هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
بررسی ردپای حزب زحمتکشان بعد از پیروزی انقلاب
تحلیلهای انحرافی / سید امین طباطبایی
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، برخی چهرههای حزب زحمتکشان با ورود به حزب جمهوری اسلامی توانستند در مقاطعی تحلیلها و مواضع خود را - که در بسیاری موارد تحلیلهایی نزدیک به انجمن حجتیه بود- وارد حزب کنند. مرحوم دکتر حسن آیت، دکتر ابراهیم اسرافیلیان، دکتر سید احمد و سید محمود کاشانی، مرحوم سید رضا زوارهای و دکتر عبدالله جاسبی از این گروه هستند.
از آنجا که مظفر بقایی، رهبر حزب زحمتکشان، از مدتی قبل از کودتای 28 مرداد، سمپاتی فکری با آمریکا پیدا کرد – در عین حفظ ژست ضدانگلیسی- مواضع تند ضدشوروی و ضدچپ را مطرح میکرد؛ همچنانکه اسناد لانه جاسوسی هم نشانگر روابط نزدیک وی با آمریکا بود. از زمان قیام 30 تیر که با تدبیر آیتالله کاشانی برگ زمانه بهنفع مصدق برگشت، خط اصلی تبلیغاتی بقایی را بزرگنمایی خطر کمونیسم تشکیل میداد تا بهانه لازم برای دخالت آمریکا و انگلیس فراهم آید. وی در این خط تا جایی پیش رفت که وقتی در 30 مهرماه 1331 دکتر حسین فاطمی بهعنوان وزیر خارجه قطع روابط سیاسی با لندن را اعلام کرد، دکتر بقایی در نقش یکی از رهبران اصلی در مخالفت با این اقدام ظاهر شد.
تحلیل مشترک این گروه با انجمن حجتیه در مسائل بینالمللی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این بود که خطر اصلی برای انقلاب اسلامی ایران، شوروی است و نه آمریکا. رد پای این تحلیل را میتوان در شاخه دانشجویی حزب جمهوری اسلامی به رهبری مهندس فیاض بخش یافت که در جناح راست دفتر تحکیم وحدت هم نفوذ داشتند. در نتیجه این تحلیلها، آقای احمدینژاد عضو اولین دوره شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت در جلسه تصمیمگیری برای تسخیر لانه جاسوسی آمریکا (آبان 1358) ضمن مخالفت با تسخیر سفارت آمریکا میگوید: «باید سفارت شوروی را اشغال کرد که ایدئولوژی ضد دین دارد و نه آمریکا که یک کشور مسیحی است.»
محمدعلی سیدنژاد نماینده دانشگاه تربیت معلم و دیگر عضو مخالف تسخیر لانه جاسوسی آمریکا سالها بعد در یک مصاحبه در این زمینه به نکات تأمل برانگیزی اشاره میکند: «بچههای علم و صنعت هم یک گرایش ضدچپ خیلی قوی داشتند... بچههای علم و صنعت و آقای احمدینژاد ضد مارکسیست بودند. اساتیدی مثل آقای اسرافیلیان در جمع آنها بود و نگاهشان خیلی نزدیک به دکتر آیت بود. آنها بهشدت ضدمصدقی هم بودند... اولویت آنها برای مبارزه، مارکسیسم بود. خطر غرب برای آنها در اولویت نبود.» البته دفتر حضرت امام خمینی (ره) در ۲ آذر ۱۳۵۸یعنی چند روز پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، در مقابل زمزمههای تسخیر و حمله به سفارت شوروی بیانیه بسیار قاطعی را صادر کرد: «بسماللهالرحمنالرحیم. ملت شریف ایران! بار دیگر جاسوسان آمریکایی برای منحرف کردن افکار عمومی جهان از موضع قاطع شما ملت مبارز به توطئه تازهای دست زده است. اینبار با پخش اعلامیههایی مردم را دعوت به اشغال سفارت شوروی نموده است. از ملت شریف میخواهیم تا به هیچ وجه تحت تأثیر این دسیسهها واقع نشوند که مطمئنم نمیشوند. امروز اشغال سفارتخانهای در ایران خیانت به مبارزات برحق ضدآمریکایی مردم ماست. قم، دفتر امام خمینی/ ۲ آذر ۱۳۵۸»
توجه کنیم که مظفر بقایی، رهبر حزب زحمتکشان، نیز مخالف سرسخت اشغال سفارت آمریکا بود. او در دوم دیماه ۱۳۵۸ - ۴۹روز بعد از تسخیر لانه جاسوسی- در محل حزب زحمتکشان طی یک سخنرانی طولانی که بهعنوان «وصیت نامه سیاسی» از آن یاد شده است، اشغال سفارت آمریکا را محکوم کرد و به انتقاد از امام خمینی پرداخت که چرا به رییسجمهوری آمریکا توهین کرده است. اساسا یکی از خط مشیهای انجمن حجتیه بعد از پیروزی انقلاب، جایگزینی مبارزه با مارکسیسم بهجای بهائیت بود. هرچند سعی میکردند تا دو سه سال بعد از انقلاب همچنان خطر بهائیت را زنده نگه دارند ولی اهتمام اصلی خود را معطوف به مارکسیسم کردند و در کلاسهای آموزشی خود مارکسیسم را نقد میکردند. این در حالی بود که حداقل به خطر فرهنگ غرب که تا مغز استخوان دانشگاهها، مراکز تربیتی، ادارات و جامعه رسوخ کرده بود، بیتوجه بودند و مارکسیسم را مسأله اصلی نشان میدادند. (در شناخت حزب قاعدین زمان، عمادالدین باقی، نشر دانش اسلامی، تهران، 1362، ص 96)
آیتالله جنتی نیز در این رابطه میگوید: «دلیل اینکه تکیهتان روی ضدانقلاب چپ است و از ضدانقلاب راست غفلت میورزید چیست؟ مگر امام آمریکا را شیطان بزرگ نخواندند؟ مگر ما گرفتار آمریکا در نیم قرن اخیر نبودهایم؟ در حالیکه شعار ما نه شرقی، نه غربی است، چرا شعار نه غربی را ول کردهایم و شعار نه شرقی را چسبیدهاید؟ با اینکه ما تأیید میکنیم هر دو برای جامعه بشریت خطر است.» (کیهان، ش 11422، مورخ 10 آبان 1360، ص 2)
امام خمینی این شیوه نگرش و عملکرد سیاسی را چنین توصیف کردند: «نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با آمریکا هستیم. ما در جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا [هستیم. ] این تفالههایی که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم الان هم هستند... خط این بود که اصلا آمریکا منسی [فراموش] بشود. یک دسته شوروی را طرح میکردند تا آمریکا منسی بشود...» (صحیفه امام، ج 15، ص 29)»
واکنش تند حضرت امام به انجمن حجتیه دقیقا ناشی از مواضع این افراد در حزب جمهوری اسلامی بود و برکناری سید محمود کاشانی از نمایندگی ایران در دیوان دادگستری لاهه را هم از این منظر باید دید.
این دو گروه - انجمن حجتیه و حزب زحمتکشان- مواضع تند ضدچپ و ضدشوروی را بر موضع حضرت امام که آمریکا را شیطان بزرگ و خطر اصلی میدانست، ترجیح میدادند و به همین دلیل مورد عتاب ایشان واقع شدند که به پیام «منشور روحانیت» مشهور شده است: «... دیروز حجتیهایها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را بهنفع شاه بشکنند؛ امروز انقلابیتر از انقلابیون شدهاند! ولایتیهای دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروی اسلام و مسلمین را ریختهاند، در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکستهاند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانی و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را میخورند!» (صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۲۸۱)
با وجود اینکه امام (رحمتاللهعلیه) بارها و بارها آمریکا را بهعنوان شیطان بزرگ معرفی کرده و بر مبارزه اصلی با آمریکا تأکید داشتند، اما انجمن حجتیه بیشتر قوای خود را صرف مبارزه با مارکسیسم و ایادی اتحاد جماهیر شوروی میکردند و حتی برخی از آنها به اشاعه این باور میپرداختند که خطر شوروی از آمریکا بالاتر است. به همین دلیل برخی در مقابل تعبیر «شیطان بزرگ» امام خطاب به آمریکا، تعبیر «شیطان اکبر» را درباره شوروی بهکار میبردند. نهضت آزادی نیز چنین نگاهی داشت و خطر شوروی را بزرگتر از آمریکا میدانست. به این دلیل حضرت امام خمینی در نامه معروف خود درباره نهضت آزادی میفرمایند: «آنچه باید اجمالا گفت آن است که پرونده این نهضت و همینطور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت میدهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکا است و در اینباره از هیچ کوششی فروگذار نکرده است ؛ و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید آمریکای جهانخوار را، که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملتهای تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد میدانند. و این از اشتباهات آنها است.»
اینها البته گوشهای از ماجرای مفصل تحلیلهای غلط درباره دشمنشناسی است؛ تحلیلهایی که گاه از کانونهای آمریکایی و آمریکادوستی همچون «حزب زحمتکشان» و «نهضت آزادی» برخاسته و گاه از کانون ظاهرالصلاحی همچون انجمن حجتیه. حال آنکه اگر اندیشه انقلابی و ولایتپذیری ملاک نظر و عمل قرار گیرد، دچار چنین تحلیلهای انحرافی نخواهیم شد
پروندهای به بهانه اربعین حضرت اباعبدالله (ع)
مثل همیشه قرار نیست پر بکشد
حتی فکر کردن در اینباره هم برایم عذاب آور است که نکند چون منی که سالهاست دم از حسین بن علی (علیهالسلام) میزنم و سنگ محبتش را به سینه میکوبم، اگر سال 61 هجری را درک میکردم، خدای نکرده جزو ساکتین شهادتش دستهبندی میشدم؟ نه! انشاالله مقابل حضرت نبودم ولی نکند جزو دسته جانمازآبکش و مقدسمابی میشدم که نتیجه استخارهام برای رفتن به یاری حجت خدا میانه میآمد؟ نکند جزو گروهی باشم که سالهاست مشمول لعن خودم هستند.
اصلا همه این فکرها از عاشورای امسال بهسراغم آمد. وقتی که میان این همه روضه، یک آن یاد غریبی امام زمانم افتادم. به این فکر کردم که آقا باید با وجود این همه داغ و مصیبت، غصه گناهان مرا کجای دلش بگذارد؟ مگر نه اینکه فریاد «هل من ناصر» و «هل من معین» حسین (علیهالسلام) امروز از ناحیه ایشان شنیده میشود؟! اینکه برایش یار نیستم بهکنار، وبال بودنم دیگر چه صیغهای است؟ راستی چند سال است که امام زمان دنبال چند نفر مثل «حبیب» و «زهیر» میگردد؟ چند سال است که آمدنش بهخاطر نداشتن غلام پایکاری مثل «جون»عقب افتاده؟ نه! من هیچوقت نمیتوانم یکی از آنها باشم. یعنی حداقل تا الان که نبودهام. اما تمام دلخوشی من وجود «حر» است. یعنی میشود برگردم؟ یعنی میشود که حضرت به من هم بفرمایند «ارفع راسک»؟ دیگر نباید اینطور ادامه داد. باید برای بیچارگیام کاری کنم. باید بروم و در محضر بزرگان این وادی زانو بزنم تا کمی باید و نباید یادم دهند. باید حداقل تا جایی که میشود خودم را شبیه دوستان حضرت کنم. شبیه اهل ایمان! و مگر نه اینکه یکی از نشانههای آنان زیارت اربعین پدر بندگی خداست؟ پس تا دیر نشده باید دلم را راهی کنم؛ چون اینبار مثل همیشه قرار نیست پر بکشد بلکه باید پای پیاده راه بیفتد. «السلام علی ولی الله و حبیبه...»