی بسیار دارد؛ الگویی مبتنی بر فهم عمیق و عقلانی دین، تربیت بلندمدت، اثرگذاری در سالهای جوانی و... که در ظل تدابیر عالمی مهذب، نمونه درستی از کارآمدی نظام تعلیم و تربیت دینی بود. اینخصوصیات باعث شده بود مجلس ایشان چندین نسل از انقلابیون را تربیت کرده و محفلی برای بسیاری از نخبگان انقلابی باشد.
در توان من نیست که در باب خدمتی که این عالم بزرگوار انجام داده است بنویسم؛ زیرا این حرفها برای این قلم سنگین و برای این دهان، بزرگ است. به همین دلیل فقط به ذکر روایتی بسنده میکنم. حضرت امام جواد(علیهالسلام) پیرامون حال یتیمان آلمحمد(علیهم السلام) در دوران غیبت و فضیلت سرپرستی آنها چنین فرمودهاند: «مَنْ تَکفلَ بِأَیتَامِ آلِ مُحَمدٍ الْمُنْقَطِعِینَ عَنْ إِمَامِهِمْ الْمُتَحَیرِینَ فِی جَهْلِهِمْ الْأُسَرَاءِ فِی أَیدِی شَیاطِینِهِمْ وَ فِی أَیدِی النوَاصِبِ مِنْ أَعْدَائِنَا فَاسْتَنْقَذَهُمْ مِنْهُمْ وَ أَخْرَجَهُمْ مِنْ حَیرَتِهِمْ وَ قَهَرَ الشیاطِینَ بِرَد وَسَاوِسِهِمْ وَ قَهَرَ الناصِبِینَ بِحُجَجِ رَبهِمْ وَ دَلِیلِ أَئِمتِهِمْ لَیفَضلُونَ عِنْدَ اللهِ تَعَالَی عَلَی الْعِبَادِ بِأَفْضَلِ الْمَوَاقِعِ بِأَکثَرَ مِنْ فَضْلِ السمَاءِ عَلَی الْأَرْضِ وَ الْعَرْشِ وَ الْکرْسِی وَ الْحُجُبِ عَلَی السمَاءِ وَ فَضْلُهُمْ عَلَی هَذَا الْعَابِدِ کفَضْلِ الْقَمَرِ لَیلَه الْبَدْرِ عَلَی أَخْفَی کوْکبٍ فِی السمَاءِ.» (بحارالانوار، ج2، ص6)
هـمـانـا آنکه یتیمان آل محمد(علیهمالسلام) را سرپرستی کند، آنهائی که از امامشان دورند و در جهلشان مـتـحـیرند و در دستان شیاطین و دشمنان ناصبی ما اسیر شدهاند، پس آنها را از چنگال دشمنان نـجـات بخشد و از حیرت خارجشان کند و از سلطه شیاطین با رد کردن وسوسههایشان بیرون آورد و از یوغ نواصب با برهانهای پروردگار و دلیلهای امامان نجاتشان دهند، نزد خداوند فضلش بـرتر است از مردان عبادتپیشه در بالاترین درجات، مثل برتری آسمان بر زمین و عرش و کرسی و حـجـب بـر آسـمـان. و فضل اینان بر عابد مثل فضیلت ماه در شب چهارده بر کمنورترین ستاره آسمان است.
در نهایت جا دارد دست دعا بهسوی آسمان بلند کنیم و از پروردگار متعال بخواهیم که ثلمه بهوجود آمده بر اثر فقدان این ولیاش را از خزانه غیب خود و بهوسیله هدایت ایتام آلمحمد(علیهمالسلام) به دامان دیگر وارثان حقیقی این خاندان جبران کند. إنشاءالله.